به طور کلی باید گفت مقوله توصیف خویشتن یک مقوله کلی است که تنها برخی از مصادیق آن نشانگر غرور و خود بینی است و تأمل در عباراتی که خدا و حجت های او برای معرفی خویشتن از آن استفاده می کنند، نشان می دهد که این توصیفات قابل مقایسه با اعمال متکبران و افراد خود فریفته نیست و انگیزه این توصیفات هرگز نقص و نیاز آنان نبوده، بلکه از باب آشکار نمودن و معرفی خود بوده تا این معرفی زمینه ای برای رساندن فیض به مردم باشد.
اگر خداوند، خود را در قرآن توصیف کرده برای معرفی جلال و جمالش به انسان است و غرور در مورد پروردگار معنا و مفهومی ندارد؛ زیرا او نیازمند فخر فروشی به مخلوقات ناتوان خود نیست.
1.مقدمه
در این جا نیاز به مقدمه ای است تا معنای غرور و عجب و نسبت آن با وصف خویشتن چه در مورد خداوند و چه در مورد انسان ها روشن شود.
تعریف، معرفی و وصف خویشتن مقوله ای است کلی که تنها برخی از انواع آن می تواند در بر دارنده نقص و رذیلت هایی اخلاقی؛ مثل غرور، عجب و خودبینی باشد که در واقع به ماهیت و منشاء این عمل بستگی خواهد داشت و مهم این است که با چه قصدی این توصیف صورت گرفته است. همچنان که خود رذیلتِ غرور و عجب می تواند بدون هیچ گونه وصفی از خویشتن نیز وجود داشته و یا در اعمالی دیگر خود را نشان دهد. به عبارتی دیگر، نه هرگونه وصفی از خود نشان غرور است و نه هر سکوتی نشانی از فروتنی، بلکه غرور و تکبّر و نیز تواضع و فروتنی معانی ذاتی دارند و نباید بدون تعمق در حقیقت آنها و صرفاً با ظاهر بینی، هرگونه توصیف از خویشتن را نشانه عجب و غرور دانست و یا هرگونه کوچک شمردن خود را نشانه تواضع و فروتنی.
2. غرور و عجب
غرور در اصل به معنای فریب خوردن است.[1] بر اساس این تعریف هرکس به واسطه ظاهر بینی و جهالت با وجود آن که در گمراهی است، اعتقاد به خیر و صلاح خویشتن داشته باشد، شخصی مغرور به شمار می آید و اگر خود را مستقل از خدا، دارای ذات و صفات و افعالی نیکو بداند و بدین واسطه فریفته خود شود، مبتلا به رذیلت اخلاقی عجب شده است.
3. تکبر
تکبر در معنای مذموم خود این است که افراد از سر جهالت ادعاى بزرگى کنند، و صفاتى را که ندارند با تکلف و ظاهر سازی به خود نسبت دهند و دیگران را تحقیر کنند.
3.تواضع و فروتنی
تواضع این است که فرد در جایگاه حقیقی خود قرار گیرد و خود را عبد خدا بداند و چون تمام انسان ها بنده پروردگارند، او هم نسبت به همه با فروتنی و و احترام رفتار کند. این صفت که نتیجه معرفت فرد نسبت به خویشتن و دیگران است، در رفتار و کردار آشکار می شود؛ به عنوان مثال، حق را از مخالف خود نیز قبول می کند و عذر کسی را که عذر خواهی می کند می پذیرد.[2]
5. وصف خدا از خویشتن (اظهار و معرفی صفات جمال و جلال)
وقتی انسان می خواهد با موجودی در ارتباط باشد که دارای قدرت و رحمت و جمال و جلال بی نهایت است و در عین حال خود را از شناخت او عاجز می بیند تنها راه برای شناخت، این است که این موجود خود را برای انسان معرفی کند. بنابراین، این از رأفت و شفقت خداوند است که با انسان سخن گفته و خود را معرفی کرده است. مثلاً خود را مهربان و رئوف نامیده تا انسانِ تنها و دور افتاده از اصل خویش را دعوت به مناجات و خداجویی و خودیابی کند؛ خود را غفّار و بخشنده گناهان و بدی های انسان نامیده تا هیچ کس از رحمت او مأیوس نشود؛ خود را قدرت مند نامیده تا انسان با تکیه بر او ترس و بیمی از غیر خدا نداشته باشد؛ خود را قهار و درهم شکننده ظالمان معرفی کرده تا انسان اطمینان به مجازات شدن ظالمان داشته باشد و خود بر اساس عدل رفتار کند. و حتی خود را متکبر نامیده تا انسان بداند که خداوند قادر است هر متکبری را با همان شیوه خودش مجازات کند و از این کار ناتوان نیست؛ چرا که تکبر نسبت به فرد متکبر عین عدالت است.
بنابراین، اگر خداوند خود را توصیف کرده، برای معرفی جلال و جمال خود به انسان بوده است، و به هیچ وجه به معنایی مذموم نیست؛ چرا که خداوند نیازی به فخر فروشی نسبت به مخلوقات ناتوان خود ندارد.
هیچ یک از معانی و اغراض فاسد و مذمومی که مقوله کلی "توصیف از خویشتن" ممکن است داشته باشد، در مورد خداوند صادق نیست؛ لذا هرجا که خداوند خود را توصیف نموده، باید به بهترین وجهِ آن، حمل شود و هرقدر تلاش کنیم باز هم به لطافتی که در این توصیفات خدا از خویشتن نهفته است، دست نخواهیم یافت.
همچنان که بر اساس برخی نقل ها خود فرموده است: چون دوست داشتم خود را معرفی کنم جهان را آفریدم.[3] و به تعبیر عرفانی خداوند بنابر اقتضای فیض بخشی که داشت، خود را معرفی و آشکار نمود چه در عالم تکوین و چه در کلام خود.
6. معرفی خدا در خویشتن (وصف حجت های خدا از خویشتن)
همچنین اولیای خدا که از خود به کلی گذشته و فانی شده اند، وقتی به دستور خدا نعمتی که خدا به آنان داده است را برای دیگران بازگو می کنند؛ به این دلیل است که از این طریق راهِ رهایی و باب نجات را به مردم بنمایانند. از جمله پیامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) و برخی از عرفا اگر پاره ای از فضایل خود را آشکار نموده اند، فقط از باب معرفی بوده، با این هدف که مردم با معرفت آنان که خود، آیات الاهی هستند به خود آیند و راه نجات را پیدا کنند، و گرنه این بزرگان هیچ استقلالی برای خود قایل نبوده و هرگز در پی برتری جویی نسبت به مردم نبوده اند و اگر رسالتی در این باب نداشتند، هرگز سخنی در مورد مقامات خود نمی گفتند و مردم را به حال خود رها می کردند و این همه مورد آزار و انکار و حسادت قرار نمی گرفتند؛ همچنان که خداوند در قرآن خطاب به پیامبر خود می فرماید: "نعمتی که پروردگارت به تو ارزانی داشته است را بازگو کن".[4]
آنچه این بزرگان در مورد خود گفته اند، همگی نمایاندن خدا در خویشتن بعد از رسیدن به مقام فنای از خود بوده است و نه خودنمایی و ادعای فضل و کمال برای خود، بلکه اینان در نهایتِ فقر و افتقار و بندگیِ خدا به مرحله ای رسیده اند که دیگر خودی ندارند تا شبهه کبر و غرور در مورد آنان مطرح شود.
روزی فردی خطاب به امام حسین (ع) گفت: «إِنَّ فِیکَ کِبْراً فَقَالَ کَلَّا الْکِبْرُ لِلَّهِ وَحْدَهُ وَ لَکِنْ فِیَّ عِزَّةٌ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ»[5]؛ همانا درشما کِبری هست. حضرت فرمودند: هرگز! بزرگی فقط از آن خدا است. بلکه در من عزتی است، چنان که خدای تعالی فرمود: "عزت از آن خدا است و رسول خدا و مؤمنان".
بنابراین عزتی که ائمه و اولیا و مؤمنان دارند، همان عزت خداوند است که از آنان متجلّی شده و قابل مقایسه با کبر و غرور و استکبار افراد کافر و محجوب از خدا نیست که از فرط حقارتِ خود، همواره می خواهند تا بر مردمان برتری جویند تا بدین وسیله احساس وجود کنند.
نتیجه:
طبق آنچه گذشت، تأمل در وصف خدا و حجت های خدا، از خویشتن نشان می دهد که این توصیفات قابل مقایسه با اعمال متکبران و افراد خودفریفته نیست و انگیزه این توصیفات هرگز نقص و نیاز آنان نبوده، بلکه به دلیل آشکار نمودن و معرفی خود بوده، تا این معرفی زمینه ای برای رساندن فیض به مردم باشد.
[1] «غرر: غرّه یغُرُّه غَرًّا و غُروراً و غِرّة، فهو مَغرور و غریر: خدعه و أَطعمه بالباطل»، لسان العرب، ج 5، ص11.
[2] خواجه عبدالله انصاری، منازل السائرین، ص 78، دارالعلم، تهران، 1417ق.
[3] ابن عربی، الفتوحات، ج 2، ص 328، دارصادر، بیروت.
[4] الضحی، 11.
[5] مجلسی، بحار الانوار، ج 24، 325، موسسه الوفاء، بیروت، 1404.