واژه «دار البوار» یکبار در قرآن آمده و به معنای سرای هلاکت و عذاب، یعنی جهنم است:
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار»؛[1] آیا ندیدى کسانى را که نعمت خدا را به کفران تبدیل کردند، و قوم خود را به سراى نیستى و نابودى کشاندند؟!
آنچه در مورد این آیه میتوان گفت آن است که:
- «بوار» به معنای کسادی مفرط است. و چون کسادى مفرط سرانجام به فساد منتهى میشود؛ از اینرو گفته میشود: «کسد حتى فسد»؛ (کساد شد تا آنجا که فاسد شد)؛ لذا برای نشاندادن هلاکت و فساد، از واژه «بوار» بهره میگیرند.[2]
- این آیه، در صدد بیان وضعیت رهبران کفر و پیشوایان ضلالت است که با ظلم و کفران نعمتشان، جامعه خود را به نابودی میکشانند. به دلیل آنکه میفرماید: «وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ». سرانجام، قوم خود را به هلاکت کشاندهاند.
این آیه اشعار دارد که مصادیقش افراد صاحب نفوذ هستند که دیگر مردم از آنها شنوایى داشته و پیرو آنان هستند.
- نعمت خدا تبدیل به کفر نمیشود؛ بنابراین مقصود آیه که میفرماید: «نعمت خدا را تبدیل به کفر کردند»، آن است که به جای شکر نعمت خدا، کفران نعمت کردند. پس در حقیقت کلمه «شکر» حذف شده، و تقدیر آیه چنین خواهد بود: «بدّلوا شکر نعمة اللَّه کفراً».
البته ممکن است بگوییم: مراد، تبدیل خود نعمت به کفر است که در این صورت باید یک نوع مجاز مرتکب شویم، و در قرآن نظیر این تعبیر آمده است، آنجا که میفرماید: «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ»؛[3] رزق و نصیب خود را این قرار دادید که تکذیب کنید.
- لازمهی به هلاکتکشاندن قوم، این است که خود را نیز به هلاکت کشانده باشند؛ زیرا پیشواى ضلالت معلوم است که هم خود و هم دیگران را به گمراهى میکشاند. به این واقعیت در آیه 98 سوره هود اشاره شده است:
«یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ»؛ (فرعون) پیشاپیش قوم خود حرکت کرده و آنها را وارد آتش میکند.
بنابر این، معناى آیه فوق چنین میشود: آیا به پیشوایان و رؤساى ضلالت، -چه در امتهاى گذشته و چه در امت خود- نمینگرى که چگونه شکر نعمت خدا را مبدل به کفران نموده، و گروهی هم از آنها پیروی کردند، در نتیجه هم خود و هم پیروان خود را به هلاکت و نابودی کشاندند؟![4]
[1]. ابراهیم، 28.
[2]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 152، دمشق، بیروت، دار القلم، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
[3]. واقعه، 82.
[4]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 55- 56، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ همان، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 12، ص 79- 80، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش.