کد سایت
fa78852
کد بایگانی
96299
نمایه
نسبت دادن گمراهی ابلیس به خداوند
طبقه بندی موضوعی
تفسیر,ابلیس و شیطان,عدل الهی
برچسب
شیطان|ابلیس|گمراهی|اغوا|آیه 16 اعراف|آیه 39 حجر
خلاصه پرسش
چرا ابلیس، پروردگار را در گمراهشدن خود مقصر دانسته و خدا نیز با نقل این گفتار در قرآن به نفی آن نمیپردازد؟!
پرسش
مراد از کلام شیطان به خداوند در آیه 16 اعراف که میگوید مرا در گمراهی انداختی چیست؟ آیا شیطان که از جن بود، اختیاری نداشت؟ مگر به جبر این سرکشی را مرتکب شد؟ چرا در ضلالت خویش خدا را مسئول گرفت؟ لطفاً توضیح دهید.
پاسخ اجمالی
در ارتباط با سخن شیطان که گمراهی خویش را به خدا نسبت داده، کسانی که معتقد به جبرند میگویند؛ استناد گمراهی به خداى تعالى هیچ اشکالى ندارد؛ و همین خود دلیلی بر این است که خیر و شر همه مستند به خدا است. و معناى سخن شیطان هم این است که خدایا! به دلیل آنکه گمراهم کردى و به من اجازه ندادی تا بر آدم سجده نکنم، من هم به انتقامش تمام بندگانت را گمراه میسازم! اما غیر جبریها چنین استنادی را ناروا میدانند. به هر حال به نظر میرسد پاسخ این باشد که: اولاً: منظور از گمراهی در آیه، سجده نکردن شیطان در مقابل آدم نیست؛ بلکه مقصود گمراهی همیشگی و دوری مطلق او از رحمت الهی است. ثانیاً: گمراهی او ابتدایی و جبری نبود، بلکه مجازاتی است که به دنبال نافرمانی اختیاری شیطان، گریبانگیر او شده است.
پاسخ تفصیلی
قرآن کریم در ارتباط با نافرمانی شیطان از فرمان خداوند مبتنی بر سجده به آدم به نقل از او میگوید: «اکنون که گمراهم ساختى(فَبِما أَغْوَیْتَنی)، من بر سر راه مستقیم تو، در کمین آنان خواهم نشست»[1]. «پروردگارا! چون گمراهم ساختى،(مادّیات را) در زمین برایشان جلوه داده و همگى را گمراه خواهم ساخت».[2]
«اغوا» در لغت به گمراهی، ناامیدی،[3] جهل ناشی از اعتقاد فاسد،[4] و رفتن به راه هلاکت، معنا شده است.[5]
در اینکه منظور از این سخن شیطان چیست و اینکه نسبت دادن گمراهی به پروردگار چه توجیهی دارد، نظریات گوناگونی ارائه شده است:
1. جبریون معتقدند؛ اینکه بگوییم خدا گمراه کرده هیچ اشکالى ندارد؛ زیرا تمام افعال مستند به خدا است. و معناى سخن شیطان هم این است که خدایا! به دلیل آنکه مرا گمراه کردى و نگذاشتى بر آدم سجده نکنم، و چون فتنه این کار از تو است، من هم تمامى بندگانت را گمراه میسازم![6]
2. گروه دیگری که به جبر اعتقادی ندارند، از آنجا که معتقدند نمیتوان هر خیر و شر و هر زشت و زیبایی را به گونهای به خداى تعالى نسبت داد، که مستلزم سلب مسئولیت از انسان گردد؛ برداشتهای دیگری از آیه دارند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
الف. گمراهکردن شیطان از جانب خدا به معناى ناامید کردن او است و در همین راستا شیطان میگوید: خدایا! از آنجا که مرا از رحمت خویش ناامید کردى، من هم بشر را به گناه کشانده و از رحمتت ناامید میکنم.
ب. مراد از گمراهشدن شیطان، گمراهی او از راه بهشت است، و معناى آیه این است که خدایا! اینکه مرا به دلیل نافرمانیم از راه بهشت گمراه کردى، من نیز ایشان را با دعوت خود از راه بهشت گمراه میکنم.
ج. مراد از جمله "بِما أَغْوَیْتَنِی" این است که خدایا به خاطر اینکه به من دستورى دادى و درگیر نافرمانی تو شدم، و بر آدم سجده نکردم، آدمیان را گمراه خواهم کرد. که نامیدن این فرایند به گمراهی از باب توسع و مجاز خواهد بود.[7]
د. ساحت قدس پروردگار از اینگونه امور منزّه است و این هم از بیادبی و عدم معرفت شیطان نسبت به مقام پروردگار است که چنین نسبتی را به خدا داده است؛ زیرا پروردگار همان دستوری را که به شیطان داد، به فرشتگان هم چنین توصیهای فرمود، آنان پذیرفتند و مقرب درگاه شدند، او مخالفت کرد و از درگاه الهی رانده شد.[8]
این عادت مستکبران است که کار زشت را به خود نسبت نمیدهند و به گردن دیگران میگذارند. اما اولیای الهی، هنگامی که با مشکلی برخورد کردند، در کمال ادب و تواضع، از خدای مهربان یاری میجویند: «وَ أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ»؛[9] و ایّوب را یاد کن آنگاه که پروردگارش را ندا داد: به من بیمارى و رنج رسیده است، و تو مهربانترین مهربانانى.
هـ. بعضی از مفسران معتقدند؛ از اینکه ابلیس گمراهی خود را به خدا نسبت داد و خدا هم آنرا رد نکرد، میتوان فهمید که مقصود از گمراهشدن او در ماجرای سرپیچى از سجده بر آدم(ع) نبود؛ زیرا هیچ رابطهاى میان سرپیچى ابلیس و معصیت انسان وجود ندارد، تا ابلیس با نافرمانی خود وسیله معصیت بشر را فراهم کند، بلکه مقصود از این اغواء، آن گمراهی است که ابلیس از خطاب خدایى استشمام نمود، و فهمید که لعنت مطلقه خدا که همان دورى از رحمت او و گمراهى از طریق سعادت است، براى همیشه در بارهاش مسلم شده است. البته این استقرار لعنت، گزافى و بیهوده نبوده، بلکه اثر آن گمراهی اولیه است که ابلیس با اختیار خود آن را برگزید، پس گمراهی او از طرف خدا، ابتدا به ساکن نبوده، بلکه نوعی مجازات است که هیچ اشکالى ندارد، و به همین جهت بود که خداى تعالى هم گمراهکردن مجازاتی را انکار نکرده، بلکه در آیه: «یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ»،[10] به آن اعتراف و تصریح میفرماید.
به این ترتیب ارتباط میان «گمراهکردن شیطان توسط خدا» با «گمراهکردن مردم توسط شیطان» روشن میشود؛ یعنى به خاطر اینکه او خودش از رحمت خدا و سعادت دور شده، و این دورى به خاطر لزوم و همیشگى لعنت خدا، قرین او گشته؛ لذا هر وقت که با وسوسهها و تسویلات خود به درون دلى رخنه کند و نزدیک شود، همین نزدیکى او باعث دور شدن آن دل از خدا و رحمت او است.
خلاصه اینکه منظور از گمراهشدن شیطان توسط خدا، گمراهی جبری و بدون دلیل نیست. بلکه به عنوان مجازاتی برای او است که جمله "وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی" هم شاهدی بر این مدعا است.
اما از آنجا که مفسران این معنا را مانند مسلمات پنداشتهاند که جمله "بِما أَغْوَیْتَنِی" در صورتى که به ظاهرش حمل شود از اضلال ابتدایى سر در میآورد. و مسلم پنداشتهاند که مقصود از غوایت همان سجده نکردن بر آدم است. آنگاه براى اینکه اشکال اضلال ابتدایى و جبری را دفع کنند، در مقام توجیه آیه بر آمده، و در اصل استناد شر و صدورش از خدا که آیا جایز است یا ممتنع، اختلاف کردهاند.[11]
نظیر این بحث، گفتوگوهایی است که پیرامون انظار(مهلت دادن) در جمله "فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ"،[12] وجود دارد که این مهلت دادن به ابلیس و او را براى همیشه به جان بشر انداختن کار قبیحى است، و ترجیح دادن مرجوح بر راجح است.
جبریون که این عمل را جایز شمردهاند میگویند: آیه شریفه دلالت میکند بر اینکه حسن و قبح که عقل، افعال ما را با آن توجیه و تعلیل میکند، تنها ملاک و محک افعال ما است، و در افعال خداى تعالى تأثیر ندارد، و دست عقل از داورى نسبت به افعال او کوتاه است. پس خداى سبحان به هر کس هر چه بخواهد ثواب میدهد، و هر کسى را بخواهد عقوبت میکند، بدون اینکه جهتى را ترجیح دهد، و حتى در جهت خلاف واقع میتواند عمل کند.
آنها میگویند؛ اگر کسى بگوید شخص حکیمی مردمى را در خانهاى محبوس کرد و آتش فراوان بر آنان افروخت و مارهاى زهرآگین به جانشان انداخت و در عین حال هیچ قصد آزار ایشان را نداشت، نه میخواست بسوزند، و نه میخواست مسموم شوند، چنین کسى عقل و فطرت انسانى خود را از دست داده، و بنابر این به حکم فطرت، خداى تعالى که شیطان را مهلت داده، خواسته است تا بعضی از بندگانش گمراه گردند.
اما گروه دوم، آیه را چنین توجیه کردهاند که خداى تعالى از ازل میدانست که ابلیس و پیروانش با کفر و گناه میمیرند، و به جرم کفر و فسقشان جهنمی میشوند، چه او ابلیس را مهلت دهد و چه ندهد. علاوه بر اینکه خداى تعالى اگر او را مهلت داد، و جانبش را رعایت نمود، جانب مؤمنان را هم رعایت نموده، ثواب بیشترى به ایشان میدهد.
از این هم که بگذریم این سخنی است که شیطان گفته(لاغوینهم) چه ربطى به خداى تعالى دارد، اگر اغواء کار خدا بود از خود دفاع مینمود و آنرا انکار میکرد.[13]
«اغوا» در لغت به گمراهی، ناامیدی،[3] جهل ناشی از اعتقاد فاسد،[4] و رفتن به راه هلاکت، معنا شده است.[5]
در اینکه منظور از این سخن شیطان چیست و اینکه نسبت دادن گمراهی به پروردگار چه توجیهی دارد، نظریات گوناگونی ارائه شده است:
1. جبریون معتقدند؛ اینکه بگوییم خدا گمراه کرده هیچ اشکالى ندارد؛ زیرا تمام افعال مستند به خدا است. و معناى سخن شیطان هم این است که خدایا! به دلیل آنکه مرا گمراه کردى و نگذاشتى بر آدم سجده نکنم، و چون فتنه این کار از تو است، من هم تمامى بندگانت را گمراه میسازم![6]
2. گروه دیگری که به جبر اعتقادی ندارند، از آنجا که معتقدند نمیتوان هر خیر و شر و هر زشت و زیبایی را به گونهای به خداى تعالى نسبت داد، که مستلزم سلب مسئولیت از انسان گردد؛ برداشتهای دیگری از آیه دارند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
الف. گمراهکردن شیطان از جانب خدا به معناى ناامید کردن او است و در همین راستا شیطان میگوید: خدایا! از آنجا که مرا از رحمت خویش ناامید کردى، من هم بشر را به گناه کشانده و از رحمتت ناامید میکنم.
ب. مراد از گمراهشدن شیطان، گمراهی او از راه بهشت است، و معناى آیه این است که خدایا! اینکه مرا به دلیل نافرمانیم از راه بهشت گمراه کردى، من نیز ایشان را با دعوت خود از راه بهشت گمراه میکنم.
ج. مراد از جمله "بِما أَغْوَیْتَنِی" این است که خدایا به خاطر اینکه به من دستورى دادى و درگیر نافرمانی تو شدم، و بر آدم سجده نکردم، آدمیان را گمراه خواهم کرد. که نامیدن این فرایند به گمراهی از باب توسع و مجاز خواهد بود.[7]
د. ساحت قدس پروردگار از اینگونه امور منزّه است و این هم از بیادبی و عدم معرفت شیطان نسبت به مقام پروردگار است که چنین نسبتی را به خدا داده است؛ زیرا پروردگار همان دستوری را که به شیطان داد، به فرشتگان هم چنین توصیهای فرمود، آنان پذیرفتند و مقرب درگاه شدند، او مخالفت کرد و از درگاه الهی رانده شد.[8]
این عادت مستکبران است که کار زشت را به خود نسبت نمیدهند و به گردن دیگران میگذارند. اما اولیای الهی، هنگامی که با مشکلی برخورد کردند، در کمال ادب و تواضع، از خدای مهربان یاری میجویند: «وَ أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ»؛[9] و ایّوب را یاد کن آنگاه که پروردگارش را ندا داد: به من بیمارى و رنج رسیده است، و تو مهربانترین مهربانانى.
هـ. بعضی از مفسران معتقدند؛ از اینکه ابلیس گمراهی خود را به خدا نسبت داد و خدا هم آنرا رد نکرد، میتوان فهمید که مقصود از گمراهشدن او در ماجرای سرپیچى از سجده بر آدم(ع) نبود؛ زیرا هیچ رابطهاى میان سرپیچى ابلیس و معصیت انسان وجود ندارد، تا ابلیس با نافرمانی خود وسیله معصیت بشر را فراهم کند، بلکه مقصود از این اغواء، آن گمراهی است که ابلیس از خطاب خدایى استشمام نمود، و فهمید که لعنت مطلقه خدا که همان دورى از رحمت او و گمراهى از طریق سعادت است، براى همیشه در بارهاش مسلم شده است. البته این استقرار لعنت، گزافى و بیهوده نبوده، بلکه اثر آن گمراهی اولیه است که ابلیس با اختیار خود آن را برگزید، پس گمراهی او از طرف خدا، ابتدا به ساکن نبوده، بلکه نوعی مجازات است که هیچ اشکالى ندارد، و به همین جهت بود که خداى تعالى هم گمراهکردن مجازاتی را انکار نکرده، بلکه در آیه: «یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ»،[10] به آن اعتراف و تصریح میفرماید.
به این ترتیب ارتباط میان «گمراهکردن شیطان توسط خدا» با «گمراهکردن مردم توسط شیطان» روشن میشود؛ یعنى به خاطر اینکه او خودش از رحمت خدا و سعادت دور شده، و این دورى به خاطر لزوم و همیشگى لعنت خدا، قرین او گشته؛ لذا هر وقت که با وسوسهها و تسویلات خود به درون دلى رخنه کند و نزدیک شود، همین نزدیکى او باعث دور شدن آن دل از خدا و رحمت او است.
خلاصه اینکه منظور از گمراهشدن شیطان توسط خدا، گمراهی جبری و بدون دلیل نیست. بلکه به عنوان مجازاتی برای او است که جمله "وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی" هم شاهدی بر این مدعا است.
اما از آنجا که مفسران این معنا را مانند مسلمات پنداشتهاند که جمله "بِما أَغْوَیْتَنِی" در صورتى که به ظاهرش حمل شود از اضلال ابتدایى سر در میآورد. و مسلم پنداشتهاند که مقصود از غوایت همان سجده نکردن بر آدم است. آنگاه براى اینکه اشکال اضلال ابتدایى و جبری را دفع کنند، در مقام توجیه آیه بر آمده، و در اصل استناد شر و صدورش از خدا که آیا جایز است یا ممتنع، اختلاف کردهاند.[11]
نظیر این بحث، گفتوگوهایی است که پیرامون انظار(مهلت دادن) در جمله "فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ"،[12] وجود دارد که این مهلت دادن به ابلیس و او را براى همیشه به جان بشر انداختن کار قبیحى است، و ترجیح دادن مرجوح بر راجح است.
جبریون که این عمل را جایز شمردهاند میگویند: آیه شریفه دلالت میکند بر اینکه حسن و قبح که عقل، افعال ما را با آن توجیه و تعلیل میکند، تنها ملاک و محک افعال ما است، و در افعال خداى تعالى تأثیر ندارد، و دست عقل از داورى نسبت به افعال او کوتاه است. پس خداى سبحان به هر کس هر چه بخواهد ثواب میدهد، و هر کسى را بخواهد عقوبت میکند، بدون اینکه جهتى را ترجیح دهد، و حتى در جهت خلاف واقع میتواند عمل کند.
آنها میگویند؛ اگر کسى بگوید شخص حکیمی مردمى را در خانهاى محبوس کرد و آتش فراوان بر آنان افروخت و مارهاى زهرآگین به جانشان انداخت و در عین حال هیچ قصد آزار ایشان را نداشت، نه میخواست بسوزند، و نه میخواست مسموم شوند، چنین کسى عقل و فطرت انسانى خود را از دست داده، و بنابر این به حکم فطرت، خداى تعالى که شیطان را مهلت داده، خواسته است تا بعضی از بندگانش گمراه گردند.
اما گروه دوم، آیه را چنین توجیه کردهاند که خداى تعالى از ازل میدانست که ابلیس و پیروانش با کفر و گناه میمیرند، و به جرم کفر و فسقشان جهنمی میشوند، چه او ابلیس را مهلت دهد و چه ندهد. علاوه بر اینکه خداى تعالى اگر او را مهلت داد، و جانبش را رعایت نمود، جانب مؤمنان را هم رعایت نموده، ثواب بیشترى به ایشان میدهد.
از این هم که بگذریم این سخنی است که شیطان گفته(لاغوینهم) چه ربطى به خداى تعالى دارد، اگر اغواء کار خدا بود از خود دفاع مینمود و آنرا انکار میکرد.[13]
[1]. اعراف، 16.
[2]. حجر، 39.
[3]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 15، ص 140، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
[4]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 620، دمشق، بیروت، دارالقلم، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
[5]. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 5، ص 131، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش.
[6]. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 2، ص 578، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ سوم، 1407ق.
[7]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 162، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 12، ص 238- 239، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش.
[8]. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 286، تهران، اسلام، چاپ دوم، 1378ش.
[9]. انبیاء، 83.
[10]. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 91، ترجمه المیزان، ج 1، ص 141. آیه شهادت میدهد بر اینکه یک مرحله از ضلالت و کورى دنبال کارهاى زشت انسان به عنوان مجازات در انسان گنهکار پیدا میشود، و این غیر آن ضلالت و کورى اولى است که گنهکار را به گناه وا داشت؛ چون در آیه مورد بحث میفرماید: «وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ»؛ خدا با این مثل گمراه نمیکند مگر فاسقان را). اضلال را اثر و دنباله فسق معرفى کرده، نه جلوتر از فسق، معلوم میشود این مرحله از ضلالت غیر از آن مرحلهای است که قبل از فسق بوده، و فاسق را به فسق کشانید.
[11]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 163- 164؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، ج 12، ص 327- 238.
[12]. حجر، 37.
[13]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 163؛ آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیة، علی عبدالباری، ج 7، 294، بیروت، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415ق؛ کشاف، ج 2، ص 578.