کد سایت
fa35294
کد بایگانی
42681
نمایه
حق و باطل در قرآن کریم
طبقه بندی موضوعی
تفسیر
خلاصه پرسش
حق و باطل در قرآن کریم چگونه معرفی شده است؟
پرسش
تصویر حق و باطل را از منظر قرآن توضیح دهید.
پاسخ اجمالی
حق به معنای مطابقت با واقعیت، هماهنگی و درستی است. و باطل چیزی است که حقیقت و ثباتی ندارد. باطل در برابر حق قرار دارد و نقیض آن محسوب میشود. در قرآن کریم ویژگیهای متعددی از حق و باطل بیان شده است که مجموع آن تصویر روشنی از حق و باطل را ترسیم مینماید. برخی از این ویژگیها عبارتاند از: حق تنها متعلق به خدا است، ثبات و استقلال حق و متزلزل بودن باطل، حق باقی و باطل زایل شدنی است، بصیرت زایی حق، میزان بودن حق.
پاسخ تفصیلی
حق و باطل از واژههای پر کاربرد در زندگی بشر است که از دیر باز و از زمانی که تقابل میان هابیل و قابیل(فرزندان حضرت آدم) رخ داد به گونهای جدی در حوزه زندگی بشر ظهور داشته است. انسان به طور فطری و بر اساس کمال جوییاش گرایش به حق داشته و از باطل گریزان بوده و همواره با آن در ستیز است؛ زیرا حق با خود کمال و پایداری را به همراه دارد و مبتنی بر هدف خلقت او است و باطل نقص و عدم ثبوت را در بر دارد و اساساً در مقابل کمال خواهی فطری بشر قرار گرفته است. مفهوم حق و باطل از جمله مفاهیم بسیار مهم در قرآن کریم بوده که در آیات مختلف بدان اشاره شده است. قرآن با توجه به اینکه متنی وحیانی است و از سوی خداوند و توسط پیامبرش به عنوان دستورالعمل زیستن برای انسانها نازل شده است، تصویری مشخص از دو مفهوم حق و باطل ارائه نموده که میتواند با توجه به آنها راهبرد متفاوتی را در کمال انسانی اتخاذ نمود. بنابر این شایسته است پیش از ارائه تصویر و ویژگیهای حق و باطل از منظر قرآن کریم نخست به تعریف لغوی و اصطلاحی این دو واژه بپردازیم.
اصل «حَقّ» مطابقت و یکسانى و هماهنگى و درستى است، مثل مطابقت پایه درب در حالىکه در پاشنه خود با استوارى و درستى مىچرخد و مىگردد.[1] بنابر این وقتی از حق سخن گفته میشود به معنای بیان واقعیتی است که با وجود و عین آن نیز انطباق کامل دارد و این درست در برابر چیزی است که امری غیر واقعی میباشد. به عبارت دیگر، حق به معنای ثبوت و واقعیت داشتن است و در کلام خداوند متعال در مقابل باطل و ضلال استعمال میشود؛ زیرا باطل آن چیزی است که برای آن ثبوت و واقعیت نباشد و ضلال عبارت است از انحراف و خروج از برنامه حق و راه صحیح.[2] بر این اساس مفهوم «حق» بر ثبوت پایداری و صحت استوار است.
باطل در برابر حق قرار دارد و نقیض آن محسوب میشود و به معنای چیزی است که حقیقت و واقعیت ندارد. در واژهنامه مفردات آمده است باطل نقیض و مقابل حقّ است؛ یعنى چیزى که به هنگام بحث و تحقیق حقیقتى و ثباتى ندارد.[3]
برای اینکه بتوانیم تصویری روشن از حق و باطل را از منظر قرآن کریم به دست آوریم، بدیهی است که باید ویژگیهای این دو مفهوم را در آیات الهی ملاحظه نماییم. در بررسی و مطالعه در آیات قرآن به چند ویژگی قابل توجه پی میبریم که به شرح زیر است.
1. حق تنها متعلق به خداوند است: از منظر قرآن کریم حق مطلق تنها او است و غیر او محدود و نیازمند است، پس آن حقیقتی که قرآن بدان شهادت میدهد فقط خداوند است و هر آنچه غیر او است زایل است. مفهوم این جمله به خوبی در این آیه شریفه پیدا است: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»؛[4] [آرى،] این بدان سبب است که خدا خود حق است و آنچه به جاى او مىخوانند آن باطل است، و این خدا است که والا و بزرگ است.
براین اساس هر آنچه با خداوند ارتباط دارد به اندازهای که از خشنودی خداوند بر خوردار است، حقّ است و به اندازه دوری و بیگانگی از خدا و تهی بودن از خوشنودی خدا باطل است. پس آنچه ریشهاش خدایی باشد، حقّ است و آنچه ریشهای غیر خدایی داشته باشد، باطل است.
2. خود اتکایی حق و طفیلی بودن باطل: حق ثبوت و استقرار دارد و به استواری خود متکی است، اما باطل اصالتی از خود ندارد. باطل به تبع و طفیل حق ظهور میکند و با نیروی حق حرکت میکند. به عبارت دیگر، نیروی باطل متعلق خودش نیست، بلکه آن نیرو اصالتاً برای حق است. کفی که روی آب است، با نیروی آب حرکت میکند:[5]
«خداوند از آسمان آبى فرستاد و از هر درّه و رودخانهاى به اندازه آنها سیلابى جارى شد، سپس سیل بر روى خود کفى حمل کرد و از آنچه (در کورهها) براى به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگى، آتش روى آن روشن مىکنند نیز کفهایى مانند آن به وجود مىآید- خداوند، حق و باطل را چنین مثل مىزند!- امّا کفها به بیرون پرتاب مىشوند، ولى آنچه به مردم سود مىرساند [آب یا فلز خالص] در زمین مىماند، خداوند اینچنین مثال مىزند».[6]
پس چون باطل بر خود متکی نیست، بنابر این زایل شدنی است و توانی ندارد. براین اساس میتوان گفت باطل همیشه از نیروی حق استفاده میکند. اگر در عالم راستی وجود نداشته باشد دروغ نمیتواند وجود داشته باشد.[7]
به بیانی دیگر، حق همیشه متکی به خود است، اما باطل از آبروی حق مدد میگیرد و سعی میکند خود را به لباس او درآورد و از حیثیت او استفاده کند. همانگونه که هر دروغ از راست فروغ میگیرد، که اگر سخن راستی در جهان نبود، کسی هرگز دروغی را باور نمیکرد و اگر جنس خالصی در جهان نبود، کسی فریب جنس تقلبی را نمیخورد، بنابراین حتی فروغ زودگذر باطل و آبرو و حیثیت موقت او به برکت حق است، اما حق همه جا متکی به خویش است.[8]
3. حق باقی و باطل زایل شدنی است: در برخورد حق و باطل، همواره حق پیروز است؛ زیرا حق اصیل و باطل غیر اصیل است. همیشه بین امر اصیل و غیر اصیل اختلاف و جنگ بوده است، ولی اینطور نیست که حق همیشه مغلوب باشد و باطل همیشه غالب. آن چیزی که استمرار داشته و زندگی و تمدن را ادامه داده، حق بوده است و باطل نمایشی بوده که جرقهای زده، بعد خاموش شده و از بین رفته است.[9]
جنگ میان حق و باطل همیشه وجود داشته است. باطل به طور موقت روی حق را میپوشاند ولی آن نیرو را ندارد که بتواند به صورت دائم باقی بماند و عاقبت کنار میرود. هر وقت جامعهای در مجموع به باطل گرایید، محکوم به فنا شده است.[10]
4. حق، بصیرتزایی دارد: یکی دیگر از ویژگیهای حق، بصیرتزایی و بصیرت افزایی است. حق، راه را برای انسان معین میکند. حقگرایان راهشان بر اساس معارف الهی است و بدین سبب مسیر ایشان روشن است. در حالیکه باطل و باطل گرایان در تاریکی و نابینایی بسر میبرند؛ زیرا باطل آدمی را دچار جهل و نادانی میکند و پرده بر دیدگان انسان میافکند تا حقایق را نبیند. این تاریکی باعث میشود تا کسانی که در مسیر باطل هستند نتوانند حق را تشخیص دهند و در جهل خود فرو روند. از نظر قرآن دلهای کافران که در باطل گرفتار شدهاند به سبب بدرفتاری و بدذاتی ایشان، مهر شده و دیگر نمیتوانند حق را از باطل تشخیص دهند، بلکه حتی اگر تشخیص دادند به سوی باطل گرایش مییابند: «ما براى مردم در این قرآن از هر گونه مثال و مطلبى بیان کردیم و اگر آیهاى براى آنان بیاورى، کافران مىگویند: «شما اهل باطلید (و اینها سحر و جادو است)».[11] یعنی آنچه که خداوند متعال توسط پیامبرانش شاهد و دلیل میآورد کافران آنرا نمیپذیرند؛ چون در مسیر درستی قرار ندارند و عدم توجه به حق، دل ایشان را روشن نکرده و بصیرتشان را افزایش نداده است و تنها حقگرایی است که باعث بصیرت و ارتقای آن میشود.
5. میزان: از دیگر ویژگیهای حق که تصویر آنرا از منظر قرآن روشنتر میکند، میزان قرار گرفتن حق در قضاوتها و رفتارهای انسان میباشد. به عبارت دیگر، حق همواره باید در مرکز همه امور بشر قرار گیرد تا او را به کمال برساند. قرآن کریم میزان و سنجش اعمال را حق میداند و بر این اساس حقانیت انسانها در روز محاسبه مشخص میشود. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «و وزن کردن (اعمال و سنجش ارزش آنها) در آن روز حق است، کسانى که میزانهاى(عمل) آنها سنگین است رستگارانند».[12]
مراد از جملهی «و الوزن یومئذٍ الحق» این است که آن وزنی که در قیامت اعمال با آن سنجیده میشود «حق» است؛ به این معنا که هرقدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد؛ چون اعمال نیک مشتمل برحق است؛ از اینرو دارای ثقل است. برعکس عمل بد از آنجا که مشتمل بر چیزی از حق نیست و باطل صرف است؛ لذا دارای وزنی نیست، پس خدای سبحان در قیامت اعمال را با «حق» میسنجد و وزن هر عملی به مقدار حقی است که در آن است.[13]
موارد فوق الذکر تنها بخشی از ویژگیهای حق و باطل است که در قرآن ذکر شده که تصویر این دو واژه را ترسیم مینماید. حق تنها از آن خداوند است. و به خود اتکا دارد ولی باطل همواره در تزلزل و امحاء است. در قرآن همواره صف حقگرایان از باطل اندیشان جدا است و باطل مانند کف روی آب توصیف میشود. واضح است که کف رفتنی ولی آب زلال ماندنی است، هر چند که گاهی از اوقات کف، چهره آب گوارا را بپوشاند اما ثبات و استواری حق هرگز پنهان نخواهد ماند. تصویر حق در قرآن مسیری برای رسیدن به توحید است. مسیری که پیامبران الهی و اولیای حق در این راه همواره گام برداشتهاند.
اصل «حَقّ» مطابقت و یکسانى و هماهنگى و درستى است، مثل مطابقت پایه درب در حالىکه در پاشنه خود با استوارى و درستى مىچرخد و مىگردد.[1] بنابر این وقتی از حق سخن گفته میشود به معنای بیان واقعیتی است که با وجود و عین آن نیز انطباق کامل دارد و این درست در برابر چیزی است که امری غیر واقعی میباشد. به عبارت دیگر، حق به معنای ثبوت و واقعیت داشتن است و در کلام خداوند متعال در مقابل باطل و ضلال استعمال میشود؛ زیرا باطل آن چیزی است که برای آن ثبوت و واقعیت نباشد و ضلال عبارت است از انحراف و خروج از برنامه حق و راه صحیح.[2] بر این اساس مفهوم «حق» بر ثبوت پایداری و صحت استوار است.
باطل در برابر حق قرار دارد و نقیض آن محسوب میشود و به معنای چیزی است که حقیقت و واقعیت ندارد. در واژهنامه مفردات آمده است باطل نقیض و مقابل حقّ است؛ یعنى چیزى که به هنگام بحث و تحقیق حقیقتى و ثباتى ندارد.[3]
برای اینکه بتوانیم تصویری روشن از حق و باطل را از منظر قرآن کریم به دست آوریم، بدیهی است که باید ویژگیهای این دو مفهوم را در آیات الهی ملاحظه نماییم. در بررسی و مطالعه در آیات قرآن به چند ویژگی قابل توجه پی میبریم که به شرح زیر است.
1. حق تنها متعلق به خداوند است: از منظر قرآن کریم حق مطلق تنها او است و غیر او محدود و نیازمند است، پس آن حقیقتی که قرآن بدان شهادت میدهد فقط خداوند است و هر آنچه غیر او است زایل است. مفهوم این جمله به خوبی در این آیه شریفه پیدا است: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»؛[4] [آرى،] این بدان سبب است که خدا خود حق است و آنچه به جاى او مىخوانند آن باطل است، و این خدا است که والا و بزرگ است.
براین اساس هر آنچه با خداوند ارتباط دارد به اندازهای که از خشنودی خداوند بر خوردار است، حقّ است و به اندازه دوری و بیگانگی از خدا و تهی بودن از خوشنودی خدا باطل است. پس آنچه ریشهاش خدایی باشد، حقّ است و آنچه ریشهای غیر خدایی داشته باشد، باطل است.
2. خود اتکایی حق و طفیلی بودن باطل: حق ثبوت و استقرار دارد و به استواری خود متکی است، اما باطل اصالتی از خود ندارد. باطل به تبع و طفیل حق ظهور میکند و با نیروی حق حرکت میکند. به عبارت دیگر، نیروی باطل متعلق خودش نیست، بلکه آن نیرو اصالتاً برای حق است. کفی که روی آب است، با نیروی آب حرکت میکند:[5]
«خداوند از آسمان آبى فرستاد و از هر درّه و رودخانهاى به اندازه آنها سیلابى جارى شد، سپس سیل بر روى خود کفى حمل کرد و از آنچه (در کورهها) براى به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگى، آتش روى آن روشن مىکنند نیز کفهایى مانند آن به وجود مىآید- خداوند، حق و باطل را چنین مثل مىزند!- امّا کفها به بیرون پرتاب مىشوند، ولى آنچه به مردم سود مىرساند [آب یا فلز خالص] در زمین مىماند، خداوند اینچنین مثال مىزند».[6]
پس چون باطل بر خود متکی نیست، بنابر این زایل شدنی است و توانی ندارد. براین اساس میتوان گفت باطل همیشه از نیروی حق استفاده میکند. اگر در عالم راستی وجود نداشته باشد دروغ نمیتواند وجود داشته باشد.[7]
به بیانی دیگر، حق همیشه متکی به خود است، اما باطل از آبروی حق مدد میگیرد و سعی میکند خود را به لباس او درآورد و از حیثیت او استفاده کند. همانگونه که هر دروغ از راست فروغ میگیرد، که اگر سخن راستی در جهان نبود، کسی هرگز دروغی را باور نمیکرد و اگر جنس خالصی در جهان نبود، کسی فریب جنس تقلبی را نمیخورد، بنابراین حتی فروغ زودگذر باطل و آبرو و حیثیت موقت او به برکت حق است، اما حق همه جا متکی به خویش است.[8]
3. حق باقی و باطل زایل شدنی است: در برخورد حق و باطل، همواره حق پیروز است؛ زیرا حق اصیل و باطل غیر اصیل است. همیشه بین امر اصیل و غیر اصیل اختلاف و جنگ بوده است، ولی اینطور نیست که حق همیشه مغلوب باشد و باطل همیشه غالب. آن چیزی که استمرار داشته و زندگی و تمدن را ادامه داده، حق بوده است و باطل نمایشی بوده که جرقهای زده، بعد خاموش شده و از بین رفته است.[9]
جنگ میان حق و باطل همیشه وجود داشته است. باطل به طور موقت روی حق را میپوشاند ولی آن نیرو را ندارد که بتواند به صورت دائم باقی بماند و عاقبت کنار میرود. هر وقت جامعهای در مجموع به باطل گرایید، محکوم به فنا شده است.[10]
4. حق، بصیرتزایی دارد: یکی دیگر از ویژگیهای حق، بصیرتزایی و بصیرت افزایی است. حق، راه را برای انسان معین میکند. حقگرایان راهشان بر اساس معارف الهی است و بدین سبب مسیر ایشان روشن است. در حالیکه باطل و باطل گرایان در تاریکی و نابینایی بسر میبرند؛ زیرا باطل آدمی را دچار جهل و نادانی میکند و پرده بر دیدگان انسان میافکند تا حقایق را نبیند. این تاریکی باعث میشود تا کسانی که در مسیر باطل هستند نتوانند حق را تشخیص دهند و در جهل خود فرو روند. از نظر قرآن دلهای کافران که در باطل گرفتار شدهاند به سبب بدرفتاری و بدذاتی ایشان، مهر شده و دیگر نمیتوانند حق را از باطل تشخیص دهند، بلکه حتی اگر تشخیص دادند به سوی باطل گرایش مییابند: «ما براى مردم در این قرآن از هر گونه مثال و مطلبى بیان کردیم و اگر آیهاى براى آنان بیاورى، کافران مىگویند: «شما اهل باطلید (و اینها سحر و جادو است)».[11] یعنی آنچه که خداوند متعال توسط پیامبرانش شاهد و دلیل میآورد کافران آنرا نمیپذیرند؛ چون در مسیر درستی قرار ندارند و عدم توجه به حق، دل ایشان را روشن نکرده و بصیرتشان را افزایش نداده است و تنها حقگرایی است که باعث بصیرت و ارتقای آن میشود.
5. میزان: از دیگر ویژگیهای حق که تصویر آنرا از منظر قرآن روشنتر میکند، میزان قرار گرفتن حق در قضاوتها و رفتارهای انسان میباشد. به عبارت دیگر، حق همواره باید در مرکز همه امور بشر قرار گیرد تا او را به کمال برساند. قرآن کریم میزان و سنجش اعمال را حق میداند و بر این اساس حقانیت انسانها در روز محاسبه مشخص میشود. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «و وزن کردن (اعمال و سنجش ارزش آنها) در آن روز حق است، کسانى که میزانهاى(عمل) آنها سنگین است رستگارانند».[12]
مراد از جملهی «و الوزن یومئذٍ الحق» این است که آن وزنی که در قیامت اعمال با آن سنجیده میشود «حق» است؛ به این معنا که هرقدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد؛ چون اعمال نیک مشتمل برحق است؛ از اینرو دارای ثقل است. برعکس عمل بد از آنجا که مشتمل بر چیزی از حق نیست و باطل صرف است؛ لذا دارای وزنی نیست، پس خدای سبحان در قیامت اعمال را با «حق» میسنجد و وزن هر عملی به مقدار حقی است که در آن است.[13]
موارد فوق الذکر تنها بخشی از ویژگیهای حق و باطل است که در قرآن ذکر شده که تصویر این دو واژه را ترسیم مینماید. حق تنها از آن خداوند است. و به خود اتکا دارد ولی باطل همواره در تزلزل و امحاء است. در قرآن همواره صف حقگرایان از باطل اندیشان جدا است و باطل مانند کف روی آب توصیف میشود. واضح است که کف رفتنی ولی آب زلال ماندنی است، هر چند که گاهی از اوقات کف، چهره آب گوارا را بپوشاند اما ثبات و استواری حق هرگز پنهان نخواهد ماند. تصویر حق در قرآن مسیری برای رسیدن به توحید است. مسیری که پیامبران الهی و اولیای حق در این راه همواره گام برداشتهاند.
[1]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه، تحقیق، خسروى، غلامرضا، چاپ دوم، ج 1، ص 518، مرتضوی، تهران، 1374ش.
[2]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۱، ص ۳۵۸، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران،1360ش.
[3]. مفردات الفاظ قرآن، ج 1، ص 280.
[4]. حجّ، 62.
[5]. مطهری، مرتضی، حق و باطل، ص 52، صدرا، تهران، چاپ سوم، 1362ش.
[6]. رعد، ۱۷.
[7]. همان، ص 54.
[8]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج10، ص 167، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ دهم، 1370ش.
[9]. حق و باطل، ص 35-36.
[10]. همان، ص 37.
[11]. روم، 58.
[12]. اعراف، 8. «وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ».
[13]. طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج ۸، ص ۱۱-۱۲، دفتر انتشارات جامعه مدرسین، قم، چاپ نوزدهم، ۱۴۱۷ق.