هر ازدواج و وصلتی ممکن است که به انگیزههای مختلفی صورت گیرد و همیشه وصلت دو خانواده دلیل بر این نیست که آن دو خانواده از هر نظر دارای فکر و عقیدۀ مشترکی بوده و هیچگونه اختلاف فکری ندارند. مضافا بر اینکه ممکن است در یک برههای از زمان دو نفر با هم از هر جهت هماهنگ باشند و نقاط مشترک زیادی داشته باشند، ولی بعد از گذشت اندک زمانی اختلافات بروز نماید. و از آنجا که پیامبر اکرم(ص) مأمور به قصاص قبل از جنایت نبود با چنین ازدواجهایی مخالفت نکرد. بنابراین، تنها این ازدواج دلیل بر تأیید یک فرد در تمام طول عمرش نمیشود.
گفتنی است که رقیه در سال 2 ه. ق. و زینب در سال 8 ه. ق. در 31 سالگی از دنیا رفتند.
همچنین نامهایی مثل ابوبکر، عمر، عثمان، عائشه اختصاص به شخص یا قبیله خاصی نداشت، بلکه از اسامی رایج در جامعۀ آنروز بود و از آن جهت که این اسامی دارای معانی مناسبی بودهاند، ائمه این اسامی را برای فرزندان خود انتخاب میکردند. همانگونه که قبل از شیخین و عثمان بسیاری از افراد این اسامی را برای فرزندان خود انتخاب کرده بودند. پس انتخاب این اسامی توسط ائمه(ع) دلیل بر دوستی و علاقه به شخص خاصی نبوده است.
سؤال شما به سه بخش تقسیم میشود:
- چرا پیامبر(ص) با دختران ابوبکر و عمر ازدواج کرد؟
- چرا ازدواجهایی بین اهلبیت(ع) و خاندان خلفاء صورت گرفت؟
- چرا ائمه(ع) اسامی فرزندان خود را ابوبکر، عمر، عایشه و ... گذاشت؟
- ماجرای ازدواج پیامبر(ص) با دختران ابوبکر و عمر
برای پاسخ به این سؤال باید به اهداف مقدسی که پیامبر اکرم(ص) از ازدواجهاى خود داشتند برگردیم. یکی از اهداف آنحضرت(ص) جهت سیاسى - تبلیغى بود؛ تا با ازدواج موقعیت خود را به عنوان پیامآور و رسول خدا در بین قبایل مستحکم گرداند و بر نفوذ سیاسى و اجتماعی خود بیفزاید و از اینراه براى رشد و گسترش اسلام استفاده نماید.
در راستاى این هدف پیامبر(ص) با زنانی که ازدواج کردند عبارتاند از:
عائشه دختر ابوبکر از قبیلهی «تیم»، حفصه دختر عمر از قبیلهی بزرگ «عدى»، ام حبیبه دختر ابوسفیان از قبیلهی نامدار بنیامیه، ام سلمه از قبیلهی بنیمخزوم، سوده از قبیلهی بنیاسد، میمونه از قبیلهی بنیهلال، و صفیه از یهودیان بنیمصطلق.
ازدواج مهمترین پیوند و میثاق اجتماعى است، به ویژه در آن فرهنگ تأثیر بسیارى از خود به جا میگذارد.
در آن محیطى که جنگ و خونریزى و غارتگرى رواج داشت، بلکه به تعبیر "ابن خلدون" جنگ و خونریزى و غارتگرى جزو خصلت ثانوى آنان شده بود،[1] بهترین عامل بازدارنده از جنگها و عامل وحدت و اُلفت، پیوند زناشویى بود.
از اینرو، پیامبر(ص) با قبایل بزرگ قریش، به ویژه با قبایلى که بیش از دیگران با پیامبر(ص) دشمن بودند، مانند بنیامیه و بنیمصطلق، ازدواج نمود. اما با قبایل انصار که از سوى آنان هیچ خطرى احساس نمیشد و آنان نسبت به پیامبر(ص) دشمنى نداشتند، ازدواج نکرد. گیورگیو، نویسنده مسیحى مینویسد:
"محمد ام حبیبه را به ازدواج خود درآورد تا بدین ترتیب داماد ابوسفیان شود[2] و از دشمنى قریش نسبت به خود بکاهد. در نتیجه پیامبر با خاندان بنیامیه و هند زن ابوسفیان و سایر دشمنان خونین خود خویشاوند شد و ام حبیبه عامل بسیار مؤثرى براى تبلیغ اسلام در خانوادههاى مکه شد".[3]
آنها به همین قدر خوشحال بودند و مباهات میکردند که زنى از قبیلهی آنان به نام همسر پیامبر(ص) نامیده شده، و این افتخار براى آنها حاصل گشته است، و به این ترتیب رابطه و پیوند اجتماعى آنها با پیامبر(ص) محکمتر، و در دفاع از او مصممتر میشدند.
ام سلمه از طایفهی بنیمخزوم - طایفهی ابوجهل و خالد بن ولید - بود، وقتى که رسول خدا(ص) وى را به همسرى خویش درآورد، خالد بن ولید موضعگیرى شدید خود را در برابر مسلمانان مورد تجدید نظر قرار داد و پس از مدتى نه چندان طولانى اسلام آورد.
پس از ازدواج رسول خدا(ص) با جویریه و صفیه هیچگونه تحرکى را از سوى بنینضیر و بنیمصطلق در برابر آنحضرت مشاهده نمیکنیم. از سوى دیگر، مشاهده میکنیم که جویریه از جهت برکتآفرینى براى قوم و قبیلهاش یک زن نمونه شناخته میشود، و صحابهی رسول خدا(ص) یکصد خانوار از اسیران قوم و قبیله وى را به دلیل ازدواج پیامبر(ص) با او آزاد میکنند و میگویند: اینان خویشاوندان رسول خدایند! و پر واضح است که چنین منتگذارى بر یک طائفه و قبیله از سوى مسلمانان چه تأثیر بسزایى در عمق جان آنان داشت.
بنابراین، اگر ازدواج پیامبر با دختر کسی را بخواهیم دلیل بر بزرگی شخصیت آن فرد بدانیم، باید بگوییم ابوسفیان نیز از افراد مورد علاقهی پیامبر بود، در حالی که کینه و عناد و دشمنی او و همسرش(هند) نسبت به اسلام و شخص پیامبر غیرقابل انکار است.
- ازدواج نمودن فرزندان پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) با فرزندان و نوادگان بعضی از صحابه هیچ دلیلی بر دوستی و محبت با شخص آن صحابی نیست. چه بسا فرزندانی که با پدران و اجداد خود هم عقیده نبود! آیا در تاریخ اسلام امثال مصعب بن عمیرها که برخلاف پدر و مادر مشرک خود به پیامبر ایمان آورده و از یاران نزدیک پیامبر شدند کم بودند؟ آیا کسی شک دارد که محمدبن ابوبکر از یاران و شیعیان امام علی(ع) بود؟ و چه بسیارند از این نمونهها! علاوه بر اینکه همیشه وصلت دو فرد دلیل بر این نیست که آن دو فرد در همۀ زمانها از هر نظر دارای فکر و عقیدۀ مشترکی بوده و هیچگونه اختلاف فکری نداشته باشند، چه بسا که در یک برههای از زمان، دو نفر با هم از جهاتی هماهنگ و هم عقیده باشند و نقاط مشترکی داشته باشند، ولی بعد از گذشت اندک زمانی اختلافات بروز نماید. و از آنجا که پیامبر اکرم(ص) و اهلبیت(ع) مأمور به قصاص قبل از جنایت نبودند با چنین ازدواجهایی مخالفت نکردند. بنابراین، تنها ازدواج پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) با فردی نمیتواند دلیل بر صلاحیت آن فرد و خانوادهاش از تمام جهات حتی جهات سیاسی باشد. و شاهد این نکته آن است که در زمان ما نیز ازدواجهای متعددی بین دختر و پسر شیعه و سنی و یا خانواده مذهبی با خانواده غیرمذهبی صورت میگیرد با اینکه دو خانواده با هم، همعقیده و همفکر نیستند ولی با یکدیگر ازدواج میکنند.
اما در جریان ازدواج عثمان با دختران پیامبر باید بگوییم:
اولاً: رقیه دختر پیامبر(ص) از حضرت خدیجه بود و پیش از بعثت در مکّه زاده شد. اگرچه برخی معتقدند که وی با عتبه فرزند ابولهب(عموی پیامبر) ازدواج کرد، امّا مشهور آن است که همسر عثمان بن عفّان بود و همراه وی به حبشه کوچ کرد و پس از بازگشت به مدینه، در سال 2 ه. ق درگذشت. پیامبر در مرگ وی بسیار گریست و او را در قبرستان بقیع در مدینه دفن کرد[4] و فرمود: "به گذشتۀ شایسته ما، عثمان بن مظعون بپیوند[5]." همچنین زینب دختر ارشد پیامبر(ص) و خدیجه، که در سال 23 پیش از هجرت، در مکّه متولّد شد. با پسر خالهاش ابوالعاص بن ربیع ازدواج کرد. هنگامی که در سال 2 ه. ق در غزوۀ بدر همسرش به اسارت سپاه اسلام در آمد، زینب گردنبندی را که مادرش در شب ازدواج به وی بخشیده بود، نزد پدر فرستاد و چون پیامبر(ص) یادگار خدیجه را دید، از وی به نیکی یاد کرد و گریست و از اصحاب خواست تا از حق خویش درگذرند و ابوالعاص را بدون فدیه رها سازند. با موافقت مسلمانان، پیامبر دامادش را رها کرد و از او خواست تا به محض ورود به مکّه، دخترش زینب را نزد او بفرستد؛ زیرا دختران مسلمان بر همسران مشرک حرام شده بودند. ابوالعاص به عهد خود وفا کرد. در جریان این سفر، زینب کودکش را سقط نمود. در سال 6 ه. ق نیز ابوالعاص در جنگی دیگر اسیر شد و به وساطت زینب رهایی یافت، امّا سرانجام در سال 7 ه. ق اسلام آورد و بار دیگر با زینب ازدواج کرد. نخستین فرزند زینب که پسری به نام علی بود در کودکی درگذشت و دخترش اُمامه، پس از شهادت خالهاش حضرت فاطمه زهرا(س) به عقد امام علی(ع) در آمد.[6] زینب در سال 8 ه. ق[7] و یا در سال 10 هـ ق[8] و در 31 سالگی از دنیا رفت. در گزارشهای تاریخی به مکان دفن وی تصریح نشده است؛ اما بر اساس روایتی از رسول خدا(ص) که فرمود: «زینب را به سلف صالح عثمان بن مظعون ملحق کنید»،[9] میتوان گفت وی در قبرستان بقیع و در مدینه دفن شد.
بنابر این، رقیه و ام کلثوم، پیش از ظهور اسلام همسر دو پسر عبدالعزی بن عبدالمطلب(ابولهب) شدند و وقتی سورۀ "تبت" در نکوهش ابولهب نازل شد، با لجاجت و اصرار وی پسرانش، دختران پیامبر(ص) را طلاق دادند، این زنان پس از آنکه از همسران خود جدا شدند و اسلام آوردند، یکی پس از دیگری به ازدواج عثمان درآمدند.[10] لذا ازدواجها دلیل بر رضایت پیامبر(ص) از موضعگیریهای عثمان بعد از رحلت آنحضرت ندارد. اگر ازدواج با دختران پیامبر باعث امتیازی شود باید بگوییم شوهران قبلی آنان نیز دارای این امتیازات بودهاند، درحالی که در اسلام امتیاز فقط به تقوا است: ".. إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ..".[11]
ثانیاً: همانگونه که در نزد عقلای عالم، شخصی را به دلیل گناه و ظلمی که سالهای بعد قرار است که انجام دهد، قبل از ارتکاب آن جرم، مجازات نمیکنند، نظر اسلام نیز همینگونه بوده و پیامبر(ص) و ائمه(ع) نیز موظف بودند که بر اساس ظاهر امور دنیوی با مردم رفتار نمایند.
- آنچه مسلم است این است که حضرات ائمهی معصومین(ع) اسامی فرزندان خود را ابابکر، عمر، عایشه و ... گذاشتند و حتی یکی از نامهای امام زمان(عج) و یکی از کنیههای امام رضا(ع) ابوبکر است.[12] ولی دلیل انتخاب چنین نامهایی، این بود که، اولاً: این نامها، نامهای مرسوم و رایج بین مردم عرب آن زمان بود و اختصاص به شخص خاصی نداشت. با مراجعه به کتب رجال معلوم میشود چه حجم زیادی از راویان دارای این اسامی بودند.
ثانیا: این اسامی که دارای معانی خوبی بود و ائمه(ع) بر اساس آن معانی چنین نامهایی را بر فرزندان خود نهادند، مثلاً کلمۀ عمر یعنی کسی که عمر طولانی خواهد نمود.[13] ابوبکر یعنی پدر فرزند شاداب و تازه متولد شده[14] و عائشه یعنی کسی که زندگی و عمر طولانی نموده و انسانی مرفه است.[15]
[1]. «اعراب جاهلی و زنده به گور کردن دختران»، 41374؛ «توصیف مردم قبل از اسلام در خطبه فدکیه»، 28433؛ «اعراب جاهلی و زنده به گور کردن دختران»، 85835.
[2]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، البجاوی، علی محمد، ج 1،ص 45؛ ج 4، ص 1843، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.
[3]. ر. ک: «ازدواج پیامبر(ص) با ام حبیبه»، 32196؛ گیورگیو، کنستان ویژریل، محمد پیامبرى که از نو باید شناخت، ترجمه، منصوری، ذبیح الله، ص 207.
[4]. محب الدین طبری، أحمد بن عبد الله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی علیهم السلام، ص 162 – 163، قاهره، مکتبة القدسی، 1356ق.
[5]. نورالدین على بن أحمد السمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى، ج 3، ص 85، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 2006م.
[6]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق، عطا، محمد عبد القادر، ج 8، ص 25، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق.
[7]. الطبقاتالکبرى، ج 8، ص 28.
[8]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 5، ص 19، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا.
[9]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، البجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1054، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.
[10]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 6، ص 114، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
[11]. حجرات،13
[12]. مقاتل الطالبیین، ص 453؛ طبرسی نوری، میرزا حسین، نجم الثاقب، ج 1، ص 91، قم، مسجد مقدس جمکران، چاپ دهم، 1384ش.
[13]. بندر ریگی، محمد، المنجد، ج 2، ص 1184، حرف عین، تهران، انتشارات ایران، بیتا.
[14]. همان، ج 1، حرف باء، ص 96-97.
[15]. همان، ج 2، حرف عین، ص 1213. برای اطلاع بیشتر، ر. ک: سؤال 1349 (سایت: 2472).