همهی انبیای الهی - با اختلاف درجات – معصوماند و در اوج کمال و قرب الهی هستند، و وظایفی بالاتر از وظایف دیگران دارند، بلکه هر گونه توجه به غیر معبود را گناهی عظیم میدانند.
برای تبیین عصمت حضرت موسی(ع) در حادثهی کشته شدن مرد قبطی(فرعونی)، به وسیلهی آنحضرت، از سوی اندیشمندان و علمای اسلامی بیانات متعددی صورت گرفته است.
مهمترین وجه بیان شده دربارهی این حادثه، آن است که گناهی از ایشان سر نزده، بلکه تنها ترک اولی بود. در مورد مرد قبطی(فرعونی) گفته شده است که کشتن او به دلایلی که در جای خود آمده، حرام نبود، اگرچه بهتر بود حضرت موسی(ع) این کار را زود انجام نمیداد.
تعبیرات قرآن هم منافاتی با عصمت حضرت موسی ندارد؛ چنانکه امام رضا(ع) در جواب مأمون پیرامون این سخن حضرت موسی که گفت: «این از عمل شیطان بود، که او دشمن و گمراهکننده آشکارى است». و یا گفتهی او که «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم مرا ببخش!»، فرمود: منظور از «هذا من عمل الشیطان»، نزاع و جدال آن دو مرد بود، نه عمل موسی. و منظور از «ظَلَمتُ نَفسی» این بود که نباید در شهر وارد میشد، و منظور از «فاغفرلی» مخفی شدن از دید فرعونیان است.
برای پاسخ به این سؤال چند نکته را تذکر میدهیم:
الف) توضیح مختصری درباره عصمت
عصمت؛ در لغت به معنای محفوظ و مصون بودن و تمسک به چیزی است.[1] و در اصطلاح متکلمان عبارت است از: لطفی که با وجود آن، شخص انگیزهای بر ترک طاعت و ارتکاب معصیت ندارد، در حالی که متمکن و قادر بر انجام آن است.[2]
ب) برخی از دلایل لزوم عصمت انبیا(س)
- انبیای الهی اگر معصوم نباشند نقض غرض میشود؛ زیرا مقصود از بعثت پیامبران(ع) این است که مردم را از مصلحت و مفسدهی واقعی خودشان آگاه نمایند و مقدماتی را آماده کنند تا تربیت و تزکیهی آنها به سوی کمال و سعادت دنیا و آخرت ممکن شود، و این مقصود بدون عصمت حاصل نمیشود؛ چون وقتی معصیتی انجام میدهد یا واجب است ما از او پیروی کنیم یا نه، اگر پیروی نکنیم فایده بعثت منتفی میشود، و از طرفی دیگر پیروی در معصیت هم جایز نیست.
- معصیت نبی چه قبل از بعثت چه بعد از آن، موجب تنفر و عدم تبعیت مردم میشود.
با توجه به این دلایل و دلایل متعدد دیگری که در باب عصمت انبیای الهی ذکر شد، وجوب عصمت انبیا قطعی است.
ج) عصمت حضرت موسی(ع) چگونه با ظاهر بعضی آیات قرآن مثل کشتن مرد قبطی سازگار است؟
قرآن میفرماید: و به هنگامى که اهل شهر در غفلت بودند (موسی) وارد شهر شد ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغولاند، یکى از پیروان او بود (و از بنیاسرائیل)، و دیگرى از دشمنانش، آنکه از پیروان او بود در برابر دشمنش از وى تقاضاى کمک نمود؛ موسى مشت محکمى بر سینه او زد و کار او را ساخت (و بر زمین افتاد و مرد) موسى گفت: «این از عمل شیطان بود، که او دشمن و گمراهکننده آشکارى است» (سپس) عرض کرد: «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم مرا ببخش!» خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است![3]
حال سؤال اینجا است که سخن حضرت موسی که گفت: «این از عمل شیطان بود، که او دشمن و گمراهکننده آشکارى است». و یا گفتهی او که «پروردگارا، من به خویشتن ستم کردم مرا ببخش»! چگونه با عصمت او سازگار است؟
در این مورد باید گفت: یکی از درباریان فرعون(قبطی) فردی از پیروان موسی را مجبور به جمعآوری هیزم میکند و بدین سبب با هم درگیر میشوند و در این هنگام موسی برای کمک مشتی به سینهی قبطی(فرعونی) میزند که در اثر آن قبطی کشته میشود.[4] آنچه مفسران به بیان آن پرداختهاند این است که این عمل موسی ترک اولی بود. او با این عمل خود را به زحمت انداخت و برای این کار(قتل)، فرعونیان از او نمیگذرند و ترک اولی به معنای کاری است که ذاتاً حرام نیست، بلکه موجب میشود که کار بهتری ترک شود بدون آنکه عمل خلافی انجام شده باشد.[5]
در کتاب عیون اخبار الرضا آمده است که مأمون همین مسئله را از امام رضا(ع) سؤال کرد، حضرت فرمود: منظور از جملهی «این از عمل شیطان بود» نزاع و جدال آن دو مرد بود؛ و منظور از جملهی «پروردگارا، من به خویشتن ستم کردم» این است که من خود را در آنجا که نباید بگذارم گذاشتم؛ من نباید وارد این شهر میشدم. و منظور از «مرا ببخش» این است که مرا از دشمنان مستور بدار و پنهان کن؛ زیرا یکی از معانی غفران پنهان کردن و پوشاندن است.[6]
سید مرتضی علم الهدی در کتاب تنزیه الانبیاء این آیه را به دو وجه بیان فرمود:
- مراد از ظلم ترک مستحب است که تأخیر قتل آن مرد قبطی بود و موسی به جهت مبالغه در کمک به شیعهی خودش در قتل آن مرد قبطی تعجیل کرد و ترک اولی کرد و از ثواب مترتب شده بر آن کار مستحبی محروم شد؛ لذا فرمود بر خودم ظلم کردم.
- منظور از اینکه گفت: «این عمل شیطان بود»، نزاع آن قبطی است و حضرت موسی قصد کشتن قبطی را نداشت، بلکه میخواست شیعه و پیرو خود را کمک کند.[7]
شیخ طوسی در تفسیر التبیان میفرماید: قتل آن مرد قبطی قبیح نبود و خدا موسی را امر به کشتن او کرده بود، ولی بهتر بود به جهت مصالحی موسی این قتل را به تأخیر میانداخت، و چون مقدم شد این ترک اولی بود و لذا موسی استغفار کرد.[8]
صاحب مجمع البیان هم به این سؤال اینگونه جواب میدهد: قتل برای خلاصی مؤمن از دست آن ظالم بود و فی نفسه مقصود نبود، پس نیکو و غیر قبیح است.[9]
در تفسیر فتح القدیر آمده است که این طلب مغفرت از ترک اولی بود و منظور از "ظَلَمتُ نَفسی" این است که ظلم به خودم کردم به جهت کشتن این فرعونی؛ چون اگر فرعون بفهمد مرا خواهد کشت. و منظور از "فاغفرلی" این است که خدایا این را مخفی کن که فرعون نفهمد. و اگر قرآن در سورهی شعرا آیهی 14 از قول حضرت موسی میفرماید: «لهم علی ذنب»؛ (برای آنها بر عهدهی من گناهی است)؛ به حسب عقیده و گمان فرعونیان بود، نه اینکه موسی(ع) واقعا گناهکار باشد.[10]
در نتیجه میتوان گفت: گناه و معصیت مراحلی دارد. گاهی انسان از قوانین شرع و دستورات اخلاقی تخلف میکند که این با عصمت منافات دارد، ولی گاهی اینگونه نیست و صرفا ترک اولی است و این اگرچه در نزد مقربان و محبان معصیت است، اما مخالفتی با عصمت ندارد و از باب «حسنات الابرار سیئات المقربین» است.
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، دمشق، بیروت، دارالقلم، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، محقق، مصحح، مخزومی، مهدی، سامرائی، ابراهیم، قم، هجرت، چاپ دوم، 1410ق، ماده «عصم».
[2]. آیت الله سبحانى، المحاضرات فى الالهیات، تلخیص از على ربانى گلپایگانى، ص 275 – 276، قم، موسسه امام صادق(ع)، چاپ یازدهم، 1428ق.
[3]. وَ دَخَلَ الْمَدینَةَ عَلى حینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَى الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ (15) قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْ لی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (16)؛ سوره قصص، 15 و 16.
.[4] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 16، ص 44، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش؛ طوسى، محمد بن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن، تحقیق، احمد قصیرعاملى، ج 8، ص 136 – 137، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ اول، بیتا؛ حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد، تفسیر اثنا عشری، ج 10، ص 99، تهران، میقات، چاپ اول، 1363ش.
[5]. تفسیر نمونه، ج 16، ص 43 و 44؛ تفسیر اثنا عشری، ج 10، ص 114.
.[6] شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج 1، ص 118 – 119، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق؛ عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق، رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 4، ص 118 – 119، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 18، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[7]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 7، ص 381 – 382، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[8]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، تهرانی، شیخ آقابزرگ، تحقیق، قصیرعاملی، احمد، ج 8، ص 137، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بیتا.
[9]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 382.
[10]. شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، ج 4، ص 112، دمشق، بیروت، دار ابن کثیر، دار الکلم الطیب، چاپ اول، 1414ق.