با توجه به آیات و روایات در می یابیم که خداوند همان طور که دارای صفت رحمانیت و رحیمیت است، همچنین دارای صفت غضب و سخط نیز می باشد؛ یعنی او هم غافرالذنب است، هم شدید العقاب، هم أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ است و هم أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ.
در قرآن غالباً هر جا سخن از تهدید و عذاب به میان آمده به دنبال آن از رحمت و مغفرت نیز سخن گفته شده است و شاید سرّش این باشد که چون یکى از فضائل بسیار نیک انسانى این است که همیشه بین بیم و امید باشد و براى اعتدال حالش که نه مغرور گردد به آیات رحمت و نه مأیوس گردد از رحمت الاهى. پس خداوند فقط ارحم الراحمین نیست، تا اشکال شود که چرا سفارش به مجازات تا سر حد اعدام (قصاص، قطع دست و یا خشونت زیاد) نموده و این با وصفش به این صفت منافات دارد.
طبعاً کسی که مورد قصاص قرار می گیرد و یا حدی بر او جاری می شود و ... حتماً جرم سنگینی را مرتکب شده است و حقی را پایمال نموده است که در حقیقت این عمل آفتی است که باعث فساد اجتماع و جامعه می شود و برای حفظ جامعه باید با این آفت ها مبارزه کرد. رحمت الاهی ایجاب می کند که در وهله اول، جامعه را از سقوط انحطاط و انحراف حفظ نماید.
رحمت الاهی ایجاب می کند که با تشریع قوانین، موجب تقلیل جرایم شود. ازاین رو بر این باوریم که قصاص و حدود و امثال اینها نه تنها با "ارحم الراحمین" بودن خداوند مخالف نیستند، بلکه مقتضای ارحم الراحمین بودن تشریع قوانین این چنینی است.
با توجه و دقت در پرسش بالا به دست می آید که این سؤال حاصل و نتیجه دو ابهام است:
1. آیا خداوند فقط ارحم الراحمین است؟
2. آیا قصاص یا حدود و ... با "ارحم الراحمین" بودن خداوند مخالف است؟
با توجه به آیات و روایات درمی یابیم که خداوند جامع صفات نیک است؛ به عبارت دیگر، دارای تمام صفات ثبوتیه و سلبیه است؛ یعنی همان طور که دارای صفت رحمانیت و رحیمیت است، همچنین دارای صفت غضب و سخط نیز می باشد، اگر به بهشت مژده داده از جهنم نیز ترسانده است،[1] اگر به مغفرت امید داده به عذاب نیز بیم داده است، از این رو می بینیم که پیامبرش را هم بشیر و هم نذیر معرفی می نماید.[2]
خداوند هم غافرالذنب است هم شدید العقاب، در روایات و ادعیه ای که از طرف امامان معصوم (ع) به ما رسیده می بینیم از یک طرف خداوند به أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ توصیف شده و از طرف دیگر به أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ.[3]
خوف و رجاء (بیم و امید)
معمولاً قرآن در کنار" وعدهها" به "وعیدها" و در کنار" بشارت ها" به" انذارها" مىپردازد تا دو عامل بیم و امید را که انگیزه حرکت تکاملى است تقویت کند؛ چرا که انسان به مقتضاى حب ذات تحت تأثیر غریزه "جلب منفعت" و "دفع ضرر" است.[4] به عبارت دیگر در قرآن غالباً هر جا سخن از تهدید و عذاب به میان آمده به دنبال آن از رحمت و مغفرت سخن گفته شده است و شاید سرّش این باشد که چون یکى از فضایل بسیار نیک انسانى این است که همیشه بین خوف و رجاء باشد و براى اعتدال حالش که نه مغرور گردد، به آیات رحمت و نه مأیوس گردد از رحمت الاهى که فرموده: "لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ"،[5] بایستى همیشه بین بیم و امید باشد. در روایات اهل بیت (ع) است که باید خوف و رجا مثل دو طرف ترازو به قدر هم باشند که از هیچ طرف زیادتى نکند. بیم و امید دو اصل ایمانى و اخلاقى است و بدون تحقق این دو اصل ایمان کامل نمىگردد.[6]
با توجه به این توضیحات درمی یابیم که خداوند فقط ارحم الراحمین نیست تا اشکال شود که سفارش به مجازات تا سر حد اعدام (قصاص، قطع دست و یا خشونت زیاد) با صفت "ارحم الراحمین" منافات دارد. اما بدون در نظر گرفتن اوصاف دیگر الاهی آیا قصاص یا حدود و .. با "ارحم الراحمین" بودن خداوند مخالف است؟
طبعاً کسی که مورد قصاص قرار می گیرد و یا حدی بر او جاری می شود و ... حتماً جرمی را مرتکب شده است و حقی را پایمال نموده است و در حقیقت این عمل آفتی است که باعث فساد اجتماع و جامعه می شود و برای حفظ جامعه باید با این آفت ها (که در اسلام برای آن قصاص و یا حد در نظر گرفته) مبارزه کرد که در این جا دو نوع مبارزه ممکن است صورت پذیرد. یکی مبارزه سطحی؛ مثل جریمه کردن، زندانی نمودن و ... و دیگری مبارزه ریشه ای؛ مثل قصاص، حدود و ... که اسلام نوع دوم را انتخاب نموده است؛ زیرا از نظر اسلام همان طور که عقلای عالم حکم می کنند، ارزش و احترام جامعه از ارزش افراد بیشتر و مهم تر است نه این که این عمل ریشه در حس انتقام جویی داشته باشد. از این رو رحمت الاهی ایجاب می کند که در وهله اول، جامعه را از سقوط انحطاط و انحراف حفظ نماید و با تشریع قوانین، موجب تقلیل جرایم شود. از این رو بر این باوریم که قصاص و حدود و امثال اینها نه تنها با "ارحم الراحمین" بودن خداوند مخالف نیستند، بلکه مقتضای ارحم الراحمین بودن تشریع قوانین این چنینی است. چه زیبا فرمود خداوند منان: وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ.[7]
در حقیقت قصاص و دیه اسلامى دریچهاى است به سوى حیات و زندگى انسان ها که از یک سو ضامن حیات جامعه است؛ زیرا اگر این احکام به هیچ وجه وجود نداشت و افراد سنگ دل احساس امنیت مىکردند جان مردم بىگناه به خطر مىافتاد. و از سوى دیگر مایه سلامتی و حیات مجرم است؛ چرا که او را از فکر ارتکاب جرم تا حد زیادى باز مىدارد و کنترل مىکند. و از جانب دیگر نیز به خاطر لزوم تساوى و برابرى (در انتقام) جلوی جرم های پى در پى را مىگیرد و به سنت هاى جاهلى که گاه یک جرم موجب چندین جرم و آن نیز به نوبه خود مایه جرم هاى بیشترى مىشد پایان مىدهد، و از این راه نیز مایه حیات جامعه است.
نظام پزشکی، کشاورزى، دامدارى همه و همه روى این اصل عقلى (حذف موجود خطرناک و مزاحم) بنا شده؛ زیرا مىبینیم برای حفظ و سلامت بدن، عضو فاسد را قطع مىکنند، و یا به خاطر رشد گیاه شاخههاى مضر و مزاحم را مىبرند، به عنوان مثال کسانى که کشتن قاتل را فقدان فرد دیگرى از افراد جامعه مىدانند تنها نگاه انفرادى دارند، اگر صلاح اجتماع را در نظر بگیرند و بدانند اجراى قصاص چه نقشى در حفاظت و تربیت سایر افراد دارد در گفتار خود تجدید نظر مىکنند، از بین بردن این افراد خونریز در اجتماع؛ مانند قطع کردن و از بین بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است که به حکم عقل باید آن را قطع کرد، ناگفته پیدا است که تا کنون هیچ کس به قطع شاخهها و عضوهاى فاسد و مضر اعتراض نکرده است.[8]
نتیجه: این که اوّل. خداوند جامع صفات نیک است، پس همان طور که ارحم الراحمین است، همچنین اشد المعاقبین نیز می باشد.
دوم. کیفر افراد مجرم گرچه شاید با نگاه اوّل سنگ دلی محسوب شود، اما با توجه به عمل مجرم از یک سو و با توجه به عمل بازدارندگی که این نوع مجازات ها در جامعه در پی دارند و اجتماع را تا حد زیادی از این نوع جرم ها بیمه می کنند معلوم می شود که تشریع این نوع کیفر ها از ضروریات جوامع بشری است.
در این جا تذکر نکته ای لازم به نظر می رسد.
با توجه به این که بر اساس روایات هر کس که در دنیا به کیفر گناهش رسید دوباره در آخرت کیفر نمی شود؛ به عبارت دیگر کسی که به خاطر گناهش در دنیا مجازات شد دوباره در آخرت کیفر نمی بیند این جلوه ای از رحمت الاهی است.[9] از این رو می بینیم در صدر اسلام برخی برای پاک شدن و رهایی از عذاب الاهی اخروی خدمت امام (ع) می رسیدند که بعد از اقرار به گناه تقاضای اجرای حدود الاهی برای خود می کردند.[10]
[1] یس، 63.
[2] هود 2، أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنَّنی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ وَ بَشیر.
[3] طوسی، تهذیبالأحکام، ج 3، ص 108، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 هـ ش. اللَّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ الثَّنَاءَ بِحَمْدِکَ وَ أَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوَابِ بِمَنِّکَ وَ أَیْقَنْتُ أَنَّکَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکَالِ وَ النَّقِمَةِ.
[4] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 18، ص 273، ناشر دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374 ش.
[5] یوسف، 87.
[6] امین، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج2، ص 262 و 263، ناشر نهضت زنان مسلمان، چاپ تهران، 1361 ش.
[7]بقره، 791، و براى شما است در قصاص زندگى اى خداوندان خردها شاید شما بپرهیزید.
[8] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج1، ص 606 و 607(با اندکی تصرف).
[9] کلینی، کافی، ص 445، ح 6، امیر المؤمنین (ع) در تفسیر سخن خداوند عز و جل: «و هر چه از پیش آمدها به شما برسد پس به سبب چیزى است که دست هاى شما فراهم کردهاند و خداوند از بسیارى گناهان می گذرد » (سوره شورى آیه 30) فرمود: هیچ پیچ خوردن رگى نیست، و نه برخورد به سنگى، و نه لغزش گامى، و نه خراش دادن چوبى، جز به خاطر گناهى، و بی گمان آن چه را که خداوند از آن می گذرد بیشتر است، پس هر که را خداوند در دنیا به کیفر گناهش شتاب کرد پس آن خداى عز و جل والاتر و کریم تر و بزرگوارتر از آن است که دوباره در آخرت او را کیفر کند.
[10] زنی نزد امیر المؤمنین آمد و به خاطر زنایی که کرده بود از حضرت خواست که با اجرای حد بر او، او را پاک سازد و می گفت: من می ترسم که مرگم فرا رسد و ناپاک از دنیا بروم. برای مطالعه تفصیل این حدیث به بحار الانوار، ج 76، 45 و من لا یحضره الفقیه، ترجمه غفارى، ج 5، ص 356 - 358 رجوع نمایید.