یکی از لوازم دفع ظلم از وجود خویشتن و معرفت نفس، تنهایی و دوری از هیاهوی خلق است. لذا مبارزه با ظلم را بایستی در نزدیک ترین حریم خود آغاز کنیم. ریشه تمامی مظالم بشری در از خود بی گانگی انسان است و انسان در تنهایی است که به خود می آید؛ اما این تنهایی و عزلت نبایستی به طور تقلیدی و مصنوعی و با تکلف ایجاد شود، بلکه اصل بر عزلت قلبی است.
از طرفی ادعای عرفان از طرف کسی که چشم به مظالم جامعه بسته و نسبت به مردم بی تفاوت است، پذیرفته نیست، بلکه چنین فردی خودفریبی و عیش و عافیت طلبی اش را عرفان نامیده است.
جمع بین این دو مطلب در این است که برای یک سالک حقیقی اصل اول خودشناسی و خدا شناسی است و برای رسیدن به این هدف شاید عزلت و هجرت نیز لازم باشد، ولی نه هجرتی غیر مسئولانه و از سر خودخواهی، بلکه هجرتی در راه خدا؛ در شرایطی که دیگر حفظ عزلت قلبی با حضور در محیط های کفر و فساد که مورد غضب خداوند است، امکان پذیر نیست و دین و ایمان و سلوک معنوی فرد تباه شده یا در خطر جدی قرار خواهد گرفت.
در مورد بخش پایانی سؤال باید گفت لزوم ارشاد خلق در شرایطی است که فرد مطمئن باشد دین خود را حفظ خواهد نمود که در مورد افراد ناقص و در محیط های فاسد بسیار بعید است.
جایگاه عزلت در عرفان
عرفان عملی در یک کلمه بریدن از غیر و رسیدن به خدا، و بیرون آمدن از شرک و نائل شدن به توحید است. انگیزه این کار عشق به خدا و تجلیات خدا است.
برای رسیدن به این مقام معمولاً پنج رکن اساسی در سلوک عملی توصیه شده که عزلت نیز در بین این پنج مورد تعریف می شود که عبارت اند از: «صمت»، «جوع »، «سهر»، «عزلت»، «ذکر».
این پنج دستور العمل جامع و کلی در ارتباط تنگاتنگی با هم بوده و در خدمت هم اند و همگی رو به هدفی واحد نشانه رفته اند؛ یعنی ترک ماسوی الله برای رسیدن به الله. و انگیزه این ترک، عشق به خدا است.
از طرفی این پنج صفت که صفات ابدال هم نامیده شده اند، به کسانی اختصاص یافته است که هستی خود را صرف نجات مردم نموده اند. همچنان که از پیامبر اسلام (ص) نقل شده است که ابدال به خاطر عشقی که برای خدمت به مردم دارند به مرتبه خاص خود نائل شده اند.[1] جمع این تناقض یعنی عشق به مردم و ترک اهل دنیا در این حقیقت نهفته است که اساساً مردم پرستی و شرک به خدا، نه تنها عشق به مردم نیست، بلکه هسته مرکزی ظلم است؛ چرا که تنها انسان موحد است که در قبال خدمت خود هیچ انتظاری ندارد و دیگران در نهایت به دشمنی با مردم و استبداد علیه مردم می رسند هر چند با دعوی عشق به مردم هم شروع کرده باشند.
بر خلاف مردم پرستی، گذشتن از محبوب ها برای خدا و ترک ماسوی الله، فرد را به مقام شفاعت مردم و شهادت در مردم می رساند.[2] به بیانی ساده، عارف در خویش است برای دیگران، ولی مدعیان در دیگران هستند برای خویش!
بعد از این مقدمه به توضیح جایگاه و معنای عزلت در عرفان می پردازیم؛
عزلت به دو نوع عزلت جسمی و عزلت قلبی تقسیم می شود، و انگیزه سالک از عزلت نیز می تواند سه گونه باشد.
اول؛ حفظ خود از شر مردم،
دوم؛ حفظ خود از گناه و از شر رساندن به مردم. نیت دوم از اول بالاتر است؛ چون حسن ظن به مردم و سوء ظن به نفس خود دارد.
سوم؛ عزلت گزیدن به نیت ابقای صحبت مولی در قلب. این عزلت قلبی حاصل شدنی نیست، مگر بعد از مقدماتی عرفانی که سالک بعد از انس با خدا، از غیر خدا گریزان شده و مسافر طریق الی الله می شود تا پس از رسیدن به خدا بار دیگر به سوی مردم بازگردد؛ همچون ابراهیم (ع) که فرمود: «أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسى أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیا»[3]؛ من از شما و آنچه که مى پرستید دوری و عزلت گزیده و پروردگار خود را می خوانم و امیدوارم که خداوند مرا شقى و بد عاقبت نفرموده و از لطف خود محروم ننماید.
همچنین فرمود: «وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلى رَبِّی سَیهْدینِ»؛[4] (ابراهیم پس از نجات از آتش) گفت من به سوى پروردگارم خواهم رفت و او به زودى مرا راهنمایى مىکند.
این عزلت و کناره گیری در ظاهر و باطن مرتبه شدیدتری نیز دارد که از آن تعبیر به خلوت شده است که در واقع عزلتی بر عزلتی دیگر است و اهل خلوت و وحدت در این مقام به اسرار عرفانی زیادی دست می یابند که در وصف آن بسیار سخن گفته شده است.
لازم به ذکر است که اصل در عزلت و خلوت بر عزلت و خلوت قلبی است و عزلت و خلوت ظاهری جز در مواردی خاص به دستور استاد عرفان توصیه نمی شده و نمی شود، آن هم برای مدت زمانی محدود. همچنان که پیامبر اسلام در غار حرا برای مدتی عزلت اختیار می نمود.
اصل هجرت در عرفان
از طرفی هجرت برای حفظ ایمان یک اصل مسلم است، خصوصاً در آخر الزمان اگر حفظ دین و ایمان مستلزم هجرت بود، این کار واجب خواهد شد و ماندن بین گناهکاران در صورتی که فرد قادر به تغییری اساسی نبود، بلکه دین خود را هم در خطر می بیند نه تنها سودی ندارد، بلکه باعث شریک شدن در گناهان آنان خواهد بود. در قرآن کریم در این مورد می خوانیم:
1. فرشتگان به هنگام قبض روح آنان که بر خود ستم روا داشتهاند بپرسند: «چگونه بودید؟» پاسخ دهند: «ما در زمین زار و زبون بودیم.» گویند: «مگر زمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنید؟» جایگاه آنان دوزخ و سرانجامشان بسیار بد است.[5]
2. اى بندگان من که ایمان آوردهاید، همانا زمین من وسیع است، پس فقط مرا پرستش کنید.[6]
3. بگو: «اى بندگان من که ایمان آوردهاید، از پروردگارتان پروا کنید، براى کسانى که در این دنیا نیکى کنند، پاداش نکویى هست، و زمین خداوند وسیع است [اگر خواهید هجرت کنید] جز این نیست که صابران اجرشان را بىحساب به تمامى خواهند یافت.[7]
گفتنی است که در صورت هجرت نیز رسالت اجتماعی و تبلیغ و ارشاد مردم ساقط نخواهد شد، و می دانیم که رسالت و مسئولیت اجتماعی لزوماً به معنای حضور مستقیم در بین اهل فساد و گناه نیست، بلکه هجرت و سلوک معنوی با هدف استکمال نفس در نهایت بیشترین کمک را به مردم خواهد داشت در صورتی که فرد بعد از رسیدن به کمال به میان مردم بازگردد. حال آن که افراد ناقص هرچند هم خود بخواهند قادر به تغییری اساسی در جامعه خود نیستند، بلکه دین خود را هم تباه خواهند کرد. به ویژه در آخر الزمان که رسالت سالکان از طریق قلم است که هیچ محدودیتی نمی شناسد و از همه مرزها می گذرد و منافاتی با هجرت و عزلت قلبی هم ندارد.
جایگاه امر به معروف و رسالت اجتماعی عرفان اسلامی
دعوت به عزلت و کناره گیری از خلق، در واقع دعوتی عام از مؤمنان به تقوا است که در آخرالزمان اهمیت ویژه ای می یابد. تقوا یعنی حرکت از کثرت وجود به وحدت و به تعبیر دقیق تر أحدیت وجود. و از طرفی کمترین مبارزه با ستم و جهل و فساد جامعه و حاکمیت کفر و نفاق همانا آگاهی بخشیدن و بیدار سازی وجدان و به خود آوردن مردم است و این همان است که امر به معروف و نهی از منکر نامیده می شود و منافاتی با عزلت قلبی و تقوا و تقیه ندارد. آن مدعی عرفانی که چشم به مظالم جامعه بسته و نسبت به مردم بی تفاوت است، در حقیقت بری از عرفان است، بلکه خودفریبی و عیش و عافیت طلبی اش را عرفان نامیده است و یک دجال است.
مبارزه اجتماعی اعم از امر به معروف و نهی از منکر است. مبارزه اجتماعی؛ یعنی واکنش آدمی بر علیه ظلم و تبعیض و فساد و جهل مردم و حکومت ها. این مبارزه زمینه مقدماتی تجربه جدی و فوق نژادی نسل جوان در رابطه با دیگران است. مبارزه کلی بر علیه ستم کلان حاکم بر جامعه از جانب حکومت ها نیز مستلزم شرایط ویژه ای می باشد که بخشی از آن باطنی (پختگی عقلی و دینی و اجتماعی و سیاسی) و بخش دیگری اجتماعی (مهیا بودن اکثریت مردم برای مبارزه بر علیه ستم) است. بزرگ ترین نقطه ضعف و انحراف اکثر مبارزان راه عدالت و آزادی این است که خود غرق ظلم (ظلم اقتصادی یا جنسی یا عاطفی) بوده و می خواهند با ظلم بیرونی، اجتماعی و سیاسی مبارزه کنند.
لازمه دفع ظلم از وجود خویشتن و معرفت نفس تنهایی و دوری از هیاهوی خلق است. در بسیاری از موارد معمولاً این تنهایی و بازگشت به خویشتن پس از شکست مبارزات اجتماعی و قطع امید از غیر خدا حاصل می آید. لذا مبارزه با ظلم را بایستی در نزدیک ترین حریم خود آغاز کنیم. ریشه تمامی مظالم بشری در از خود بی گانگی انسان است و انسان در تنهایی است که به خود می آید؛ اما این تنهایی و عزلت نشینی نبایستی به طور تقلیدی و مصنوعی و با تکلف ایجاد شود، بلکه بایستی به طور کاملا طبیعی و قلبی و با اختیار اتفاق بیافتد.
در مورد بخش پایانی سوال که به ظاهر ارشاد خلق را حتی در شرایطی که فرد خود کامل نشده است توصیه می کند، باید گفت این در شرایطی است که مطمئن باشد که دین خود را حفظ خواهد نمود که بسیار بعید است، بلکه در شرایطی که یک جامعه یا محیطی فاسد باشد، حفظ ایمان و سلوک الی الله اولویت دارد و سودی در تباه نمودن دین به خاطر همراهی با اهل گناه نیست.
[1] «بدانید که اینان (ابدال) هرگز این مقام را از خواندن نماز، گرفتن روزه و دادن صدقه به دست نیاوردند. عرض کردند: ای رسول خدا! پس به چه وسیله به این مقام رسیدند؟ پیامبر فرمود: «به وسیله جود و بخشش و خیرخواهی برای مسلمانان» طبرانی، المعجم الکبیر، ج 10، ص 224.
و در روایت دیگری نقل شده است:«ابدال امت من به واسطه اعمال وارد بهشت نمی شوند بلکه بر بهشت وارد می شوند به واسطه رحمت خدا و سخاوت نفس و سلامت دل و مهربانی نسبت به جمیع مسلمین».
[2] «الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» الحج، 78.
[3] مریم، 48.
[4] الصافات، 99.
[5] «إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً»، النساء، 97.
[6] «یا عِبادِیَ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ»، العنکبوت، 56.
[7] « قُلْ یا عِبادِ الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذینَ أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ»، الزمر، 10.