قرآن کریم، راه حلها و راهکارهایی برای مسائل و مشکلات جوامع بشری دارد. طلب کردن پاسخ برای این مسائل از قرآن، به صورت موضوعی و بـه مـدد آیـات را میتوان «استنطاق قرآن» نامید؛ و روشهایی مانند: تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر موضوعی، تأویل و استنباط، را میتوان جنبههایی از استنطاق قرآن دانست؛ تمام اندیشمندان در هر رشتهای از جمله فقها نیز میتوانند از فرایند استنطاق قرآن بهره گیرند؛ چنانکه کار فقها در برداشت و استنباط احکام از آیات قرآن را میتوان نمونهی عملی «استنطاق قرآن از منظر فقه» دانست.
استنطاق در لغت
استنطاق، مصدر باب استفعال از «نطق» بـه معنـای طلـب نطـق کـردن اسـت و برخـی استنطاق فرد را به معنای سخن گفتن با او دانستهاند.[1]
استنطاق در اصطلاح حقوق و قانون
استنطاق در اصطلاح حقوقدانها، به معنای گزارش خواسـتن اسـت، تـا در نهایت و به گونهای پاسخ پرسشها را بیابند. همچنین گفتهاند: «اسـتنطاق اصـرار در سـؤال است». سبب اینکه از «بازجویی» به استنطاق تعبیر کردهاند، این است که در بازجویی، سؤال شونده به راحتی نمیخواهد چیزی بگوید، ولی مطالبی بـرای گفـتن دارد که باید با سؤالهای کلیدی، و پافشاری، آنرا از او بیرون کشید.[2]
استنطاق در روایات
تعبیر «استنطاق» در برخی از روایات نیز به کار رفتـه اسـت؛ مانند: استنطاق عقل؛ امام باقر(ع) فرمود: «لَمَّا خَلَقَ اللَّـهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ...»؛[3] (خدا هنگامی که عقـل را آفرید، از او بازپرسـی کـرد). و یا در مورد داستان خضر(ع) و حضرت موسی(ع) نیز در روایات، تعبیر اسـتنطاق به کار رفته است.[4]
نطق قرآن
پیش از پرداختن به معنا و مقـصود از اسـتنطاق قرآن، بررسـی «نطق قرآن»، لازم و ضروری است:
در مورد نطق و سخن گفتن قرآن، سه دسته روایات وجود دارد.
- برخی از روایات ناطق بودن قرآن را نفی میکند، مانند آنکه امام علی(ع) میفرماید: «...ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْـتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ لَکُمْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ إِنَّ فِیه عِلْمَ مَا مَضَى وَ عِلْمَ مَا یَأْتِی إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حُکْـمَ مَا بَیْنَکُمْ وَ َبیَانَ مَا أَصْبَحْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ فَلَوْ سَأَلْتُمُونِی عَنْهُ لَعَلَّمْـتُکُمْ»؛ [5]
قرآن را استنطاق کنید؛ هرگز برای شما سخن نمیگوید؛ من به شما خبـر میدهم؛ علم گذشته و علم آینده تا روز قیامت و حکم آنچه میان شما است و بیان آنچه در بارهاش اخـتلاف داریـد، در قـرآن وجود دارد. و اگـر دربـارهی آن از مـن بپرسید، به شما خواهم آموخت.
- اما پارهای از روایات، قرآن را ناطق معرّفی میکند. در این مورد نیز از امام علی(ع) نقل شده است: «خـدا پیامبری راهنما را با کتابی گویا و دستوری استوار بر انگیخت».[6] «کتـاب خدا در میان شما سخنگویی است که هیچگاه زبانش از حقگویی خسته نگردد».[7]
- برخی از روایات، میان صمت و نطق قرآن جمع کرده اسـت. امام علی(ع) فرمود: «دین(قرآن و سنّت نبوی) در میان آنان(اهلبیت) گواهی صادق و ساکتی سخنگو است».[8] «قرآن، فرمان دهنده و بازدارنده و خاموشی گویا است که حجّت خدا بر بندگان او است».[9]
جمع بین روایات
در جمع بین این روایات و در پاسخ این سؤال که این سه دسته روایات چگونه قابل جمعاند؟ یعنی چگونه قرآن هم خاموش است و هم سخنگو؟
برخی بر این نظرند کـه: «قرآن، خاموش است؛ یعنی به خودی خود سخن نمیگوید؛ بلکه ناگزیر باید مترجم داشته باشد؛ پس در ظاهر ساکت است، ولی در معنا، ناطقترین ناطقان است؛ زیرا همـهی اوامـر و نـواهی و آداب، بـر اسـاس آن و متفرّع بر آن است.[10] به بیان دیگر، قرآن از آن جهـت کـه حـروف و اصوات است، خاموش است؛ اما از آن جهت که در بردارندهی اخبار و امر و نهی و نـدا و دیگر اقسام کلام است، مانند سخنگو است.[11]
به تعبیر روشنتر، مقصود از نفی نطق از قرآن، نطق جوارحی و ظاهری است؛ اما نطق غیر جـوارحی بـرای قـرآن ثابت است. امام علی(ع) میفرماید: «کتاب خدا... برخی از آن به کمـک برخی دیگر سخن میگوید و پارهای از آن بر پارهای دیگر گواهی میدهد».[12]
مراد از استنطاق در محافل علمی
در محافل علمی روز وقتی سخن از «استنطاق» میشود، منظور، برآوردن سخن از متن است؛ و در واقع یکی از سطوح هرمنوتیک(فـنّ تفـسیر و فهـم معنـا یـا معانی متن) است.[13]
هرمنوتیک در سـطح «اسـتنطاق»، بـا معانی پنهان، ضمنی و مبهم متن سر و کار دارد. متن در این حالت، قابلیتهایی دارد کـه آشکار نیست و در شرایط معینی آشکار میشود. معنا در استنطاق نیـز ماننـد «نطـق» مؤلِّف محور است و تنها تفاوت آن با «نطق»، این است که در اینجا سـخن را بایـد از متن بیرون آورد؛ شرایطی که قابلیت متن را آشکار میکند، سؤالهای جدیدی است کـه در برابر متن قرار گرفته و پاسخ میطلبد؛ از ایـنرو، در اسـتنطاق، سـؤال از خواننـدهی متن، و جواب از متن است.
فایده یا ضرورت استنطاق این است که یک متن، ممکن است بـا سـپری شدن زمان و پیدا شدن شرایط زمانی و فرهنگی جدید، در برابر سؤالهای جدیدی قـرار گیرد که در زمان تدوین متن مطرح نبود. ایـنگونـه پرسشها، در مـتن مطـرح نیستند؛ امّا ممکن است متن به طور بالقوّه، پاسخی برای آنها در خود داشته باشد.[14]
استنطاق قرآن
به نظر میرسد بهره گرفتن از محتـوای جـامع و غنـی قرآن، در گرو استنطاق قرآن است؛ از اینرو، بحث و بررسی این مسئله، امری ضـروری و سودمند خواهد بود. از برخی آیات و روایات میتوان ضـرورت اسـتنطاق قـرآن را به دست آورد. به عنوان نمونه، قرآن در برخی از آیات خود را «مکنون و نهفته»[15] معرفی میکند؛ و پیامبر اکرم(ص) دستور داد قرآن را بخوانیم و معانی آنرا آشکار کنیم.[16]
معانی استنطاق قرآن
بر اساس آرای مفسّران و شارحان احادیث اهلبیت(ع)، معانی زیـر بـرای «استنطاق قرآن» قابل ذکر است:
- تفسیر قرآن به قرآن
گروهی از مفسّران، از جمله علامه طباطبائی، تفسیر قرآن به قرآن را مصداق «اسـتنطاق قرآن» دانستهاند. وی در این باره میگوید: «کسی که کتابی با این جایگـاه را تفـسیر مـیکنـد و آنرا در مقاصـد و مطالبش مورد استنطاق قرار میدهد، واجب است که آنرا در سخنش صادق بداند».[17] وی میگوید: «برخی از آیات قرآن، در دفع مشکل برخـی آیـات دیگـر کفایت میکند و پارهای از آن، از پارهای دیگر که بر برخی فهمها مشتبه شده است، رفع تشابه میکند؛ از اینرو، پژوهشگری که در صدد جستوجوی مراد و مقصد قرآن است، لازم است برای فهم معنای یک آیه، از آیات دیگر قرآن کمک بگیرد، و از بعضی برای بعـضی دیگر شاهد آورد، و پارهای آیات را برای آیات دیگر، مورد استنطاق قرار دهد».[18]
2. تأویل قرآن
تأویل از ریشهی «أوْل» به معنای رجوع است. و گفتهاند: «کلام را تأویل برده، یعنی آنرا تفـسیر کرد».[19] البته برخی بر این باورند که: تأویل، بازگرداندن کلام از معنای ظاهری، به معنای پنهانتر است که از «آل یؤول» گرفته شده است.[20]
در هر صورت، بعضی از محققان نیز که از روش استنباطی خاصی بـا عنوان منهج تأویل (= منهج استنطاق) سخن میگوید، استنطاق قـرآن را همـان تأویـل قرآن میداند. او در تعریف تأویل میگوید: «تأویل، عبارت است از تفسیر آیهی قرآن بـه وسیلهی آیهی دیگر، از طریق پیوند آیهی متشابه به آیهی محکم، بر اساس تشابه و تماثلی که میان آن دو برقرار است. چنانکه با استقراء تماثل(شـباهت) وجـوه آیـات دگرگـون میشود و نظمی پیدا میکند که در پی آن پاسخ استفتاء [و استنطاق] به دست میآید». به نظر وی منهج و روش «استنطاق قرآن»، همان روش «تأویل قرآن» است. هر چند با تعریفی که وی از تأویل به دست میدهد، با تفسیر قرآن به قرآن یکـی میشود، ولی با توجّه به نمونههایی که او از اِعمال استنطاق و تأویـل ذکـر کـرده اسـت، دامنه و شیوهی تفسیر قرآن بـه قـرآن از سـوی وی، بـا تفـسیر قـرآن بـه قـرآن علامـه طباطبائی، متفاوت به نظر میرسد؛ علامه در تفسیر خود، پیوند آیات را از جهات متعدّد در نظر دارد، ولی در روش وی برای استنطاق قرآن، پیونـد واژگـانی محتـوای قـرآن برجستگی بیشتری دارد.[21]
به بیان دیگر میتوان گفت: قرآن، آیینهای است که ساختمان وجود را بـا همهی ویژگیهایش منعکس میکند. همان طور که استنطاقِ نظام تکـوین و طبیعـت و ترکیب موادّ مختلف و حلّ کردن برخی در برخی بر اساس فرمولهای ویـژه، بـه ایجـاد اختراعات و پدید آوردن اشیای ابتکاری جدید منتهی میشود، نصّ قرآن هم با ترکیب میان اجزایش بر اساس قواعد تأویل(استنطاق) بـه کشفیات جدید قرآنـی میانجامد! به گونهای که قرآن با حرکت ترکیبی - تفکیکـی خـود (ارجـاع آیـات و عبـارات قرآن به یکدیگر) با رویدادها جاری خواهد شد و هیچ رویدادی نخواهد بود، مگر اینکـه در رابطه با آن آیهای قرآنی وجود دارد که حکایتگر آن خواهد بـود.[22]
3. تفسیر موضوعی قرآن
بر اساس نظر شهید سید محمّـدباقر صـدر -کـه در ادامـه مـیآیـد- مـراد از استنطاق قرآن، تفسیر موضوعی آن است. به گونهای که با مطالعهی اوضـاع اجتمـاعی و ...، مسائل و موضوعات مختلف، شناخته شود و سپس با عرضهی آن به صـورت سـؤال از قرآن، پاسخش از قرآن جستوجو شود. بر اساس نظر وی، در روش موضـوعی(اسـتنطاق قـرآن) مفسّر، کار خود را از نصّ آغاز نمیکند؛ بلکه از واقعیات زنـدگی شـروع مـیکنـد. بـدین صورت که نظر خود را بر موضوعی از موضوعات اعتقادی، اجتماعی یـا وجـودی زنـدگی متمرکز میکند، آنگاه به نصّ قرآن رو میآورد و در نقش پرسشگری بـا تعقل و تـدبّر که در مقابل نصّ قرآن، موضوعی آماده را مطرح میکنـد کـه از افکـار و مواضـع بـشری برآمده است و گفتوگویی را با نصّ قرآن آغاز میکند. مفسّر، پرسش میکند و قرآن پاسخ میدهد. هدف او، این است که نظر قرآن را در آن موضوع کشف کند.[23]
تفاوت خاصّی میان تفسیر موضوعی و تفسیر قرآن به قرآن وجود دارد. در تفسیر قرآن به قرآن، هدف مفسّر کمک گرفتن از آیات هممضمون است تا از آیـهی مورد بحث ابهامزدایی کند و با کمک دیگر آیات، هر چه بیشتر و بهتر مفهوم آن آیـه را روشن کند و به فهم دقیقتری از آن برسد. با نیل به مفهوم دقیق آیه، نیاز به آیات دیگر مرتفع میگردد. امّا در تفسیر موضوعی، غرض مفسّر این اسـت کـه آیـات مـشابه و هـممضمون (از لحاظ لفظ و معنا) را در خصوص یک موضوع، بـه یکـدیگر پیونـد دهـد و از مجموع آیات، به پرسش خود پیرامون آن موضوع پاسخ دهد و نظریهی قرآن را استخراج کند.[24] به عبارت دیگر، در تفسیر قرآن به قرآن، آیهی قرآن از ابزارهای فهم دلالت در آیـهی دیگر است، ولی در تفسیر موضوعی، وضوح دلالت مفروض است و میـان ایـن دلالـتهـا جمع میشود.[25]
مستنطق قرآن
اکنون جای طرح ایـن سـؤال اسـت کـه مـستنطق قـرآن کیـست؟ آیـا تنهـا اهـلبیـت(ع) میتوانند قرآن را استنطاق کنند، یا از دیگران نیز چنین کاری برمیآید؟ در این باره اختلاف نظر وجود دارد:
- اختصاص استنطاق قرآن به معصوم.
- هر انسان زباندان، توانایی استنطاق قرآن را دارد.
- استنطاق بطون و لایههایی پنهانی قرآن اختصاص به ائمه(ع) دارد؛ اما استنطاق سطوح ظاهری قرآن اختصاص به ائمه(ع) ندارد.
در میان این نظریات به نظر میرسد نظر سوم مقبول و قابل پذیرش است؛ زیرا از یکسو قرآن در عین شدّت نورانیّت، دارای مراتـب است؛ و از سوی دیگر انسانها نیز از نظر طهارت باطنی دارای مراتباند؛ بنابراین ذو مراتب بـودن نورانیّـت و طهـارت در انسانها، گویای این است کـه مراتبـی از اسـتنطاق، بـرای غیـر معـصوم(ع) نیـز قابـل دسترسی است، هر چند کمال آن در انحصار اهلبیت(ع) است.
استنطاق قرآن از منظر فقه
بر اساس آنچه را که بیان شد، همهی اندیشمندان در هر رشتهای، از جمله فقها نیز میتوانند از فرایند استنطاق قرآن بهره گیرند. به تعبیر شهید سید محمد باقر صدر، فرایند استنطاق قرآن، گفتوگو با قرآن، و پاسخیابی فعال و به کارگیری هدفمند نصّ قرآن در راه کشف حقیقتی از حقایق بزرگ زندگی است؛ از اینرو، چنین کاری، نه تنها اختصاص بـه معـصوم(ع) نـدارد کـه وظیفـهی دانشمندان مسلمان است. وی، برای تبیین تفسیر موضوعی یا استنطاق قرآن، از روش فقیهان در حوزهی فقه مثـال میزند و کتاب جواهر الکلام،[26] را نمونـهای از تفـسیر موضـوعی در فقه میداند.[27]
تفاوت استنطاق قرآن با تفسیر به رأی
استنطاق را باید از تفسیر به رأی متمایز دانست؛ در تفسیر به رأی، مفسّر نسبت بـه چیـزی رأی خاصی دارد و برای اثبات ادّعای خود، طبق میـل و هـوای نفـسانیاش، قـرآن را تأویـل میکند، ولی در استنطاق قرآن، مستنطق تنها با پرسشهـای دقیـق بـه پیـشگاه قـرآن میرود و از نزد خود، رأی خاصّی ندارد تا آنرا با قرآن بسنجد، و تنها در پی کشف پیام قرآن است. البته شناخت مرز بین استنطاق و تفسیر به رأی مشکل است؛ به نظر میرسد روش درست اجرای استنطاق قرآن، برای ایمنـی از تفـسیر به رأی، پـیگیـری و تتبّـع کامل قرآن از یکسو و گوش سپردن به قرآن ناطق و بهرهمندی از آموزههای اهلبیـت(ع) از سوی دیگر است.[28]، [29]
[1]. ر. ک: طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق، حسینی، سید احمد، ج 5، ص 238، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
[2]. ر. ک: حسین صفره، مجید معارف، منصور پهلوان، «استنطاق قرآن»، مجله پژوهشهای قرآن و حدیث، شماره 1، ص 140، سال چهل و سوم، 1389.
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 10، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، ص 331، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق.
[5]. کافی، ج 1، ص 60.
[6]. در خطبهی 169 نهج البلاغه میفرمایـد: «إِنَّ اللَّـهَ بَعَـثَ رَسُـولًا هَادِیـاً بِکِتَابٍ نَاطِقٍ وَ أَمْرٍ قَائِمٍ ...». سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 243، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[7]. نهج البلاغه، ص 191. «کِتَابُ اللَّهِ بَیْنَ أَظْهرِکُمْ نَـاطِقٌ لَـا یَعْیَـا لِـسَانُهُ ...».
[8]. کافی، ج 8، ص 391. «فَهُوَ بَیْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ وَ صَامِتٌ نَاطِق».
[9]. نهج البلاغه، ص 266. «فَالْقُرْآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ حُجَّـةُ اللَّـهِ عَلَى خَلْقِهِ».
[10]. ر. ک: ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، ج 9، ص 108، قم، کتابخانـه آیـت الله مرعـشی، 1404ق.
[11]. و ایـن از بـاب مجاز است. ر. ک: همان، ج 10، ص 116- 117.
[12]. نهج البلاغه، ص 192. «کِتَابُ اللَّهِ ...یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ یَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْـضٍ».
[13]. ر. ک: باقری، خسرو، هویت علم دینی، ص 91، تهران، وزارت فرهنـگ و ارشـاد اسلامی، چاپ دوم، 1387ش.
[14]. ر. ک: همان، ص 92.
[15]. واقعه، 78. «فـی کِتـابٍ مَکْنـون».
[16]. شعیری، محمد بن محمد، جامع الاخبار، ص 41، نجف، مطبعة حیدریة، چاپ اول، بیتا. «اقْرَءُوا الْقُرْآنَ وَ اسْتَظْهِرُوهُ». البته بنابر اینکه استظهار را به معنای طلـب ظهـور و جـستوجوی معـانی نهفتـهی قـرآن بدانیم، ولی استظهار در روایت به معنای حفظ کردن و به خاطر سپردن نیز آمده است.
[17]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 166، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[18]. همان، ص 167.
[19]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 11، ص 32، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
[20]. مجمع البحرین، ج 5، ص 311.
[21]. بحرانی، احمد بن عیسی، التأویل منهج الإستنباط فی الإسلام، ص 378، بیجا، دار التأویل للطباعـة و النشر، چاپ دوم، 1999م؛ دانشمند قرآنی معاصر، احمد بن عیسی بحرانی؛ ر. ک: مجله پژوهشهای قرآن و حدیث، شماره 1، ص 147، سال چهل و سوم، 1389ش.
[22]. ر. ک: التأویل منهج الإستنباط فی الإسلام، ص 320و 358.
[23]. نک: صدر، سید محمد بـاقر، مقـدّمات فـی التفـسیر الموضـوعی للقـرآن، ج 1، ص 10- 20، دار التوجیه الاسلامی، بیجا، بیتا
[24]. داودی، محمدرضـا، «اهـلبیـت(ع) و تفـسیرموضوعی قـرآن»، ماهنامـه معرفت، ش 71 ، ص 98، آبان 1382ش.
[25]. موسوی، سیدعبّاس، «تفسیر القرآن بالقرآن: النظریّـة و التطبیـق مـن منظورٍ نقـدی»، الحیاة الطیبة، شماره 19، ص 194، سال ششم.
[26]. جواهر الکلام، اثر شیخ محمد حسین نجفی.
[27]. مقـدّمات فـی التفـسیر الموضـوعی للقـرآن، ج 1، ص 10 -20.
[28]. ر. ک: التأویل منهج الإستنباط فی الإسلام، ص 172- 173.
[29]. این نوشتار، تلخیص، برداشت، همراه با اضافاتی است از مقالهی «استنطاق قرآن»؛ ر. ک: حسین صفره، مجید معارف، منصور پهلوان، «استنطاق قرآن»، مجله پژوهشهای قرآن و حدیث، شماره 1، ص 139ـ163، سال چهل و سوم، 1389.