بحث تعارض علم و دین یک بحث وارداتی و در مورد دین مسیحیت است؛ اما در دین مبین اسلامی برای حل این شبهه باید نکاتی را در نظر گرفت:
- عقل در اسلام حجت خداوند است و اگر علم نظریهای را به طور برهانی و قطعی به اثبات رساند مورد قبول دین قرار میگیرد و جزء مقیدات و مخصصات لبی(غیر لفظی) آیات و روایات واقع میشود.
- در مسئلهی تعارض نباید علل معنوی که در متون دینی برای بعضی از پدیدهها ذکر شده است، با علل مادی خلط شود.
- در برخورد با کشفیات علمی و نظریهها باید بین تئوری و فرضیه و حتی نظریههایی که هنوز در تمام فرضها اثبات نشده است، با نظریهای که در تمام فرضها به اثبات رسیده و به صورت قانون در آمده، فرق گذاشت.
- دین از دو عنصر ثابت و متغیر تشکیل یافته، در عنصر ثابت چیزی جز دستورات دین دخالت ندارد و بر اساس ثبات هویت انسانی، غیر قابل تغییر است؛ اما بخش متغیر کاملاً مرتبط به دانشها و علوم روز است.
پس از قرون وسطی و با پیدایش علوم جدید و مواجههی آنان با تصویری که کلیسا - به صورت عمومی - و انجیل - به تفسیر کلیسائی - از مفاهیم علمی ارائه میداد، مسئلهی تعارض علم و دین مطرح شد، و به جهت رونق علوم جدید و شکوفایی آن، چراغ دین مسیحی به خاموشی گردایید.[1]
بحث تعارض میان علم و دین که ابتداً مربوط به آیین مسیحیت و نگاه خاص آنان به دین بود،[2] توسط عدهای بدون در نظر گرفتن ظرافتهای خاص آن در باورهای اسلامی، وارد حوزهی معارف اسلامی شد.
مسیحیت برای رفع تضادهای اساسی با علوم تجربی که از تفسیرهای کلیسا از دین مسیح حاصل شده بود، با مشکل مهمی روبرو بود، تا آنجا که بسیاری از کشیشان مسیحی نیز مجبور به دست کشیدن از بسیاری از معتقدات قطعی خود شدند. اما اسلام چنین مشکلی نداشت و چون مسلمانان برای حفظ آن از تحریفات و تغییرات تلاش بسیار کرده بودند، این مسئله در اسلام به طور مستقل مطرح نشد، بلکه به تبع مسیحیت به اسلام نیز کشیده شد.
در اینجا برای رفع تضادی که ممکن است در نظر اول بین کشفیات علوم روز و بعضی از معتقدات و متون دینی حاصل شود، نکاتی را اشاره میکنیم که با در نظر گرفتن آنها تضادی بین علم و دین باقی نمیماند:
- بر خلاف نظریات بعضی از غربیها، اسلام برای عقل و براهین عقلی جایگاه والایی قرار داده، به طوری که عقل را رسول باطنی انسان بر شمرده، و عبادت عاقل را از عبادت دیگران ارجح و با فضیلتتر دانسته است.[3]
و به همین جهت همانطور که دلائل نقلی دینی، توسط دیگر ادلهی نقلی احیاناً تخصیص یا تقیید میپذیرند، این ادله – همانطور که در اصول فقه بیان شده است - توسط مخصصات لبی(ادلهی عقلی و علمی قطعی) نیز تخصیص و تقیید میپذیرند. مثلا در بعضی از روایات با فرض قبول سند آنها آمده است که بیماری از شخصی به شخص دیگر سرایت نمیکند؛[4] اما علم ثابت کرده است که در بعضی از بیماریها سرایت وجود دارد، در چنین حالتی هیچ تعارضی پیش نیامده است، بلکه این دلایل قطعی علمی که محصول تفکر و تعقل و آزمایش انسان است، مانند مخصص لبی عمل میکند؛ یعنی میگوئیم منظور روایت تمام بیماریها نبوده، بلکه ناظر به بیماریهایی است که در آنها سرایت وجود ندارد.
گفتنی است که در اینگونه موارد بین عقل و نقل تعارضی مشاهده میشود نه بین عقل و دین؛ زیرا آموزههای دینی هم از نقل به دست میآید و هم از عقل.
- گاهی بعضی از روایات علت مادی یک واکنش را توضیح نمیدهند، بلکه علت معنوی آنرا بیان میکند که اگر با علت مادی اشتباه شود موجب توهم تعارض علم و دین میشود. علل معنوی در طول علل مادی هستند. به این معنا که وقتی علل معنوی پدیدهای موجود شد، به دنبال آن زمینهی پیدایش علل مادی آن فراهم میآید و آن پدیده به وجود خواهد آمد.
مثلا در روایات آمده است، زلزله به دلیل گناهان مردم اتفاق میافتد. از طرفی علم ثابت کرده است که زلزله به دلیل یک سری فعل و انفعالات طبیعی و تدریجی، یا دفعی زمین اتفاق میافتد، اینجا نباید توهم تعارض پیش آید و گفته شود: بالاخره زلزله به جهت گناهان مردم اتفاق میافتد؟ و یا ربطی به آن ندارد و فقط به دلیل فعل و انفعالات درون زمین است؟ چرا که بیان دینی، بیان علت معنوی این پدیده است که عامل معنوی زلزله گناهان مردم است و این منافات ندارد که در عالم ماده وقتی بخواهد چنین پدیدهای رخ دهد، باید فعل و انفعالاتی انجام گیرد. پس باید بین علل مادی و معنوی پدیدهها فرق گذاشت.
- در برخورد با مباحث علمی باید بین تئوریها و فرضیههایی که هنوز به اثبات نرسیده با قوانین قطعی علوم فرق گذاشت، یک فرضیه و یا حتی نظریهی علمی تا به قطعیت صددرصد نرسیده و به صورت قانون در نیامده نمیتواند با منابع و متون دینی تعارضی ایجاد کند؛ زیرا هنوز در حد فرضیه و تئوری است و چه بسا در آینده خلافش ثابت شود و یا در حد نظریهای است که هنوز درستی آن در همهی موارد و افرادی که در خطابات و بیانات دینی آمده است صدق نمیکند. بنابر این، اساسا در این دو صورت هیچ تعارض و منافاتی با خطابات قطعی شریعت وجود ندارد. آری اگر روزی درستی این فرضیه ثابت شد و با آموزهای از آموزههای دین تعارض داشت باید به دنبال رفع تعارض آن بود.
- نکتهی دیگری که در مورد علم، باید توجه داشت، این است که در فلسفهی علم بعضی معتقدند، نظریات علمی برگردان و نشانگر واقعیتهای خارجی نیستند، بلکه بر ساختههای ذهنی انسان استوارند که به دلیل سودمندی در تحلیل و تبیین حوادث عالم مقبول افتاده است. مثلاً نظریهی تکامل داروین سخنی در مورد اینکه به واقع انسان از میمون زاده شده است، نمیگوید، بلکه فقط میگوید اگر چنین فرض کنیم، برخی از مجهولات ما دربارهی حیات انسان حل میشود. این نظریه، که در فلسفهی علم امروز رواج دارد، ابراز انگاری نامیده میشود.[5] بر این اساس برخی مدعی شدهاند که تعارضی بین علم و دین نیست؛ زیرا آنچه دین میگوید واقعیت است؛ اما آنچه علم میگوید افسانهای مجعول است برای بهرهمندی در عمل.
- 5. دین الهى از دو بخش عناصر ثابت و عناصر متغیر تشکیل میشود. ارتباط این دو بخش مسئلهی بسیار مهمى است که از رهگذر تبیین آن میتوان معضل ارتباط بین علم و دین را حل کرد. اجمال مسئله این است که ما عناصر ثابت را از دین جستوجو میکنیم و معتقدیم که این عناصر ثابت در دین خاتم در هر حوزهاى از فعالیتهاى اجتماعى بشر در قالب یک مکتب و نظام هماهنگ ارائه شده و میبایست این مکتب و نظام از منابع اسلامى به استناد شیوهاى که اهلبیت(ع) پایهگذارى کردهاند، استخراج شود. در بخش ثابت دین بیگمان هیچ دانشى غیر از دانشهاى دینى به کار فقیه نخواهد آمد، هر چند در آنجا ممکن است برخى از دانشهاى غیردینى پرتوى فراراه فقیه بیفکند و به او این امکان را دهد که بتواند یک عنصر ثابت دینى را استخراج کند؛ اما هیچگاه هیچ عنصرى از عناصر علوم غیردینى در متن استدلال، یا جستوجوى یک فقیه به کار نخواهد آمد.
اما بخش متغیر کاملاً مرتبط به دانشها و علوم روز است؛ زیرا در بخش متغیر براى تصمیمگیرى و تعیین مسیر و نشان دادن راه میبایست موقعیت و شرایط را شناخت، چه این شرایط، شرایط اقتصادى باشد، چه تربیتى، چه فرهنگى، و چه سیاسى. اینجا است که دانشهاى غیردینى در استخدام یک فرآیند و عمل دینى قرار میگیرند، به این معنا که فقیه در پرتو عناصر ثابت و با کمک متخصصان علوم، به خصوص در حوزهی علوم انسانى، میتواند به طراحى عناصر متغیر بپردازد.
البته منطقى که این طراحى میبایست از آن تبعیت کند و در واقع تئورى راهنماى این امر خود بحث مفصلى دارد که ما مجموعهی آنرا در قالب یک نظریه با عنوان "نظریه اندیشه مدون در اسلام" شاهد خواهیم بود.[6]، [7]
نکتهای که در پایان باید به آن توجه کرد، این است که قرآن کریم کتاب آسمانی دین اسلام، نه تنها تعارضی با علوم تجربی ندارد، بلکه دارای یک اعجاز علمی بزرگ است؛ یعنی به مطالب و نکاتی از علوم تجربی اشاره نموده که امروزه علم بعد از گذشت قرنها توانسته است به آن دست پیدا کند. به عنوان مثال در آیهی 125 سوره مبارک انعام در مقام تشبیه گمراهان که سینهی آنها تنگ میشود، فرمود: "آنها مانند کسی میمانند که در حال صعود به لایههای بالائی جو هستند و در اثر این صعود دچار تنگی نفس و فشار سخت بر سینه میشوند." و این در حالی است که عقیدهی عالمان تجربی گذشته تا همین چند قرن گذشته این بود که هوا وزن و فشار ندارد؛ تا در سال 1643 میلادی «توریچلی» دستگاه هواسنج را اختراع کرد و بدین وسیله پی به فشار هوا برده شد؛ پس امروز بعد از گذشت قرنها با پیبردن به پدیدهی فشار هوا در سطح زمین و تناسب آن با فشار درجهی خون از داخل بدن، که موجب تعادل فشار بیرونی و درونی است، وجه تشبیه در آیه روشن میشود.[8]
با توجه به تغییر و تحول گسترده در علوم تجربی و نکات دیگری که بیان شد، روشن شد که دستورات و آموزهها و گزارههای معتبر و قطعی دین مبین اسلام هیچگونه تعارض و تنافی با علوم قطعی و برهانی ندارد و علوم برهانی نیز در حیطهی علوم تجربی حجت خداوند میباشد و تعارض با منقولاتی که از طرف خداوند توسط قرآن کریم یا روایات معصومین به ما رسیده است، ندارد.[9]، [10]
[1]. هادوی تهرانی، مهدی، مبانی کلامی اجتهاد، ص 313، قم، خانه خرد، چاپ دوم، 1381ش.
[2]. همان.
[3] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 16، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 546، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق؛ «سرایت بیماری از نگاه امام علی(ع)»، 93822.
[5]. جوادی، محسن، امینی علیرضا، معارف اسلامی، ج 2، ص 40.
[6]. ر. ک: «اسلام و نظریه اندیشه مدوّن»، 17.
[7] . برگرفته از «رابطهی علم و دین»، 210.
[8]. معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، ص 425.
[9]. برگرفته از بحث علم و دین، جوادی آملی، عبد الله، درس تفسیر.
[10]. برگرفته از: «عدم تعارض علم و دین»، 837؛ منابع برای مطالعه بیشتر: هادوى تهرانى، مهدی، ولایت و دیانت، مؤسسهى فرهنگى خانه خرد؛ همو، باورها و پرسشها، مؤسسهى فرهنگى خانه خرد؛ «فلسفهی تدریجی بودن تکمیل دین»، 206؛ «اسلام و ضرورت یک طرح، 16؛ «اسلام و نظریهى اندیشه مدون»، 17.