ابتدا باید گفت که در زبان عربی و در هر زبانی، یک کلمه میتواند با توجه به قرائن و شواهد پیرامونی، دارای معانی گوناگونی باشد؛ از اینرو تا مشخص نشده است که دو کلمه در دو جایگاه متفاوت دارای یک معنا هستند، نباید در مورد اختلاف آنها سخن گفت. نکتهی دیگر آنکه در قرآن کریم، گاه خدا از زبان خود سخن گفته و گاه سخن دوستان و دشمنان خود را نقل میکند؛ لذا ممکن است دو سخن متعارض وجود داشته باشد، اما گوینده آن یک نفر نباشند.
با توجه به آنچه گفته شد، باید گفت خدای متعال در آیاتی از قرآن خود را حفیظ معرفی میکند، بدین معنا که هیچ کار و فعالیتی در هستی از نگاه و قدرت او دور نیست.
در همین راستا در آیهای میفرماید: «وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ»؛[1]
کسانى که غیر خدا را ولىّ خود برگزیدند خداوند حساب اعمال آنها را نگهمیدارد، و از نیّتهایشان آگاه است تا به موقع حساب آنها را برسد و کیفر لازم را به آنها بدهد.
سپس روى سخن را به پیامبر(ص) کرده، میفرماید:
«وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ»؛ تو مأمور نیستى که آنها را مجبور به قبول حق سازى. وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت، و رسانیدن پیام خدا به همه بندگان است.
این تعبیر، بیانگر واقعیتی است که خداوند میخواهد بندگان آزاد باشند و راه او را با اراده و اختیار خود بپویند؛ چرا که ارزش واقعى ایمان و عمل صالح در همین است، و ایمان و عمل اجبارى ارزش معنوى ندارد.[2]
در آیهای دیگر حضرت هود(ع) خطاب به مشرکان میگوید: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ»؛[3] اگر شما از راه حق روى برتابید به من زیانى نمىرسد؛ چرا که من رسالت خویش را به شما ابلاغ کردم.
سپس همانگونه که بتپرستان او را تهدید کرده بودند، او به طرز شدیدترى آنها را به مجازات الهى تهدید میکند و میگوید: «وَ یَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَیْئاً»؛ اگر شما دعوت حق را نپذیرید خداوند بزودى شما را نابود کرده و گروه دیگرى را جانشین شما میکند و هیچگونه زیانى به او نمیرسانید.
و بعد از آن میگوید: «إِنَّ رَبِّی عَلى کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ»؛ این را هم بدانید که پروردگار من حافظ همه چیز و نگاهدارنده هر گونه حساب است. نه فرصت از دست او میرود، نه موقعیت را فراموش میکند، نه پیامبران و دوستان خود را به دست فراموشی میسپارد، و نه حساب هیچکس از علم او بیرون است، بلکه همه چیز را میداند و بر هر چیز مسلط است.
این واقعیت در آیات فراوانی از قرآن تکرار شده است؛ مانند:
«لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ»؛[4] تو سیطره و غلبه بر آنها ندارى. و «ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ»؛[5] تو موظف به اجبار آنها نیستى.
اما در آیهی 104 سورهی مائده که در پرسش آمده است، خداوند ابتدا میفرماید: «قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ»؛[6] دلائل و نشانههاى روشن در زمینه توحید و نفى هر گونه شرک براى شما آمد. کلمه «بصائر»، معمولاً در بینش فکرى و عقلانى به کار برده میشود، و گاهى به تمام امورى که باعث درک و فهم مطلب است، اطلاق میگردد، و در این آیه شریفه، به معناى دلیل و شاهد و گواه آمده است.[7]
سپس براى اینکه روشن سازد این دلایل به قدر کافى حقیقت را آشکار میسازد و جنبهی منطقى دارد، میگوید: «فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها»؛ آنهایى که به وسیله این دلائل چهره حقیقت را بنگرند به سود خود گام برداشتهاند، و آنها که مانند نابینایان از مشاهدهی آن خود را محروم سازند به زیان خود عمل کردهاند.
و در پایان آیه از زبان پیامبر(ص) مىگوید: «وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ»؛ من نگاهبان و حافظ شما نیستم.
در اینکه منظور این جمله چیست، مفسّران دو احتمال دادهاند:
- اینکه من حافظ اعمال و مراقب و مسئول کارهاى شما نیستم، بلکه خداوند همه را نگاهدارى میکند و پاداش و کیفر هرکس را خواهد داد، وظیفه من تنها انذار و ابلاغ رسالت و تلاش و کوشش هر چه بیشتر در راه هدایت مردم است.[8]
- من مأمور و نگاهبان شما نیستم، که با جبر و زور شما را به ایمان دعوت کنم، بلکه تنها وظیفه من بیان منطقى حقایق است و تصمیم نهایى با خود شما است.[9]
البته مانعى ندارد که هر دو معنا از این عبارت، اراده شود.[10]
بنابراین، عبارت «و ما أنا علیکم بحفیظ» نقل سخنی از پیامبر(ص) است، نه سخن مستقیم خدا تا با دو آیهی دیگر، تعارض و تنافی داشته باشد.[11]
به عبارت دیگر، اگر پیامبر(ص) میفرمود: «ما الله حفیظ علیکم». یعنی خداوند نگهبان شما نیست، این سخن با آیاتی که خداوند را حفیظ اعلام میکند متعارض بود، اما اگر بگوید من موظف به اجبار کردن شما در پذیرش دین نیستم، هیچ تعارضی وجود نخواهد داشت؛ زیرا هم گوینده سخن متفاوت است و هم معنای کلمه.
[1]. شوری، 6.
[2]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 20، ص 355، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[3]. هود، 57.
[4]. غاشیه، 22.
[5]. ق، 45.
[6]. انعام، 104.
[7]. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 7، ص 302، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، 1417ق؛ تفسیر نمونه، ج 5، ص 389.
[8]. تفسیر نمونه، ج 5، ص 389 – 390؛ فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 13، ص 105، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
[9]. تفسیر نمونه، ج 5، ص 389 – 390؛ طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 160، تهران، اسلام، چاپ دوم، 1378ش.
[10]. تفسیر نمونه، ص 390.
[11]. «محافظت بندگان توسط فرشتگان به امر الهی»، 34817؛ «محافظت فرشتگان از انسانها»، 50843؛ «محافظت انسان توسط ملائکه»، 116273.