تسبیح خدا در حال عبادت و پرستش او به معنای منزه و مبرا دانستن او از صفاتی است که در ذهن، دل و جان پرستنده ایجاد می شود. از طرفی تسبیح خدا، از لحاظ ذهنی برای اکثریت انسان ها که به مقام توحید نرسیده اند عملاً منجر به «تعطیل» وجود خداوند خواهد شد؛ از این رو برای پرهیز از نفی و تعطیل، بارها در قرآن کریم سفارش به تسبیح به حمد، یا همراه با حمد (مدح صفات جمال) شده است.
تسبیح
تسبیح عموماً به معنای پرستش، ذکر و یاد خدا بکار رفته،[1] ولی در اصل به معنای مبرا و منزه دانستن خداوند از شریک و از صفات نقص و صفات مخلوقات است.[2] همچنان که وقتی از امام صادق (ع) در مورد معنای سبحان الله سؤال شد، فرمودند: یعنی تنزیه خدا.[3] تسبیح، تنزیه و تقدیس خداوند خود مراتبی دارد که عالی ترین مرتبه آن مبرا ساختن خداوند از تمامی صفات ممکنات و لوازم آنها است، حتی کمالات ممکنات و از هر چیزی که می توان توهم و تعقل نمود.[4]
مقام تسبیح در نماز
همچنان که تسبیح در لغت و در مفهوم ذهنی به معنای مبرا دانستن خدا از صفات -اعم از صفات نقص و صفات ممکنات و...- است در نماز هم باید معنای تسبیح را متناسب با اقتضای پرستش خداوند معنا کنیم. به این معنا که تسبیح در پرستش خدا همان نفی صفات شرک آمیز از خداوند بوده و در عمل به معنای شرک زدائی از وجود خود تسبیح کننده است. به بیانی دیگر، تسبیح خدا در حال نماز به معنای عشق به ذات او بیرون از هر صفت و هر غرض و نفعی است؛ چرا که عبادت خدا به خاطر هرگونه نفعی اعم از دنیوی و اخروی به معنای پرستش صفات او است و مرتبه ای از شرک محسوب می شود، ولی تسبیح در نقطه مقابل این معنا قرار دارد.
به این ترتیب می بینیم که پرستش کننده و تسبیح کننده، در حالی خدا را تسبیح می کند، مشغول پاک کردن و تسبیح خود از عوارض و اوهام و تصورات و خواهش هایی است که بین او و خدا حجاب شده اند.
حضرت علی (ع) در پاسخ به سؤال از تفسیر سبحان الله می فرمایند: "ُوَ تَعْظِیمُ جَلَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَنْزِیهُهُ عَمَّا قَالَ فِیهِ کُلُّ مُشْرِک"؛ سبحان الله، تعظیم و تنزیه ذات خداوند از هر چیزی است که مشرکان در مورد خداوند گفته اند.[5]
چرا که فرد مشرک در هر حال صفتی که برای خداوند قائل است در محدوده خواسته های مشرکانه خود او است.
از مطالبی که گذشت، ضرورت تسبیح در نماز برای تحقق غرض اصلی از آن به خوبی آشکار می شود؛ چرا که حقیقت نماز و «صلاة»، پرستش عاشقانه خداوند است تا سرحد فنا و نیست شدن در مقام سجده و در نهایت ملاقات با خدا بعد از فنا؛ همچنانکه فرموده اند: نماز معراج مومن است.[6] بنابراین اصل و ذات نماز قطع تعلق از غیر خدا و پرستش خدا است برای خدا و فقط خدا را از خدا خواستن. با این اوصاف روشن است که تسبیح حقیقی خدا مقامی بسیار بلند و بزرگ است و مراتب فراوانی دارد.
تسبیح همراه با حمد
1. تعطیل و تشبیه
از طرفی تسبیح خدا، از لحاظ ذهنی برای اکثریت انسان ها که به درک قلبی و شهودی خدا نائل نشده اند، عملاً منجر به «تعطیل» وجود خداوند خواهد شد. تعطیل در صفات خداوند به این معنا است که در اثر تنزیه صرف در عین اعتقاد به خدا عملا خداوند را از مملکت او منقطع کنیم و هیچ رابطه ای بین خالق و مخلوق را امکان پذیر ندانیم. همچنان که تشبیه که در نقطه مقابل تعطیل است به معنای یکی دانستن یا شبیه دانستن خدا با مخلوقات است؛ چنانچه نقل است که: یکی دانستن خدا با مخلوقات (جمع) کفر است و جدا دانستن او هم تعطیل است و جمع بین این دو توحید.[7]
بنابراین پرهیز از تعطیل در مقام تسبیح خدا به این معنا است که نباید به تدریج با نفی هر گونه صفتی از خدا، عملاً او را از ملک خود بیرون برانیم و حضور جمال و جلال او را در عالم هستی انکار کنیم. به همین دلیل و برای پرهیز از این گونه تسبیح و تنزیه که عملاً منجر به تعطیل می شود، بارها در قرآن کریم سفارش به تسبیح با حمد یا همراه با حمد شده است؛[8] چرا که حمد به معنای مدح صفات جمال خداوند است و در نماز هم هرجا که تسبیح هست، حمد هم همراه آن آمده است. تسبیح با حمد همان طریقتی است که بین تشبیه و تعطیل واقع شده است.
2.تسبیح از طریق اثبات
بطور کلی، تسبیح خدا از دو جنبه امکان پذیر است:
1. تسبیح با نفی
2. تسبیح با اثبات (تسبیح با حمد)
معنای تسبیح از طریق نفی این است که از طریق انکار هر گونه صفتِ حاکی از نقص و شباهت، خداوند را تسبیح کنیم.
اما تسبیح با اثبات (تسبیح با حمد) معنای بسیار لطیفی دارد که در آیات زیادی مورد تأکید قرآن بوده و در نماز نیز باید خداوند را این گونه تسبیح نمود. تسبیح به حمد یا همراه با حمد در تقابل با تعطیل بوده و ضمن اثبات صفات جمال برای خداوند، در عین حال او را تسبیح می کند؛ بدین گونه که هر صفت جمالی را اثر و آینه خدا می بیند بدون این که آن را خود خداوند بداند یا خدا را شبیه به آن صفات بداند؛ بنابراین مصلّی حقیقی در عین عشق به تجلیات خدا (به عنوان آثار خدا)، خودِ خداوند را به عنوان مبدأ این صفات بیرون از هر صفتی خواهد پرستید و در نهایت از صفات (صفات شرک) خواهد گذشت و به مبدأ صفات نزدیک خواهد شد. همچنان که می بینیم که عشق حقیقی به خداوند هم اساساً میل به نفی صفات و فنای تعلقات دارد و ضمن این که میانه ای با «تعطیل» ندارد، در پرستش غیر خدا هم گرفتار نمی شود.
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
حضرت علی (ع) در مورد رابطه حمد با تسبیح و جایگاه این دو می فرمایند:التسبیح نصف المیزان و الحمد لله یملاء المیزان؛ «تسبیح» نصف میزان است و «حمد» میزان را پر می کند[9].
تحقق عملی و عرفانی این معنا و یافتن طریقت صحیح در تسبیح خداوند به دور از تعطیل و تشبیه نیاز به مجاهده در مسیر عشق و پرستش خداوند داشته و این سخنان تنها می توانند در دائره بیان، اشاراتی محدود برای نیل به مراتب و مقات تسبیح و ذکر و صلاة داشته باشند.
کوتاه سخن این که همراهی تسبیح با حمد به معنایی که توضیح دادیم در نهایت سالک را به مقام توحید عرفانی رهنمون خواهد شد.
[1] مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج5، ص19، ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360ش.
[2]« التسبیح: هو التنزیه عن الشریک و العجز و النقص....» ابن عربی، تفسیر ابن عربی، ج1، ص 19، دار احیاء الترلث العربی، بیروت، 1422ق.
[3] «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سُبْحانَ اللَّهِ مَا یَعْنِی بِهِ قَالَ تَنْزِیهَهُ» کلینی، الکافی ، ج1،ص118، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 136ش.
[4] « التسبیح تنزیه الله عن الشریک و عن صفات النقص کالعجز و أمثاله، فی حین أن التقدیس تنزیه الله عما سبق و عن کل صفات الممکنات و لوازمها- حتى کمالاتها- و عن کل ما یتوهم و یتعقل فی حقه تعالى من الأحکام الموجبة للتحدید و التقیید» ابن عربی، فصوص الحکم، ص46، انتشارات الزهراء 1370ش.
[5] محدث نوری، مستدرک الوسائل ، ج 5، ص323، موسسه آل البیت، قم، 1408ق.
[6] مجلسی، بحار الانوار، ج81، ص 255، موسسه الوفاء، بیروت، 1404ق.
[7] «ان الجمع بلا تفرقه زندقه و التفرقه بدون الجمع تعطیل و الجمع بینهما توحید»آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 117، انتشارات علمی و فرهنگی، 1368، بی جا، و:حسن زاده آملی، ممد الهمم،ص109، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1378ش.
[8] «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً» النصر، 3. تسبیح به حمد بیش از ده بار در قرآن ذکر شده.
[9] کلینی، الکافی ، ج2،ص506، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365 ه ش.