کد سایت
fa81278
کد بایگانی
99063
نمایه
منظور از حقیقت بودن خداوند
خلاصه پرسش
منظور از اینکه «حقیقت، خدا است» چیست؟
پرسش
با سلام؛ منظور از این جمله که حقیقت خدا است چیست؟
پاسخ اجمالی
حق در لغت
«حقیقت»، مصدر صناعی و بر گرفته از ریشه «حق» است. واژه «حق»، در معانی متعدد به کار رفته است؛ مانند: «مطلق ثبوت و وجود»، «وجود دائم»، «وجود واجب»، «اهلیت و صلاحیت داشتن»، «رسیدن به غایت و هدف»، «داشتن غایت عقلی و صحیح»؛ چنانکه یکی از کاربرد واژه «حق»، گزاره و قضایای مطابق با واقع است؛ یعنی قضیه را به لحاظ اینکه واقع و مطابَق با آن تطابق دارد «حق» گفته میشود؛ همانگونه که به لحاظ تطابق قضیه با واقع به آن «صادق» گفته میشود.[1] و در معانى دیگر؛ مانند عدل، یقین، راستى، درستى ...، نیز به کار میرود.[2]
به نظر میرسد واژه «حق»، در اصل به معنای «ثبوت» و «نقیض باطل» آمده است؛[3] و کاربردهای دیگر به نوعی مصادیق و مرتبط با این معنای اصلی هستند. نکتهای که در فهم معانی واژهها به ما کمک میکند توجه واژههای مخالف و مقابل است. [4] واژۀ مقابلِ حق، «باطل» است. واژه «باطل» به معنای ناچیز و چیزی است که فاسد شده و حکم آن از بین رفته است.[5] و نیز به معنای بیاثر، پوچ، بیهوده و ناحق آمده است.[6] قهراً چیزی که فاسد، تو خالی و پوچ باشد، از وجود و ثبوت برخوردار نیست. بنابر این روشن شد که بین حق و باطل تقابل وجود دارد. برخی از اهل تحقیق با استفاده از این تقابل به تبیین واژه حق پرداخته و میگوید: حق نقطۀ مقابل باطل است و حق مطلق، موجودی است که هیچگونه باطلی در آن راه نیافته باشد.[7]
حق در اصطلاح علم کلام
«حق» در اصطلاح فلسفه به معنای «ثبوت»، «وجود»، «وجود دائم»، «وجود واجب»، به کار رفته است.[8] اندیشمندان دانش کلام، نیز بر این باورند که معنای اصلی کلمه «حق» ثبوت و وجود است؛ نهایت اینکه ثبوت و وجود وقتی به صورت مطلق و بدون قید در نظر گرفته شود، منحصر در ذات متعالی خداوند و واجب الوجود است.[9] خداوند اصل و اساس ثبوت و وجود است؛ و ثبوت و وجود هر موجودی از وجود او نشأت گرفته است و به همین جهت، حق مطلق، فقط خداوند است؛ و از هرکس و هر چیز سزاوارتر به نامیده شدن به اسم «حق» است. بر این اساس، اشیاء و امور در صورتی متصف به «حق» میشوند که وجود و ثبوتی از سوی خداوند دریافت کرده باشند و به نوعی مرتبط با خداوند باشند؛ و درجات حقانیت هر چیز به اندازه ارتباط او با خداوند است. با این بیان مقصود از این جمله که «حقیقت خدا است» روشن شده است.
«حقیقت»، مصدر صناعی و بر گرفته از ریشه «حق» است. واژه «حق»، در معانی متعدد به کار رفته است؛ مانند: «مطلق ثبوت و وجود»، «وجود دائم»، «وجود واجب»، «اهلیت و صلاحیت داشتن»، «رسیدن به غایت و هدف»، «داشتن غایت عقلی و صحیح»؛ چنانکه یکی از کاربرد واژه «حق»، گزاره و قضایای مطابق با واقع است؛ یعنی قضیه را به لحاظ اینکه واقع و مطابَق با آن تطابق دارد «حق» گفته میشود؛ همانگونه که به لحاظ تطابق قضیه با واقع به آن «صادق» گفته میشود.[1] و در معانى دیگر؛ مانند عدل، یقین، راستى، درستى ...، نیز به کار میرود.[2]
به نظر میرسد واژه «حق»، در اصل به معنای «ثبوت» و «نقیض باطل» آمده است؛[3] و کاربردهای دیگر به نوعی مصادیق و مرتبط با این معنای اصلی هستند. نکتهای که در فهم معانی واژهها به ما کمک میکند توجه واژههای مخالف و مقابل است. [4] واژۀ مقابلِ حق، «باطل» است. واژه «باطل» به معنای ناچیز و چیزی است که فاسد شده و حکم آن از بین رفته است.[5] و نیز به معنای بیاثر، پوچ، بیهوده و ناحق آمده است.[6] قهراً چیزی که فاسد، تو خالی و پوچ باشد، از وجود و ثبوت برخوردار نیست. بنابر این روشن شد که بین حق و باطل تقابل وجود دارد. برخی از اهل تحقیق با استفاده از این تقابل به تبیین واژه حق پرداخته و میگوید: حق نقطۀ مقابل باطل است و حق مطلق، موجودی است که هیچگونه باطلی در آن راه نیافته باشد.[7]
حق در اصطلاح علم کلام
«حق» در اصطلاح فلسفه به معنای «ثبوت»، «وجود»، «وجود دائم»، «وجود واجب»، به کار رفته است.[8] اندیشمندان دانش کلام، نیز بر این باورند که معنای اصلی کلمه «حق» ثبوت و وجود است؛ نهایت اینکه ثبوت و وجود وقتی به صورت مطلق و بدون قید در نظر گرفته شود، منحصر در ذات متعالی خداوند و واجب الوجود است.[9] خداوند اصل و اساس ثبوت و وجود است؛ و ثبوت و وجود هر موجودی از وجود او نشأت گرفته است و به همین جهت، حق مطلق، فقط خداوند است؛ و از هرکس و هر چیز سزاوارتر به نامیده شدن به اسم «حق» است. بر این اساس، اشیاء و امور در صورتی متصف به «حق» میشوند که وجود و ثبوتی از سوی خداوند دریافت کرده باشند و به نوعی مرتبط با خداوند باشند؛ و درجات حقانیت هر چیز به اندازه ارتباط او با خداوند است. با این بیان مقصود از این جمله که «حقیقت خدا است» روشن شده است.
[1]. «فإن الحق یساوق الوجود، و الحقیقة قد تساوق الوجود، فإن حقیقة الشیء هی الوجود الذی یخصه». فارابی، ابونصر، آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، ص، 37، بیروت، مکتبة الهلال، چاپ اول، 1995م.
«أما الحق فیفهم منه الوجود فی الأعیان مطلقا، و یفهم منه الوجود الدائم، و یفهم منه حال القول أو العقد الذی یدل على حال الشیء فی الخارج إذا کان مطابقا له، فنقول: هذا قول حق، و هذا اعتقاد حق. فیکون الواجب الوجود هو الحق بذاته دائما، و الممکن الوجود حق بغیره، باطل فی نفسه. فکل ما سوى الواجب الوجود الواحد باطل فی نفسه». شیخ الرئیس ابن سینا، الشفاء(الالهیات)، ص 419، قم، مکتبة آیة الله المرعشى، 1404ق؛ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص 211، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ دوم، 1375ش.
«الحقّ: یکون المراد منه: الوجود و الثبوت. فعلى هذا، کل ما کان أتمّ فی معنى الثبوت، و أدوم فی حقیقة الوجود، کان أولى و أحقّ بمعنى الوجود، حتى کان القدیم- تعالى- أحقّ بإطلاق اسم الوجود علیه. فإنّه الموجود لذاته على الإطلاق و الدوام، أزلا و أبدا». سمیح دغیم، موسوعة مصطلحات الامام فخر الدین الرازى، ص 275 - 277، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، چاپ اول، 2001 م.
«الحق هاهنا اسم فاعل فی صیغة المصدر کالعدل- و المراد به ذو الحقیقة- و هو بمعنى المصدر یدل بالاشتراک على معان- منها الوجود فی الأعیان مطلقا- و منها الوجود الدائم و منها حال القول- أو العقد الذی یدل على حال الشیء الخارج- إذا کان مطابقا للواقع». الخواجة نصیر الدین الطوسى، شرح الاشارات و التنبیهات للمحقق الطوسى، ج 3، ص 10، قم، نشر البلاغة، چاپ اول، 1375ش.
«أما الحق فیفهم منه الوجود فی الأعیان مطلقا، و یفهم منه الوجود الدائم، و یفهم منه حال القول أو العقد الذی یدل على حال الشیء فی الخارج إذا کان مطابقا له، فنقول: هذا قول حق، و هذا اعتقاد حق. فیکون الواجب الوجود هو الحق بذاته دائما، و الممکن الوجود حق بغیره، باطل فی نفسه. فکل ما سوى الواجب الوجود الواحد باطل فی نفسه». شیخ الرئیس ابن سینا، الشفاء(الالهیات)، ص 419، قم، مکتبة آیة الله المرعشى، 1404ق؛ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص 211، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ دوم، 1375ش.
«الحقّ: یکون المراد منه: الوجود و الثبوت. فعلى هذا، کل ما کان أتمّ فی معنى الثبوت، و أدوم فی حقیقة الوجود، کان أولى و أحقّ بمعنى الوجود، حتى کان القدیم- تعالى- أحقّ بإطلاق اسم الوجود علیه. فإنّه الموجود لذاته على الإطلاق و الدوام، أزلا و أبدا». سمیح دغیم، موسوعة مصطلحات الامام فخر الدین الرازى، ص 275 - 277، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، چاپ اول، 2001 م.
«الحق هاهنا اسم فاعل فی صیغة المصدر کالعدل- و المراد به ذو الحقیقة- و هو بمعنى المصدر یدل بالاشتراک على معان- منها الوجود فی الأعیان مطلقا- و منها الوجود الدائم و منها حال القول- أو العقد الذی یدل على حال الشیء الخارج- إذا کان مطابقا للواقع». الخواجة نصیر الدین الطوسى، شرح الاشارات و التنبیهات للمحقق الطوسى، ج 3، ص 10، قم، نشر البلاغة، چاپ اول، 1375ش.
[2]. ر. ک: پاسخ 46.
[3]. ابن منظور، لسان العرب، ج10، ص 49، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
[4]. از باب تعرف الاشیاء باضدادها
[5]. ر. ک: صفی پور، عبد الرحیم، منتهی العرب، واژه «حق»؛ الخوری الشرتونی، سعید، اقرب الموارد، واژه «حق»؛ فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، واژه «حق»؛ سیاح، احمد، فرهنگ جامع، واژه «حق».
[6]. عمید، حسن، فرهنگ عمید، واژه «حق».
[7]. سبحانی، جعفر، الفکر الخالد فی بیان العقائد، ج 2، ص 184، قم، چاپ اول، 1425ق.
[8]. آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، ص 37.
[9]. سمیح دغیم، موسوعة مصطلحات الامام فخر الدین الرازى، ص 275- 277).