در متون دینی از عالمی به نام عالم "ذر" یاد شده است. در تفسیر و توضیح این عالم بین اندیشمندان اسلامی اختلاف وجود دارد. آنچه از بین اقوال قوی تر به نظر می رسد، این است که خداوند به طور فطری انسان را حق گرا آفریده است، و یکی از ابعاد فطری انسان که در وجود همه بشر به ودیعه گذاشته شده است، بعد پرستش و کمال مطلق طلبی است. اگر این بعد وجودی انسان در اثر تعلیم و تربیت غلط منحرف نگردد، انسان به دین حق که اسلام است، ملتزم و معتقد خواهد شد. عالم ذر هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد و انسان را مجبور نمی کند، بلکه زمینه و مسیر رفتن به سوی کمال را برای انسان تقویت و هموارتر می کند.
در آموزه های اسلامی از عالمی به نام عالم "ذر" نام برده شده است که گاه به عالم "میثاق" یا عالم "الست" نیز خوانده می شود.
در قرآن کریم دو آیه سوره اعراف به این عالم تفسیر شده است: «به یاد بیاور هنگامی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت و فرمود آیا من پروردگار شما نیستم گفتند آری گواهی می دهیم برای این که در روز رستاخیز نگویید ما از این غافل بودیم». «یا نگویید پدران ما پیش از ما بت پرستی را برگزیدند و ما هم فرزندانی بعد از آنها بودیم آیا ما را به آنچه باطل گرایان انجام دادند مجازات می کنی؟».[1]
آیات یاد شده از پیمانى که از فرزندان آدم گرفته شده است سخن می گوید، اما توضیحى درباره جزئیات آن در متن آیه نیامده است.
دو نظر مهم در تفسیر این آیات وجود دارد:[2]
1. هنگامى که آدم آفریده شد، فرزندان آینده او تا آخرین فرد بشر از پشت او به صورت ذراتى بیرون آمدند، آنها داراى عقل و شعور کافى براى شنیدن سخن و پاسخ گفتن بودند، در این هنگام از طرف خداوند به آنها خطاب شد: «آیا پروردگار شما نیستم»؟!
همگى در پاسخ گفتند: آرى همگى بر این حقیقت گواهی می دهیم.
سپس همه این ذرات به صلب آدم بازگشتند و به همین جهت این عالم را عالم ذر و این پیمان را پیمان الست مى نامند.
بنابراین، پیمان مزبور یک پیمان تشریعى و قرارداد خودآگاه در میان انسانها و پروردگارشان بوده است.
2. منظور از این عالم و این پیمان همان پیمان فطرت است، به این ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذراتى بیش نیستند، خداوند استعداد و آمادگى براى حقیقت توحید به آنها داده است.
انسان از یک نوع گرایش و همچنین بینش فطری نسبت به خداوند برخوردار است. معنای فطری بودن شناخت خداوند این است که در اعماق قلب انسان ارتباط با خالق وجود دارد. اگر انسان به اعماق قلبش مراجعه کند، این علاقه را در خواهد یافت. هر چند که مشغولیت های زندگی روزمره و غرق شدن در دنیا، انسان را غافل می کند؛ ولی اگر این اسباب دنیوی کنار رود تنبه و آگاهی حاصل می گردد.
از این رو این پیمان الاهى از ذریه آدم، پیمان لفظى نبوده است و نیز تنها در زمان آدم ابوالبشر نبوده است، بلکه پیمانى است تکوینى که همراه آفرینش هرفردى از بشر بوده و هست؛ یعنى حس خداجویى و خداشناسى و استعداد و آمادگى براى پذیرش حقیقت توحید در نهاد بشر همراه آفرینش او قرار داده شده است و این سرّ الاهى در عقل انسانى به صورت یک حقیقت خودآگاه به ودیعه گذاشته شده است.
بنابراین، پیمان مزبور، یک پیمان فطرى است که هرکس در درون جان خود آثار آن را مىیابد و حتى طبق تحقیقات روانشناسان اخیر، حس مذهبى یکى از احساسات اصیل روان ناخودآگاه انسانى است و همین حس است که بشر را در طول تاریخ به سوى خداشناسى هدایت نموده و هر انسان عاقلى به وجدان خود که رجوع کند، مى فهمد او را آفریننده و پرورش دهندهاى است و نیز مى فهمد که رب او و رب تمام اجزاى جهان آفرینش، یکى است. پیامبران نیز برای شکوفا کردن همین فطرت از سوی خداوند مأموریت یافتند.
على (ع) در خطبه اول نهج البلاغه به آن اشاره کرده مى فرماید: پیامبران براى این برانگیخته شدند که مردم را دعوت به وفا کردن به پیمان فطرت کنند.
بنابراین، همه افراد بشر داراى روح توحیدند و سؤالى که خداوند از آنها کرده به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخى که آنها دادهاند نیز به همین زبان است. همه انسان ها بر فطرت پاک توحیدی زاده می شوند که اگر دستی از خارج این فطرت را دگرگون نسازد، انسان با روح خداشناسی رشد و نمو می کند و از جاده توحید منحرف نمی گردد.
از این دو تفسیر، تفسیر دوم مناسبتر و واقعی تر به نظر می رسد؛ زیرا تفسیر اول داراى اشکالاتى است که چند مورد بیان مى شود:
1. در متن آیات سخن از خارج شدن ذرات از پشت فرزندان آدم است، نه خود آدم در حالى که تفسیر اول، از خود آدم یا از گل آدم سخن مى گوید.
2. اگر این پیمان با خود آگاهى کافى و عقل و شعور گرفته شده، چگونه همگان آن را فراموش کرده اند و هیچکس آن را به خاطر نمى آورد؟ این فراموشی فراگیر در مورد عالم ذر، قابل توجیه نیست.
3. اعتقاد به وجود چنین جهانى در واقع مستلزم قبول یک نوع تناسخ است؛ زیرا مطابق این تفسیر باید پذیرفت که روح انسان قبل از تولد فعلى او یک بار دیگر در این جهان گام گذارده است و پس از طى دورانى کوتاه یا طولانى از این جهان باز گشته است، و به این ترتیب بسیارى از اشکالات تناسخ متوجه آن خواهد شد.
تفسیر دوم نه تنها با این اشکالات مواجه نیست، بلکه شواهد قرآنی و غیر قرآنی بسیاری را می توان برای آن بیان نمود.
عالم ذر و اختیار انسان
عالم ذر با اختیار انسان منافات ندارد. آنچه از عالم ذر استفاده می شود این است که انسان ذاتا گرایش به حق و حقیقت دارد به گونه ای که اگر هیچ عامل درونی و بیرونی مانع نگردد به سوی حق حرکت می کند. از رسول اکرم (ص) روایت شده است که انسان بر طبق اقتضای فطرت مسلمان آفریده می شود پدر و مادرش او را یهودی و یا مسیحی می کنند.[3]
کسانی که به هر دلیلی منحرف می شوند و دینی غیر از دین حق که همان اسلام است، بر می گزینند بر خلاف فطرت و عهد فطری خود رفتار کرده اند و به بی راهه گام گذاشتهاند.
عالم ذر هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد و انسان را مجبور نمی کند، بلکه در حد اقتضا است نه علت تامه؛ یعنی زمینه و مسیر رفتن به سوی کمال را برای انسان تقویت و هموارتر می کند.