لطفا صبرکنید
2921
- اشتراک گذاری
یکی از قواعد فلسفی آن است که هر موجود بالعَرَضی ناچار باید به یک موجود بالذات منتهی گردد؛ زیرا عَرَض همواره تابع است، و موجود بالعرض محکوم به احکام عرض است. تابع بودن عرض، موضوعی است که تمام حکیمان آنرا پذیرفتهاند و تاکنون کسی از آنان عرض را موجودی مستقل و غیر تابع اعلام نکرده است؛ چنانکه بیشتر آنان نیز در مقام تعریف عرض چنین گفتهاند:
«هی ماهیة اذا وجدت فی الخارج وجدت فی الموضوع»؛ عرض ماهیتی است که پدید آمدنش مشروط به وجود موضوعی در خارج است.
صدرالمتألهین اعراض را تابع جواهر صوریه دانسته و میگوید: «و اما الاعراض فهی تابعة فی الوجود لوجود الجواهر الصوریة».
حکما برای اثبات برخی مسائل، از این قاعده استفاده کرده و بدان استناد مینمایند. چنانکه فارابی - مطابق آنچه ملا هادی سبزواری از وی نقل میکند - در باب اثبات وجوب برای صفات خدای متعال میگوید: «یجب ان یکون فی الحیاة حیاة بالذات و فی الارادة ارادة بالذات و فی الاختیار اختیار بالذات حتی تکون هذه فی شیء لا بالذات».
معنای این جمله آن است که حیات بالعرض، اراده و اختیار بالعرض، ناچار باید به یک حیات ذاتی و اراده و اختیار بالذات منتهی گردند. و این معنا جز آنچه در باب قاعده «کل ما بالعرض لابد و ان ینتهی الی ما بالذات» گفته میشود، چیز دیگری نیست.
صدرالمتالهین در مبحث حرکت در جوهر و اثبات تجدد و سیلان ذاتی برای طبیعت، از این قاعده استفاده کرده است. وی منشأ هرگونه تجدد و تغییر عرضی در این عالم را یک نوع حرکت جوهری و ذاتی در طبیعت دانسته که عین سیلان و انقضا و تصرم است، و هرگونه حرکت و تغییری از آن سرچشمه میگیرد؛ و این جوهر سیال را که عین تجدد و تغیر است، چیزی جز طبیعت نمیداند.
از جمله مسائل بسیار پراهمیتی که بر قاعده «کل ما بالعرض لابد ان ینتهی الی ما بالذات» مترتب است، و برای اثبات آن میتوان به این قاعده استناد نمود، مسئله بداهت وجود و اوّلی التصور بودن آن است که آنرا باید نخستین گام در راه فلسفه و اولین سنگ بنای ساختمان مباحث هستی به شمار آورد. کیفیت ترتب مسئله بداهت و اوّلی التصور بودن وجود بر این قاعده، این است که اگر کلیه تصورات که منشأ تشکیل قضایا هستند، از طریق اکتساب به دست آیند و یک تصور اولی ذاتی که به هیچ وجه قابل اکتساب نیست، وجود نداشته باشد، در باب تصورات محدود به بنبست دور، و در باب تصورات غیر محدود با غائله تسلسل روبرو خواهیم شد. و برای رهایی از این مشکل هیچ راه گریزی نیست مگر اینکه بر حسب مفاد قاعده که هر موجود بالعرض ناچار به یک موجود بالذات منتهی میشود، منشأ کلیه تصورات اکتسابی را تصور ذاتی و اولی وجود بدانیم؛ و به این ترتیب از زندان و زنجیر دور و تسلسل رهایی یابیم.
بر این اساس، اندبشه هستی، نخستین اندیشه بشر است و هرگونه اندیشهای از آن سرچشمه میگیرد، و سرانجام نیز به آن باز میگردد، به طوری که قضیهی امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین که بدیهیترین بدیهیات است و آنرا اول الاوائل نامیدهاند، بدون تصور وجود، قابل تصور نیست؛ زیرا علم به اینکه هر امری یا موجود است یا معدوم و هیچ واقعهای خالی از نفی یا اثبات نیست، مسبوق به تصور وجود است؛ پس تصور وجود و اندیشه هستی اصل الاصول و ذات نخستین همه اندیشهها است.[i]
[i]. ر. ک: ابراهیمی دینانی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، ج 2، ص 382-386، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366.