کد سایت
fa74097
کد بایگانی
90592
نمایه
حکمت تشریع جهاد، اخراج مؤمنان از سرزمین خود توسط مشرکان
طبقه بندی موضوعی
تفسیر
خلاصه پرسش
مفسران در آیه 40 سوره حج، مهاجران مسلمان را مصداق افرادی میدانند که به ناحق از سرزمین خود آواره شده بودند. پس چرا در همان آیه از عبادتگاههای دیگر ادیان نام برده میشود؟!
پرسش
تفسیر این آیه سوره حج چیست؟ «الذین اخرجو من دیارهم بغیر حق الا ان یقولوا ربنا الله و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیرا...».
پاسخ اجمالی
آیه مورد پرسش، جهاد با کفار و مشرکان را مجاز اعلام میکند. از آنجا که کفار و مشرکان بدون هیچ مجوزى و تنها به جهت خداپرستی مؤمنان، آنان را از وطنشان(مکه) بیرون کردند، پروردگار در بیان حکمت ارائه مجوز برای دفاع میفرماید که اگر چنین جنگیدنی مشروع نبود، صومعهها، کلیساها، کنشتها و مساجد به وسیله دشمنان خدا تخریب شده، و اعمال و مناسک دینی از بین مىرفت. به عبارتی، خدا در صدد بیان این واقعیت است که دینهای گذشته نیز با داشتن چنین مجوزی از هویت خویش دفاع کرده بودند.
پاسخ تفصیلی
پروردگار در قرآن کریم میفرماید: «کسانى که به ناحق از دیارشان رانده شدهاند، تنها به دلیل آنکه میگویند: اللَّه پروردگار ما است، اگر خدا بعضى از مردمان را به وسیله بعض دیگر سرکوب نمیکرد، صومعهها، کلیساها، کنشتها و مساجدى که نام خدا فراوان در آنها یاد میشود، خراب میشدند، به طور قطع و یقین خدا یارى خواهد کرد، آنان را که خدا را یارى میکنند که خدا نیرومند و توانا است».[1]
این آیه اشاره به حکمت تشریع جهاد با کفار و مشرکان دارد؛ یعنی اگر مقرر نشده بود که بعضى از مردم بر بعضى دیگر پیروز شده و از خود دفع ضرر نمایند، مشرکان بر تمام ملتها سلطه پیدا میکردند، و در نتیجه عبادتگاههای آنان را تخریب نموده و دیگر نه کلیسایی براى مسیحیان باقى میماند، نه صومعهای برای راهبان، نه کنیسهای برای یهودیان و نه مسجدی برای مسلمانان!
این آیه در بیان مظلومیت مؤمنان است. به این بیان که کفار و مشرکان بدون هیچ مجوزى آنان را از وطنشان(مکه) بیرون کردند. آن هم نه اینکه دستشان را گرفته و از شهر بیرونشان کنند، بلکه آنقدر آنها را شکنجه و آزار کرده و دشواریهایی را برای زندگی عادیشان فراهم نمودند، تا ناگزیر شدند با پاى خود، شهر و زندگى را رها نموده و به دیار غربت پناه آورند؛ و از اموال خود چشم پوشیده، به تنگدستى گرفتار شوند؛ عدهاى به حبشه رفتند و جمعى بعد از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه روی آوردند.
جمله «إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ»، به این معنا است که دلیل اخراج مسلمانان این بود که میگفتند پروردگار ما اللَّه است، نه بت! به عبارتی، مشرکان آنقدر منحرف از حق بودند که بیان همین یک کلمه حق را جرمی بزرگ پنداشته و آنرا مجوزی برای اخراج گویندگان این سخن حق از وطنشان میدانستند.
اگرچه مفاد این آیه آن است که تشریع جهاد به منظور حفظ مجتمع دینى از شر دشمنان است؛ زیرا اگر جهاد نباشد همه معابد دینى و مشاعر الهى ویران گشته، عبادات و مناسک از میان میرود - اما در عین حال میتوان محتوای آیه را اعم از مسئله نبرد نظامی دانست؛ چون حتی اگر آیهای وجود نداشت، دفاع مردم از منافع حیاتى خودشان، سنتى فطری بود که در میان مردم جریان داشته و دارد، هر چند که این سنت فطرى هم منتهى به خداى تعالى میشود؛ او است که انسان را مانند سایر موجودات مجهز به ابزار و ادوات دفاع نموده، تا به آسانى بتواند دشمن مزاحم حقش را دفع کند. همچنین او را مجهز به فکر کرده، تا به فکر ساخت سلاحهاى دفاعى بیفتد، منتها دفاع، از طریق جنگ و نبرد آخرین وسیله دفاع است، وقتى به آن متوسل میشوند که راههاى دیگر به نتیجه نرسد. این سنتى است که در جوامع بشرى جریان دارد.
بنابر این، میتوان گفت که در آیه شریفه به این نکته اشاره شده است که جهاد و نبرد در اسلام از فروعات همان سنت فطرى است که در بشر جارى است. اما وقتى همین نبرد و دفاع را به خدا نسبت دهیم، آن وقت «دَفْعُ اللَّهِ» میشود و میگوییم خداوند برای حفظ دینش از خطر انقراض، بعضى از مردم را به دست بعضى دیگر سرکوب میکند.
دفاع مشروع، اصل دین را از خطر نابودی نجات میدهد، اما خدا به جلوگیری از تخریب معابد توسط دشمنان نیز اشاره کرده است؛ زیرا که معابد، مظاهر دین و شعائر و نشانههاى دین است که مردم به وسیله آن به یاد دین میافتند، در آنها احکام دین را میآموزند و... .[2]
اما به این نکته مهم نیز باید توجه داشت که منظور از نام بردن معابد غیر مسلمانان آن نیست که این معابد در مقابل معابد اسلام رسمیت دارند، بلکه منظور آن است که خدا در هر عصر، آثار رسالتش را بدین وسیله، حفظ کرده است.[3]
«وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ». (لام) ى که بر سر جمله «لینصرن» در آمده، لام قسم است، و علاوه بر اینکه خداوند در اینجا سوگند یاد کرده، وعده خود را با نون تأکید ثقیله نیز تأکید کرده است، و آن وعده این است که هر کس او را از طریق جهاد با دشمنان یارى کند، او یاریش میکند و خداى تعالى به این وعده خود در حق مسلمانان وفا کرد و در نبردها بر دشمنان پیروزیشان داد، البته این تا وقتى بود که مسلمانان دین خدا را یارى میکردند.
بنابر این، معناى آیه این است که سوگند میخورم که هر آینه و حتماً خدا هر کس را که یاریم کند و از دینم دفاع کند، یارى میکنم و توانایى هستم که احدى مرا ضعیف نمیکند و عزیزى هستم که احدى به ساحت عزتم تجاوز نمیکند.
از این آیه شریفه استفاده میشود که حکم دفاع در شرایع سابق نیز فى الجمله بود، هر چند که کیفیت آنرا بیان نکرده است.[4]
شایان ذکر است، در ارتباط با اینکه میان «صَوامِع» و «بِیَع» و «صَلَوات» و «مَساجِد» چه تفاوتى است، مفسران نظریات گوناگونى دارند: «صوامع» جمع «صومعه»، به مکانى گفته میشود که معمولا در بیرون شهرها و دور از جمعیت براى تارکان دنیا و زهاد و عباد ساخته میشد که در فارسى به آن «دیر» میگویند.[5]
«بیع» جمع «بیعة» به معناى «معبد نصارا» است که «کنیسه» یا «کلیسا» نیز به آن گفته میشود.
«صلوات» جمع «صلاة» به معناى «معبد یهود» است. بعضى آنرا معرب «صلوثا» میدانند که در لغت عبرانى به معناى نمازخانه است. و «مساجد» جمع «مسجد» معبد مسلمانان است.
بنابر این «صوامع» و «بیع» اگر چه هر دو متعلق به نصارا است، ولى یکى از این دو نام معبد عمومى است و دیگرى نام مرکز تارکان دنیا. بعضى نیز «بیع» را لفظ مشترکى دانستهاند که هم به معابد یهود گفته میشود و هم بر معابد مسیحیان.[6]
در اینکه منظور از جمله «یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً»، آیا خصوص مساجد است که نام خدا در آنجا بسیار برده میشود یا این فراز شامل تمامی معابد میشود، برخی معتقدند ظاهرا این جمله توصیفى است براى خصوص مساجد؛ چرا که مساجد مسلمانان با توجه به نمازهاى پنجگانه که در تمام ایام سال در آن انجام میگیرد پر رونقترین مراکز عبادت در جهان است، در حالیکه بسیارى از معابد دیگر تنها یک روز در هفته و یا روزهایى در سال مورد بهرهبردارى قرار میگیرند.[7]
اما برخی دیگر میگویند این توصیف هم شامل مساجد و هم دیگر معابد میشود؛[8] زیرا در آنها نیز زیاد نام خدا برده میشد و میشود.[9]
این آیه اشاره به حکمت تشریع جهاد با کفار و مشرکان دارد؛ یعنی اگر مقرر نشده بود که بعضى از مردم بر بعضى دیگر پیروز شده و از خود دفع ضرر نمایند، مشرکان بر تمام ملتها سلطه پیدا میکردند، و در نتیجه عبادتگاههای آنان را تخریب نموده و دیگر نه کلیسایی براى مسیحیان باقى میماند، نه صومعهای برای راهبان، نه کنیسهای برای یهودیان و نه مسجدی برای مسلمانان!
این آیه در بیان مظلومیت مؤمنان است. به این بیان که کفار و مشرکان بدون هیچ مجوزى آنان را از وطنشان(مکه) بیرون کردند. آن هم نه اینکه دستشان را گرفته و از شهر بیرونشان کنند، بلکه آنقدر آنها را شکنجه و آزار کرده و دشواریهایی را برای زندگی عادیشان فراهم نمودند، تا ناگزیر شدند با پاى خود، شهر و زندگى را رها نموده و به دیار غربت پناه آورند؛ و از اموال خود چشم پوشیده، به تنگدستى گرفتار شوند؛ عدهاى به حبشه رفتند و جمعى بعد از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه روی آوردند.
جمله «إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ»، به این معنا است که دلیل اخراج مسلمانان این بود که میگفتند پروردگار ما اللَّه است، نه بت! به عبارتی، مشرکان آنقدر منحرف از حق بودند که بیان همین یک کلمه حق را جرمی بزرگ پنداشته و آنرا مجوزی برای اخراج گویندگان این سخن حق از وطنشان میدانستند.
اگرچه مفاد این آیه آن است که تشریع جهاد به منظور حفظ مجتمع دینى از شر دشمنان است؛ زیرا اگر جهاد نباشد همه معابد دینى و مشاعر الهى ویران گشته، عبادات و مناسک از میان میرود - اما در عین حال میتوان محتوای آیه را اعم از مسئله نبرد نظامی دانست؛ چون حتی اگر آیهای وجود نداشت، دفاع مردم از منافع حیاتى خودشان، سنتى فطری بود که در میان مردم جریان داشته و دارد، هر چند که این سنت فطرى هم منتهى به خداى تعالى میشود؛ او است که انسان را مانند سایر موجودات مجهز به ابزار و ادوات دفاع نموده، تا به آسانى بتواند دشمن مزاحم حقش را دفع کند. همچنین او را مجهز به فکر کرده، تا به فکر ساخت سلاحهاى دفاعى بیفتد، منتها دفاع، از طریق جنگ و نبرد آخرین وسیله دفاع است، وقتى به آن متوسل میشوند که راههاى دیگر به نتیجه نرسد. این سنتى است که در جوامع بشرى جریان دارد.
بنابر این، میتوان گفت که در آیه شریفه به این نکته اشاره شده است که جهاد و نبرد در اسلام از فروعات همان سنت فطرى است که در بشر جارى است. اما وقتى همین نبرد و دفاع را به خدا نسبت دهیم، آن وقت «دَفْعُ اللَّهِ» میشود و میگوییم خداوند برای حفظ دینش از خطر انقراض، بعضى از مردم را به دست بعضى دیگر سرکوب میکند.
دفاع مشروع، اصل دین را از خطر نابودی نجات میدهد، اما خدا به جلوگیری از تخریب معابد توسط دشمنان نیز اشاره کرده است؛ زیرا که معابد، مظاهر دین و شعائر و نشانههاى دین است که مردم به وسیله آن به یاد دین میافتند، در آنها احکام دین را میآموزند و... .[2]
اما به این نکته مهم نیز باید توجه داشت که منظور از نام بردن معابد غیر مسلمانان آن نیست که این معابد در مقابل معابد اسلام رسمیت دارند، بلکه منظور آن است که خدا در هر عصر، آثار رسالتش را بدین وسیله، حفظ کرده است.[3]
«وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ». (لام) ى که بر سر جمله «لینصرن» در آمده، لام قسم است، و علاوه بر اینکه خداوند در اینجا سوگند یاد کرده، وعده خود را با نون تأکید ثقیله نیز تأکید کرده است، و آن وعده این است که هر کس او را از طریق جهاد با دشمنان یارى کند، او یاریش میکند و خداى تعالى به این وعده خود در حق مسلمانان وفا کرد و در نبردها بر دشمنان پیروزیشان داد، البته این تا وقتى بود که مسلمانان دین خدا را یارى میکردند.
بنابر این، معناى آیه این است که سوگند میخورم که هر آینه و حتماً خدا هر کس را که یاریم کند و از دینم دفاع کند، یارى میکنم و توانایى هستم که احدى مرا ضعیف نمیکند و عزیزى هستم که احدى به ساحت عزتم تجاوز نمیکند.
از این آیه شریفه استفاده میشود که حکم دفاع در شرایع سابق نیز فى الجمله بود، هر چند که کیفیت آنرا بیان نکرده است.[4]
شایان ذکر است، در ارتباط با اینکه میان «صَوامِع» و «بِیَع» و «صَلَوات» و «مَساجِد» چه تفاوتى است، مفسران نظریات گوناگونى دارند: «صوامع» جمع «صومعه»، به مکانى گفته میشود که معمولا در بیرون شهرها و دور از جمعیت براى تارکان دنیا و زهاد و عباد ساخته میشد که در فارسى به آن «دیر» میگویند.[5]
«بیع» جمع «بیعة» به معناى «معبد نصارا» است که «کنیسه» یا «کلیسا» نیز به آن گفته میشود.
«صلوات» جمع «صلاة» به معناى «معبد یهود» است. بعضى آنرا معرب «صلوثا» میدانند که در لغت عبرانى به معناى نمازخانه است. و «مساجد» جمع «مسجد» معبد مسلمانان است.
بنابر این «صوامع» و «بیع» اگر چه هر دو متعلق به نصارا است، ولى یکى از این دو نام معبد عمومى است و دیگرى نام مرکز تارکان دنیا. بعضى نیز «بیع» را لفظ مشترکى دانستهاند که هم به معابد یهود گفته میشود و هم بر معابد مسیحیان.[6]
در اینکه منظور از جمله «یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً»، آیا خصوص مساجد است که نام خدا در آنجا بسیار برده میشود یا این فراز شامل تمامی معابد میشود، برخی معتقدند ظاهرا این جمله توصیفى است براى خصوص مساجد؛ چرا که مساجد مسلمانان با توجه به نمازهاى پنجگانه که در تمام ایام سال در آن انجام میگیرد پر رونقترین مراکز عبادت در جهان است، در حالیکه بسیارى از معابد دیگر تنها یک روز در هفته و یا روزهایى در سال مورد بهرهبردارى قرار میگیرند.[7]
اما برخی دیگر میگویند این توصیف هم شامل مساجد و هم دیگر معابد میشود؛[8] زیرا در آنها نیز زیاد نام خدا برده میشد و میشود.[9]
[1]. حج، 40.
[2]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 384- 385 قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 14، ص 543- 545، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش.
[3]. قرشی، سید علی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، ج 7، ص 56، تهران، بنیاد بعثت، چاپ سوم، 1377ش.
[4]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 386.
[5]. باید توجه داشت صومعه در اصل به معناى بنایى است که قسمت بالاى آن بهم پیوسته است، و ظاهرا اشاره به گلدستههاى چهار پهلویى بوده که راهبان براى صومعه خود درست میکردند. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 14، ص 116، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش
[6]. تفسیر نمونه، ج 14، ص 116؛ برای آگاهی بیشتر در این زمینه، ر. ک: طبرى، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 125- 126، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق.
[7]. تفسیر نمونه، ج 14، ص 117.
[8]. طوسى، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 321، بیروت، دار احیاء التراث العربى.
[9]. جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 126.