لطفا صبرکنید
10894
- اشتراک گذاری
معنای لغوی ایدئولوژی، عقیدهشناسی است. ولی به معنای خود عقیده و طرز تفکر هم به کار میرود.
اما در اصطلاح گاهی در معنای عامی که شامل افکار نظری و عملی است، استعمال میشود و گاهی به معنای خاص و در مقابل جهانبینی استعمال میشود. در صورت اخیر، ایدئولوژی به معنای یک سلسله آرای کلی هماهنگ دربارهی رفتارهای انسانی است، و جهانبینی یک سلسله اعتقادات و بینشهای کلی و هماهنگ دربارهی جهان و انسان و به طور کلی درباره هستی است.
در باره ضرورت داشتن یک ایدئولوژی و جهانبینی دینی در زندگی باید گفت:
در تعداد زیادی از آیات قرآن به این ضرورت پرداخته و بر آن تأکید شده است و این بدان جهت است که بیتجربه بودن عقل نسبت به زندگی اخروی و حیات پس از مرگ، و نیز نیاز به یک تئوری کلی و یک طرح و برنامه جامع، مکتب و ایدئولوژی دینی را طلب میکند.
طبق آموزههای دینی ما، اعتقاد به یک ایدئولوژی که گاهی از آن به مکتب و شریعت هم تعبیر میشود، هنگامی شکل واقعی به خود میگیرد که همراه با پایبندی به الزامات آن مکتب باشد. البته اگر ترک برخی از احکام و الزامات شریعت از ضروریات و مسلمات و نیز از روی عناد نباشد، هر چند به اصل اعتقاد ضرری نمیزند و موجب ارتداد نمیشود، ولی نه تنها سعادت و کمال را به دنبال ندارد، که موجبات گرفتاری دنیوی و اخروی را نیز فراهم میکند. به اعتقاد ما، اگر انسان پس از تحقیق و تفکر پیرامون ایدئولوژی یا مکتبی آنرا حق و مطابق واقع تشخیص داد و آنرا پذیرفت، باید لوازم و الزامات آنرا نیز بپذیرید.
از نظر لغوی واژهی «ایدئولوژی» به معنای «ایدهشناسی»، «عقیدهشناسی» یا «علم عقیده» است، ولی به معنای خود عقیده و طرز تفکر هم به کار میرود.
این واژه از دو کلمهی لاتین «ایده» به معنای فکر، نظر، ذهن و «لوژی» به معنای شناخت، یا شناسی ترکیب شده است. این واژه نخست برای علم ایده انتخاب شد؛ یعنی علمی که همراه با مأموریت یا مسئولیت و هدفش خدمت به بشر و حفظ و حمایت او و رهانیدن ذهن او از تعصب و آماده ساختن او برای پذیرش حکومت عقل است.
بعدها اما به مرور زمان معانی وسیعتر و قویتری پیدا کرد و به طور وسیع بر انواع و اقسام سیستمهای فکری و فلسفی، از جمله مذهب که به نوعی در تعیین خطمشی، عمل یا موضعگیری معتقدان به آنها در مسائل سیاسی ـ اجتماعی مؤثر باشند به کار میرود. با این تعبیر هرگونه طرز تفکری که نوعی بینش از جهان به فرد ارائه دهد و در عین حال او را وادار به نوعی موضعگیری در برابر مسائل جاری جامعه و محیط کند، در تعریف ایدئولوژی جای میگیرد.[1]
البته، باید توجه داشت که در معنای اصطلاحی ایدئولوژی به طور واضح به دو معنا اشاره شده است که یکی اعم از دیگری است. معنای اول آن مطلق سیستم فکری و عقیدتی است که هم شامل افکار «نظری» میشود؛ یعنی افکاری که بیانگر واقعیات خارجی است و مستقیماً ناظر به اعمال و رفتار انسان نیست، و هم شامل افکار «عملی»؛ یعنی افکاری که مشتمل بر «بایدها» و «نبایدها» است. معنای دوم ایدئولوژی خصوص سیستم فکری است که شکل رفتار انسان را تعیین میکند. زمانی که ایدئولوژی در برابر «جهانبینی» به کار میرود، منظور معنای خاص آن است.[2]
جهانبینی، یک سلسه اعتقادات و بینشهای کلی هماهنگ دربارهی جهان و انسان و به طور کلی دربارهی هستی است. به بیانی دیگر، جهانبینی عبارت است از: «بینش کلی دربارهی آنچه وجود دارد».
تفاوت جهانبینی و ایدئولوژی در آن است که جهانبینی تنها از افکار نظری تشکیل میشود، اما ایدئولوژی از یک سلسله افکار تشکیل مییابد که طرح کلی رفتار انسان را مشخص میسازد. بنابراین، اعتقاد به وجود خدا جزو جهانبینی است؛ زیرا مستقیماً تأثیری در عمل انسان ندارد و مفهوم آن مشتمل بر باید و نباید نیست. و این در صورتی است که ایدئولوژی را به معنای عام آن به کار نبریم، و گرنه شامل چنین اعتقادی نیز میشود.
بنابراین طبق این تعریف، میتوان سیستم عقیدتی و اصولی هر دین را جهانبینی آن دین و سیستم کلی احکام عملی آنرا ایدئولوژی نامید و آنها را بر اصول و فروع دین تطبیق داد.[3]
ضرورت ایدئولوژی و جهانبینی
بدیهی است که انسان با دیگر موجودات فرق اساسی دارد که همان داشتن نیروی عقل است. بنابراین، زندگی وی نیز با دیگر موجودات تفاوت دارد. زندگی انسان هنگامی دارای ویژگی انسانی است که مبتنی بر ایدئولوژی و جهانبینی درست و صحیح باشد.
قرآن کریم در تعدادی از آیات، اهمیت و ضرورت ایدئولوژی و جهانبینی را به خوبی ثابت میکند و انسانهای فاقد ایدئولوژی و جهانبینی صحیح را از هر جانور و جنبدهای پستتر و گمراهتر معرفی میکند.[4] بنابراین، ارزش انسان از نظر قرآن، بستگی به ایدئولوژی و جهانبینی او دارد.
حیات ابدی و جاودانگی روح و بیتجربه بودن عقل نسبت به زندگی اخروی، یکی دیگر از ضرورتهای نیازمندی به ایدئولوژی است.
همچنین نیاز به یک طرح جامع و هماهنگ که هدف اصلی کمال انسان را تأمین کند و در آن خطوط اصلی بایدها و نبایدها، هدفها و مسئولیتها مشخص شده باشد، ضرورت نیاز به یک مکتب و ایدئولوژی را مینمایاند.
انسان از بدو پیدایش، لااقل از دورهای که رشد و توسعهی زندگی اجتماعی منجر به یک سلسله اختلافات شده است: «کان الناس امة واحدة ...».[5] نیازمند به ایدئولوژی و به اصطلاح قرآن شریعت بوده است. هر چه زمان گذشته و انسان رشد و تکامل یافته است، این نیاز شدیدتر شده است.
بنابراین، نیاز انسان به ایدئولوژی از مسائل ضروری و انکارناپذیر است؛ چرا که ایدئولوژی، مکتب یا به تعبیر قرآن شریعت، در بردارندهی طرح، برنامه و قوانینی منسجم است، برای هدف اصلی خلقت انسان که همان کمال و سعادت دنیوی و اخروی است.
حال اگر انسان بعد از تفکر و تحقیق پیرامون ایدئولوژی یا مکتبی آنرا حق و مطابق با واقع تشخیص داد و آنرا پذیرفت، باید لوازم و الزامات آنرا نیز بپذیرد. و به تعبیر استاد مطهری: «اعتقاد به یک ایدئولوژی هنگامی مفهوم پیدا میکند و صورت واقعی به خود میگیرد که شکل ایمان به خود بگیرد. به بیانی دیگر، ایدئولوژی ایمان میطلبد».[6]
و ایمان طبق آموزههای دینی ما، پایبندی و التزام داشتن به الزامات و احکام مکتب و دین است: «ایمان، اقرار به زبان و اعتقاد قلبی همراه با عمل است».[7]
در آموزههای دینی ما هر کجا اسمی از ایمان آمده، به دنبالش واژهی عمل هم آمده، و تلازم ایمان و عمل از آنها استفاده میشود. اعتقاد به دین جدای از عمل نیست، بلکه میان این دو رابطهای تنگاتنگ وجود دارد، تا جایی که در روایات آمده است: «ایمان همان عمل است».[8] از آیهی 158 سورهی انعام هم استفاده میشود که ایمان بدون عمل صالح، نفعی به حال افراد ندارد. و اساساً محل تبلور ایمان عمل است و ایمان در عمل شکوفا و ظاهر میشود.
به بیانی دیگر، اعتقاد و ایمان به یک مکتب هنگامی معنا پیدا میکند که توأم با عمل به احکام و قوانین آن مکتب باشد، اعم از قوانین و احکام فردی که برای سعادت و تکامل فرد است و یا قوانین و مقررات اجتماعی که رشد، تعالی و پویایی جامعه را به دنبال دارد. این مسئله در تمام ادیان و مکاتب دنیا پذیرفته شده است و این ارتباط میان ایمان و عمل به دستورات دینی است.
البته، اگر کسی برخی از دستورات و احکام مکتب و ایدئولوژی را عمل نکند، در صورتی که اولاً: آن احکام جزو ضروریات و مسلمات دین نباشد، و ثانیاً: عمل نکردن از روی انکار و عناد نباشد، این عدم التزام هر چند موجب ارتداد و خروج از دین نیست و به اصل اعتقاد ضرری نمیرساند، ولی نه تنها موجب سعادت و کمالات معنوی نمیشود،[9] بلکه عذاب و گرفتاری دنیوی و اخروی را نیز به دنبال خواهد داشت.[10]
[1]. علی بابائی، غلامرضا، فرهنگ علوم سیاسی، ج 1، ص 92 ـ 93، واژه «ایدئولوژی».
[2]. مصباح یزدی، محمد تقی، ایدئولوژی تطبیقی، ص 2.
[3]. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقائد، ص 12، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ دهم، 1382.
[4]. انفال، 22 و 55؛ اعراف، 179.
[5]. همان، بقره، 213.
[6]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 2، ص 57، تهران، صدرا.
[7]. «الایمان هو الاقرار باللسان و عقد فی القلب و عمل بالارکان»، کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 27، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[8]. «الایمان عمل کله»، همان، ص33.
[9]. برای اطلاع بیشتر، ر. ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 2، ص 51 ـ 62؛ مصباح یزدی، محمد تقی، ایدئولوژی تطبیقی، ج 1 و 2.
[10]. «نظریه اخلاق اصالت»، 28869؛ « تفاوت جهانبینی با جهانشناختی و هستیشناسی»، 28653.