با توجه به این که اسماعیل، فرزند بزرگ امام صادق(ع) بودند، بسیاری از شیعیان بر این باور بودند که مقام امامت بعدها به ایشان خواهد رسید و امام ششم نیز به دلیل شرایط حاکم بر جامعه و نیاز به پنهانکاری جهت حفظ جان امام بعدی، این باور را صریحاً تکذیب نمی کردند، اما با وفات اسماعیل در زمان حیات پدرشان، این باور در میان بیشتر شیعیان به فراموشی سپرده شد. مشابه چنین وضعیتی در ارتباط با ابوجعفر محمد، فرزند بزرگ امام هادی(ع) نیز تکرار شد. روایات شیعه نیز تماماً بیانگر همین موضوع بوده و عقاید اسماعیلیه با کمک آن قابل اثبات نیست.
در ارتباط با شکل گیری فرقه اسماعیلیه و آنچه موجب تردید برخی شیعیان در مورد امامت امام هفتم (ع) شد، مطالبی در پاسخ 5283 همین سایت وجود دارد که ابتدا شما را به مطالعه آن دعوت می کنیم.
اما در مورد روایاتی که در پرسش شما به آنها اشاره شده، باید گفت:
1. حدیث اول با اختلافاتی در تعابیر، در منابع شیعی متعددی مشاهده می شود که کتاب کافی،[1] ارشاد مفید،[2] غیبة طوسی،[3] کشف الغمة،[4] و بحار الانوار[5] از آن جمله می باشد.
براساس این روایت، اباهاشم جعفری، هنگام وفات ابوجعفر[6] که یکی از فرزندان امام هادی(ع) و برادر بزرگ تر امام حسن عسکری (ع) بود، در آن مکان حضور داشتند.
با توجه به این که ابوجعفر، بزرگ تر از امام یازدهم بود، شیعیان تصور می کردند که امام بعدی او است و شاید هم به همان دلایلی که در مورد اسماعیل وجود داشت، امام هادی(ع) نیز برای حفظ جان امام حسن(ع)،به گونه ای رفتار می کردند که زمینه چنین باوری در شیعیان از بین نرود. با توجه به این باور عمومی، راوی حدیث (ابوهاشم) به فکر فرو رفته و وضعیت موجود را با زمان وفات اسماعیل در زمان حیات امام ششم(ع) مقایسه می کند. سپس، بدون آن که سخنی بر زبان آورد از جانب امام هادی (ع) مورد خطاب قرار می گیرد که آری! آنچه به ذهنت آمده صحیح بوده و این دو وضعیت، کاملاً با هم مشابه است.
آنچه در این حدیث وجود دارد و موجب شده تا اسماعیلیه از آن به نفع خود بهره برداری کنند، آن است که در ضمن روایت بیان شده که "کَمَا بَدَا لَهُ فِی إِسْمَاعِیلَ بَعْدَ مَا دَلَّ عَلَیْهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ نَصَبَه" و از این عبارت برداشت می شود که اسماعیل از جانب امام صادق (ع) به مقام امامت نصب شده است.
اما این استدلال از چند جهت قابل خدشه است:
1-1. استناد به این روایت، فرع پذیرش امامت امام هادی (ع) است، که با عقاید اسماعیلیه سازگار نیست.
2-1. آنچه به سادگی می توان از این روایت برداشت نمود، این است که اسماعیل نتوانست به مقام امامت نائل شده و این مقام، در اختیار امام کاظم(ع) قرار گرفته و امامت اسماعیل با وفات او هیچ گاه صورت عملی به خود نگرفته، هر چند که باور عمومی شیعیان، احتمال آن را می داد.
3-1. از میان منابعی که این روایت را نقل کرده و در دسترس ما است، کتاب کافی از لحاظ زمانی، قدیمی تر از سایر کتب است. این کتاب، عبارتی را به کار گرفته که واژه "نصب" در آن مشاهده نمی شود تا مورد استدلال اسماعیلیان قرار گیرد. بیان این نکته نیز مهم است که به اعتقاد بیشتر اندیشمندان شیعی، شیخ کلینی، مؤلف کتاب کافی، دقت بیشتری در حفظ متون اصلی روایات داشته است.[7]
با توجه به این نقل، ممکن است که در اصل روایت، سخنی از نصب نبوده، اما راویان بعدی، این روایت را نقل به معنا کرده[8] و با توجه به باور عمومی که بدان اشاره شد، عبارت دال بر نصب (و لو ظاهری و موقت) را در آن گنجانده باشند، بدون آن که چنین موضوعی را مورد پذیرش قرار دهند؛ چون مطمئنیم که دیگر مؤلفان اشاره شده نیز بر مرام و مکتب اسماعیلیه نبوده اند.
2. آنچه از روایت دوم برداشت می شود، تنها این است که شیعیان می پنداشتند اسماعیل، امام بعدی است و بیشتر از آن، چیز دیگری از این روایت قابل استفاده نیست و همان گونه که اشاره شد، ما نیز وجود چنین باوری را در میان شیعیان آن زمان انکار نمی کنیم.
3. در سومین روایت نیز شخصی به نام ولید بن صبیح به امام صادق (ع) عرضه می دارد که من از دوست قدیمی ام، عبد الجلیل شنیدم که شما سه سال قبل از مرگ اسماعیل، او را وصی خود قرار داده اید! امام ششم، چنین وصیتی را به شدت و با سوگند، انکار کرده و بیان می دارند که اگر وصیتی هم کرده باشم، وصی من، فرزند دیگرم موسی(ع) است.[9] آیا از چنین روایتی، عقاید اسماعیلیه اثبات می شود؟!
4. متن موجود در کتاب فرق الشیعه نوبختی نیز به موضوعی فراتر از دیگر روایات، اشاره نکرده و با استفاده از دو عبارت موجود در آن، یعنی "أشار" و "رجعوا" می توان گفت که این متن، بیانگر باوری است که در میان شیعیان در ارتباط با امامت اسماعیل در آینده وجود داشته است که بعد از وفات ایشان، غالب شیعیان از این باور دست برداشتند.
5. در منابع معتبر شیعه اثناعشری، روایتی مبنی بر زنده ماندن اسماعیل، بعد از امام صادق (ع) وجود ندارد و منابع اشاره شده (که متن روایات مورد نظر در آن را درج ننموده و تنها به ذکر آدرس بسنده کردید) نیز از منابع شیعی نیستند.
[1] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 327، ح 10، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 هـ ش.
[2] شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 318، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 هـ ق.
[3] شیخ طوسی، الغیبة، ص 82 و 200، مؤسسه معارف اسلامی، قم، 1411 هـ ق.
[4] إربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2، ص 406، مکتبة بنی هاشمی، تبریز، 1381 هـ ق.
[5] مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 50، ص 241، ح 6، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق.
[6] این امامزاده بزرگوار به نام محمد و با لقب ابوجعفر در زمان حیات امام هادی (ع) وفات کرده و مزار ایشان با عنوان "سید محمد" در شهر "بلد" عراق که میان "بغداد" و "سامرا" قرار دارد، مورد احترام شیعیان است.
[7] نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج 2، ص 219، دار احیاء التراث العربی، چاپ هفتم.
[8] بر اساس توصیه های معصومان، لازم نیست که یک روایت را دقیقاً با همان متن ارائه شده از سوی امام نقل نمود، بلکه اگر متن دقیق آن در ذهن راوی وجود نداشته باشد، می توان از متن دیگری استفاده کرد که همان معنا را داشته باشد. ر.ک: وسائل الشیعة، ج 27، ص 80، ح 33255؛"قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّی أَسْمَعُ الْکَلَامَ مِنْکَ فَأُرِیدُ أَنْ أَرْوِیَهُ کَمَا سَمِعْتُهُ مِنْکَ فَلَا یَجِیءُ قَالَ فَتَعَمَّدُ ذَلِکَ قُلْتُ لَا قَالَ تُرِیدُ الْمَعَانِیَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَلَا بَأْس".
[9] "فَقَالَ یَا وَلِیدُ لَا وَ اللَّهِ فَإِنْ کُنْتُ فَعَلْتُ فَإِلَى فُلَانٍ یَعْنِی أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى ع".