کد سایت
fa47678
کد بایگانی
58746
نمایه
کنایه و اقسام آن
طبقه بندی موضوعی
علوم قرآنی,بیشتر بدانید,فصاحت و بلاغت
خلاصه پرسش
کنایه چیست؟ و چند قسم است؟
پرسش
کنایه چیست؟ و دارای چه اقسامی است؟
پاسخ اجمالی
کنایه در اصطلاح علم بلاغت عبارت است از: لفظی که معنای غیر حقیقی آن مورد نظر باشد، ولی به دلیل اینکه قرینهای ندارد تا از اراده معنای حقیقی جلوگیری کند، جایز است معنای حقیقی آن نیز اراده شود.
کنایه به تناسب معنایی که به آن اشاره میکند بر سه قسم است: کنایه از صفت، کنایه از موصوف و کنایه از نسبت.
اقسام کنایه از نظر لوازم و سیاق عبارت است از: 1. تعریض، 2. تلویح، 3. رمز 4. ایماء و اشاره.
کنایه به تناسب معنایی که به آن اشاره میکند بر سه قسم است: کنایه از صفت، کنایه از موصوف و کنایه از نسبت.
اقسام کنایه از نظر لوازم و سیاق عبارت است از: 1. تعریض، 2. تلویح، 3. رمز 4. ایماء و اشاره.
پاسخ تفصیلی
یکی از موضوعات مربوط به علم بلاغت، موضوع کنایه است.[1] در اینجا در بخشهای زیر به این موضوع میپردازیم.
معنای لغوی کنایه
کنایه از ماده «کنی» است، و در لغت یعنی؛ سخنی که انسان میگوید، معنای دیگری را از آن در نظر بگیرد.[2]
«کَنَیتُ» یا «کَنَوتُ» بکذا؛ یعنی فلان مطلب را به صراحت نگفتم، بلکه بهطور غیر صریح گفتم.[3]
تعریف اصطلاحی کنایه
کنایه در اصطلاح علم بلاغت عبارت است از: لفظی که معنای غیر حقیقی آن مورد نظر باشد، ولی به دلیل اینکه قرینهای ندارد تا از اراده معنای حقیقی جلوگیری کند، جایز است معنای حقیقی آن نیز اراده شود؛[4] مانند «زیدٌ طویل النجاد»(بند شمشیر زید بلند است). منظور این است که زید شجاع و بلند قامت است.
فرق کنایه با مجاز
در کنایه گاه میتوان معنای اصلی را نیز اراده کرد، ولی در مجاز چنین امری جایز نیست و اراده معنای حقیقی با مفهوم و معنای مجاز منافات دارد.[5] البته گاهی در کنایه هم به دلیل خاص بودن موضوع، نمیتواند علاوه بر معنای غیر حقیقی معنای اصلی را نیز اراده نمود؛ مثل این آیات شریفه: «وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمینِه»[6] و «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»،[7] که کنایه از قدرت کامل و توان غلبه و تسلط است.[8]
اقسام کنایه از جهت معنا
کنایه به تناسب معنایی که به آن اشاره میکند بر سه قسم است:
1. کنایه از صفت؛ مانند: «هو ربیب أبی الهول»(او دست پرورده ابوالهول است) که کنایه از شدّت کتمان سرّ در او است. کنایه از صفت؛ با ذکر موصوف یا صفت در جمله، شناخته میشود.[9] خود کنایه صفت نیز دارای اقسامی میباشد که در کتابهای بلاغت به آن پرداخته شده است.[10]
2. کنایه از موصوف؛ مانند اینکه با کنایه به مصریها گفته شود: «أبناء النیل»(فرزندان نیل).[11]
3. کنایه از نسبت؛ کنایهای که نسبت چیزی به چیزی دیگر خواه در اثبات یا در نفی، مورد نظر باشد؛ یعنی شیء مورد کنایه، نسبتی است که به چیزی که با آن ارتباط دارد اسناد داده شده است؛[12] مانند:
إنّ السماحةَ و المروءة و الندى فی قبةٍ ضربت على ابن الحشرَج
یعنی؛ بیشک گشادهدستی، جوانمردی و بخشش در خیمه ابن حشرج بر پا شده است.
قرار دادن این سه چیز؛ یعنی «سماحت، مروت و ندی» در جای مختص «ابن حشرج» مستلزم اثبات این صفات در وجود اوست.[13]
اقسام کنایه از نظر لوازم و سیاق
کنایه به لحاظ واسطهها و لوازم و روند کلام نیز بر چهار قسم تقسیم میشود:
1. تعریض: در لغت به معنای خلاف تصریح و صراحتگویی است،[14] ولی در اصطلاح عبارت است از اینکه کلام بهطور مطلق و بدون قید گفته شود، ولی بهواسطه آن به معنای دیگری اشاره گردد که از سیاق کلام معلوم میشود؛[15] مانند اینکه به انسان مردمآزار گفته شود: «المسلمُ من سلمَ المسلمون مِن لِسانه و یَدِه»؛[16] مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان وی در امان باشند.
این جمله تعریض بر مسلمان نبودن شخص مردم آزار است.
2. تلویح: در لغت به معنای اشاره از دور به دیگران است.[17] در اصطلاح یعنی کنایهای که واسطههای آن زیاد باشد و تعریضی در آن نیست.[18]
3. رمز: در لغت؛ یعنی اشاره نهانی و با چشم و ابرو به شخصی که نزدیک تو است.[19] در اصطلاح، کنایهای است که واسطههایش کم و ملازمت دو معنا، پنهان است؛[20] مانند: «فلان عریضُ القفا» یا «عریض الوسادة»(پشت گردن فلانی پهن است یا بالش او پهن است) که کنایه از کودنی و حماقت و بی خردی شخص است.
4. ایماء و اشاره: کنایهای است که واسطههای آن اندک و ملازمت دو معنا روشن است؛[21] مانند این آیه شریفه: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامی وَ تَذْکیری بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْت»؛[22] «مقام» به حسب لغت، اسم مکان است ولى در این آیه، ایماء و اشاره به خود حضرت نوح(ع) است.
تذکر
الف. کنایه، یکی از لطیفترین و دقیقترین شیوههای بلاغت است.
ب. کنایه، رساتر و بلیغتر از حقیقت و صراحت است؛ زیرا در کنایه ذهن انسان از ملزوم به لازم منتقل میشود و این مثل ادعا همراه با شاهد است.
ج. کنایه؛ یا به جهت احترام مخاطب و یا برای ایجاد ابهام در شنوندگان و یا برای شکست دشمن بدون بجا گذاشتن راه نفوذ و یا برای منزّه دانستن گوش از آنچه آزرده میشوند و یا برای اغراض و لطایف بلاغی دیگری است.[23]
معنای لغوی کنایه
کنایه از ماده «کنی» است، و در لغت یعنی؛ سخنی که انسان میگوید، معنای دیگری را از آن در نظر بگیرد.[2]
«کَنَیتُ» یا «کَنَوتُ» بکذا؛ یعنی فلان مطلب را به صراحت نگفتم، بلکه بهطور غیر صریح گفتم.[3]
تعریف اصطلاحی کنایه
کنایه در اصطلاح علم بلاغت عبارت است از: لفظی که معنای غیر حقیقی آن مورد نظر باشد، ولی به دلیل اینکه قرینهای ندارد تا از اراده معنای حقیقی جلوگیری کند، جایز است معنای حقیقی آن نیز اراده شود؛[4] مانند «زیدٌ طویل النجاد»(بند شمشیر زید بلند است). منظور این است که زید شجاع و بلند قامت است.
فرق کنایه با مجاز
در کنایه گاه میتوان معنای اصلی را نیز اراده کرد، ولی در مجاز چنین امری جایز نیست و اراده معنای حقیقی با مفهوم و معنای مجاز منافات دارد.[5] البته گاهی در کنایه هم به دلیل خاص بودن موضوع، نمیتواند علاوه بر معنای غیر حقیقی معنای اصلی را نیز اراده نمود؛ مثل این آیات شریفه: «وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمینِه»[6] و «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»،[7] که کنایه از قدرت کامل و توان غلبه و تسلط است.[8]
اقسام کنایه از جهت معنا
کنایه به تناسب معنایی که به آن اشاره میکند بر سه قسم است:
1. کنایه از صفت؛ مانند: «هو ربیب أبی الهول»(او دست پرورده ابوالهول است) که کنایه از شدّت کتمان سرّ در او است. کنایه از صفت؛ با ذکر موصوف یا صفت در جمله، شناخته میشود.[9] خود کنایه صفت نیز دارای اقسامی میباشد که در کتابهای بلاغت به آن پرداخته شده است.[10]
2. کنایه از موصوف؛ مانند اینکه با کنایه به مصریها گفته شود: «أبناء النیل»(فرزندان نیل).[11]
3. کنایه از نسبت؛ کنایهای که نسبت چیزی به چیزی دیگر خواه در اثبات یا در نفی، مورد نظر باشد؛ یعنی شیء مورد کنایه، نسبتی است که به چیزی که با آن ارتباط دارد اسناد داده شده است؛[12] مانند:
إنّ السماحةَ و المروءة و الندى فی قبةٍ ضربت على ابن الحشرَج
یعنی؛ بیشک گشادهدستی، جوانمردی و بخشش در خیمه ابن حشرج بر پا شده است.
قرار دادن این سه چیز؛ یعنی «سماحت، مروت و ندی» در جای مختص «ابن حشرج» مستلزم اثبات این صفات در وجود اوست.[13]
اقسام کنایه از نظر لوازم و سیاق
کنایه به لحاظ واسطهها و لوازم و روند کلام نیز بر چهار قسم تقسیم میشود:
1. تعریض: در لغت به معنای خلاف تصریح و صراحتگویی است،[14] ولی در اصطلاح عبارت است از اینکه کلام بهطور مطلق و بدون قید گفته شود، ولی بهواسطه آن به معنای دیگری اشاره گردد که از سیاق کلام معلوم میشود؛[15] مانند اینکه به انسان مردمآزار گفته شود: «المسلمُ من سلمَ المسلمون مِن لِسانه و یَدِه»؛[16] مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان وی در امان باشند.
این جمله تعریض بر مسلمان نبودن شخص مردم آزار است.
2. تلویح: در لغت به معنای اشاره از دور به دیگران است.[17] در اصطلاح یعنی کنایهای که واسطههای آن زیاد باشد و تعریضی در آن نیست.[18]
3. رمز: در لغت؛ یعنی اشاره نهانی و با چشم و ابرو به شخصی که نزدیک تو است.[19] در اصطلاح، کنایهای است که واسطههایش کم و ملازمت دو معنا، پنهان است؛[20] مانند: «فلان عریضُ القفا» یا «عریض الوسادة»(پشت گردن فلانی پهن است یا بالش او پهن است) که کنایه از کودنی و حماقت و بی خردی شخص است.
4. ایماء و اشاره: کنایهای است که واسطههای آن اندک و ملازمت دو معنا روشن است؛[21] مانند این آیه شریفه: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامی وَ تَذْکیری بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْت»؛[22] «مقام» به حسب لغت، اسم مکان است ولى در این آیه، ایماء و اشاره به خود حضرت نوح(ع) است.
تذکر
الف. کنایه، یکی از لطیفترین و دقیقترین شیوههای بلاغت است.
ب. کنایه، رساتر و بلیغتر از حقیقت و صراحت است؛ زیرا در کنایه ذهن انسان از ملزوم به لازم منتقل میشود و این مثل ادعا همراه با شاهد است.
ج. کنایه؛ یا به جهت احترام مخاطب و یا برای ایجاد ابهام در شنوندگان و یا برای شکست دشمن بدون بجا گذاشتن راه نفوذ و یا برای منزّه دانستن گوش از آنچه آزرده میشوند و یا برای اغراض و لطایف بلاغی دیگری است.[23]
[1]. هاشمی، سیداحمد، جواهر البلاغه، ص 281، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1378ش.
[2]. حمیرى، نشوان بن سعید،شمس العلوم، محقق، اریانى، مطهر بن على، عبدالله، یوسف محمد، عمرى، حسین بن عبدالله، ج 9، ص 5914، دمشق، دار الفکر، چاپ اول؛ فیروز آبادى، محمد بن یعقوب القاموس المحیط، ج 4، ص 439، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول؛ جواهر البلاغه، ص 281.
[3]. جواهر البلاغه، ص 281 و 283.
[4]. همان، ص 283؛ عونى، حامد، المنهاج الواضح للبلاغة، ج 1، ص 149، بیجا، المکتبة الأزهریة للتراث، بیتا.
[5]. المنهاج الواضح للبلاغة، ج 1، ص 149.
[6]. زمر، 67: «و آسمانها هم درهم پیچیده به دست اوست».
[7]. طه، 5: «[خداى] رحمان بر تخت فرمانروایى و تدبیر امور آفرینش مسلّط است».
[8]. جواهر البلاغه، ص 284؛ ر. ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 120 – 121 و ج 17، ص 292، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[9]. جواهر البلاغه، ص 284؛ المنهاج الواضح للبلاغة، ج 3، ص 331.
[10]. ر.ک: جواهر البلاغه، ص 284 – 285.
[11]. همان، ص 284.
[12]. همان، ص 284 و 285؛ المنهاج الواضح للبلاغة، ج 1، ص 153.
[13]. جواهر البلاغه، ص 285.
[14]. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیة)، محقق، عطار، احمد عبد الغفور، ج 3، ص 1087، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ اول، 1410ق.
[15]. جواهر البلاغه، ص 286.
[16]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۲، ص ۲۳۴، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[17]. بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی-فارسی، ص 764، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1375ش.
[18]. جواهر البلاغه، ص 286؛ میدانی دمشقی، عبد الرحمن بن حسن، البلاغة العربیة، ج 2، ص 140، دمشق، بیروت، دار القلم، الدار الشامیة، چاپ اول، 1416ق.
[19]. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، محقق، مخزومى، مهدى، سامرائى، ابراهیم، ج 7، ص 366، قم، انتشارات هجرت، چاپ دوم، 1410ق.
[20]. جواهر البلاغه، ص 286.
[21]. همان، ص 287؛ البلاغة العربیة، ج 2، ص 141.
[22]. یونس، 71: «برایشان داستان نوح را بخوان، آنگاه که به قوم خود گفت: اى قوم من! اگر درنگ کردن من در میان شما و یادآورى آیات خدا بر شما گران مىآید، من بر خدا توکل میکنم».
[23]. جواهر البلاغه، ص 287.