لطفا صبرکنید
بازدید
168290
168290
آخرین بروزرسانی:
1402/09/29
کد سایت
fa67937
کد بایگانی
83312
نمایه
ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ
طبقه بندی موضوعی
کلام قدیم|دیگر آبزیان
اصطلاحات
سلمان فارسی
گروه بندی اصطلاحات
شخصیتها
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
برخی، سلمان فارسی را خائن به ملت ایران میدانند، زیرا با دادن اطلاعات سرّی به مسلمانان باعث شکست امپراتوری شکوهمند ساسانی و نابودی تمدن اصیل ایرانی شد. نظر شما چیست؟
پرسش
«ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ»: ﭘﺲ ﺍﺯ فوت محمد، ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﻤﺮ ﺑﻦﺧﻄﺎﺏ ﺍﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﻟﺸﮕﺮ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺗﺪﺍﺭﮎ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺍﺗﮋﯼ ﯾﮏ ﺟﻨﮓ ﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻃﺮﺡﺭﯾﺰﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻧﻘﺎﻁ ﺿﻌﻒ ﻭ ﺣﺴﺎﺱ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻃﻼﻉ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﻋﻤﺮ ﺭﺳﺎﻧﯿﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺻﺤﺎﺑﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻮﺩ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﻭﯾﮋﻩ ﻧﺰﺩ ﻋﻤﺮ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺗﯿﺴﻔﻮﻥ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺑﺮ ﺩﮊ ﻭ ﺧﻨﺪﻗﻬﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺗﯿﺴﻔﻮﻥ ﻓﺎﺋﻖ ﺁﻣﺪﻧﺪ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﻭ ﺑﺎﺯﮔﺸﻮﺩﻥ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪﻫﺎ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﻋﻤﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺤﺘﻮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎ ﺁﮔﺎﻩ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﻋﻤﺮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﻪ ﺩﻓﻌﺎﺕ ﺍﺯ ﺁﻥ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ، ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ: ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﺳﺖ ﯾﺎ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺎﺯﯼ به ﺁﻥ ﻧﯿﺴﺖ، ﯾﺎ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﻔﺮ ﻣﺤﺾ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﯿﺪ. ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺘﺪﻻﻝ ﻭ ﻣﻨﻄﻖ ﯾﮏ ﻋﺮﺏ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻧﺸﯿﻦ ﻭ ﺟﺎﻫﻞ ﺗﻮأﻡ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﺻﻞ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻧﺴﻞ ﺗﻼﺵ ﻭ ﺯﺣﻤﺖ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﺴﺎﺩﮔﯽ ﺑﻪ ﺗﻠﯽ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮔﺮﺩﺩ.
ﺑﻪ ﻧﻘﻞ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻃﺒﺮﯼ، ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻬﺎﯼ ﻗﺎﺩﺳﯿﻪ ﻭ ﻧﻬﺎﻭﻧﺪ ﻭ ﻓﺘﺢ ﺗﯿﺴﻔﻮﻥ ﻭ ﻣﺪﺍﺋﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻘﺎﻁ ﺿﻌﻒ ﻭ ﻗﻮﺕ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻃﻼﻉ ﺩﺍﺷﺖ. ﺍﻋﺮﺍﺏ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﻓﯿﻞﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﻭﺣﺸﺖ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﻪ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﮐﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺿﻌﻒ ﻓﯿﻠﻬﺎ ﺯﯾﺮ ﺷﮑﻢ ﻭ ﺧﺮﻃﻮﻡ ﺁﻧﻬﺎ اﺳﺖ ﺑﺎ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﻓﯿﻠﻬﺎﯼ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺳﺮﻧﮕﻮﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ ... ﭘﺲ ﺍﺯ ﻓﺘﺢ ﻣﺪﺍﺋﻦ ﺍﻭ ﺩﺭﻓﺶ ﮐﺎﻭﯾﺎﻧﯽ ﻭ ﻓﺮﺵ ﺑﻬﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻓﺮﺵ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻣﻨﺴﻮﺏ ﺑﻪ ﺧﺴﺮﻭ ﭘﺮﻭﯾﺰ ﮐﻪ ﺗﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﺑﺮﯾﺸﻢ ﻭ ﻃﻼ ﻭ ﻧﻘﺮﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﺰﯾﻦ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻫﺮﺍﺕ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﻭ ﺗﺎﺟﻬﺎﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﻣﻬﺎﺟﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ. ﺻﺪﻣﺎﺕ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺑﻪ ﯾﻐﻤﺎ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﯿﺮﺍﺙ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭﻧﺎﺑﻮﺩﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﻭﺩﻣﺎﻥﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﮐﻨﯿﺰ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﺮﺩﻩ ﻓﺮﻭﺷﺎﻥ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﺣﺠﺎﺯ ﯾﻌﻨﯽ ﺣﻘﺎﺭﺗﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﺩﻭﺭﺍﻧﯽ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻫﻤﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺣﺎﺻﻞ ﮐﯿﻨﻪ ﺗﻮﺯﯼ ﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺑﻣﯿﻬﻦ ﺧﻮﯾﺵ بود ﻭ ﺑﺲ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺗﺎﺯﯾﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﺧﻮﺍﺏ ﻓﺘﺢ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ نمیﺪﯾﺪﻧﺪ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺻﻠﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﻋﻠﻞ ﺣﻤﻠﻪ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻭ ﺣﮑﻮﻣﺘﯿﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺿﻌﯿﻒﺷﺪﻥ ﻗﻠﺐ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﺪﻟﯿﻞ ﺟﻨﮓ 27 ﺳﺎﻟﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﻟﺖ ﺑﯿﺰﺍﻧﺲ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻬﻢ ﺗﻮﺳﻂ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻃﻼﻉ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﻣﺴﻠﻤﯿﻦ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﺳﻠﻤﺎﻥ: ﭘﺲ ﺍﺯ ﻓﺮﻭﮐﺶ ﮐﺮﺩﻥ ﺟﻨﮓ ﻃﺒﻖ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﺷﺪﻩ، ﺳﻠﻤﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﯽ(ﺭﻭزبه) ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧﻮﺵﺧﺪﻣﺘﯽ ﺑﻪ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺗﯿﺴﻔﻮﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻗﺼﺪﺵ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﻨﻬﺎ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺑﻮﺩ...ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺟﻨﺎﯾﺎﺕ ﻓﺠﯿﻊ ﺗﺎﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩﺍﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻭ ﭘﯿﺎﻣﺪﻫﺎﯼ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻭﯼ ﺩﺭ ﺣﻖ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ ﺑﯽﮔﻨﺎﻫﺶ ﮐﻪ ﺣﺎﺻﻞ ﮐﯿﻨﻪ ﺗﻮﺯﯼ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﺍﻧﺪﻭﻫﻨﺎﮎ ﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﺑﺮﺁﻣﺪ ﻭﻟﯽﺩﯾﮕﺮ ﺩﯾﺮ ﺧﯿﻠﯽﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻭﯼ ﺗﺎ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻋﻤﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺳﭙﺮﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﺻﯿﺖﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺟﺴﺪﺵ ﺭﺍﺩﺭ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺗﯿﺴﻔﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﺤﻞ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﺑﻮﺩ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺎ ﮔﺬﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻗﺒﺮﺵ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺮﺳﺪ ﻭ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﺧﯿﺎﻧﺘﺶ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ.. یاری از دو کتاب دو قرن سکوت و تاریخ طبری.
لطفاً به این شبهه پاسخ مستند بدهید.
پاسخ اجمالی
پاسخ به داستانسراییهایی که بر علیه افتخار ایرانیان جناب سلمان فارسی و برای ایجاد رویارویی دروغین بین ملت ایران و مکتب اسلام مطرح میشود، تنها یک عبارت است:
با فرض پذیرش صحت تاریخی تمام آنچه گفته شد(که مطمئنا بیشتر آنها صحیح نیست)، حکومت بسیار پهناوری که تنها با فرار یکی از میلیونها شهروندش، اینگونه شیرازههایش از هم پاشیده و با حمله جمعیتی بسیار کوچکتر از خود، تماماً متلاشی شود و اثری از آن حتی در گوشهای از این امپراطوری وسیع، باقی نماند، به قطع و یقین، حکومتی نبوده که حمایت حتی بخش کوچکی از ملتش را پشت سر داشته باشد؛ از اینرو سرنگون شدنش، حسرتی را نه برای آن ملت و نه برای تاریخ به دنبال نخواهد داشت!!
با فرض پذیرش صحت تاریخی تمام آنچه گفته شد(که مطمئنا بیشتر آنها صحیح نیست)، حکومت بسیار پهناوری که تنها با فرار یکی از میلیونها شهروندش، اینگونه شیرازههایش از هم پاشیده و با حمله جمعیتی بسیار کوچکتر از خود، تماماً متلاشی شود و اثری از آن حتی در گوشهای از این امپراطوری وسیع، باقی نماند، به قطع و یقین، حکومتی نبوده که حمایت حتی بخش کوچکی از ملتش را پشت سر داشته باشد؛ از اینرو سرنگون شدنش، حسرتی را نه برای آن ملت و نه برای تاریخ به دنبال نخواهد داشت!!
هیچ گزارش معتبری وجود ندارد که سلمان فارسی را فردی از درباریان و یا نظامیان معرفی نماید، بلکه او آزادمردی ایرانی بود که حقیقت را فدای نژادپرستی نکرد. درود خدا بر او باد!
از طرف دیگر اگر کوچکترین پژوهشی در تاریخ پادشاهان ساسانی از زمان نامه پیامبر اسلام(ص) به خسرو پرویز در سال هفتم هجری تا نابودی کامل ساسانیان داشته باشید، به سادگی درخواهید یافت که این سلسله حتی اگر با حملهای نظامی مواجه نمیشد، خود به خود از هم میپاشید! و چنین باوری کاملا نادرست است که در ایران، امپراطوری باشکوه، قدرتمند و متمدنی وجود داشت که اگر نبود حمله اعراب مسلمان، تا امروز به عنوان قدرت اول جهان شناخته میشد!!
خسرو پرویز حدودا در سال 628 میلادی با بیاحترامی، نامه پیامبر اسلام(ص) را پاره کرد، اما پنج سال بعد در سال 633 میلادی مسلمانان حمله خود به ایران را آغاز کردند، اما در این پنج سال در ایران چه رخ داد؟! گرچه اندک تفاوتهایی در گزارشهای تاریخی مرتبط وجود دارد، اما به برخی از آنها اشاره میشود:
1 . «شیرویه»، پدرش خسرو پرویز و هفده تن از برادران خود را کشت و حکومت را به دست گرفت، اما بعد از شش ماه درگذشت!
2 . سپس کودکی هفت ساله با نام «اردشیر سوم» به صورت فرمایشی پادشاه شده و عملا «مهاذر گشنسپ» خوانسالار او به حکومت میپرداخت!
3 . یکی از مقامات ارتشی به نام «شهر براز»، پادشاه نه ساله قبلی را کشته و حکومت را به دست گرفت، اما بزرگان ساسانی او را تحمل نکرده و با کشتن او، به سلطنت چهل روزهاش پایان دادند!
4 . پادشاه بعدی «خسرو سوم» نام داشت، حدود یک سال بر بخشی از ایران حکومت کرد و طولی نگذشت که توسط والی خراسان کشته شد!
5 . بعد از او نیز «جوانشیر» فرزند خسرو پرویز سلطنت کوتاهی داشت!
6 . سپس «پوراندخت» دختر خسرو پرویز که بیشتر برادرانش توسط برادر دیگرش شیرویه کشته شده بودند، زمام امور را به دست گرفت و در دو دوره، جمعا حدود دو سال فرمانروایی کرد!
7 . «شاپور شهروراز» یکی از شاهان دیگر این سلسله در حال نابودی بود که با همکاری برخی بزرگان ساسانی و با کنار زدن دختر داییاش پوراندخت، خود را شاه خواند، اما بعد از مدت کوتاهی از سلطنت خلع شد!
8 و 9 . بعد از شهروراز، دو شاه یکی «آزرمیدخت» در تیسفون و دیگری «هرمز ششم» در نصیبین نیز یکی دو سال مدعی سلطنت بودند!
10 . گزارش شده که شاهی به نام «پیروز دوم گشتاسپ» نیز چند ماهی میان سلطنتهای کوتاه «آزرمیدخت» و «پوراندخت» شاه ایران بود!
11 . در این میان، یکی از پسران خسرو پرویز به نام «فرخزاد خسرو» که از کشتار برادرش شیرویه گریخته بود، در تیسفون ادعای سلطنت کرد، اما حکومت او هم به سالی نکشید که در شورشی سرنگون و کشته شد! جالب است که تا اینجا هنوز اعراب مسلمان، هیچ حملهای به ایران نداشتند!!
12 . و در نهایت، ساسانیان «یزدگرد سوم» نوه خسرو پرویز را در هشت سالگی! به عنوان شاه ایران معرفی کردند و با آنکه با سلطنت وی، ثباتی نسبی برقرار شد، اما او نیز به دست مسلمانان که از سمت غرب به ایران حملهور شده بودند کشته نشد، بلکه زیردستان خود او در شرقیترین نقاط ایران و در منطقه مرو با کشتن او به سلطنت ساسانی پایان دادند.
این خلاصهای از وضعیت درهم آشفته ایران در زمانی بود که «سلمان فارسی» این افتخار را داشت تا خود را اسیر قدرتطلبی شاهزادگان نکرده و بدون تعصب نژادی پیرو پیامبری راستین شود که تا امروز و هر روزه بر تعداد پیروانش افزوده شده و با وعده خداوند برتر از تمام ادیان خواهد شد.
نظرات