کد سایت
id21994
کد بایگانی
33561
نمایه
علت صدور حدیث «فاطمة بضعة منی»
طبقه بندی موضوعی
درایه الحدیث,گوناگون
خلاصه پرسش
آیا درست است که علت صدور حدیث «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی» از پیامبر اکرم(ص) جلوگیری از ازدواج مجدد امام علی(ع) در زمان حیات حضرت زهرا(س) بود؟
پرسش
آیا این حدیث از پیامبر(ص) که فرمودهاند «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی»؛ فاطمه پاره تن من است و هرکس او را بیازارد گویی مرا آزرده است، معتبر و مستند است؟ و آیا درست است که سبب ورود این حدیث برای جلوگیری از ازدواج مجدد امام علی(ع) بود؟
پاسخ اجمالی
احادیث مختلفی از حضرت زهرا(س) در منابع فریقین موجود است که نشان از فضل و مقام والای ایشان دارد. یکی از آنها حدیث «فاطمة بضعة منی ...» است که پیامبر اسلام(ص) آنرا در مواقع گوناگونی در شأن حضرت زهرا(س) بیان کرده است.
با این حال، نقلی در برخی از منابع وجود دارد که در آن آمده: علی(ع) از دختر ابوجهل خواستگاری کرد و فاطمه(س) از این عمل ناراحت شده و به پیامبر(ص) اعتراض کرد. ایشان نیز در مقابل علی(ع) و در دفاع از دخترشان، این جمله را بیان فرموده است. اگرچه اصل این بیان پیامبر(ص) به صورت متواتر نقل شده است، اما عدالت راویانی که دلیل این سخن حضرتشان را ازدواج مجدد امیرالمؤمنین(ع) میدانند به ثبوت نرسیده، بلکه در برخی از آنان، دروغگو بودنشان نیز اثبات شده است.
با این حال، نقلی در برخی از منابع وجود دارد که در آن آمده: علی(ع) از دختر ابوجهل خواستگاری کرد و فاطمه(س) از این عمل ناراحت شده و به پیامبر(ص) اعتراض کرد. ایشان نیز در مقابل علی(ع) و در دفاع از دخترشان، این جمله را بیان فرموده است. اگرچه اصل این بیان پیامبر(ص) به صورت متواتر نقل شده است، اما عدالت راویانی که دلیل این سخن حضرتشان را ازدواج مجدد امیرالمؤمنین(ع) میدانند به ثبوت نرسیده، بلکه در برخی از آنان، دروغگو بودنشان نیز اثبات شده است.
پاسخ تفصیلی
حضرت زهرا(س) از جمله اولیای الهی است که احادیثی در منابع فریقین در فضیلت و جایگاه الهی ایشان وجود دارد. یکی از آنها حدیث «فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی ...» است که پیامبر اسلام(ص) آنرا در مورد ایشان فرموده و برخی از علمای شیعه از این حدیث، عصمت حضرت زهرا(س) را استنباط کردهاند.[1]
بنابر نقلهای موجود، پیامبر اکرم(ص) چندین بار محتوای این جمله را با عبارات گوناگون بیان فرمودهاند، یکی از این نقلها چنین است:
ابوذر غفاری نقل میکند در ایام بیماری پیامبر(ص) که منجر به رحلتشان شد، به حضور ایشان رفتیم. پیامبر(ص) فرمود: «دخترم فاطمه را فراخوان و بگو به اینجا بیاید». پس بلند شدم و به حضور حضرت زهرا(س) رفتم و گفتم ای ارجمندترین بانوان! پدرتان شما را فراخوانده است. ایشان چادر به سر کرد و از خانه بیرون رفت و به حضور پیامبر رسید و هنگامی که پدرشان را در آن حالت بیماری دید، شروع به گریه کرد، پس پیامبر نیز از گریه او گریست. سپس او را در آغوش گرفت و فرمود: «فاطمه جان! پدرت فدایت شود، گریه مکن! همانا تو اولین کسی هستی (از نزدیکانم) که به من ملحق میشوی، در حالیکه مظلوم و غضبناک هستی ... و در کنار حوض کوثر بر من وارد میشوی».
فاطمه فرمود: «در کجا شما را ملاقات میکنم؟».
پیامبر(ص): «تو در کنار حوض کوثر مرا ملاقات میکنی در حالیکه من شیعیان و محبان تو را سیراب میکنم و دشمنان و ناراحت کنندگان تو را از خود دور میکنم».
فاطمه(س): «اگر در کنار حوض شما را ملاقات نکنم، در کجا میتوانم شما را ببینم؟».
پیامبر(ص): «در کنار میزان الهی مرا میبینی».
فاطمه(س): «پدر جان! اگر در کنار حوض نیز شما را نبینم؛ کجا شما را خواهم دید؟».
پیامبر(ص): «در صراط مرا خواهی دید در حالیکه من صدا میزنم شیعیان علی از صراط بگذرند(سَلِّمْ سَلِّمْ شِیعَةَ عَلِیٍّ).
ابوذر گفت: در این هنگام قلب من آرام شد و به این جمله پیامبر آرامش گرفت. سپس پیامبر رو به من کرد و فرمود: «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی»؛ ای اباذر! همانا فاطمه پاره تن من است و هرکس او را اذیت کند؛ مرا اذیت کرده است. همانا او ارجمندترین بانوی جهان بوده و شوهرش نیز ارجمندترین جانشین پیامبران است ... .[2]
عبارت «بَضْعَةٌ مِنِّی» یعنی اینکه او جزئی از من است همانگونه که تکهای از گوشت، جزئی از بدن است.[3]
پیامبر(ص) در موارد دیگر نیز این سخن را بر زبان آورده است؛ شخصى که نابینا بود از حضرت فاطمه(س) اجازه خواست تا به حضور او برود، حضرت فاطمه پرده انداخت و در پشت پرده قرار گرفت. پیامبر خدا(ص) به او فرمود: «چرا در حجاب قرار گرفتی در حالىکه او تو را نمىدید؟» حضرت فاطمه پاسخ داد: «اگر او مرا نمىبیند، من او را مىبینم، و او بوى تن مرا نیز حسّ مىکند». پیامبر فرمود: «أَشْهَدُ أَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنِّی؛ شهادت مىدهم که تو پارهاى از وجود من هستى».[4]
این مورد اخیر، در منابع اهل سنت نیز ذکر شده است.[5] همچنین موارد دیگری نیز وجود دارد که پیامبر از این جمله استفاده کرده است.[6]
پیامبر(ص) این سخنان را در زمانهای مختلف و با تعابیر گوناگون بیان فرمودند:
«إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی، مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی، وَ مَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِی وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی»[7]؛ «و قال النبی(ص): فاطمة بضعة منّی، و هی روحی التی بین جنبیّ، یسوؤنی ما ساءها و یسرّنی ما سرّها».[8]
اما برخی منابع، در مورد اینکه چرا این سخن بر زبان پیامبر(ص) آمده، نقلی آوردهاند که به دلیل اشکالات موجود در آن قابل پذیرش نیست:
«از مسور بن مخرمة روایت شد که علی بن ابی طالب دختر ابوجهل را به عقد خود در آورد. این خبر به گوش فاطمه رسید. او نزد پیامبر(ص) رفته و گفت: علی، دختر ابی جهل را عقد کرده است و مردم گمان میبرند که شما نسبت به ناراحتی دخترانتان، هیچ نگران نیستید! پس رسول خدا(ص) بلند شد و بعد از سخنانی فرمود: ... همانا فاطمه پاره تن من است و من با ناراحتی او خشمگین میشوم. به خدا سوگند که دختر پیغمبر و دختر دشمن خدا(ابوجهل) نزد یک مرد جمع نخواهند شد! پس از آن بود که علی این عقد را باطل کرد».[9]
به همین مضمون نقلهای دیگری نیز از اهل سنت وجود دارد: «پیامبر(ص) در بالای منبر بوده و فرمود: همانا فرزندان هشام بن مغیره از من اجازه خواستهاند که دخترشان را به عقد علی بن ابی طالب درآورند!
اجازه نمیدهم! اجازه نمیدهم! اجازه نمیدهم! مگر اینکه پسر ابی طالب دوست داشته باشد دختر من را طلاق دهد و با دختر آنها پیمان ازدواج بندد. همانا دختر من پاره تن من است ...».[10] در برخی از نقلها، نام ابوهریره به عنوان راوی وجود دارد.[11]
اما این روایت برای بیشتر اندیشمندان شیعی و برخی از صاحبنظران اهل سنت دارای اشکالاتی است؛ از جمله آنکه خود پیامبر اکرم(ص) نیز با ام حبیبه که دختر دشمن خدا ابوسفیان بوده ازدواج کردهاند! لذا از پذیرش آن خودداری کرده و حتی برخی از آنان، علت وجود چنین روایاتی را عداوت و بغض نسبت به امیر المؤمنین علی(ع) ارزیابی کردهاند.[12]
علاوه بر این، اشکالاتی نیز در مورد این نقل وجود دارد که تعدادی از آنها را سید مرتضی(ره) اینگونه آورده است:
1. پبامبر(ص) آنچه که اسلام مباح کرده را انکار نکرده است و در اسلام برای مرد جواز ازدواج با چهار زن با شرایط آن وجود دارد پس چگونه پیامبر این مباح را انکار میکند و این را بر منبر بیان میفرماید؟! (و علی(ع) را جهت انجام عمل مباحی اینگونه مؤاخذه میکند).
2. این روایت، موجب طعنه بر پیامبر(ص) میشود؛ زیرا پیامبر(ص) بنابر دستور الهی فاطمه(س) را به عقد علی(ع) در آورد. حال چگونه خدا او را برگزید؟!
آشکار است خداوند کسی که موجب اذیت و آزار فاطمه شود را بر نمیگزیند و این نشان از کذب این خبر دارد.
3. از امام علی(ع) هیچگونه مخالفتی با پیامبر(ص) سر نزده است؛ حال چگونه میتوان پذیرفت که ایشان چنین عملی انجام داده باشد که موجب تأثر و ناراحتی پیامبر شده است؟!
4. اگر چنین حدیثی واقعیت داشت؛ دشمنان علی(ع) که تعدادشان کم نیز نبوده، قطعاً در طول تاریخ از آن به عنوان طعنه بر امیر المؤمنین استفاده میکردند و چنین گزارشی نشده است.[13]
ابن ابی الحدید نیز به مانند بسیاری از اهل سنت در این روایت شک و تردید داشته و در بیان آن میآورد:
«به نظر من حتی اگر این خبر را بپذیریم، باز هم نمیتوان علی(ع) را ملامت کرد؛ زیرا مسلمانان اتفاق دارند که ازدواج با دختر ابوجهل به همراه ازدواج با دختر رسول الله اشکالی ندارد؛ زیرا اسلام حکم به جواز چهار زن داده است و همچنین دختر ابی جهل نیز مسلمان بوده و این واقعه بعد از فتح مکه و اسلام آوردن اهالی آن گزارش شده است. بنابر این، خلافی از علی(ع) دیده نشده است. اما این نکته باقی میماند که اگر این روایت درست است، چرا پیامبر(ص) چنین برخوردی داشته است؛ به نظر علت امر چنین است که وقتی پیامبر(ص) غیرتمندی فاطمه(س) را دید، علی(ع) را پدرانه ملامت کرد تا صلح میان آنها برقرار گردد. همچنین شاید آنچه واقعیت دارد مقداری از این کلام موجود در روایت باشد که با کم کردن مقداری و اضافه کردن مقداری دیگر به این شکل در آمده است ...».[14]
علاوه بر اینها، راویانی که در این منابع از آنها استفاده شده، در نزد شیعه اعتباری ندارند و نمیتوان به گفتار آنها اعتنایی کرد، بلکه حتی در برخی از موارد دروغگو بودن این راویان اثبات شده است.
در منابع شیعی روایاتی وجود دارد که در آن، این حدیث اهل سنت را بر ائمه(ع) عرضه داشته و آنها نیز جواب دادهاند. در روایتی امام صادق(ع) تنها به ذکر این نکته اکتفا میکند: «مردم چه گفتار عجیبى درباره على(ع) دارند یکى او را معبود میداند و دیگرى بنده گناهکار خداوند ...».[15]
در نهایت باید گفت؛ به جهت وجود نقدهای مختلف بر محتوای روایاتی که سبب صدور این سخن پیامبر(ص) جلوگیری از ازدواج مجدد امام علی(ع) در زمان حیات حضرت فاطمه(س) میدانند و نیز به دلیل ضعف سند و عدم اعتماد به راویان این احادیث، نمیتوان آنها را پذیرفت.
بنابر نقلهای موجود، پیامبر اکرم(ص) چندین بار محتوای این جمله را با عبارات گوناگون بیان فرمودهاند، یکی از این نقلها چنین است:
ابوذر غفاری نقل میکند در ایام بیماری پیامبر(ص) که منجر به رحلتشان شد، به حضور ایشان رفتیم. پیامبر(ص) فرمود: «دخترم فاطمه را فراخوان و بگو به اینجا بیاید». پس بلند شدم و به حضور حضرت زهرا(س) رفتم و گفتم ای ارجمندترین بانوان! پدرتان شما را فراخوانده است. ایشان چادر به سر کرد و از خانه بیرون رفت و به حضور پیامبر رسید و هنگامی که پدرشان را در آن حالت بیماری دید، شروع به گریه کرد، پس پیامبر نیز از گریه او گریست. سپس او را در آغوش گرفت و فرمود: «فاطمه جان! پدرت فدایت شود، گریه مکن! همانا تو اولین کسی هستی (از نزدیکانم) که به من ملحق میشوی، در حالیکه مظلوم و غضبناک هستی ... و در کنار حوض کوثر بر من وارد میشوی».
فاطمه فرمود: «در کجا شما را ملاقات میکنم؟».
پیامبر(ص): «تو در کنار حوض کوثر مرا ملاقات میکنی در حالیکه من شیعیان و محبان تو را سیراب میکنم و دشمنان و ناراحت کنندگان تو را از خود دور میکنم».
فاطمه(س): «اگر در کنار حوض شما را ملاقات نکنم، در کجا میتوانم شما را ببینم؟».
پیامبر(ص): «در کنار میزان الهی مرا میبینی».
فاطمه(س): «پدر جان! اگر در کنار حوض نیز شما را نبینم؛ کجا شما را خواهم دید؟».
پیامبر(ص): «در صراط مرا خواهی دید در حالیکه من صدا میزنم شیعیان علی از صراط بگذرند(سَلِّمْ سَلِّمْ شِیعَةَ عَلِیٍّ).
ابوذر گفت: در این هنگام قلب من آرام شد و به این جمله پیامبر آرامش گرفت. سپس پیامبر رو به من کرد و فرمود: «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی»؛ ای اباذر! همانا فاطمه پاره تن من است و هرکس او را اذیت کند؛ مرا اذیت کرده است. همانا او ارجمندترین بانوی جهان بوده و شوهرش نیز ارجمندترین جانشین پیامبران است ... .[2]
عبارت «بَضْعَةٌ مِنِّی» یعنی اینکه او جزئی از من است همانگونه که تکهای از گوشت، جزئی از بدن است.[3]
پیامبر(ص) در موارد دیگر نیز این سخن را بر زبان آورده است؛ شخصى که نابینا بود از حضرت فاطمه(س) اجازه خواست تا به حضور او برود، حضرت فاطمه پرده انداخت و در پشت پرده قرار گرفت. پیامبر خدا(ص) به او فرمود: «چرا در حجاب قرار گرفتی در حالىکه او تو را نمىدید؟» حضرت فاطمه پاسخ داد: «اگر او مرا نمىبیند، من او را مىبینم، و او بوى تن مرا نیز حسّ مىکند». پیامبر فرمود: «أَشْهَدُ أَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنِّی؛ شهادت مىدهم که تو پارهاى از وجود من هستى».[4]
این مورد اخیر، در منابع اهل سنت نیز ذکر شده است.[5] همچنین موارد دیگری نیز وجود دارد که پیامبر از این جمله استفاده کرده است.[6]
پیامبر(ص) این سخنان را در زمانهای مختلف و با تعابیر گوناگون بیان فرمودند:
«إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی، مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی، وَ مَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِی وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی»[7]؛ «و قال النبی(ص): فاطمة بضعة منّی، و هی روحی التی بین جنبیّ، یسوؤنی ما ساءها و یسرّنی ما سرّها».[8]
اما برخی منابع، در مورد اینکه چرا این سخن بر زبان پیامبر(ص) آمده، نقلی آوردهاند که به دلیل اشکالات موجود در آن قابل پذیرش نیست:
«از مسور بن مخرمة روایت شد که علی بن ابی طالب دختر ابوجهل را به عقد خود در آورد. این خبر به گوش فاطمه رسید. او نزد پیامبر(ص) رفته و گفت: علی، دختر ابی جهل را عقد کرده است و مردم گمان میبرند که شما نسبت به ناراحتی دخترانتان، هیچ نگران نیستید! پس رسول خدا(ص) بلند شد و بعد از سخنانی فرمود: ... همانا فاطمه پاره تن من است و من با ناراحتی او خشمگین میشوم. به خدا سوگند که دختر پیغمبر و دختر دشمن خدا(ابوجهل) نزد یک مرد جمع نخواهند شد! پس از آن بود که علی این عقد را باطل کرد».[9]
به همین مضمون نقلهای دیگری نیز از اهل سنت وجود دارد: «پیامبر(ص) در بالای منبر بوده و فرمود: همانا فرزندان هشام بن مغیره از من اجازه خواستهاند که دخترشان را به عقد علی بن ابی طالب درآورند!
اجازه نمیدهم! اجازه نمیدهم! اجازه نمیدهم! مگر اینکه پسر ابی طالب دوست داشته باشد دختر من را طلاق دهد و با دختر آنها پیمان ازدواج بندد. همانا دختر من پاره تن من است ...».[10] در برخی از نقلها، نام ابوهریره به عنوان راوی وجود دارد.[11]
اما این روایت برای بیشتر اندیشمندان شیعی و برخی از صاحبنظران اهل سنت دارای اشکالاتی است؛ از جمله آنکه خود پیامبر اکرم(ص) نیز با ام حبیبه که دختر دشمن خدا ابوسفیان بوده ازدواج کردهاند! لذا از پذیرش آن خودداری کرده و حتی برخی از آنان، علت وجود چنین روایاتی را عداوت و بغض نسبت به امیر المؤمنین علی(ع) ارزیابی کردهاند.[12]
علاوه بر این، اشکالاتی نیز در مورد این نقل وجود دارد که تعدادی از آنها را سید مرتضی(ره) اینگونه آورده است:
1. پبامبر(ص) آنچه که اسلام مباح کرده را انکار نکرده است و در اسلام برای مرد جواز ازدواج با چهار زن با شرایط آن وجود دارد پس چگونه پیامبر این مباح را انکار میکند و این را بر منبر بیان میفرماید؟! (و علی(ع) را جهت انجام عمل مباحی اینگونه مؤاخذه میکند).
2. این روایت، موجب طعنه بر پیامبر(ص) میشود؛ زیرا پیامبر(ص) بنابر دستور الهی فاطمه(س) را به عقد علی(ع) در آورد. حال چگونه خدا او را برگزید؟!
آشکار است خداوند کسی که موجب اذیت و آزار فاطمه شود را بر نمیگزیند و این نشان از کذب این خبر دارد.
3. از امام علی(ع) هیچگونه مخالفتی با پیامبر(ص) سر نزده است؛ حال چگونه میتوان پذیرفت که ایشان چنین عملی انجام داده باشد که موجب تأثر و ناراحتی پیامبر شده است؟!
4. اگر چنین حدیثی واقعیت داشت؛ دشمنان علی(ع) که تعدادشان کم نیز نبوده، قطعاً در طول تاریخ از آن به عنوان طعنه بر امیر المؤمنین استفاده میکردند و چنین گزارشی نشده است.[13]
ابن ابی الحدید نیز به مانند بسیاری از اهل سنت در این روایت شک و تردید داشته و در بیان آن میآورد:
«به نظر من حتی اگر این خبر را بپذیریم، باز هم نمیتوان علی(ع) را ملامت کرد؛ زیرا مسلمانان اتفاق دارند که ازدواج با دختر ابوجهل به همراه ازدواج با دختر رسول الله اشکالی ندارد؛ زیرا اسلام حکم به جواز چهار زن داده است و همچنین دختر ابی جهل نیز مسلمان بوده و این واقعه بعد از فتح مکه و اسلام آوردن اهالی آن گزارش شده است. بنابر این، خلافی از علی(ع) دیده نشده است. اما این نکته باقی میماند که اگر این روایت درست است، چرا پیامبر(ص) چنین برخوردی داشته است؛ به نظر علت امر چنین است که وقتی پیامبر(ص) غیرتمندی فاطمه(س) را دید، علی(ع) را پدرانه ملامت کرد تا صلح میان آنها برقرار گردد. همچنین شاید آنچه واقعیت دارد مقداری از این کلام موجود در روایت باشد که با کم کردن مقداری و اضافه کردن مقداری دیگر به این شکل در آمده است ...».[14]
علاوه بر اینها، راویانی که در این منابع از آنها استفاده شده، در نزد شیعه اعتباری ندارند و نمیتوان به گفتار آنها اعتنایی کرد، بلکه حتی در برخی از موارد دروغگو بودن این راویان اثبات شده است.
در منابع شیعی روایاتی وجود دارد که در آن، این حدیث اهل سنت را بر ائمه(ع) عرضه داشته و آنها نیز جواب دادهاند. در روایتی امام صادق(ع) تنها به ذکر این نکته اکتفا میکند: «مردم چه گفتار عجیبى درباره على(ع) دارند یکى او را معبود میداند و دیگرى بنده گناهکار خداوند ...».[15]
در نهایت باید گفت؛ به جهت وجود نقدهای مختلف بر محتوای روایاتی که سبب صدور این سخن پیامبر(ص) جلوگیری از ازدواج مجدد امام علی(ع) در زمان حیات حضرت فاطمه(س) میدانند و نیز به دلیل ضعف سند و عدم اعتماد به راویان این احادیث، نمیتوان آنها را پذیرفت.
[1]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 294، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1417ق؛ شیخ طوسى، تلخیص الشافی، با مقدمه و تحقیق: بحر العلوم، حسین، ج 3، ص 122، انتشارات المحبین، قم، چاپ اول، 1382ش؛ میلانى، سید على، الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة و عقیدة الشیعة الإمامیة، ص 67، الشریف الرضی، قم، چاپ اول، 1413ق.
[2]. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الاثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، محقق و مصحح: حسینی کوهکمری، عبد اللطیف، ص 36 – 37، بیدار، قم، 1401ق.
[3]. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق: حسینی، سید احمد، ج 4، ص 300، کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ سوم، 1375ش.
[4]. راوندی کاشانی، فضل الله بن علی، النوادر، محقق و مصحح: صادقی اردستانی، ص 13 – 14، احمد، دار الکتاب، قم، چاپ اول، بی تا؛ کوفی، محمد بن محمد اشعث، الجعفریات (الأشعثیات)، ص 95، مکتبة نینوی الحدیثة، تهران، چاپ اول، بیتا.
[5]. اصفهانی، أبو نعیم أحمد بن عبد الله، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج 2، ص40، السعادة، مصر، 1974م.
[6]. برای نمونه ر.ک: حلی، رضی الدین علی بن یوسف، العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، محقق و مصحح: رجائی، مهدی، مرعشی، محمود، ص 225، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، چاپ اول، 1408ق.
[7]. پیامبر(ص) فرموده: فاطمه پاره تن من است، هر که او را آزار نماید مرا آزار نموده، و هر که او را به غیظ آورد مرا به غیظ آورده و هر که او را شاد کند مرا شاد کرده». ابن بابویه (شیخ صدوق)، محمد بن على، إعتقادات الإمامیة، ص 105، کنگره شیخ مفید، ایران، چاپ دوم، 1414ق.
[8]. «فاطمه پاره تن منست و او جان منست که در میان دو پهلوى من است، مرا بد مىآید آنچه او را بد آید و مسرور میدارد مرا آنچه او را مسرور دارد»؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 29، ص 32، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
[9]. بخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله، صحیح بخاری (الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله)، محقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، ج 5، ص 22، دار طوق النجاة، 1422ق.
[10]. قشیری نیسابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم (المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلى رسول الله)، محقق: عبد الباقی، محمد فؤاد، ج 4، ص 1902، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، بیتا؛ أزدی سجِسْتانی، سلیمان بن أشعث، سنن أبی داود، محقق: عبد الحمید، محمد محی الدین، ج 2، ص 226، المکتبة العصریة، بیروت، بیتا.
[11]. ر.ک: ابن أبى الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 4، ص 64، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1378ش.
[12]. مجلسی، محمدتقی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: موسوی کرمانی، حسین، اشتهاردی، علی پناه، ج 8، ص 124، مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، قم، چاپ دوم، 1406ق.
[13]. سید مرتضى، تنزیه الأنبیاء، ص 212، به نقل از ابن حیون، نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار(ع)، ج 3، پاورقس ص 31، جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1409 ق.
[14]. شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 65 – 66.
[15]. شیخ صدوق، الأمالی، ص 104، اعلمی، بیروت، چاپ پنجم، 1400ق.