تقیه یکی از راههای حفظ دین و یک امر عقلانی است که مورد تأیید قرآن و احادیث است و از نظر شیعه و سنی پذیرفته شده است. قرآن تقیه کردن عمار یاسر در مقابل مشرکان را بیان و مورد تأیید قرار داده است، همچنین از تقیه مؤمن آل فرعون با عظمت یاد می کند چرا که اگر او ایمان خود را اظهار مىکرد مسلماً کشته مىشد و رسالتش بر زمین می ماند. امام صادق (ع)فرمود: تقیه آئین من و آئین پدران من است، کسى که تقیه ندارد دین ندارد، تقیه سپر نیرومند پروردگار در زمین است. اما اینکه تقیّه از مصادیق دروغ است یا نه؟ باید گفته شود که دروغ از اوصاف خبر است و تقیّه خبر نیست و حقیقت آن با حقیقت خبر متفاوت است. دروغ از اوصاف خبر است و تقیّه خبر نیست و حقیقت آن با حقیقت خبر متفاوت است. دروغ مطابق نبودن خبر با واقع است، اما تقیّه اصلا خبر نیست تا ... بلکه عملی است که موافق با وظیفه مکلّف و حکم ثانوى است. لذا تقیه کردن ائمه معصومین (ع) نه تنها ایرادی به عصمت آن حضرات ائمه (ع) وارد نمی کند که در جاهایی که تقیه کرده اند وظیفه آنان بوده و بر طبق مقام عصمت آنها بوده است این به معنی دروغ گفتن آنها نمی باشد تا گفته شود کسی که تقیه می کند معصوم نیست.
«تقیّه» در لغت به معناى پرهیز و خوددارى از زیان است؛ و در اصطلاح، اظهار صلح و آشتى است، هرچند در باطن بر خلاف آن عمل شود.
تقیه از موضوعاتی است که ریشه در کتاب و سنت دارد و موافق با وظیفه مکلّف و حکم ثانوى است، هرچند مخالف با حکم اوّلى باشد. تقیه در حقیقت نوعی پنهان کاری به شمار میآید و اهداف مقدسی را دنبال میکند از جمله:
الف: حفظ نیروهای مؤمن از متلاشی شدن به دست ناصالحان.
ب: حفظ توان عناصر مؤمن برای شرایط حساس و سرنوشتساز.
ج: حفظ اسرار و خط مشیها و برنامهها از قرارگرفتن در اختیار دشمن.
قرآن با رضایت از تقیه عمار یاسر در برابر مشرکان، آن گاه که عمار برای نجات جان خودش به ظاهر موافق مشرکین حرف زد بعد از انجام این کار اظهار نارحتی شدیدی می کرد که آیه ای نازل شد و کار او را مورد پسند خدا معرفی کرد.[1]
امام باقر (ع)میفرماید: «تقیه از برنامههای دین من و پدران من است و کسی که به وظیفه تقیه عمل نکند، ایمان ندارد»[2]
امام صادق (ع)میفرماید: «پدرم هماره این نکته را یادآور میشد که هیچ چیز به اندازه «تقیه» چشم مرا روشن نمیسازد. زیرا «تقیه» سپر مؤمن و وسیله حفظ مؤمن است.»[3]
امام هادی(ع)به شخصی به نام «داود»میفرماید: «اگر بگویی تارک تقیه مثل تارک نماز است، راست گفتهای.» [4]
تقیه یک نوع تاکتیک حساب شده براى حفظ نیروهاى انسانى و هدر ندادن افراد مؤمن در راه موضوعات کوچک و کم اهمیت محسوب مىشود.زیرا هیچ عقلى اجازه نمىدهد که ، مجاهدانى که در اقلیت هستند، علنا و آشکارا خود را معرفى کنند و به آسانى از طرف دشمن شناسایى و نابود گردند.
به همین دلیل تقیه قبل از آنکه یک برنامه اسلامى باشد یک روش عقلانی و منطقی براى همه انسانهایى است که در حال مبارزه با دشمن نیرومندى بوده و هستند.[5]
برحسب موارد و موقعیت های مختلف تقیه گاهى واجب و گاهى حرام و زمانى مباح مىباشد. در صورتى است که بدون فایده مهمى جان انسان به خطر بیفتد، تقیه واجب، اما در جایى که موجب ترویج باطل و گمراه ساختن مردم و تقویت ظلم و ستم گردد حرام و ممنوع است.
در تاریخ مبارزات مذهبى و اجتماعى و سیاسى گاه پیش مىآید که مدافعان حقیقت اگر بخواهند به مبارزه آشکار دست بزنند هم خودشان و هم مکتبشان به دست نابودى سپرده مىشود و یا لا اقل در معرض مخاطره قرار مىگیرد همانند وضع شیعیان امام على (ع) در زمان حکومت غاصب بنى امیه. در چنین موقعى راه صحیح و عاقلانه این است که نیروهاى خود را به هدر ندهند و براى پیشبرد اهداف مقدس خود به مبارزات غیر مستقیم و یا مخفیانه دست بزنند و در حقیقت تقیه براى اینگونه مکتبها و پیروان آنها در چنین لحظاتی یک نوع تغییر شکل مبارزه محسوب مىشود که مىتواند آنها را از نابودى نجات دهد، و در ادامه مجاهدات خود پیروز گرداند، کسانى که بر تقیه بطور دربست قلم بطلان مىکشند معلوم نیست براى اینگونه موارد چه طرحى دارند؟ آیا نابود شدن خوب است و یا ادامه مبارزه به شکل صحیح و منطقى؟ راه دوم همان تقیه است و راه اول چیزى است که هیچ کس نمىتواند آن را تجویز کند.
از آنچه گفتیم روشن شد که تقیه یک اصل مسلم قرآنى است ولى در موارد معین و حساب شده و اینکه مىبینیم بعضى از ناآگاهان تقیه را از ابداعات پیروان اهل بیت مىشمرند دلیل بر این است که با آیات قرآن آشنایی زیادى ندارند. [6]
برخی بر این عقیده اند که امام و پیامبر نباید تقیه کند زیرا همانگونه که قرآن می فرماید: آنان در راه انجام رسالت الهی جز از خدا خوف و ترسی ندارند.[7]
در جواب اینان می گوییم: "تقیه" انواعى دارد، از جمله "تقیه تحبیبى" و "پوششى" "خوفی"و....تنها یک نوع از آن "تقیه خوفى" است که در مورد دعوت انبیاء و ابلاغ رسالت طبق آیه فوق منتفى است، اما "تقیه تحبیبى" آن است که گاه انسان براى جلب محبت طرف مقابل عقیده خود را مکتوم مىدارد تا بتواند نظر او را براى همکارى در اهداف مشترک جلب کند و منظور از "تقیه پوششى" آن است که گاه براى رسیدن به هدف باید نقشهها و مقدمات را کتمان کند، چرا که اگر برملا گردد و دشمنان از آن آگاه شوند ممکن است آن را خنثى کنند. زندگى انبیاء و امامان مخصوصا پیامبر اسلام( ص) در مواردی دارای اینگونه تقیهها بوده است، زیرا مىدانیم در بسیارى از مواقع هنگام جنگ حضرت اسرار جنگ و مسیر حرکت را پنهان می کردند و این خود نوعی از تقیه بوده است[8]، علاوه اگرچه امام و پیامبر در راه انجام رسالت الهی جز از خدا خوف و ترسی ندارند، اما این ترس، ترس بر خود است لذا ممکن است با وجود احساس ترس نداشتن بر خود، ترس ازبین رفتن مکتب در آنان وجود داشته باشد و از این بابت نگران باشند که بدین منظور اقدام به تقیه نمایند و حقایقی را بر ملا نکنند همانند آن ترسی که پیامبر عظیم الشأن اسلام قبل از ابلاغ ولایت حضرت علی (ع) در جریانی که منجر به واقعه غدیر خم شد، داشت[9].
اما اینکه تقیّه از مصادیق دروغ است یا نه؟ باید گفته شود که دروغ از اوصاف خبر است و تقیّه خبر نیست و حقیقت آن با حقیقت خبر متفاوت است. دروغ مطابق نبودن خبر با واقع است، اما تقیّه اصلا خبر نیست تا ... بلکه عملی است که موافق با وظیفه مکلّف و حکم ثانوى است، هرچند مخالف با حکم اوّلى باشد[10]. بر این اساس تقیّه، از جنس دروغ نیست. علاوه حتی اگر دروغ به حساب آید مگر در همه موارد دروغ گفتن قبیح است، آیا اگر نجات جان انسانی از دست ظالمی فرع بر دروغ گفتن باشد، در اینجا شرع و عقل آن را واجب نمی دانند؟!
گذشته از این در اینجا مساله توریه نیز مطرح است و فقها اتفاق نظر دارند که توریه غیر از کذب است. در حالی که در عرف عنوان کذب بر آن صادق است، اما از روایات اسلامى الحاق آن به کذب استفاده نمىشود، بلکه در پارهاى از روایات عنوان کذب رسما از آن نفى شده است. از جمله اینکه از امام صادق (ع)نقل شده که اگر مثلا کسى دم در خانه مىآید و اجازه ورود به خانه مىطلبد صاحبخانه (که مانعى از پذیرش او دارد) به کنیز مىگوید: بگو: او اینجا نیست (و منظور از آن مثلا همان پشت در خانه است) امام صادق( ع) فرمود این دروغ نیست بلکه به نوعی توریه کردن است [11]
لذا اگر هم در مواردی امام معصوم چیزی فرموده باشد که برای ما به ظاهر احتمال غیر واقع را دارد حمل بر توریه می شود لذا نمی توان نسبت دروغگویی به امام معصوم داد.
[1] نحل، 106.
[2] وسائلالشیعة، ج 16، ص210.
[3] الکافی، ج2، ص220، ح 14.
[4] منلایحضرهالفقیه، ج 2، ص127.
[5] استفاده از پاسخ سوال شماره 1779 (سایت: 2132).
[6] مکارم شیرازی ناصر تفسیر نمونه ج2 ص 503 انتشارات دارالکتاب الاسلامیه تهران 1374.
[7] احزاب، 39...وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ.
[8] تفسیر نمونه، ج17، ص 334.
[9]. نک: مائده، 3.
[10]. در حال تقیّه، وظیفه عوض مىشود و حکم خدا بر طبق تقیّه قرار مىگیرد. این وظیفه اخیر ،یک «حکم ثانوى» (در مقابل حکم اوّلى قبل از تقیه) است. همانند دیگر احکام ثانویه از قواعد فقهی مانند نفى ضرر، نفى حرج، اضطرار و اکراه و...استفاده می شود. که در تمام این حالات، حکم واقعى عوض مىشود و حکم تغییر یافته «وظیفه» به حساب مىآید و از این رو هر مسلمانی که وظیفه اش تقیه است باید رفتار خود را بر طبق آن قرار دهد.
[11] تفسیر نمونه، ج 19، ص 96.