کد سایت
fa34999
کد بایگانی
42346
نمایه
اصول اخلاقی مدیریت
طبقه بندی موضوعی
دستور العمل ها ,فضایل اخلاقی
خلاصه پرسش
یک مدیر باید چه اصول اخلاقی را رعایت کند؟
پرسش
چه اصول اخلاقی و دینی باید در مدیریت رعایت شود و یک مدیر باید چگونه باشد؟
پاسخ اجمالی
منظور از اصول، عناوین بارز اخلاقى است که هر یک در موفقیت و سعادت مدیر و مجموعه تحت فرمان او، نقش کلیدى دارند و پایبندى به آنها ضرورى است؛ چنانکه بیاعتنایى به هر یک، ارزش مدیر و مجموعه را در نظر دیگران کاهش داده، به آنها لطمه وارد میکند. مهمترین این اصول عبارتاند از: داشتن شرح صدر، انضباط، وجدان کاری، تغافل و چشمپوشی، قدرشناسی و روابط صمیمانه انسانى.
پاسخ تفصیلی
پیش از ورود به بحث اصلی، بیان مقدماتی درباره «مدیریت» لازم به نظر میرسد.
یک. مدیریت؛ یعنى مجموعهاى از آگاهیهاى شکل یافته جهت ایجاد هماهنگى در یک سازمان براى بارورى بهتر برنامهها و نیل به هدفهاى مطلوب.[1]
دو. واژه «مدیریت» در متون اسلامى نیامده، ولى از اصطلاحاتى؛ مانند امامت، امارت، ولایت، سیاست، ریاست، سیادت و... استفاده شده که مفهوم مدیریت از آنها فهمیده میشود و میتوان مدیریت را در سیماى آنها جستوجو کرد.
احادیثی که در این نوشتار به عنوان شاهد و دلیل آورده میشوند، دارای همین عناوین هستند؛ لذا برخى، مدیریت اسلامى را چنین تعریف کردهاند: مدیریتى که زمینه رشد انسان به سوى «خدا» را مطابق کتاب و سنت و سیره پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و نیز دستاوردهاى علوم و فنون و تجارب بشرى فراهم نماید.[2]
سه. جایگاه مدیریت و کسب توفیق در انجام وظایف و مأموریتهاى آن، به طور کلى نیازمند احراز سه نوع توانایى و قابلیت است: دانش، مهارت و اخلاق. مدیریت، تنها با آگاهیهاى عمومى و تخصصى و نیز مهارتها و زبردستیها در اجراى آموختهها، به سامان نمیرسد. عنصر دیگرى در این میدان نقش آفرین است که با عنوان «اخلاق» از آن یاد میکنیم.
مفهوم و موضوع اخلاق مدیریت
بدون تردید در هر شرایطى، کسب و رعایت همه «فضایل اخلاقى» براى انسان لازم است و پرهیز از همه «رذایل اخلاقى» مورد توصیه و تأکید است. ولی رعایت پارهاى فضایل، در ارتباط و موقعیتى خاص، لازمتر، و پرهیز از پارهاى زشتیها و رذایل، در آن ارتباطات، ضروریترند، و هر شغلى عنایت بیشتر به پارهای ملکات نفسانى را میطلبد.[3] یکى از مناسبات و موقعیتهاى مهم در زندگى انسانها، موقعیت «مدیریت» است. بدین لحاظ، توفیق در انجام وظایف و رسالت هاى آن، نیازمند اخلاق ویژه است. بنابراین در تعریف اخلاق مدیریت باید گفت: «اخلاق مدیریت، عبارت است از ملکات نفسانى انسان، از آن جهت که اداره امور جمعى از انسانها را در نیل به اهداف معین، عهدهدار است».[4] بنابراین، موضوع اخلاق مدیریت عبارت است از: «نفسِ انسانِ مدبّر».
اصول اخلاق مدیریت
منظور از اصول، عناوین بارز اخلاقى است که هر یک در موفقیت و سعادت مدیر و مجموعه تحت فرمان او، نقش کلیدى دارند و پایبندى به آنها ضرورى است؛ چنانکه بیاعتنایى به هر یک، ارزش مدیر و مجموعه را در نظر دیگران کاهش داده، به آنها لطمه وارد میکند.[5] مهمترین اصول اخلاق مدیریت به شرح زیر است.
1. قدرت روحى
منظور از قدرت روحى، همان «شرح صدر» است؛ یعنی وسعت روح و بلندى فکر و گسترش افق عقل آدمى.[6] با توجّه به این معنا کسى که داراى ظرفیت روحى و افق فکرى وسیع بوده، سینهاش در سایه لطف خداوند براى پذیرش حقّ و تحمّل مشکلات گشاده باشد و گنجایش لازم را براى دریافت علم، قدرت، خوشى، ناخوشى و... داشته باشد، از نعمت شرح صدر بهرهمند است.[7] شرح صدر، آمادگى روحى انسان براى پذیرش حقّ است، به طورى که هر مطلب و پیشنهاد حقّى را بپذیرد و در برابر هر اعتقاد صحیحى تسلیم گردد. در مقابل شرح صدر، «ضیق صدر» و «سنگدلى» قرار دارد که نشانه عدم آمادگى روحى انسان براى پذیرش حق است.[8]
شرح صدر، یک ضرورت برای مدیریت است؛ زیرا مدیریت و رهبرى، با مشکلات توانفرسا عجین است؛ کسانى میتوانند عهدهدار مسئولیّتى در اجتماع گردند، که قدرت تحمّل پیشنهادها، انتقادها و ناملایمات و مشکلات را داشته باشند.
آیات قرآنى و زندگى پیامبران الهى بیان میکنند که شرح صدر از لوازم رهبرى و مدیریت انبیاى الهى بوده و آن بزرگواران رسالت خود را با برخوردارى از شرح صدر، قدرت روحى و دریا دلى به انجام رساندهاند. حضرت موسى(ع) پس از آنکه از جانب خداوند براى نجات قوم بنى اسرائیل مأموریت یافت، گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لى صَدْرى»؛[9] پروردگارا! سینهام را گشاده کن.
قرآن کریم این نعمت بزرگ را به رسول خدا(ص) یادآور میشود: «الَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ».[10]
امام علی(ع) نیز شرح صدر را ابزار ضرورى مدیریت دانسته، میفرماید: «ابزار ریاست، سعه صدر است».[11] و انسان محروم از آنرا در انجام وظایف ناکام میداند و میفرماید: «کسى که سینهاش تنگ باشد، توان اداى حق [و انجام وظایف] را ندارد». [12]
2. وجدان کارى
دست پر قدرت آفرینش، گوهر گرانبها و صادقى را در درون آدمى تعبیه کرده که از آن به «وجدان» تعبیر میشود.[13] این نیرو، ناشناخته، ولى محسوس است و مکاتب گوناگون بشرى و الهى در تعریف، شناسایى و کاربرد آن، سخنها گفته و کتابها نوشتهاند و جملگى بر وجود، صداقت و کارآیى آن اتفاق نظر دارند.[14]
«وجدان»، آدمى را پس از انجام کار، مورد بازخواست قرار میدهد تا سره را از ناسره بازشناسد، بر کارهاى نیکو بیفزاید و از زشتیها دست شوید و منظور از «وجدان کارى»، در کوتاهترین و زیباترین کلام، خوب و دقیق و کامل انجام دادن کار است.[15]
وجود وجدان و فعالیت صادقانه آن در نظارت و سنجش همه اعمال ما، امرى بدیهى است؛ چنانکه پذیرفتن داورى آن نیز به میزان سلامت انسانیت ما مربوط میشود؛ یعنى تنها بیماران روانى، متخلّفان و مجرمان داورى وجدان را نمیپذیرند.
قرآن مجید حضور و جایگاه وجدان را روشن و انکارناپذیر دانسته و در کنار چشم و زبان - که محسوس و عیاناند- از آن یاد کرده، میفرماید: «الَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ»؛[16] آیا براى انسان، دو چشم، زبان و دو لب قرار ندادیم؟ و او را به راه خیر و شر هدایت نکردیم [تا راه خیر را بگزیند و راه شر را واگذارد؟]. که آیه «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ»، اشاره به نیروى درونى یا وجدان دارد که خوبیها را از بدیها تشخیص میدهد.
نکته اساسى و کلیدى در این رابطه، پذیرفتن امر و نهى وجدان و کمک گرفتن از آن پدیده ارزشمند است. هر چه ما بیشتر گوش به فرمان وجدان باشیم، او بیشتر ما را مدد میرساند تا راه سعادت را بپیماییم و از انحراف و زشتى مصون بمانیم.
انسانهاى با وجدان، در عرصه کار و فعّالیت، تمام توان خویش را به کار میگیرند تا بهترین نتیجه مطلوب را به دست آورند و هیچگاه کار را به حال خود رها نمیسازند، آنرا به بهترین شکل انجام میدهند، دلسوزانه و مسئولانه انجام وظیفه میکنند و در همه مسؤولیتهاى اجتماعى، دقت و استحکام و جدّیت را مدّ نظر دارند.
در حیطه مدیریت؛ کمکارى، چاپلوسى، حسادت، حق کشى، بیقانونى، تقدیم رابطه بر ضابطه، ستم به فرودستان، جفاى به فرادستان، تسامح و سهلانگارى و هرگونه خلاف دیگر، مخالف با هر وجدان آگاهى است و نباید به وقوع بپیوندد.
عوامل گوناگونى، در شرایط و افراد مختلف، سبب تضعیف، انزوا و وارونه شدن وجدان میگردد که مهمترین آنها عبارتاند از: ضعف ایمان، پیروی از خواستههای نفس اماره، و ریاستطلبی.[17]
3. انضباط ادارى
«انضباط» به معناى سامان گرفتن، نظم داشتن، ترتیب، درستى، آراستگى و عدم هرج و مرج به کار رفته است.[18] و منظور از «انضباط ادارى»؛ رعایت قوانین، مقررات، آییننامهها، بخشنامهها و دستورالعملهاى ادارى است[19] و برخى نمودهاى آن عبارت است از: حضور به موقع در محل کار، ترک نکردن محل کار بدون اطلاع مافوق، حضور به موقع در جلسات، پرهیز از اتلاف وقت، رعایت سلسله مراتب ادارى، انجام به موقع وظایف محوّله، بالا بردن کارآیى سازمان، استفاده صحیح از اموال.
لزوم نظم و ترتیب در کارها؛ در زندگى جمعى و سازمانى بیشتر خودنمایى میکند؛ زیرا در محیط کار جمعى، اگر نظم و قانون حاکم نباشد، هرج و مرج پیش خواهد آمد و در مدت کوتاهى، روحیه و کارآیى افراد به صفر خواهد رسید و در نهایت چنین سازمانى از هم میپاشد.
روحیه نظمپذیری؛ از راه تربیت صحیح و ایجاد ارزشهاى خاص اخلاقى، وجدان کار و حس انجام وظیفه در کارکنان ایجاد میشود و راه را براى رعایت قوانین و مقررات ادارى و حس انجام کار و بالا بردن کارآیى فرد و سازمان، هموار میسازد.[20]
4. تغافل
تغافل و چشمپوشى؛[21] یکى از روشهاى قابل توجه در تربیت است و در بخشهاى مختلف زندگى از اهمیت بالایى برخوردار است، همچنین از عوامل مهم جذب و حفظ نیروها به حساب میآید. تغافل و چشمپوشى از این جهت موجب جذب و سازندگى کارگزاران میگردد که آبرو و کرامت آنها را حفظ میکند و حریمى را که میان مدیر و زیر دست وجود دارد نگه میدارد. بدیهى است گاهى همکاران و زیردستان، به دلیل غفلت، آشنا نبودن با کارها و یا نگرانیها و مشکلاتى که براى آنها پیش میآید، مرتکب لغزش و خطا میشوند. در چنین مواردى اگر نسبت به آن لغزش چشمپوشى نشود و شخصیت و کرامت فرد مورد بی مهرى و اهانت قرار گیرد، خواسته یا ناخواسته او را در مسیر جسارتها، برخوردهاى غرض آلود و لغزشهاى عامدانه سوق میدهد.
باید توجه داشت که تغافل و چشمپوشى و همچنین عفو و گذشت، با همه اهمیتى که در دیدگاه اسلام در ابعاد مختلف زندگى اجتماعى و سیاسى دارند، هرگز به طور مطلق و بدون قید و شرط مورد ستایش قرار نگرفتهاند. عفو و تغافل، با شرایطی، امرى مقبول و شایستهاند و گر نه هیچگونه ارزش اخلاقى ندارند.
5. قدرشناسى و ارجگزارى
آدمى با راهنمایى فطرت و دین و خرد، درمییابد که قدردانى و سپاسگزارى از کسانى که به او نیکى کردهاند، لازم و ضرورى است و هر چه نعمت و خدمت و خوبى بهتر و بیشتر باشد، قدردانى بیشترى را میطلبد، چنانکه جایگاه احسان کننده نیز در کیفیت سپاسگویى مؤثّر است.
امام سجاد(ع) میفرماید: «روز قیامت، خداوند از یکى از بندگانش میپرسد؛ آیا سپاس فلانى را گفتى؟ پاسخ میدهد: خدایا! من سپاس تو را به جاى آوردم. خداوند میفرماید؛ چون شکر او را بهجا نیاوردى، سپاس مرا نیز نگفتهاى! سپس امام(ع) فرمود: «شاکرترین شما نسبت به خدا، سپاسگزارترینتان نسبت به مردم است».[22]
خصلت قدردانی باید به صورت یک «ملکه» در یک مدیر تجلى کند، بهگونهاى که خدمت هیچکس، بدون پاداش -گرچه زبانى- نماند و حتى پس از عزل، جابهجایى و یا درگذشت کارکنان مجموعه، فراموش نشود. دو نمونه از سیره بزرگان دین در این زمینه بیان میشود:
الف. محمد بن ابیبکر، از یاران و شیعیان واقعى امام على(ع) بود که مدتى ولایت مصر را به عهده داشت و در نبرد با نیروهاى معاویه به شهادت رسید. امام(ع) با شنیدن خبر شهادت محمد، طى نامهاى به عبدالله بن عباس نوشت:
«محمد بن ابیبکر - که رحمت خدا بر او باد- به شهادت رسید. ما این مصیبت را به حساب خدا میگذاریم؛ او فرزندى خیرخواه، کارگزارى پرتلاش، شمشیرى برنده و ستونى پابرجا و بازدارنده بود».[23]
ب. عمر بن ابى سَلَمه، از سوى امیر مؤمنان علی(ع) مدتى استاندار بحرین بود. وقتى امام(ع) او را عزل و نعمان بن عجلان را به جایش منصوب کرد، طى نامهاى از او چنین تقدیر کرد: «تو نیکو حکومت کردى و امانتدارى نمودى؛ اینک بدون هیچگونه دلخورى و سرزنش و اتّهامى، نزد ما بازگرد».[24]
سپاسگزارى مدیر از افراد زیردست و همکار، ممکن است به شکل مادّى و معنوى، حضورى و غیابى، کتبى و شفاهى و غیره صورت پذیرد و هرگونه تقدیر و تشویق به مقتضاى حال و صلاحدید مدیر انجام گیرد. بر این اساس، امکان دارد برخى از انواع تقدیر، اولویت داشته باشد یا مدیر از اعمال برخى از آنها معذور باشد. به فرموده حضرت علی(ع): «هرگاه دستت از جبران [اعمال و قدردانى عملى] کوتاه شد، با زبانت سپاسگزارى کن».[25]
6. روابط صمیمانه انسانى
رفتار انسانى و محترمانه از مدیران -در هر سطحى- بیشتر مورد انتظار است؛ زیرا مدیر به دلایل گوناگونى، بر زیردستان برترى یافته و در جایگاهى قرار گرفته که اگر به وظیفه اجرایى و انسانى خویش عمل نکند، به احتمال فراوان، مجموعه تحت امرش، از هم گسیخته و به اهدافش نخواهد رسید و بدون تردید، یکى از وظایف مهم انسانى هر مدیرى، برخورد صحیح، اصولى و اخلاقى با همه کسانى است که به نحوى با او سر و کار دارند.
شریعت مقدّس اسلام، عالیترین الگوى رفتارى انسان با خود، خدا و مردم را ترسیم کرده است و در اینجا به طرح چند رهنمود بسنده میکنیم:
قرآن مجید به رهبر بزرگ اسلام پیامبر اکرم(ص)- که در رأس هرم مدیریت قرار دارد- میفرماید: «از آنان در گذر و صرف نظر کن که خدا نیکوکاران را دوست دارد».[26]
همچنین به پدران- که عنوان سرپرست و مدیریت خانواده را دارند- چنین سفارش میکند: «اگر [از اهل خانه] درگذرید و صرف نظر کنید و آنان را ببخشید [بهتر است]؛ زیرا خداوند بسیار بخشنده و مهربان است».[27]
امام علی(ع) در عهدنامه حکومتى خود با صراحت بر این موضوع تصریح کرده، میفرماید: «دل خویش را از مهربانى و عشق و علاقه به مردم، پُر کن و بسان درّندهاى نباش که خوردنشان را غنیمت شمارى! چه اینکه مردم دو دستهاند؛ یا برادر دینى تو هستند یا همسان تو در آفرینش؛ که از هر دو دسته، گاه و بیگاه و به علل گوناگون -به عمد یا به سهو- خطاهایى سر میزند، در چنین مواردى، از ایشان درگذر و از خطایشان صرف نظر کن، چنانکه دوست دارى خدا با تو چنین کند. تو اینک مافوق آنان هستى و ولىّ امر، بالا دست تو و خدا نیز بالاتر از ولىّ امرى است که تو را منصوب کرده است».[28]
امام صادق(ع) نیز در سخن جامعى به همگان چنین سفارش میکند: «با همدیگر ارتباط برقرار کنید، نیکى و مهربانى نمایید و برادران نیکوکار باشید همانگونه که خداى بزرگ فرمانتان داده است».[29]
رهبران معصوم و پیروان واقعى آنان، دستورالعملهاى یاد شده را بیش از دیگران ارج مینهادند و در همه زمینهها از جمله مدیریت نیز، گوى سبقت را از دیگران میربودند و آنگونه که خدا از آنان خواسته بود، عمل میکردند؛ رسول گرامى اسلام(ص) نیز در جایگاه رهبرى، صمیمانهترین رابطه را با مردم و مسئولان اجرایى داشت و پیش از آنکه بر جسم و بدن مردم حکومت کند، در دل آنان جاى داشت. آنحضرت، خالصانهترین مهر و محبت را نثار مردم میکرد، براى همگان، دل میسوزاند و از هرگونه ناراحتى آنان، رنج میبرد. چنانکه قرآن مجید از این حالت پیامبر(ص) چنین خبر میدهد: «به یقین پیامبرى از خود شما به سویتان آمد که آنچه از آن رنج میبرید بر او سخت است، بر [هدایت] شما اصرار دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است».[30]
یک. مدیریت؛ یعنى مجموعهاى از آگاهیهاى شکل یافته جهت ایجاد هماهنگى در یک سازمان براى بارورى بهتر برنامهها و نیل به هدفهاى مطلوب.[1]
دو. واژه «مدیریت» در متون اسلامى نیامده، ولى از اصطلاحاتى؛ مانند امامت، امارت، ولایت، سیاست، ریاست، سیادت و... استفاده شده که مفهوم مدیریت از آنها فهمیده میشود و میتوان مدیریت را در سیماى آنها جستوجو کرد.
احادیثی که در این نوشتار به عنوان شاهد و دلیل آورده میشوند، دارای همین عناوین هستند؛ لذا برخى، مدیریت اسلامى را چنین تعریف کردهاند: مدیریتى که زمینه رشد انسان به سوى «خدا» را مطابق کتاب و سنت و سیره پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و نیز دستاوردهاى علوم و فنون و تجارب بشرى فراهم نماید.[2]
سه. جایگاه مدیریت و کسب توفیق در انجام وظایف و مأموریتهاى آن، به طور کلى نیازمند احراز سه نوع توانایى و قابلیت است: دانش، مهارت و اخلاق. مدیریت، تنها با آگاهیهاى عمومى و تخصصى و نیز مهارتها و زبردستیها در اجراى آموختهها، به سامان نمیرسد. عنصر دیگرى در این میدان نقش آفرین است که با عنوان «اخلاق» از آن یاد میکنیم.
مفهوم و موضوع اخلاق مدیریت
بدون تردید در هر شرایطى، کسب و رعایت همه «فضایل اخلاقى» براى انسان لازم است و پرهیز از همه «رذایل اخلاقى» مورد توصیه و تأکید است. ولی رعایت پارهاى فضایل، در ارتباط و موقعیتى خاص، لازمتر، و پرهیز از پارهاى زشتیها و رذایل، در آن ارتباطات، ضروریترند، و هر شغلى عنایت بیشتر به پارهای ملکات نفسانى را میطلبد.[3] یکى از مناسبات و موقعیتهاى مهم در زندگى انسانها، موقعیت «مدیریت» است. بدین لحاظ، توفیق در انجام وظایف و رسالت هاى آن، نیازمند اخلاق ویژه است. بنابراین در تعریف اخلاق مدیریت باید گفت: «اخلاق مدیریت، عبارت است از ملکات نفسانى انسان، از آن جهت که اداره امور جمعى از انسانها را در نیل به اهداف معین، عهدهدار است».[4] بنابراین، موضوع اخلاق مدیریت عبارت است از: «نفسِ انسانِ مدبّر».
اصول اخلاق مدیریت
منظور از اصول، عناوین بارز اخلاقى است که هر یک در موفقیت و سعادت مدیر و مجموعه تحت فرمان او، نقش کلیدى دارند و پایبندى به آنها ضرورى است؛ چنانکه بیاعتنایى به هر یک، ارزش مدیر و مجموعه را در نظر دیگران کاهش داده، به آنها لطمه وارد میکند.[5] مهمترین اصول اخلاق مدیریت به شرح زیر است.
1. قدرت روحى
منظور از قدرت روحى، همان «شرح صدر» است؛ یعنی وسعت روح و بلندى فکر و گسترش افق عقل آدمى.[6] با توجّه به این معنا کسى که داراى ظرفیت روحى و افق فکرى وسیع بوده، سینهاش در سایه لطف خداوند براى پذیرش حقّ و تحمّل مشکلات گشاده باشد و گنجایش لازم را براى دریافت علم، قدرت، خوشى، ناخوشى و... داشته باشد، از نعمت شرح صدر بهرهمند است.[7] شرح صدر، آمادگى روحى انسان براى پذیرش حقّ است، به طورى که هر مطلب و پیشنهاد حقّى را بپذیرد و در برابر هر اعتقاد صحیحى تسلیم گردد. در مقابل شرح صدر، «ضیق صدر» و «سنگدلى» قرار دارد که نشانه عدم آمادگى روحى انسان براى پذیرش حق است.[8]
شرح صدر، یک ضرورت برای مدیریت است؛ زیرا مدیریت و رهبرى، با مشکلات توانفرسا عجین است؛ کسانى میتوانند عهدهدار مسئولیّتى در اجتماع گردند، که قدرت تحمّل پیشنهادها، انتقادها و ناملایمات و مشکلات را داشته باشند.
آیات قرآنى و زندگى پیامبران الهى بیان میکنند که شرح صدر از لوازم رهبرى و مدیریت انبیاى الهى بوده و آن بزرگواران رسالت خود را با برخوردارى از شرح صدر، قدرت روحى و دریا دلى به انجام رساندهاند. حضرت موسى(ع) پس از آنکه از جانب خداوند براى نجات قوم بنى اسرائیل مأموریت یافت، گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لى صَدْرى»؛[9] پروردگارا! سینهام را گشاده کن.
قرآن کریم این نعمت بزرگ را به رسول خدا(ص) یادآور میشود: «الَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ».[10]
امام علی(ع) نیز شرح صدر را ابزار ضرورى مدیریت دانسته، میفرماید: «ابزار ریاست، سعه صدر است».[11] و انسان محروم از آنرا در انجام وظایف ناکام میداند و میفرماید: «کسى که سینهاش تنگ باشد، توان اداى حق [و انجام وظایف] را ندارد». [12]
2. وجدان کارى
دست پر قدرت آفرینش، گوهر گرانبها و صادقى را در درون آدمى تعبیه کرده که از آن به «وجدان» تعبیر میشود.[13] این نیرو، ناشناخته، ولى محسوس است و مکاتب گوناگون بشرى و الهى در تعریف، شناسایى و کاربرد آن، سخنها گفته و کتابها نوشتهاند و جملگى بر وجود، صداقت و کارآیى آن اتفاق نظر دارند.[14]
«وجدان»، آدمى را پس از انجام کار، مورد بازخواست قرار میدهد تا سره را از ناسره بازشناسد، بر کارهاى نیکو بیفزاید و از زشتیها دست شوید و منظور از «وجدان کارى»، در کوتاهترین و زیباترین کلام، خوب و دقیق و کامل انجام دادن کار است.[15]
وجود وجدان و فعالیت صادقانه آن در نظارت و سنجش همه اعمال ما، امرى بدیهى است؛ چنانکه پذیرفتن داورى آن نیز به میزان سلامت انسانیت ما مربوط میشود؛ یعنى تنها بیماران روانى، متخلّفان و مجرمان داورى وجدان را نمیپذیرند.
قرآن مجید حضور و جایگاه وجدان را روشن و انکارناپذیر دانسته و در کنار چشم و زبان - که محسوس و عیاناند- از آن یاد کرده، میفرماید: «الَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ»؛[16] آیا براى انسان، دو چشم، زبان و دو لب قرار ندادیم؟ و او را به راه خیر و شر هدایت نکردیم [تا راه خیر را بگزیند و راه شر را واگذارد؟]. که آیه «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ»، اشاره به نیروى درونى یا وجدان دارد که خوبیها را از بدیها تشخیص میدهد.
نکته اساسى و کلیدى در این رابطه، پذیرفتن امر و نهى وجدان و کمک گرفتن از آن پدیده ارزشمند است. هر چه ما بیشتر گوش به فرمان وجدان باشیم، او بیشتر ما را مدد میرساند تا راه سعادت را بپیماییم و از انحراف و زشتى مصون بمانیم.
انسانهاى با وجدان، در عرصه کار و فعّالیت، تمام توان خویش را به کار میگیرند تا بهترین نتیجه مطلوب را به دست آورند و هیچگاه کار را به حال خود رها نمیسازند، آنرا به بهترین شکل انجام میدهند، دلسوزانه و مسئولانه انجام وظیفه میکنند و در همه مسؤولیتهاى اجتماعى، دقت و استحکام و جدّیت را مدّ نظر دارند.
در حیطه مدیریت؛ کمکارى، چاپلوسى، حسادت، حق کشى، بیقانونى، تقدیم رابطه بر ضابطه، ستم به فرودستان، جفاى به فرادستان، تسامح و سهلانگارى و هرگونه خلاف دیگر، مخالف با هر وجدان آگاهى است و نباید به وقوع بپیوندد.
عوامل گوناگونى، در شرایط و افراد مختلف، سبب تضعیف، انزوا و وارونه شدن وجدان میگردد که مهمترین آنها عبارتاند از: ضعف ایمان، پیروی از خواستههای نفس اماره، و ریاستطلبی.[17]
3. انضباط ادارى
«انضباط» به معناى سامان گرفتن، نظم داشتن، ترتیب، درستى، آراستگى و عدم هرج و مرج به کار رفته است.[18] و منظور از «انضباط ادارى»؛ رعایت قوانین، مقررات، آییننامهها، بخشنامهها و دستورالعملهاى ادارى است[19] و برخى نمودهاى آن عبارت است از: حضور به موقع در محل کار، ترک نکردن محل کار بدون اطلاع مافوق، حضور به موقع در جلسات، پرهیز از اتلاف وقت، رعایت سلسله مراتب ادارى، انجام به موقع وظایف محوّله، بالا بردن کارآیى سازمان، استفاده صحیح از اموال.
لزوم نظم و ترتیب در کارها؛ در زندگى جمعى و سازمانى بیشتر خودنمایى میکند؛ زیرا در محیط کار جمعى، اگر نظم و قانون حاکم نباشد، هرج و مرج پیش خواهد آمد و در مدت کوتاهى، روحیه و کارآیى افراد به صفر خواهد رسید و در نهایت چنین سازمانى از هم میپاشد.
روحیه نظمپذیری؛ از راه تربیت صحیح و ایجاد ارزشهاى خاص اخلاقى، وجدان کار و حس انجام وظیفه در کارکنان ایجاد میشود و راه را براى رعایت قوانین و مقررات ادارى و حس انجام کار و بالا بردن کارآیى فرد و سازمان، هموار میسازد.[20]
4. تغافل
تغافل و چشمپوشى؛[21] یکى از روشهاى قابل توجه در تربیت است و در بخشهاى مختلف زندگى از اهمیت بالایى برخوردار است، همچنین از عوامل مهم جذب و حفظ نیروها به حساب میآید. تغافل و چشمپوشى از این جهت موجب جذب و سازندگى کارگزاران میگردد که آبرو و کرامت آنها را حفظ میکند و حریمى را که میان مدیر و زیر دست وجود دارد نگه میدارد. بدیهى است گاهى همکاران و زیردستان، به دلیل غفلت، آشنا نبودن با کارها و یا نگرانیها و مشکلاتى که براى آنها پیش میآید، مرتکب لغزش و خطا میشوند. در چنین مواردى اگر نسبت به آن لغزش چشمپوشى نشود و شخصیت و کرامت فرد مورد بی مهرى و اهانت قرار گیرد، خواسته یا ناخواسته او را در مسیر جسارتها، برخوردهاى غرض آلود و لغزشهاى عامدانه سوق میدهد.
باید توجه داشت که تغافل و چشمپوشى و همچنین عفو و گذشت، با همه اهمیتى که در دیدگاه اسلام در ابعاد مختلف زندگى اجتماعى و سیاسى دارند، هرگز به طور مطلق و بدون قید و شرط مورد ستایش قرار نگرفتهاند. عفو و تغافل، با شرایطی، امرى مقبول و شایستهاند و گر نه هیچگونه ارزش اخلاقى ندارند.
5. قدرشناسى و ارجگزارى
آدمى با راهنمایى فطرت و دین و خرد، درمییابد که قدردانى و سپاسگزارى از کسانى که به او نیکى کردهاند، لازم و ضرورى است و هر چه نعمت و خدمت و خوبى بهتر و بیشتر باشد، قدردانى بیشترى را میطلبد، چنانکه جایگاه احسان کننده نیز در کیفیت سپاسگویى مؤثّر است.
امام سجاد(ع) میفرماید: «روز قیامت، خداوند از یکى از بندگانش میپرسد؛ آیا سپاس فلانى را گفتى؟ پاسخ میدهد: خدایا! من سپاس تو را به جاى آوردم. خداوند میفرماید؛ چون شکر او را بهجا نیاوردى، سپاس مرا نیز نگفتهاى! سپس امام(ع) فرمود: «شاکرترین شما نسبت به خدا، سپاسگزارترینتان نسبت به مردم است».[22]
خصلت قدردانی باید به صورت یک «ملکه» در یک مدیر تجلى کند، بهگونهاى که خدمت هیچکس، بدون پاداش -گرچه زبانى- نماند و حتى پس از عزل، جابهجایى و یا درگذشت کارکنان مجموعه، فراموش نشود. دو نمونه از سیره بزرگان دین در این زمینه بیان میشود:
الف. محمد بن ابیبکر، از یاران و شیعیان واقعى امام على(ع) بود که مدتى ولایت مصر را به عهده داشت و در نبرد با نیروهاى معاویه به شهادت رسید. امام(ع) با شنیدن خبر شهادت محمد، طى نامهاى به عبدالله بن عباس نوشت:
«محمد بن ابیبکر - که رحمت خدا بر او باد- به شهادت رسید. ما این مصیبت را به حساب خدا میگذاریم؛ او فرزندى خیرخواه، کارگزارى پرتلاش، شمشیرى برنده و ستونى پابرجا و بازدارنده بود».[23]
ب. عمر بن ابى سَلَمه، از سوى امیر مؤمنان علی(ع) مدتى استاندار بحرین بود. وقتى امام(ع) او را عزل و نعمان بن عجلان را به جایش منصوب کرد، طى نامهاى از او چنین تقدیر کرد: «تو نیکو حکومت کردى و امانتدارى نمودى؛ اینک بدون هیچگونه دلخورى و سرزنش و اتّهامى، نزد ما بازگرد».[24]
سپاسگزارى مدیر از افراد زیردست و همکار، ممکن است به شکل مادّى و معنوى، حضورى و غیابى، کتبى و شفاهى و غیره صورت پذیرد و هرگونه تقدیر و تشویق به مقتضاى حال و صلاحدید مدیر انجام گیرد. بر این اساس، امکان دارد برخى از انواع تقدیر، اولویت داشته باشد یا مدیر از اعمال برخى از آنها معذور باشد. به فرموده حضرت علی(ع): «هرگاه دستت از جبران [اعمال و قدردانى عملى] کوتاه شد، با زبانت سپاسگزارى کن».[25]
6. روابط صمیمانه انسانى
رفتار انسانى و محترمانه از مدیران -در هر سطحى- بیشتر مورد انتظار است؛ زیرا مدیر به دلایل گوناگونى، بر زیردستان برترى یافته و در جایگاهى قرار گرفته که اگر به وظیفه اجرایى و انسانى خویش عمل نکند، به احتمال فراوان، مجموعه تحت امرش، از هم گسیخته و به اهدافش نخواهد رسید و بدون تردید، یکى از وظایف مهم انسانى هر مدیرى، برخورد صحیح، اصولى و اخلاقى با همه کسانى است که به نحوى با او سر و کار دارند.
شریعت مقدّس اسلام، عالیترین الگوى رفتارى انسان با خود، خدا و مردم را ترسیم کرده است و در اینجا به طرح چند رهنمود بسنده میکنیم:
قرآن مجید به رهبر بزرگ اسلام پیامبر اکرم(ص)- که در رأس هرم مدیریت قرار دارد- میفرماید: «از آنان در گذر و صرف نظر کن که خدا نیکوکاران را دوست دارد».[26]
همچنین به پدران- که عنوان سرپرست و مدیریت خانواده را دارند- چنین سفارش میکند: «اگر [از اهل خانه] درگذرید و صرف نظر کنید و آنان را ببخشید [بهتر است]؛ زیرا خداوند بسیار بخشنده و مهربان است».[27]
امام علی(ع) در عهدنامه حکومتى خود با صراحت بر این موضوع تصریح کرده، میفرماید: «دل خویش را از مهربانى و عشق و علاقه به مردم، پُر کن و بسان درّندهاى نباش که خوردنشان را غنیمت شمارى! چه اینکه مردم دو دستهاند؛ یا برادر دینى تو هستند یا همسان تو در آفرینش؛ که از هر دو دسته، گاه و بیگاه و به علل گوناگون -به عمد یا به سهو- خطاهایى سر میزند، در چنین مواردى، از ایشان درگذر و از خطایشان صرف نظر کن، چنانکه دوست دارى خدا با تو چنین کند. تو اینک مافوق آنان هستى و ولىّ امر، بالا دست تو و خدا نیز بالاتر از ولىّ امرى است که تو را منصوب کرده است».[28]
امام صادق(ع) نیز در سخن جامعى به همگان چنین سفارش میکند: «با همدیگر ارتباط برقرار کنید، نیکى و مهربانى نمایید و برادران نیکوکار باشید همانگونه که خداى بزرگ فرمانتان داده است».[29]
رهبران معصوم و پیروان واقعى آنان، دستورالعملهاى یاد شده را بیش از دیگران ارج مینهادند و در همه زمینهها از جمله مدیریت نیز، گوى سبقت را از دیگران میربودند و آنگونه که خدا از آنان خواسته بود، عمل میکردند؛ رسول گرامى اسلام(ص) نیز در جایگاه رهبرى، صمیمانهترین رابطه را با مردم و مسئولان اجرایى داشت و پیش از آنکه بر جسم و بدن مردم حکومت کند، در دل آنان جاى داشت. آنحضرت، خالصانهترین مهر و محبت را نثار مردم میکرد، براى همگان، دل میسوزاند و از هرگونه ناراحتى آنان، رنج میبرد. چنانکه قرآن مجید از این حالت پیامبر(ص) چنین خبر میدهد: «به یقین پیامبرى از خود شما به سویتان آمد که آنچه از آن رنج میبرید بر او سخت است، بر [هدایت] شما اصرار دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است».[30]
[1]. عسکریان، مصطفى، سازمان و مدیریت آموزش و پرورش، ص 91، تهران، امیرکبیر، 1391ش.
[2]. تقوی، سیدرضا، نگرشى بر مدیریت اسلامى، ص 20، قم، سازمان تبلیغات اسلامى، 1368ش؛ پژوهشکده تحقیقات اسلامی، آخوندى، مصطفى، اخلاق مدیریت، ص 15، قم، کوثر غدیر، 1382ش.
[4]. مرکز تحقیقات اسلامی، الهامى نیا، على اصغر، اخلاق فرماندهى و مدیریت، ص 12، قم.
[5]. اخلاق مدیریت، ص 23.
[6]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 5، ص 434 – 435، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[7]. ر.ک: راغب أصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، واژه «شرح»، ص 449، بیروت، دمشق، دار القلم، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
[9]. طه، 25.
[10]. شرح، 1: «آیا سینهات را [به نورى از سوى خود] گشاده نکردیم؟».
[11]. «الَةُ الرُّیاسَةِ سِعَةُ الصَّدْرِ»؛ شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، مصحح، صبحی صالح، حکمت 176، ص 501، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[12]. کراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، ج 1، ص 278، قم، دارالذخائر، چاپ اول، 1410ق.
[14]. ر.ک: جعفرى، محمدتقى، وجدان، ص 12 – 13، تهران، انتشارات اسلامى؛ اخلاق مدیریت، ص 38.
[15]. اخلاق مدیریت، ص 39.
[16]. بلد، 8 – 10.
[17]. اخلاق مدیریت، ص 45 – 46.
[18]. لغتنامه دهخدا، واژه «انضباط»؛ البته با توجه به اینکه وزن «انفعال» در علم صرف به معناى پذیرش اثر فعل است، انضباط به معناى «نظمپذیرى» است.
[19]. اخلاق مدیریت، ص 46.
[20]. ر. ک: کاظمى، بابک، مدیریت امور کارکنان، ص 136 – 138، تهران، مرکز آموزش دولتى، 1370ش.
[22]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 99، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[23]. نهج البلاغة، نامه 35، ص 408.
[24]. همان، نامه 42، ص 414.
[25]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 286.
[26]. مائده، 13.
[27]. تغابن، 14.
[28]. نهج البلاغة، نامه 53، ص 427 – 428.
[29]. الکافی، ج 2، ص 175.
[30]. توبه، 128.