کد سایت
ar21996
کد بایگانی
32084
نمایه
شاعر نبودن پیامبر اسلام(ص)
طبقه بندی موضوعی
تفسیر,مناقب و ویژگی ها
برچسب
قرآن|پیامبر اسلام|شعر|تفسیر آیه 69 یس
خلاصه پرسش
آیا درست است که پیامبر اسلام(ص) هیچ شعری نمیخواند؟
پرسش
در کتاب تفسیر ابن کثیر آمده است: در آیه «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ» خداوند از حال پیامبر اسلام(ص) خبر میدهد و در صدد ردّ کلام کفّار است که ایشان را شاعر مینامیدند و میگفتند قرآن شعر است، پس خدا فرمود: پیامبر شاعر نیست و این قرآن هم شعر نیست. بنابر این، هر گاه پیامبر میخواست شعری از اشعار قدیمی و معروف را بخواند، وزن شعری آنرا میشکست تا مصداق شعر نباشد. نظر شما درباره این کلام ابن کثیر چیست؟
پاسخ اجمالی
قرآن کریم میفرماید: و به پیامبر، شعر نیاموختیم و [شعرگویى] شایسته او نیست... جمله «ما به او شعر نیاموختیم» در صدد نفی شاعری از آنحضرت است. مفسّران در تفسیر «وَ ما یَنْبَغی لَهُ» آوردهاند که پیامبر(ص)، شعری که مورد نظرش بود را در یک قالب غیر شعری برده و بیان میفرمود؛ لذا گفته شده پیامبر اسلام(ص) هیچ شعری را بر وزن شعریش نخواند. البته این بدان معنا نیست که بگوییم؛ پیامبر مانند افراد کم حافظه و بیاطلاع در جامعه بوده و هیچ شعری را از حفظ نبوده است، بلکه بدین معناست که ایشان در مقام بیان کلام به حرفهایی استناد میفرمود که از یک شعر دیگر نشأت گرفته بود و این استفاده محتوایی خلاف شأن ایشان نیست، بر خلاف اینکه بگوییم ایشان قصد بیان شعری را داشته و آنرا اشتباهاً به نحو دیگری نقل کرده است.
پاسخ تفصیلی
شعر و شاعری نیز مانند هر هنر دیگری، میتواند برای انسان مفید باشد و همینطور میتواند مخرّب و زیانآور باشد؛ لذا در اسلام حکمی کلی در مورد شعر و شاعری نمیتوان داد، بلکه برای سنجش هر شعری باید محتوایش مورد بررسی قرار گیرد.[1]
اما در مورد پیامبر گرامی اسلام(ص) و شعر، قرآن میفرماید: «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبینٌ».[2]
بنابر نقل تاریخ، قریش تلاش میکرد این تفکر را رواج دهد که پیامبر اسلام(ص) شاعر توانایی بوده و قرآن نیز مجموعه اشعار آنجناب است. این آیه، در مقام ردّ این تفکّر بر آمده[3] و میفرماید نه تنها خداوند به پیامبر شعر یاد نداده، بلکه شعر شایسته ایشان نیست. به بیان دیگر؛ شأن پیامبر از شعر و شاعری بالاتر است. جمله «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ» میخواهد بفرماید: «ما به او شعر نیاموختیم» و لازمه این نفى، آن است که آنجناب هیچ سررشتهاى از شعر نداشته باشد.[4] البته برخی از مفسّران معنای دیگری از این قسمت آوردهاند: قرآن شعر نیست و هیچ مناسبتى با شعر ندارد؛ زیرا شعر سخنى است با وزن و قافیه و در قرآن هیچ وزن و قافیهاى نیست.[5] همچنین عبارت «وَ ما یَنْبَغی لَهُ» اشاره به این معنا دارد که خیال نکنید اینکه ما به وى شعر نیاموختهایم نقصى براى او است، بلکه براى او کمال و مایه بلندى درجه، و برائت او است از ننگى که برخی متخصّصین این فن دارند، که با الفاظ معانى را آرایش داده و با تخیلات شعرى معانى را تزیین میکنند.[6]
البته گفتنی است؛ شعری که در اینجا بیان شده، قطعاً تمام جملات موزون را شامل نمیشود؛ زیرا خود قرآن نیز کلام موزون است، بلکه منظور، کلامی است که در عرف بدان شعر میگویند و بر وزنهای خاصی است.[7]
اما در اینکه چرا شایسته پیامبر نیست که شاعر باشد؛ به این دلیل است که خط وحى از خط شعر کاملاً جدا است و تفاوت آنها از این فرار است:
1. معمولاً سرچشمه شعر تخیّل و پندار است، شاعر بیشتر بر بال و پر خیال سوار میشود و پرواز میکند، در حالىکه وحى از مبدأ هستى سرچشمه میگیرد و بر محور واقعیتها میچرخد.
2. شعر از عواطف متغیّر انسانى میجوشد، و دائماً در حال دگرگونى است، در حالىکه وحى بیانگر حقایق ثابت آسمانى است.
3. لطف شعر در بسیارى از مواد در اغراقگوییها و مبالغههاى آن است، در حالىکه در وحى جز صداقت چیزى نیست.
4. شاعر در بسیارى از موارد به خاطر زیباییهاى لفظ ناچار است خود را تسلیم الفاظ کند و دنبالهرو آن باشد، و چه بسا حقایقى که در این میان پایمال گردد.
5. همچنین شعر، مجموعه شوقهایى است که از زمین به آسمان پرواز میکند، اما وحى، مجموعه حقایقى است که از آسمان به زمین نازل میشود، و این دو خط کاملاً متفاوت است.[8]
در ادامه آنچه گفته شد، برخی از مفسران نقل کردهاند که پیامبر(ص)، شعری که مورد نظرش بود را در یک قالب غیر شعری برده و بیان میفرمود؛[9] لذا گفته شده پیامبر اسلام هیچ شعری را بر وزن شعریش نخواند.[10]
گفتنی است؛ اگر این تفسیر را بپذیریم که پیامبر اکرم(ص) هیچ شعری را بر وزن خودش نمیخواند، بدان معنا نیست که بپذیریم، پیامبر مانند افراد کم حافظه و بیاطلاع در جامعه بوده و هیچ شعری را از حفظ نبوده است، بلکه بدین معنا است که ایشان در مقام بیان کلام به حرفهایی استناد میفرمود که از یک شعر دیگر نشأت گرفته بود و این استفاده محتوایی خلاف شأن ایشان نیست، بر خلاف اینکه بگوییم ایشان قصد بیان شعری را داشته و آنرا اشتباهاً به نحو دیگری نقل کرده است.
اما در مورد پیامبر گرامی اسلام(ص) و شعر، قرآن میفرماید: «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبینٌ».[2]
بنابر نقل تاریخ، قریش تلاش میکرد این تفکر را رواج دهد که پیامبر اسلام(ص) شاعر توانایی بوده و قرآن نیز مجموعه اشعار آنجناب است. این آیه، در مقام ردّ این تفکّر بر آمده[3] و میفرماید نه تنها خداوند به پیامبر شعر یاد نداده، بلکه شعر شایسته ایشان نیست. به بیان دیگر؛ شأن پیامبر از شعر و شاعری بالاتر است. جمله «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ» میخواهد بفرماید: «ما به او شعر نیاموختیم» و لازمه این نفى، آن است که آنجناب هیچ سررشتهاى از شعر نداشته باشد.[4] البته برخی از مفسّران معنای دیگری از این قسمت آوردهاند: قرآن شعر نیست و هیچ مناسبتى با شعر ندارد؛ زیرا شعر سخنى است با وزن و قافیه و در قرآن هیچ وزن و قافیهاى نیست.[5] همچنین عبارت «وَ ما یَنْبَغی لَهُ» اشاره به این معنا دارد که خیال نکنید اینکه ما به وى شعر نیاموختهایم نقصى براى او است، بلکه براى او کمال و مایه بلندى درجه، و برائت او است از ننگى که برخی متخصّصین این فن دارند، که با الفاظ معانى را آرایش داده و با تخیلات شعرى معانى را تزیین میکنند.[6]
البته گفتنی است؛ شعری که در اینجا بیان شده، قطعاً تمام جملات موزون را شامل نمیشود؛ زیرا خود قرآن نیز کلام موزون است، بلکه منظور، کلامی است که در عرف بدان شعر میگویند و بر وزنهای خاصی است.[7]
اما در اینکه چرا شایسته پیامبر نیست که شاعر باشد؛ به این دلیل است که خط وحى از خط شعر کاملاً جدا است و تفاوت آنها از این فرار است:
1. معمولاً سرچشمه شعر تخیّل و پندار است، شاعر بیشتر بر بال و پر خیال سوار میشود و پرواز میکند، در حالىکه وحى از مبدأ هستى سرچشمه میگیرد و بر محور واقعیتها میچرخد.
2. شعر از عواطف متغیّر انسانى میجوشد، و دائماً در حال دگرگونى است، در حالىکه وحى بیانگر حقایق ثابت آسمانى است.
3. لطف شعر در بسیارى از مواد در اغراقگوییها و مبالغههاى آن است، در حالىکه در وحى جز صداقت چیزى نیست.
4. شاعر در بسیارى از موارد به خاطر زیباییهاى لفظ ناچار است خود را تسلیم الفاظ کند و دنبالهرو آن باشد، و چه بسا حقایقى که در این میان پایمال گردد.
5. همچنین شعر، مجموعه شوقهایى است که از زمین به آسمان پرواز میکند، اما وحى، مجموعه حقایقى است که از آسمان به زمین نازل میشود، و این دو خط کاملاً متفاوت است.[8]
در ادامه آنچه گفته شد، برخی از مفسران نقل کردهاند که پیامبر(ص)، شعری که مورد نظرش بود را در یک قالب غیر شعری برده و بیان میفرمود؛[9] لذا گفته شده پیامبر اسلام هیچ شعری را بر وزن شعریش نخواند.[10]
گفتنی است؛ اگر این تفسیر را بپذیریم که پیامبر اکرم(ص) هیچ شعری را بر وزن خودش نمیخواند، بدان معنا نیست که بپذیریم، پیامبر مانند افراد کم حافظه و بیاطلاع در جامعه بوده و هیچ شعری را از حفظ نبوده است، بلکه بدین معنا است که ایشان در مقام بیان کلام به حرفهایی استناد میفرمود که از یک شعر دیگر نشأت گرفته بود و این استفاده محتوایی خلاف شأن ایشان نیست، بر خلاف اینکه بگوییم ایشان قصد بیان شعری را داشته و آنرا اشتباهاً به نحو دیگری نقل کرده است.
[1]. ر.ک: «شعر در اسلام»، سؤال 8160.
[2]. یس، 69: «و به پیامبر، شعر نیاموختیم و [شعرگویى] شایسته او نیست. کتاب [او] جز مایه یادآورى و قرآنى روشنگر [حقایق] نیست».
[3]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، تحقیق: موسوی جزایری، سید طیب، ج 2، ص 217، دار الکتاب، قم، چاپ چهارم، 1367ش؛ بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، تحقیق: المهدی، عبدالرزاق، ج 4، ص 21، داراحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1420ق.
[4]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 108، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق؛ موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، ج 17، ص 161، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1374ش.
[5]. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج 3، ص 395 – 396، انتشارات دانشگاه تهران، مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1377ش.
[6]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 108.
[7]. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق: اعلمی، حسین، ج 4، ص 108، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، 1415ق.
[8]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 18، ص 439 – 440، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[9]. برای نمونه ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغی، محمد جواد، ج 8، ص 675، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش.
[10]. تفسیر القمی، ج 2، ص 217؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: شمس الدین، محمد حسین، ج 6، ص 523 – 524، دار الکتب العلمیة، منشورات محمدعلی بیضون، بیروت، چاپ اول، 1419ق.