در پاسخ به بخش اول سؤال میتوان گفت: اینکه آیهی تطهیر در بین آیاتی است که به زنان پیامبر(ص) خطاب شده، نهایت چیزى که اقتضا میکند این است که هم سیاق با مطالب قبل و بعد خود است و اگر اختصاصى به همسران پیامبر(ص) نداشته باشد، لااقل به نحو عموم آنها را شامل میشود. اما باید توجه داشت که اولاً: با فرض پذیرش چنین مطلبى، بیش از یک ظهور سیاقى نیست و ظهور سیاقى تاب مقاومت در مقابل ادله محکم را نخواهد داشت. ناگزیر باید از این قرینه به دلیل وجود قراین زیاد دیگر، دست برداشت. ثانیاً: سیاق آیات چنین اقتضایى ندارد که آیهی تطهیر شامل زنان پیامبر شود.
نکته اوّل: در گفتار و نوشتار التفات و آوردن جمله معترضه، - و لو به سیاق واحد و همگون آن- بدون قرینه به گفتار و نوشتار لطمه میزند؛ اما اگر به همراه قرینه باشد، نه تنها مخالفتى با فصاحت و بلاغت ندارد، بلکه موجب زیبایى کلام میشود؛ لذا ضرورتى ندارد که در آیهی تطهیر به دلیل اینکه آیه در وسط آیاتى است که به زنان پیامبر(ص) خطاب شده است، گفته شود که شامل زنان پیامبر هم میشود؛ چون ممکن است از باب التفات یا جمله معترضه به افراد مشخصى(اصحاب کساء) اشاره کند و منحصر در آنها باشد و قراین زیادى این ادعا را تأیید میکند.
نکته دوم: در این آیات پیامبر مورد خطاب است که به زنانش اینگونه بگوید: «یا ایها النبى قل لازواجک...».
در ادامه هم خداوند خطاب را متوجه بیت رسالت و مقام نبوت ساخته، تا این نکته را بفهماند که علت این همه امر و نهى به زنان پیامبر(ص) برای این است که از این ناحیه هم پلیدى بر اهلبیت وارد نیاید؛ چون خداوند اراده کرده که پلیدى را از اهلبیت دور کند، پس سیاق هم منافات با حصر آیهی تطهیر در اصحاب کساء ندارد.
پاسخ بخش دوم سؤال: با بیان پیشین شاید دیگر نیازى به پاسخ مجدد نباشد و فقط بر این نکته باید تأکید ورزید که در روایات متواتر بیان شده است که مراد از اهلبیت؛ پیامبر(ص)، امام على، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین(ع) هستند و سایر ائمه هم به لحاظ حکم و تأویل آیه تطهیر، مشمول آن میشوند.
آنچه در سؤال بدان استناد شده؛ همان چیزى است که در کلمات بعضیها آمده که چون آیه تطهیر در ضمن آیات مربوط به نساء النبى(ص) قرار دارد، اگر اختصاص به زنان پیامبر اسلام(ص) نداشته باشد، حدّاقل آنها را به نحو عموم در بر میگیرد، اما این یک ادعاى بدون دلیل است، به علاوه ادله زیادى بر خلاف آن وجود دارد.
توجه به نکات زیر ما را در دستیابى به حقیقت این موضوع کمک میکند:
- اگر چه ما معتقدیم که نظم و ترتیب قرآن در زمان پیامبر(ص) و توسط آنحضرت صورت پذیرفته، اما باید توجه داشت که به مفاد دستهاى از روایات، آیه تطهیر مستقلاً نازل شده و حتى در یک روایت نیامده است که این آیه در ضمن آیات نساء النبى نازل گردیده است. شاهد این است که اگر این آیه از اینجا برداشته شود به انسجام و اتصال آیات خللى وارد نمیشود.[1]
اگر در این قسمت گنجانده شده است، بدین جهت بود که قرآن به تمام اعضاى خانواده پیامبر(ص) اشاره داشته باشد و آنها را دو دسته کند، عدهاى زنان پیامبر و دستهاى دیگر اهلبیت نبى(ص)، و بفهماند که تمام فامیلها و بستگان پیامبر از یک تار و پود نیستند، بلکه در این بین عده خاصى هستند که عنایت خاص الهى شامل حال آنها شده و از ناپاکیها، پاکیزه گردیدهاند.
به عبارت دیگر؛ اگر هم بپذیریم که در آیات قبل و بعد آیه تطهیر به زنان پیامبر(ص) خطاب شده، میتوانیم از دو راه دیگر اثبات نماییم که مراد از اهلبیت تنها اصحاب کساء - پیامبر(ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع)- هستند.
الف) التفات: التفات یکى از شیوههاى بیان است و موجب زیبا شدن گفتار و نوشتار میشود؛ مثل آنچه در فاتحة الکتاب آمده است که در آنجا خطاب از غائب (الحمد لله) به حاضر (ایاک نعبد) تبدیل شده است و التفات در آیه تطهیر هم براى فهماندن این نکته است که زدودن پلیدى از اهلبیت، به گونهاى از اهمیت برخوردار است که حتى به زنان پیامبر(ص)، چنین امر و نهى شده تا از ناحیه آنها عیب و ایرادى به اهلبیت نرسد.[2]
ب) اعتراض: آوردن جمله معترضه در کلام بلیغان و فصیحان رایج است و علت آن این است که مطلب بهتر در خاطرهها نقش بندد و استفاده از آن در قرآن بارها تکرار شده است.[3] در آیه مورد نظر، براى اینکه کسى توهّم نکند که اهلبیت عصمت و طهارت با همسران پیامبر یکسانند، چنین جمله معترضهاى آمده است؛ یعنى در جایی که سخن از امکان گناه و کارهای ناپسند برای زنان پیامبر(ص) هست، این امکان وجود دارد که چنین احتمالى هم در حق اهلبیت عصمت و طهارت داده شود، در حالی که آنها از اینگونه کردار به دور هستند؛ لذا در جملهاى معترضه تذکر داده شد: «انما یرید الله لیذهب...».[4]
- در این آیات، بعد از 20 ضمیر جمع مؤنث، لحن خداوند عوض و بهجاى آن ضمیر مذکر آورده شد، و این بزرگترین قرینه است که باید از ظهور سیاقِ ادعا شده، دست برداشت و نباید آیه تطهیر را خطاب به زنان پیامبر(ص) دانست.
- اهل لغت بر این عقیدهاند، که کلمه «اهل» بر همسر اطلاق نمیشود، مگر از باب مجاز،[5] و در آیه 73 سوره هود، اگر چه «اهل بیت» بر همسر اطلاق شده است، اما باید گفت که استعمال اعم از حقیقت است و با فرض وجود قرینه، مانعى از اراده معناى مجازى وجود ندارد و در آیه فوق الذکر قرینه بر چنین استعمالى وجود دارد، اما در آیهی تطهیر نه تنها بر این مجازیت قرینهاى نیست، بلکه قرینه بر خلاف آن وجود دارد؛ از این رو بعد از نزول آیه تطهیر امسلمه از پیامبر(ص) سؤال میکند که آیا او هم از اهل بیت است؟ یا از پیامبر(ص) درخواست میکند که او را جزو اهلبیت قرار دهد،[6] در حالى که اگر کلمه «اهل» شامل زنهاى پیامبر میشد، سؤال یا درخواست امسلمه بیمورد بود.
از همین باب است که زید بن ارقم میگوید: عنوان اهلبیت بر زنان صدق نمیکند.[7]
- طبق روایاتى که از اهلسنت نقل شده است، عائشه و امسلمه به صراحت اعلام داشتند که آیه تطهیر در شأن آنها نازل نشده است.[8] و به گفته علامه امینى، اگر این آیه زنان پیامبر را در بر میگرفت حتماً عائشه در جنگ جمل آنرا بر پیشانى شترش مینوشت، ولى او این کار را نکرد با اینکه به اینگونه دلایل نیازمند بود.[9]
با این وجود؛ دو طایفه مدعى شدند که آیه تطهیر در شأن زنان پیامبر(ص) نازل شده است. طائفه اول، برخى از راویان؛ مانند عکرمه، مقاتل بن سلیمان و عروة بن زبیر هستند که نوعاً نظریه شخصى خود را بیان داشتند و جایى هم که از ابن عباس روایت نقل کردهاند، به دروغگویی متهماند.[10]
طائفه دوم، برخى از مفسران اهلسنت هستند که با استناد به سیاق واحد، چنین مطلبى را ادعا کردهاند، اما وحدت سیاق - بر فرض قبول - نمیتواند در برابر ادله محکم مذکور مقاومت کند.
- در آیه 29 سوره احزاب، کلمه «تردن» بیانگر این نکته است که ذات پروردگار، مشیت فوق العادهاى درباره زنان پیامبر(ص) ندارد؛ یعنى آنها را مختار نمود و تذکر داد که اگر بخواهند افتخار همسرى پیامبر(ص) را داشته باشند، باید روش صالحان را در پیش گیرند.
اما در آیهی تطهیر، بخش «انما یرید الله» حکایت از مشیت و ارادهی تکوینى[11] ازلى حق تعالى بر پیدایش خاندانى دارد که از هر نوع زشتى پاکاند.
به عبارت روشن تر، در آیه تطهیر از طرفى «انما» آمده که بیانگر حصر اراده در زدودن پلیدی و تطهیر است، و از طرفى دیگر «عنکم» مقدم بر «اهل البیت» شده و کلمه «اهل» هم از باب حصر و اختصاص مفتوح شده و این دو بر حصر اذهاب رجس و تطهیر در اهلبیت و آنهایى که در «عنکم» مورد خطاباند، دلالت دارند؛ یعنى خدا اراده کرده تنها و فقط از شما اهل بیت رجس را بزداید.
بنابراین، اهل بیت از ویژگى خاصى بهرهمندند و «یُرید» دلالت بر ارادهاى از طرف خدا دارد که به دورى پلیدى از این خاندان تعلق گرفته است و این عنایت و توفیق شامل همهی انسانها نمیشود، بلکه آنهایى از این عنایت ویژه بهرهمند میشوند که با اختیار و خواسته خود زمینه آنرا فراهم کنند.
این اراده، اراده تخلفناپذیر است و نمیتواند مربوط به زنان پیامبر باشد؛ چون در آیات قبل از آیه تطهیر تصریح شده است که ممکن است شما بانوان به زندگى پست دنیایی میل پیدا کنید و در این صورت افتخار همسرى پیامبر را نداشته باشید.[12]
- الف و لام در کلمهی اهل البیت براى عهد است و اشاره دارد به حادثهاى که اتفاق افتاده است؛ یعنى کلمه اهل البیت، مانند «یوم الدار» که عنوان مشخصى است براى روزى که پیامبر(ص) عدهاى را در خانه ابوطالب جمع کرده بود و نبوتش را اعلام فرمود، عنوان مشیر[13] است و حکایت میکند از کسانى که در خانه معیّن(طبق روایات این خانه، خانه امسلمه بوده) در روز معیّنى زیر عباى پیامبر بودند و آنها عبارتاند از پیامبر(ص)، على، فاطمه، حسن و حسین(ع)؛[14] یعنى عنوان اهل البیت با عنوان آل عبا و اصحاب کساء فرقى ندارد.
به تعبیر فنى این یک قضیه خارجیه است نه حقیقیه، و قضایاى خارجیه گاهى این گونهاند که یک عنوان مشیر موضوع قضیه قرار میگیرد؛ مثلاً اگر گفته شود این دو عالم را اکرام کن؛ یعنى این دو شخص را که در خارج وجود دارند، و این بدیهى است که در قضایاى خارجیه حکم شامل غیر موضوع نمی شود.
اما شواهد:
الف) در آیات قبل و بعد «بیت» به صورت جمع به بانوان اضافه شده است که به معناى اتاق خانمها است، پس «البیت» هم باید اتاق مخصوصى باشد.
ب) طبق روایات آیه شامل شخص پیامبر(ص) هم میشود و براى شمول پیامبر(ص) آیا راهى غیر از چنین تفسیرى باقى میماند؟
ج) در آیه 73، سوره هود، کلمه «اهل البیت» با ال و لام آمده و در آنجا منظور «اهل خانه»؛ یعنى حضرت ابراهیم(ع) و ساره هستند و یقیناً احتمالاتى؛ مانند اهل قبله یا زنان ابراهیم و یا اقرباى ابراهیم، در آنجا منتفى است و این میتواند راهنماى ما در فهم کلمه اهل البیت در آیه تطهیر باشد.[15]
- با دقت در این آیات و آیه تطهیر میتوان ادعا کرد که سیاق آیه نه تنها دلالتى بر شمول آیه تطهیر نسبت به زنان پیامبر - چه به نحو اختصاص که فقط زنان پیامبر را در برگیرد و چه به نحو عموم که شامل زنان و غیر زنان شود- ندارد، بلکه موافق با این نظر است که آیه در شأن اصحاب کساء نازل شده است.
در این آیات، پیامبر(ص) مورد خطاب است: «یا ایها النبى قل لازواجک...»؛ یعنى خداوند به پیامبرش دستور داده که زنان خود را بین خدا و رسول و بین زندگانى دنیا مخیّر سازد. به علاوه فرموده: «یا نساء النبى من یأت منکنّ بفاحشة مبینة یضاعف لها العذاب و...» و این خطاب به زنها یا در استمرار فرمان خداوند به پیامبرش است که باید این دستورات را به زنانش ابلاغ کند، و یا از باب التفات است که خداوند مستقیماً به زنان پیامبر(ص) خطاب میکند.
فلسفه التفات در این آیه این است که زنان پیامبر(ص) منسوب به پیامبرند و براى حفظ حرمت مقام نبوت و بیت رسالت، خداوند آنها را مخاطب ساخته و فرمود، اگر از شما کسى زشتى آشکارى را مرتکب گردد دو برابر عذاب میشود و در ادامه خداوند مقام نبوت و بیت رسالت را مخاطب ساخته تا این نکته را بفهماند که سبب التفات به زنان پیامبر(ص) و نیز علت صدور این اوامر و نواهى، از بین بردن هرگونه پلیدى و پاکیزه ساختن این خانه است.
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس...»؛ یعنى اینکه خداوند از زنان پیامبر(ص) به اراده تشریعى خواسته تا این کارها را انجام دهند، به خاطر این است که از شما اهلبیت و مقام و بیت نبوت، پلیدى را دور کند و شاهد ما این است که آیه فرمود: «لیذهب عنکم الرجس» و نفرمود «الاذهاب الرجس» و لام براى تعلیل است، پس خداوند اراده کرده تکالیفى را متوجه زنان پیامبر(ص) کند. علت این اراده اذهاب پلیدى از اهلبیت است، تا از این ناحیه هم، به اهلبیت نبوت پلیدى و نقصى وارد نشود.
این حکایت از ارادهی تکوینى بر دور کردن پلیدى از اهلبیت دارد و این اصل و اساس است و آن قدر این اصل از اهمیت برخوردار است که خداوند حتى حاضر نیست از ناحیهی منسوبین به این بیت هم خسارتى به این بزرگواران وارد آید؛ لذا با امر و نهى تشریعى کیفر و پاداش دو برابر، براى همسران پیامبر(ص) مقرر کرده است.[16]
نتیجه اینکه، اولا: حصر آیه تطهیر در اصحاب کساء مخالفتى با سیاق ندارد، و اگر هم با ظهور سیاقى، منافات داشته باشد از باب التفات یا جمله معترضه، با توجه به قراین موجود باید گفت که آیه حصر در اصحاب کساء دارد.
ثانیا: مراد از اهل البیت؛ پیامبر(ص) و على، فاطمه، حسن و حسین(ع) هستند، یا از این باب که این اصطلاح یک اصطلاح ویژهاى در قرآن است،[17] و یا اینکه اهل البیت عنوان مشیر است.[18]
در پایان لازم است به این سؤال پرداخته شود که اگر اینگونه است، پس چرا ائمه اطهار(ع) واژه اهل بیت را برخود تطبیق کردهاند؟[19]
در پاسخ این سؤال باید گفت؛ بنابر این تفسیر که خطاب در آیه متوجه بیت نبوت و مقام رسالت است و سعه و ضیق محدوده این بیت باید از طریق قراین و روایات مشخص شود و قراین موجود بیانگر این نکتهاند که آیه تطهیر خواسته زمامدارى مسلمانان را بر عهده اهل بیت بگذارد.
اما شواهد:
الف) حضرت علی(ع) در جمع مهاجر و انصار، براى اولویت خود نسبت به زمامدارى مسلمانان به اهلبیت بودن خود تمسک کرد.[20]
ب) آنحضرت(ع) در شوراى شش نفره عمر، براى اثبات شایستگى خود، از آیه تطهیر کمک میگیرند.[21]
ج) امام حسن(ع) هم زمانی که به خلافت رسید، در اثبات لیاقت خود براى زعامت امت اسلامى به آیه تطهیر استناد کرد.[22]
د) امام سجاد(ع) هم از این عنوان در اثبات شایستگى خود، کمک گرفتهاند.[23]
هـ) پیامبر(ص) به مدت شش ماه یا بیشتر هر روز صبح، زمانى که براى اقامه نماز به مسجد مشرف میشدند، بر در منزل فاطمه(س) و على(ع) میایستادند و میفرمودند: «انما یرید الله لیذهب...».[24]
آیا پیامبر هدفى جز این داشت که به مردم اعلام کنند، بعد از او به سراغ خانه دیگرى نروند؟!
لذا است که این عنوان شامل ائمهی اطهار میشود؛ چرا که آنها رهبران واقعى امت اسلامیاند.
این مطلب حتى بنابر این تفسیر که «الف و لام» براى عهد خارجى است و عنوان «اهل البیت» عنوان مشیر باشد نیز صادق است؛ زیرا طبق این دیدگاه هم کلمه «اهل البیت» از دو دید مورد لحاظ قرار میگیرد:
- این کلمه به مناسبت نزول مورد لحاظ قرار گیرد.
- این عنوان به مناسبت حکمى که بر آن بار شده است؛ یعنى زدودن رجس و اثبات طهارت، مورد لحاظ واقع شود.
به لحاظ اول اهل بیت تنها آل کساء هستند؛ یعنى همان پنج شخصیتى که در روز مشخص در زیر عبا بودند.
اما به لحاظ دوم؛ چون سایر ائمه(ع) در مفاد آیه تطهیر با پنج تن آل عبا، شریک و یکسانند؛ لذا این عنوان بر آنها هم صادق است و شاید به همین مناسبت است که پیامبر(ص) فرمود: «سلمان از ما اهل بیت است».[25]
در همین راستا امام صادق(ع) در جواب ابن کثیر، فرمود: «اهل البیت همان پنج نفر هستند، اما ائمه دیگر با استمداد از آیه دیگرى از قرآن؛ یعنى "اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى کتاب الله" مشمول این عنایت ویژه گردیدهاند»؛[26] یعنى تأویل آیه، رهبران دیگر را مورد این عنایت و زدودن رجس از آنان قرار داده است. تأویل آیهی تطهیر، آیهی اولوا الارحام است که اثبات مینماید آیهی تطهیر شامل ائمهی اطهار هم میشود.[27] اما نه از طریق لفظ، بلکه از باب شرح و تأویل.
[1]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 311 – 312، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[2]. محقق کرکی، علی بن عبد العال، نفحات اللاهوت فی لعن الجبت و الطاغوت، مقدمه، امینی، محمد هادی، ص 83 - 85، تهران، ناصر خسرو، بیتا.
[3]. یوسف، 28 - 29؛ نمل، 34 - 35 ؛ بقره، 73 - 75؛ واقعه، 76؛ لقمان، 13 و لقمان، 16.
[4]. ر. ک: اهل بیت در آیه تطهیر، ص 60 - 62؛ اشراقى، شهاب الدین، فاضل لنکرانى، اهل بیت، ص 53 - 81.
[5]. اهل لغت بین «اهل رجل» و «اهلبیت» او فرق گذاشتهاند و استعمال اهلبیت را بر زنان از باب مجاز و مسامحهگویى میدانند. ر. ک: واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق، مصحح، شیری، علی، ج 14، ص 36، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ اول، 1414ق؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق، مصحح، میر دامادی، جمال الدین، ج 11، ص 29، دار صادر، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ سوم، 1414ق؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص 96، بیروت، دار القلم، چاپ اول، 1412ق. لذا به مفاد بعضى از روایات پیامبر(ص) اگرچه امسلمه را از اهل و همسران خود میداند، اما نپذیرفتند که از اهلبیت او باشند. ر. ک: سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 5، ص 198، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1404ق؛ طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 22، ص 7، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق؛ نفحات اللاهوت فی لعن الجبت و الطاغوت، ص 84؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 35، ص 217 و 228، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق؛ مرقاة الوصول، ص 106؛ مشکل الآثار طحاوى، ج 1، ص 334.
[6]. ر. ک: ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، شمس الدین، محمد حسین، ج 6، ص 367 - 368، بیروت، دار الکتب العلمیة، منشورات محمدعلی بیضون، چاپ اول، 1419ق.
[7]. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلی رسول الله(ص)(صحیح مسلم)، محقق، عبدالباقی، محمد فؤاد، ج 4، ص 1873، ج 2408، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، بیتا؛ بحار الانوار، ج 35، ص 230؛ هیتمی سعدی، أحمد بن محمد، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، محقق، عبدالرحمن بن عبدالله، کامل محمد خراط، ج 2، ص 437، لبنان، مؤسسة الرساله، چاپ اول، 1417ق؛ مرعشی تستری، قاضی نور الله، احقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9،ص 320 و ج 24، ص 95، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1409ق؛ اهل بیت در آیه تطهیر، ص 119؛ بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 61 و ج 4، ص 469، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، 1416ق.
[8]. تهذیب تاریخ دمشق، ج 4، ص 908؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 8، ص 559، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش؛ قندوزى، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذو القربى، ج 2، ص 227 و ج 3، ص 368، قم، اسوه، چاپ دوم، 1422ق؛ الصواعق المحرقه، ج 2، ص 422 و 423؛ اهل بیت در آیه تطهیر، ص 20 - 28؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 316 – 324.
[9]. به نقل از: اهل بیت در آیه تطهیر، ص 78.
[10]. ر. ک: اهل بیت در آیه تطهیر، ص 22؛ احقاق الحق و ابطال الباطل، پاورقی، ج 2، ص 502.
[11]. اراده تکوینى ارادهاى است که به فعل خود مرید؛ یعنى به تکوین و ایجاد آن تعلق میگیرد و این اراده هم براى خدا است و هم براى بشر، امّا اراده تکوینى بشر همیشه شدنى نیست و مقهور اراده ازلى میباشد. اما اراده تشریعى ارادهاى است که به فعل دیگرى تعلق میگیرد بدین اعتبار که وى آنرا به اختیار خود انجام دهد. و این همان امر و نهى خدا است که از طرف مکلف، هم امتثال آن امکان دارد و هم عدم امتثال آن.
[12]. ر. ک: اهل بیت، ص 81 - 92.
[13]. یعنى عنوانى که اشاره به خارج دارد و آن چیزى که موضوعیت دارد خارج است نه عنوان.
[14]. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق، رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 4، ص 276 – 277، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 22، ص 5؛ تفسیر القرآن العظیم(ابن کثیر)، ج 6، ص 368.
[15]. ر. ک: اهل بیت، ص 112 - 142.
[16]. ر. ک: اهل بیت در آیه تطهیر، ص 38 - 51.
[17]. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 312.
[18]. ر. ک: اهل بیت، ص 112.
[19]. تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 275.
[20]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، محقق، مصحح، ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 6، ص 11 – 12، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق.
[21]. ابن بطریق، یحیی بن حسن، عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، ص 85 – 86، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1407ق؛ بحرانى، سید هاشم، غایة المرام و حجة الخصام، محقق، عاشور، سید علی، ج 2، ص 32 – 33، بیروت، موسسة التاریخ العربی، چاپ اول، 1422ق.
[22]. قاموس الرجال، ج 6، ص 20.
[23]. ابن طاووس، على بن موسى اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه، فهرى زنجانى، سید احمد،، ص 177، تهران، جهان، چاپ اول، 1348ش.
[24]. تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص 365؛ احمد بن حنبل، مسند، ج 3، ص 259.
[25]. شوشترى، محمد تقى، قاموس الرجال، ج 5، ص 186، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1410ق.
[26]. تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 273.
[27]. ر. ک: اهل بیت، ص 112 – 143، 5 - 53.