کد سایت
fa23799
کد بایگانی
28323
نمایه
بررسی روایت شأن نزول آیات ابتدایی سوره تحریم
طبقه بندی موضوعی
تفسیر,درایه الحدیث
خلاصه پرسش
آیا این جریان که روزی حفصه همسر پیامبر اسلام(ص) خود از روی رضایت تصمیم میگیرد که از خانه پیامبر به خانه پدرش برود و در این زمان پیامبر با یکی دیگر از کنیزانش به بستر میرود، دارای سند معتبر است؟
پرسش
آیا این جریان که روزی حفصه همسر پیامبر اسلام(ص) خود از روی رضایت تصمیم میگیرد که از خانه پیامبر به خانه پدرش برود و در این زمان پیامبر با یکی دیگر از کنیزانش به بستر میرود که در همین وقت عایشه با زن دیگری آمده و او را گواه میگیرد که در شبی که نوبت او بوده پیامبر با زن دیگری در بستر است که پیامبر میفرماید که این زن بر من حرام باشد که اگر شما به میل خود نرفته باشید و در همین زمان از جانب خداوند وحی میرسد که چون عایشه قصد فتنه دارد به قول عوام شما در برابرش کوتاه نیا، آیا این جریان درست است و سندیت دارد و یا روایتی معتبر است.
پاسخ اجمالی
یکى از مسائل اختلافى در تاریخ اسلام، مسئله مطرح شده در آیات ابتدایى سوره مبارکه تحریم است که در آن از پیامبر اسلام(ص) در مورد چرایى حرام کردن حلالى از حلالهاى خداوند سؤال میشود.
با تأمّل و جستوجویی که در دیدگاههاى مفسّران شیعه و سنّى صورت گرفت؛ چنین به دست میآید که بیشتر شأن نزولهاى این آیات، از منابع کهن اهل سنّت نقل شده و شیعه به صورت مستقل - غیر از روایتى که از امام باقر(ع) نقل شده- نظرى در اینباره نداشته و بیشتر آنچه در منابع تفسیرى شیعه ملاحظه میشود، گردآورى و نقل قول محدّثان و مفسّران اهل سنت است.
یکی از این روایات نقل شده؛ همان است که در پرسش آمده است که برخی از روایان آن، از دیدگاه علمای رجال اهل سنت ضعیف هستند. اما به هر حال، محمد بن جریر طبری صاحب تفسیر «جامع البیان» به این راویان اعتنا کرده و آنها را در تفسیر خود، در طریق نقل روایت از ابن عباس قرار داده است.
با تأمّل و جستوجویی که در دیدگاههاى مفسّران شیعه و سنّى صورت گرفت؛ چنین به دست میآید که بیشتر شأن نزولهاى این آیات، از منابع کهن اهل سنّت نقل شده و شیعه به صورت مستقل - غیر از روایتى که از امام باقر(ع) نقل شده- نظرى در اینباره نداشته و بیشتر آنچه در منابع تفسیرى شیعه ملاحظه میشود، گردآورى و نقل قول محدّثان و مفسّران اهل سنت است.
یکی از این روایات نقل شده؛ همان است که در پرسش آمده است که برخی از روایان آن، از دیدگاه علمای رجال اهل سنت ضعیف هستند. اما به هر حال، محمد بن جریر طبری صاحب تفسیر «جامع البیان» به این راویان اعتنا کرده و آنها را در تفسیر خود، در طریق نقل روایت از ابن عباس قرار داده است.
پاسخ تفصیلی
یکى از مسائل اختلافى در تاریخ اسلام، مسئله مطرح شده در آیات ابتدایى سوره مبارکه تحریم است که در آن از پیامبر اسلام (ص) در مورد چرایى حرام کردن حلالى از حلالهاى خداوند سؤال میشود که چند آیه از آیات قرآن کریم بدان اختصاص یافته است:
«اى پیامبر! چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده بهخاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام میکنى؟! و خداوند آمرزنده و رحیم است. خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در اینگونه موارد) روشن ساخته و خداوند مولاى شما است و او دانا و حکیم است. (به خاطر بیاورید) هنگامى را که پیامبر یکى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى که وى آنرا افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آنرا براى او بازگو کرد و از قسمت دیگر خوددارى نمود، هنگامى که پیامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: چه کسى تو را از این راز آگاه ساخت؟ فرمود: خداوند عالِم و آگاه مرا با خبر ساخت! اگر شما (همسران پیامبر) از کار خود توبه کنید (به نفع شماست، زیرا) دلهایتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهید، (کارى از پیش نخواهید برد)؛ زیرا خداوند یاور او است و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند».[1]
قرآن کریم درباره موضوع حلالِ حرام شده و علت آن سکوت میکند، تا جایى که مفسّران شیعه و سنى با توجه به روایات مختلفی که درباره شأن نزول آن نقل شده، دیدگاههاى متفاوتى را ارائه کردهاند.
با تأمّل و جستوجویی که در دیدگاههاى مفسّران شیعه و سنّى صورت گرفت؛ چنین به دست میآید که بیشتر شأن نزولهاى این آیات، از منابع کهن اهل سنّت نقل شده[2] و شیعه به صورت مستقل - غیر از روایتى که از امام باقر(ع) نقل شده[3]- نظرى در اینباره نداشته، و هرچه در منابع تفسیرى شیعه ملاحظه میشود، گردآورى و نقل قول محدّثان و مفسّران اهل سنت میباشد.
در بیشتر منابع اهل سنت روایاتی که به عنوان شأن نزول این آیات شریفه نقل شدهاند، بدون سلسله سند از ابن عباس و عمر نقل میکنند، اما برخی از منابع اهل سنت دارای سلسله سند میباشند. در این نوشته، به بررسی سندی و دلالی یکی از روایاتی که در پرسش آمده، میپردازیم که طبری در «جامع البیان فى تفسیر القرآن» سند این روایت را به شرح زیر نقل میکند:
«حدثنی محمد بن سعد، قال: حدثنی أبی، قال: حدثنی عمّی، قال: حدثنی أبی، عن أبیه أب جد سعد، عن ابن عباس، قوله: یا أَیهَا النَّبِی لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ إلى قوله وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ قال: کانت حفصة و عائشة متحابتین و کانتا زوجتی النبی صلى الله علیه و سلم، فذهبت حفصة إلى أبیها أبو حفصة، فتحدثت عنده، فأرسل النبی صلى الله علیه و سلم إلى جاریته رسول الله صلى الله علیه و سلم، فظلت معه فی بیت حفصة، و کان الیوم الذی یأتی فیه عائشة، فرجعت حفصة، فوجدتهما فی بیتها، فجعلت تنتظر خروجها، و غارت غیرة شدیدة، فأخرج رسول الله صلى الله علیه و سلم جاریته رسول الله صلى الله علیه و سلم، و دخلت حفصة فقالت: قد رأیت من کان عندک، و الله لقد سوتنی، فقال النبی صلى الله علیه و سلم: و الله لأرضینک فإنک مسر إلیک سرا فاحفظیه قالت: ما هو؟ قال: إنی أشهدک أن سریتی هذه على حرام رضا لک، و کانت حفصة و عائشة تظاهران على نساء النبی صلى الله علیه و سلم، فانطلقت حفصة إلى عائشة، فأسرت إلیها أن أبشری إن النبی صلى الله علیه و سلم قد حرم علیه فتاته، فلما أخبرت بسر النبی صلى الله علیه و سلم أظهر الله عز وجل النبی صلى الله علیه و سلم، فأنزل الله على رسوله لما تظاهرتا علیه یا أَیهَا النَّبِی لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ إلى قوله وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ».[4]
ترجمه: عایشه و حفصه خیلى به هم علاقمند بودند، روزى حفصه به خانه پدرش عمر رفت، و با پدر گرم گفتوگو شد، رسول خدا(ص) وقتى خانه را از حفصه خالى دید، فرستاد کنیزش بیاید، و با کنیزش در خانه حفصه بود، و اتفاقاً آن روز روزى بود که باید رسول خدا(ص) به خانه عایشه میرفت، حفصه برگشت و آن جناب را با کنیزش در خانه خود یافت، و منتظر شد تا بیرون بیاید، و سخت دچار غیرت شده بود، رسول خدا(ص) کنیزش را بیرون کرد، و حفصه وارد خانه شد و گفت: من فهمیدم که چه کسى با تو بود، به خدا سوگند! تو با من بدى میکنى. رسول خدا(ص) فرمود: به خدا سوگند! راضیت میکنم، و من نزد تو سِرّى میسپارم آن را حفظ کن. پرسید آن سِرّ چیست؟ فرمود: آن، این است که به خاطر رضایت تو این کنیزم بر من حرام باشد و تو شاهد آن باش. حفصه چون این را شنید نزد عایشه رفت و سِرّ رسول خدا(ص) را نزد او فاش ساخت، و مژدهاش داد که رسول خدا(ص) کنیز خود را بر خود حرام کرد، همین که حفصه این عمل خلاف را انجام داد، خداى تعالى پیامبر گرامیش را بر آن واقف ساخت، و در آخر فرمود: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ...».
اکنون به بررسی افرادی که در سلسله سند قرار دارند میپردازیم.
1. محمّد بن سعد بن محمّد بن الحسن بن عطیة بن سعد بن جنادة، أبو جعفر العوفی:[5] از شیوخ طبری بوده[6] و طبری در تفسیر خود بسیاری از روایات را از طریق محمد بن سعد نقل میکند.[7] علمای اهل سنت او را از خانواده حدیث و علم دانستهاند و در حق او گفتهاند: «لا بأس به»؛[8] که از الفاظی است که دلالت بر مدح راوی میکند و برخی از علما این واژه را بسان ثقه دانسته و میگویند دلالت بر وثاقت راوی دارد.[9]
2. حدثنی أبی؛ یعنی سعد بن محمد بن عطیه عوفی:[10] ذهبی درباره او میگوید: «وثّقه بعضهم. و أمّا أحمد بن حنبل فقال: کان جهیمیاً»؛[11] بعضی از علما او را توثیق کردهاند، اما احمد بن حنبل گفته است که او شخصی ترشرو و عبوس بود. همچنین خطیب بغدادی درباره او نقل کرده است: «...لم یکن ممن یستأهل أن یکتب عنه، و لا کان موضعا لذاک»؛[12] یعنی او اهلیت نقل و نوشتن روایت را ندارد.
از او در منابع رجالی شیعه نامی برده نشده است.
3. حدثنی عمّی؛ یعنی حسین بن حسن بن عطیه عوفی(قاضی ابو عبد الله کوفی):[13] او از فقهای شیعه و از مشهورترین تابعین در زمان حجاج است.[14] او قاضی در زمان هارون الرشید بود.[15] اهل سنت او را در نقل حدیث ضعیف میدانند.[16] او از پدر خود روایت نقل میکند.[17]
4. حدثنی أبی؛ یعنی حسن بن عطیة بن سعد بن جُنادة عوفی: بیشتر علمای اهل سنت او را ضعیف دانستهاند.[18] اما برخی درباره او گفتهاند: «لم یکُن به بأس».[19] حسن بن عطیه کوفی، یکی از راویان حدیث ثقلین است.[20]
5. عن أبیه؛ یعنی عطیة بن سعد بن جُنادة(بعد از 35 – 111ق):[21] او در زمان خلافت حضرت علی(ع) متولد شد.[22] کنیهاش «ابوالحسن» بود. او از شیعیان است.[23] او از افرادی همچون ابو سعید خدری، زید بن ارقم، عبد الله بن عباس روایت نقل میکند.[24] همچنین او را از اصحاب امام باقر(ع) شمردهاند[25] و ابان بن تغلب از او نقل روایت میکند.[26]
بیشتر علمای سنی عطیة بن سعد بن جنادة را ضعیف دانستهاند[27] که آن هم به جهت شیعه بودنش است.[28] اما برخی دیگر مانند محمد بن جریر طبری او را ثقه دانستهاند.[29] لذا در این روایت، از او نقل حدیث میکند.
پدرش نزد امام علی(ع) رفت و عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! صاحب نوزاد پسری شدهام. نامی برای او برگزین!»
آنحضرت فرمود: «این عطیه خداوند است»، از اینرو، نام او را عطیه نهادند؛[30] یعنی هدیه و هر چیزی که بزرگان میبخشند.
از عطیه عوفی، در رجال برقی[31] و رجال شیخ طوسی[32] نیز یاد شده است. از دیدگاه برخی از علمای رجال، عطیه بکالی، همان عطیه عوفی است.[33]
همانطور که در بررسی سندی روایت دیدیم؛ برخی از راویان آن از دیدگاه علمای رجال اهل سنت ضعیف هستند. اما به هر حال، طبری به این راویان اعتنا کرده و در تفسیر خود، در طریق نقل روایت از ابن عباس قرار داده است.
علامه طباطبایى(قدّس سرّه) در تفسیر شریف «المیزان فی تفسیر القرآن»، ذیل آیات ابتدایى سوره مبارکه تحریم و پس از ذکر شأن نزولهاى مختلف نقل شده براى این آیات، تمام آنها را نقد و بررسى میکند. مهمترین دلیل ایشان در نقد برخى شأن نزولها، ناسازگارى و تطبیق نداشتن با آیه شریفه «عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْض»[34] است.[35]
خلاصه؛ آنچه مشخص است این است که، هیچکس از مفسّران شیعه و سنى ماجراى آزار و اذیتهاى همسران پیامبر اسلام(ص)را در اینجا انکار نکردهاند.
«اى پیامبر! چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده بهخاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام میکنى؟! و خداوند آمرزنده و رحیم است. خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در اینگونه موارد) روشن ساخته و خداوند مولاى شما است و او دانا و حکیم است. (به خاطر بیاورید) هنگامى را که پیامبر یکى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى که وى آنرا افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آنرا براى او بازگو کرد و از قسمت دیگر خوددارى نمود، هنگامى که پیامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: چه کسى تو را از این راز آگاه ساخت؟ فرمود: خداوند عالِم و آگاه مرا با خبر ساخت! اگر شما (همسران پیامبر) از کار خود توبه کنید (به نفع شماست، زیرا) دلهایتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهید، (کارى از پیش نخواهید برد)؛ زیرا خداوند یاور او است و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند».[1]
قرآن کریم درباره موضوع حلالِ حرام شده و علت آن سکوت میکند، تا جایى که مفسّران شیعه و سنى با توجه به روایات مختلفی که درباره شأن نزول آن نقل شده، دیدگاههاى متفاوتى را ارائه کردهاند.
با تأمّل و جستوجویی که در دیدگاههاى مفسّران شیعه و سنّى صورت گرفت؛ چنین به دست میآید که بیشتر شأن نزولهاى این آیات، از منابع کهن اهل سنّت نقل شده[2] و شیعه به صورت مستقل - غیر از روایتى که از امام باقر(ع) نقل شده[3]- نظرى در اینباره نداشته، و هرچه در منابع تفسیرى شیعه ملاحظه میشود، گردآورى و نقل قول محدّثان و مفسّران اهل سنت میباشد.
در بیشتر منابع اهل سنت روایاتی که به عنوان شأن نزول این آیات شریفه نقل شدهاند، بدون سلسله سند از ابن عباس و عمر نقل میکنند، اما برخی از منابع اهل سنت دارای سلسله سند میباشند. در این نوشته، به بررسی سندی و دلالی یکی از روایاتی که در پرسش آمده، میپردازیم که طبری در «جامع البیان فى تفسیر القرآن» سند این روایت را به شرح زیر نقل میکند:
«حدثنی محمد بن سعد، قال: حدثنی أبی، قال: حدثنی عمّی، قال: حدثنی أبی، عن أبیه أب جد سعد، عن ابن عباس، قوله: یا أَیهَا النَّبِی لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ إلى قوله وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ قال: کانت حفصة و عائشة متحابتین و کانتا زوجتی النبی صلى الله علیه و سلم، فذهبت حفصة إلى أبیها أبو حفصة، فتحدثت عنده، فأرسل النبی صلى الله علیه و سلم إلى جاریته رسول الله صلى الله علیه و سلم، فظلت معه فی بیت حفصة، و کان الیوم الذی یأتی فیه عائشة، فرجعت حفصة، فوجدتهما فی بیتها، فجعلت تنتظر خروجها، و غارت غیرة شدیدة، فأخرج رسول الله صلى الله علیه و سلم جاریته رسول الله صلى الله علیه و سلم، و دخلت حفصة فقالت: قد رأیت من کان عندک، و الله لقد سوتنی، فقال النبی صلى الله علیه و سلم: و الله لأرضینک فإنک مسر إلیک سرا فاحفظیه قالت: ما هو؟ قال: إنی أشهدک أن سریتی هذه على حرام رضا لک، و کانت حفصة و عائشة تظاهران على نساء النبی صلى الله علیه و سلم، فانطلقت حفصة إلى عائشة، فأسرت إلیها أن أبشری إن النبی صلى الله علیه و سلم قد حرم علیه فتاته، فلما أخبرت بسر النبی صلى الله علیه و سلم أظهر الله عز وجل النبی صلى الله علیه و سلم، فأنزل الله على رسوله لما تظاهرتا علیه یا أَیهَا النَّبِی لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ إلى قوله وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ».[4]
ترجمه: عایشه و حفصه خیلى به هم علاقمند بودند، روزى حفصه به خانه پدرش عمر رفت، و با پدر گرم گفتوگو شد، رسول خدا(ص) وقتى خانه را از حفصه خالى دید، فرستاد کنیزش بیاید، و با کنیزش در خانه حفصه بود، و اتفاقاً آن روز روزى بود که باید رسول خدا(ص) به خانه عایشه میرفت، حفصه برگشت و آن جناب را با کنیزش در خانه خود یافت، و منتظر شد تا بیرون بیاید، و سخت دچار غیرت شده بود، رسول خدا(ص) کنیزش را بیرون کرد، و حفصه وارد خانه شد و گفت: من فهمیدم که چه کسى با تو بود، به خدا سوگند! تو با من بدى میکنى. رسول خدا(ص) فرمود: به خدا سوگند! راضیت میکنم، و من نزد تو سِرّى میسپارم آن را حفظ کن. پرسید آن سِرّ چیست؟ فرمود: آن، این است که به خاطر رضایت تو این کنیزم بر من حرام باشد و تو شاهد آن باش. حفصه چون این را شنید نزد عایشه رفت و سِرّ رسول خدا(ص) را نزد او فاش ساخت، و مژدهاش داد که رسول خدا(ص) کنیز خود را بر خود حرام کرد، همین که حفصه این عمل خلاف را انجام داد، خداى تعالى پیامبر گرامیش را بر آن واقف ساخت، و در آخر فرمود: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ...».
اکنون به بررسی افرادی که در سلسله سند قرار دارند میپردازیم.
1. محمّد بن سعد بن محمّد بن الحسن بن عطیة بن سعد بن جنادة، أبو جعفر العوفی:[5] از شیوخ طبری بوده[6] و طبری در تفسیر خود بسیاری از روایات را از طریق محمد بن سعد نقل میکند.[7] علمای اهل سنت او را از خانواده حدیث و علم دانستهاند و در حق او گفتهاند: «لا بأس به»؛[8] که از الفاظی است که دلالت بر مدح راوی میکند و برخی از علما این واژه را بسان ثقه دانسته و میگویند دلالت بر وثاقت راوی دارد.[9]
2. حدثنی أبی؛ یعنی سعد بن محمد بن عطیه عوفی:[10] ذهبی درباره او میگوید: «وثّقه بعضهم. و أمّا أحمد بن حنبل فقال: کان جهیمیاً»؛[11] بعضی از علما او را توثیق کردهاند، اما احمد بن حنبل گفته است که او شخصی ترشرو و عبوس بود. همچنین خطیب بغدادی درباره او نقل کرده است: «...لم یکن ممن یستأهل أن یکتب عنه، و لا کان موضعا لذاک»؛[12] یعنی او اهلیت نقل و نوشتن روایت را ندارد.
از او در منابع رجالی شیعه نامی برده نشده است.
3. حدثنی عمّی؛ یعنی حسین بن حسن بن عطیه عوفی(قاضی ابو عبد الله کوفی):[13] او از فقهای شیعه و از مشهورترین تابعین در زمان حجاج است.[14] او قاضی در زمان هارون الرشید بود.[15] اهل سنت او را در نقل حدیث ضعیف میدانند.[16] او از پدر خود روایت نقل میکند.[17]
4. حدثنی أبی؛ یعنی حسن بن عطیة بن سعد بن جُنادة عوفی: بیشتر علمای اهل سنت او را ضعیف دانستهاند.[18] اما برخی درباره او گفتهاند: «لم یکُن به بأس».[19] حسن بن عطیه کوفی، یکی از راویان حدیث ثقلین است.[20]
5. عن أبیه؛ یعنی عطیة بن سعد بن جُنادة(بعد از 35 – 111ق):[21] او در زمان خلافت حضرت علی(ع) متولد شد.[22] کنیهاش «ابوالحسن» بود. او از شیعیان است.[23] او از افرادی همچون ابو سعید خدری، زید بن ارقم، عبد الله بن عباس روایت نقل میکند.[24] همچنین او را از اصحاب امام باقر(ع) شمردهاند[25] و ابان بن تغلب از او نقل روایت میکند.[26]
بیشتر علمای سنی عطیة بن سعد بن جنادة را ضعیف دانستهاند[27] که آن هم به جهت شیعه بودنش است.[28] اما برخی دیگر مانند محمد بن جریر طبری او را ثقه دانستهاند.[29] لذا در این روایت، از او نقل حدیث میکند.
پدرش نزد امام علی(ع) رفت و عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! صاحب نوزاد پسری شدهام. نامی برای او برگزین!»
آنحضرت فرمود: «این عطیه خداوند است»، از اینرو، نام او را عطیه نهادند؛[30] یعنی هدیه و هر چیزی که بزرگان میبخشند.
از عطیه عوفی، در رجال برقی[31] و رجال شیخ طوسی[32] نیز یاد شده است. از دیدگاه برخی از علمای رجال، عطیه بکالی، همان عطیه عوفی است.[33]
همانطور که در بررسی سندی روایت دیدیم؛ برخی از راویان آن از دیدگاه علمای رجال اهل سنت ضعیف هستند. اما به هر حال، طبری به این راویان اعتنا کرده و در تفسیر خود، در طریق نقل روایت از ابن عباس قرار داده است.
علامه طباطبایى(قدّس سرّه) در تفسیر شریف «المیزان فی تفسیر القرآن»، ذیل آیات ابتدایى سوره مبارکه تحریم و پس از ذکر شأن نزولهاى مختلف نقل شده براى این آیات، تمام آنها را نقد و بررسى میکند. مهمترین دلیل ایشان در نقد برخى شأن نزولها، ناسازگارى و تطبیق نداشتن با آیه شریفه «عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْض»[34] است.[35]
خلاصه؛ آنچه مشخص است این است که، هیچکس از مفسّران شیعه و سنى ماجراى آزار و اذیتهاى همسران پیامبر اسلام(ص)را در اینجا انکار نکردهاند.
[1]. تحریم، 1 – 4.
[2]. مانند این تفاسیر: طبرى(قرن چهارم)، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن، ج 28، ص 100 – 103، دار المعرفة، بیروت، چاپ اول، 1412ق؛ سمرقندى(قرن چهارم)، نصر بن محمد بن احمد، بحرالعلوم، ج 3، ص 466، دار الفکر، بیروت، 1416ق؛ واحدى، على بن احمد(قرن پنجم)، اسباب نزول القرآن، تحقیق: بسیونى زغلول، کمال، ص 459 – 461، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1411ق؛ طبرى کیا هراسى، ابوالحسن على بن محمد(قرن پنجم)، احکام القرآن، تحقیق: موسى، محمدعلى، عبد عطیة، عزت، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، 1405ق؛ ابن کثیر(قرن هشتم)، دمشقى اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: شمس الدین، محمد حسین، ج 8، ص 180 – 185، دار الکتب العلمیة، منشورات محمدعلى بیضون، بیروت، چاپ اول، 1419ق.
[3]. در کتاب دعائم الاسلام در تفسیر آیه مذکور، از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: «پیامبر اکرم (ص) پیش از ولادت ابراهیم، با ماریه قبطیه خلوت میکرد. عایشه از این موضوع آگاه شد. پیامبر اکرم(ص) به وى دستور داد این مطلب را پوشیده دارد و ماریه را بر خود حرام کرد. آنگاه عایشه به حفصه گفت و خداوند این آیه را نازل فرمود»؛ ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، محقق و مصحح: فیضی، آصف، ج 2، ص 98، مؤسسة آل البیت(ع)، قم، چاپ دوم، 1385ق.
[4]. جامع البیان فى تفسیر القرآن، ج 28، ص 102.
[5]. خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، ج 2، ص 367، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1417ق؛ فالوجی اثری، أکرم بن محمد زیادة، معجم شیوخ الطبری الذین روى عنهم فی کتبه المسندة المطبوعة، ص 491، الدار الأثریة، دار ابن عفان، اردن، قاهرة، چاپ اول، 1426ق.
[6]. معجم شیوخ الطبری الذین روى عنهم فی کتبه المسندة المطبوعة، ص 491.
[7]. این امر با جستوجو از طریق نرم افزار «جامع التفاسیر» مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور به دست میآید.
[8]. تاریخ بغداد، ج 2، ص 368؛ ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: تدمرى، عمر عبد السلام، ج 20، ص 445، دار الکتاب العربى، بیروت، چاپ دوم، 1413ق.
[9]. ر.ک: نصیری، علی، حدیث شناسی، ج 2، ص 122، انتشارات سنابل، قم، چاپ اول، 1383ش.
[10]. تاریخ بغداد، ج 2، ص 367؛ معجم شیوخ الطبری الذین روى عنهم فی کتبه المسندة المطبوعة، ص 491.
[11]. تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج 16، ص 171.
[12]. تاریخ بغداد، ج 9، ص 128 – 129.
[13]. تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج 14، ص 104؛ مَنْدَه العبدی، أبو عبد الله محمد بن إسحاق، فتح الباب فی الکنى والألقاب، محقق: فاریابی، أبو قتیبة نظر محمد، ص 488، مکتبة الکوثر، ریاض، چاپ اول، 1417ق.
[14]. سبحانی تبریزى، جعفر، موسوعة طبقات الفقهاء، ج 3، ص 218، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، چاپ اول.
[15]. بلاذری، أحمد بن یحیى، أنساب الأشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلى، ریاض، ج 13، ص 269، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 3، ص 219.
[16]. ابن ابی حاتم منذر تمیمی، أبو محمد عبد الرحمن بن محمد، الجرح والتعدیل، ج 3، ص 48، طبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة، دار إحیاء التراث العربی، حیدر آباد هند، بیروت، چاپ اول، 1271ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج 14، ص 104 – 105؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، محقق: أبو غدة، عبد الفتاح، ج 3، ص 155، دار البشائر الإسلامیة، چاپ اول، 2002م.
[17]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج 3، ص 218.
[18]. تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج 9، ص 108؛ کلبی مزی، یوسف بن عبد الرحمن، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، المحقق: د. بشار عواد معروف، ج 6، ص 211 – 212، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ اول، 1400ق.
[19]. ابن شاهین، أبو حفص عمر بن أحمد، تاریخ أسماء الثقات، محقق: صبحی سامرائی، ص 60، الدار السلفیة، کویت، چاپ اول، 1404ق.
[20]. شیخ طوسى، الأمالی، ص 255، دار الثقافة، قم، چاپ اول، 1414ق؛ شیخ حُرّ عاملى، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 2، ص 134، اعلمى، بیروت، چاپ اول، 1425ق.
[21]. زرکلى، خیر الدین، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج 4، ص 237، دار العلم للملایین، بیروت، چاپ هشتم، 1989م؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 1، ص 462.
[22]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج 1، ص 462.
[23]. الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج 4، ص 237؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 1، ص 463.
[24]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج 1، ص 462.
[25]. همان، ص 463.
[26]. همان؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج 7، ص 424.
[27]. ذهبی، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، ج 5، ص 325، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ سوم، 1405ق؛ جرجانی، أبو أحمد بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق: عبد الموجود، عادل أحمد، معوض، علی محمد، ج 7، ص 84، الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1418ق.
[28]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج 1، ص 463.
[29]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: ابراهیم ، محمد أبو الفضل، ج 11، ص 641، دار التراث ، بیروت، چاپ دوم، 1387ق.
[30]. همان، ص 640 – 641.
[31]. برقى، احمد بن محمد، الطبقات(رجال البرقی)، ص 14، انتشارات دانشگاه تهران، 1383ق.
[32]. شیخ طوسى، الأبواب(رجال الشیخ الطوسی)، محقق و مصحح: قیومى اصفهانى، جواد، ص 76 و 140، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ سوم، 1427ق.
[33]. موسوی خویى، سید ابو القاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال، ج 12، ص 164.
[34]. تحریم، 3.
[35]. ر.ک: طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 19، ص 337 – 342، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1417ق.