لطفا صبرکنید
بازدید
71413
71413
آخرین بروزرسانی:
1396/04/21
کد سایت
fa52964
کد بایگانی
65158
نمایه
زندگینامه و اندیشههای زکریای رازی
طبقه بندی موضوعی
تاريخ بزرگان
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
زکریای رازی که بود؟ آیا او فردی ملحد بوده و به خدا، پیامبر و معاد اعتقادی نداشت؟!
پرسش
زکریای رازی که بود و آیا او فردی بیایمان بود؟
پاسخ اجمالی
محمد بن زکریاى رازى از طبیبان بزرگ مسلمان است. وی غیر از رشته طب در فلسفه و اخلاق نیز آرا و نظریات مهمى دارد. اگرچه در مسلمان بودن او تردیدی نیست، اما گفته شد زکریای رازی برخی اظهار نظرهای خلاف مبانی اسلامی نیز داشت، ولی چنین چیزی مورد شک و تردید محققان و مورّخان اسلامی است.
پاسخ تفصیلی
ابوبکر محمد بن زکریاى رازى، یکى از حکیمان و طبیبان بزرگ اسلامی،[1] در سال 250 ق در شهر رى متولد شد.[2] و در سال 320 ق درگذشت.[3]
رازى، الکل را از تقطیر مواد قندى و نشاستهاى پیدا کرد و، با این کشف خود، فصل جدیدى در تاریخ طب و داروسازى گشود. جوهر گوگرد را نیز از تجزیه سولفات دوفر (زاج سبز) پیدا کرد. رازى براى آنکه بتواند تحقیقات علمى را ادامه دهد، ناچار آلات و ادواتى اختراع کرد که از آنجمله قرع و انبیقهایى که او براى فعل و انفعالات شیمیایى تهیه کرده قابل ذکر است.
محمد بن زکریاى رازى، غیر از رشته طب در فلسفه و اخلاق نیز آراء و نظریات مهمى دارد.
بررسی الحاد زکریای رازی
با آنکه در کتابهای مهم او مانند «الحاوی» عبارات فراوانی وجود دارد که مسلمان بودن او را تأیید میکند، اما گفته شد که زکریای رازی اظهار نظرهای خلاف مبانی اسلامی نیز داشت؛ برای نمونه؛ در کتاب «فى نقض الادیان» که به او نسبت داده شد، آمده است چون همه افراد بشر مساویاند، پیغمبران، مدعى مزیتى بر آنها نتوانند بود. معجزات پیغمبران فریب یا از افسانههاى دینى است. تعالیم مذاهب، خلاف حقیقت است. مذاهب، یکى از علل جنگهایى است که بشر را به نیستى میکشد. علاوه بر این؛ مذاهب، دشمن تفکر فلسفى و تحقیق هستند.[4] کتاب دیگری نیز با عنوان «مخاریق الانبیاء» به او نسبت داده شد که در آن بهطور کلى با تمام ادیان، اظهار مخالفت شده است.[5]
همچنین می گویند ابوحاتم رازى در برابر او در صدد دفاع از اصل نبوت برآمده و کتابى به نام «اعلام النبوة» نگاشته است.[6]
با تمام آنچه گفته شد ولی به دلایلی نمیتوان گفت که زکریای رازی ملحد بوده است:
الف. در ظاهر آثار باقی مانده از او که مسلّماً از تألیفاتش میباشد، عبارتی که مبیّن اعتقاد رازی به عدم نیاز به نبوّت و وحی و شریعت باشد، دیده نشد، بلکه بر خلاف آن، عبارات و کلمات زیادی در آنها وجود دارد که اعتقادش به اسلام را میتوان از آنها برداشت کرد. تنها منبعی که برای شناخت این جنبه از اعتقادات رازی در دست است، کتاب «اعلام النبوه» اثر ابوحاتم رازی(م 322ق)[7] دانشمند اسماعیلی همزمان با زکریای رازی است.[8] البته، در این کتاب نامی از رازی نیست، بلکه موارد نقل قول شده منسوب به رازی با این جمله، «قال الملحد» بیان گشته است.
ب. متفکران و محققان اسلامی بر این باورند که زکریای رازی ملحد نبوده و دانشمندی دیندار بوده است؛ حتی برخی معتقدند که محمد بن زکریا شیعه بوده است که در دام تهمت الحاد افتاد.[9] و درباره اقوالی که رازی را ملحد و بیدین معرفی میکنند، شک و تردید وجود دارد.[10] از اینرو، دلایلی را بر نظر خود دارند، که چند مورد بیان میشود:[11]
1. در قدیمیترین منابع کتابشناسی مانند فهرست ابن ندیم که تنها یک سده بعد از او میزیسته کتابهایی به رازی نسبت داده شده که مؤیّد اعتقاد او به وحدانیت خدا، نبوت پیامبران، معاد و حتی مکتب تشیع میباشد: «کتاب الحاصل فی العلم الإلهی»، «کتاب فیما یرد به اظهار ما یدعی من عیوب الأنبیاء»، «کتاب علی سهیل البلخی فی تثبیت المعاد»
و «فی آثار الامام الفاضل المعصوم».[12]
2. ابن طاووس رسالهای از رازی نقل میکند به نام «برء الساعه» که ابتدای آن، به روش علمای شیعه میباشد؛ در ابتدای این رساله چنین آمده است: «بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله کما هو اهله و مستحقه و صلواته علی خیر خلقه محمد و آله و عترته و سلم تسلیما کثیراً».[13]
3. شهرت رازی در طب و نزدیکی او به سلاطین عاملی است برای به وجود آمدن رقیبان و دشمنان او که سعی کردهاند او را از میدان خارج کنند و بهترین وسیله نیز در آن عصر اتهام کفر و خروج از دین بوده است.[14]
4. دو کتابی که به رازی در مورد الحاد نسبت دادهاند، در منابع به صورت مشکوک به او نسبت داده شده است و استناد به او قطعی نیست؛ لذا برخی کتابهای الحادی منسوب به او را ساختگی میدانند.[15]
5. تهمت کفر و الحاد از سوی ابوحاتم رازی که اسماعیلی مذهب است به محمد بن زکریا نسبت داده شده است. از طرفی چون محمد بن زکریای رازی در کتاب «فی الرد علی الکیال فی الامامه» بر اسماعیلیه حمله کرده است.[16] بسیار موجه است که گفته شود؛ اسماعیلیه اتهام الحاد را به انتقام تألیف آن کتاب به او نسبت دادهاند.[17]
ج. شهید مطهری در تألیفات خود اظهار داشته که چون تمام کتابهای رازی در دسترس نیست نمیتوان پیرامون او اظهار نظر قطعی کرد، اما از مجموعه قرائن به دست میآید که او منکر نبوت نبوده بلکه با مدعیان دروغین نبوت در ستیز بوده است. محال است مناظرات رازی با ابو حاتم در منزل یکی از بزرگان ری و در حضور اکابر و بزرگان شهر پیرامون ابطال اصل نبوت باشد و او همه مذاهب را باطل اعلام کند و سپس در کمال احترام نیز زیست نماید.[18] رازی سخت پایبند توحید و معاد و اصالت روح و بقای آن بوده است و چگونه ممکن است کسی که اصول مبدأ و معاد را قبول دارد، نبوت را انکار کند، بلکه از آثار او به دست میآید که اندیشه امامت، ذهن او را به خود مشغول کرده بوده است و بدیهی است که اندیشه امامت با منکر نبوت همراه نیست.[19] ایشان بیان میکند استدلالهایی که به رازی در نفی نبوت نسبت داده شده است، آنقدر ضعیف است که در شأن مقام علمی او نیست. ایشان احتمال شیعه بودن رازی را منتفی نمیداند بلکه بیان میکند؛ بعید نیست که رازی تا حدودی طرز تفکر شیعی امامی داشته است و همه متفکرانی که چنین اعتقادی داشتند، از سوی دشمنان شیعه، به کفر متهم میشدند.[20]
د. برخی دیگر از محقّقان درباره زندگی و شخصیت زکریای رازی نیز معتقدند که نمیتوان بر نسبت الحاد به رازی اعتماد داشت و آنرا حتمی دانست بلکه باید منتظر بود تا بسیاری از منابع و اسناد دوره رازی کشف شوند تا بتوان داوری نهایی را پیرامون شخصیت این پزشک نامدار انجام داد.[21]
برخی از دیدگاههای زکریای رازی
زکریای رازی دارای سخنان و دیدگاههای درست و مطابق با آموزههای اسلامی است. در اینجا به برخی از آراء و نظریات او اشاره میشود:
1. رازى پیرامون مرگ مینویسد: «آنانکه از مرگ ترس و وحشت دارند، هر بار که مرگ را در نظر خود مجسم سازند به آنان مرگى دست میدهد و در مدتى دراز ممکن است دچار مرگهاى متعدّدى بشوند، پس بهتر و نیکوتر آنست که نفس انسانى با لطف و حیلت این اندوه و ترس را از خود دور سازد و خردمند کسى است که غم و اندوه را در خود مجال ندهد ... و در نابودى و بیرون کردن آن از نفس خود بکوشد. افلاطون در آثار خود بارها اشاره به مرگ کرده. و او میگوید که ترس از مرگ نشانه بیخردى است و از کجا که این مرگ که مردم آنرا بزرگترین شر میپندارند بزرگترین خیر نباشد ... به نظر ابن سینا مرگ را دردى جز در بیمارى نیست؛ زیرا که درد به وسیله ادراک است و ادراک جز در مورد زنده متصوّر نیست و اگر کسى به جهت عقاب از مرگ میترسد در واقع از عقاب میترسد نه از مرگ و به جاى ترس از مرگ باید از گناهان پرهیز کند ...».[22]
2. وى جهان را مرکب از پنج گوهر ازلى میدانست: عقل فعال، روح، ماده، مکان و زمان. به عقیده او زمان و مکان و حرکت و جسم بینهایت قدیم است و زمان جوهرى است دونده و بیقرار.[23]
3. وى در اخلاق، معتقد به زهد و ترک دنیا و انزواى از خلق نیست. به نظر او: «فرد باید از انهماک (پافشارى، فرو رفتن) و افراط در شهوات دورى جوید و از هرچیز به مقدارى که از آن چاره نیست بهره برگیرد».[24]
4. به عقیده رازى، چون خدا عادل، رحیم و عالم است ما باید نسبت به مردم و خودمان عادل و رحیم و در راه کسب علم کوشا باشیم و در امور از عقل مدد جوییم. عیوب خود را بشناسیم، از تکبر، حسد، غضب، دروغ، بخل و غم، بپرهیزیم و از افراط در همخوابگى و شرابخوارى خوددارى کنیم.[25]
محمد بن زکریاى رازى آثارى در زمینه اخلاق پزشکى نوشت. کتاب «طب روحانى» او نیز درباره اخلاق است. در کتابهاى دیگر او، همچون کتاب بسیار معتبر «الحاوى فى الطب» و رسالههاى «سرّ الطلب»، «محنة الطبیب» و
«خواص التلامیذ» نیز اشارات او به اخلاق پزشکى و احترام به آیین و سنن پزشکى به خوبى نمایان است.
محمّد زکریاى رازى، هنگامى که از صفات دانشجویان پزشکى صحبت میکند میگوید: «واجب است که دانشجوى پزشکى، طبّ را براى جمع مال نخواهد، بلکه متذکّر باشد که نزدیکترین مردم به خدا، عالمترین و عادلترین و مهربانترین آنها به مردم است».[26]
رازى، الکل را از تقطیر مواد قندى و نشاستهاى پیدا کرد و، با این کشف خود، فصل جدیدى در تاریخ طب و داروسازى گشود. جوهر گوگرد را نیز از تجزیه سولفات دوفر (زاج سبز) پیدا کرد. رازى براى آنکه بتواند تحقیقات علمى را ادامه دهد، ناچار آلات و ادواتى اختراع کرد که از آنجمله قرع و انبیقهایى که او براى فعل و انفعالات شیمیایى تهیه کرده قابل ذکر است.
محمد بن زکریاى رازى، غیر از رشته طب در فلسفه و اخلاق نیز آراء و نظریات مهمى دارد.
بررسی الحاد زکریای رازی
با آنکه در کتابهای مهم او مانند «الحاوی» عبارات فراوانی وجود دارد که مسلمان بودن او را تأیید میکند، اما گفته شد که زکریای رازی اظهار نظرهای خلاف مبانی اسلامی نیز داشت؛ برای نمونه؛ در کتاب «فى نقض الادیان» که به او نسبت داده شد، آمده است چون همه افراد بشر مساویاند، پیغمبران، مدعى مزیتى بر آنها نتوانند بود. معجزات پیغمبران فریب یا از افسانههاى دینى است. تعالیم مذاهب، خلاف حقیقت است. مذاهب، یکى از علل جنگهایى است که بشر را به نیستى میکشد. علاوه بر این؛ مذاهب، دشمن تفکر فلسفى و تحقیق هستند.[4] کتاب دیگری نیز با عنوان «مخاریق الانبیاء» به او نسبت داده شد که در آن بهطور کلى با تمام ادیان، اظهار مخالفت شده است.[5]
همچنین می گویند ابوحاتم رازى در برابر او در صدد دفاع از اصل نبوت برآمده و کتابى به نام «اعلام النبوة» نگاشته است.[6]
با تمام آنچه گفته شد ولی به دلایلی نمیتوان گفت که زکریای رازی ملحد بوده است:
الف. در ظاهر آثار باقی مانده از او که مسلّماً از تألیفاتش میباشد، عبارتی که مبیّن اعتقاد رازی به عدم نیاز به نبوّت و وحی و شریعت باشد، دیده نشد، بلکه بر خلاف آن، عبارات و کلمات زیادی در آنها وجود دارد که اعتقادش به اسلام را میتوان از آنها برداشت کرد. تنها منبعی که برای شناخت این جنبه از اعتقادات رازی در دست است، کتاب «اعلام النبوه» اثر ابوحاتم رازی(م 322ق)[7] دانشمند اسماعیلی همزمان با زکریای رازی است.[8] البته، در این کتاب نامی از رازی نیست، بلکه موارد نقل قول شده منسوب به رازی با این جمله، «قال الملحد» بیان گشته است.
ب. متفکران و محققان اسلامی بر این باورند که زکریای رازی ملحد نبوده و دانشمندی دیندار بوده است؛ حتی برخی معتقدند که محمد بن زکریا شیعه بوده است که در دام تهمت الحاد افتاد.[9] و درباره اقوالی که رازی را ملحد و بیدین معرفی میکنند، شک و تردید وجود دارد.[10] از اینرو، دلایلی را بر نظر خود دارند، که چند مورد بیان میشود:[11]
1. در قدیمیترین منابع کتابشناسی مانند فهرست ابن ندیم که تنها یک سده بعد از او میزیسته کتابهایی به رازی نسبت داده شده که مؤیّد اعتقاد او به وحدانیت خدا، نبوت پیامبران، معاد و حتی مکتب تشیع میباشد: «کتاب الحاصل فی العلم الإلهی»، «کتاب فیما یرد به اظهار ما یدعی من عیوب الأنبیاء»، «کتاب علی سهیل البلخی فی تثبیت المعاد»
و «فی آثار الامام الفاضل المعصوم».[12]
2. ابن طاووس رسالهای از رازی نقل میکند به نام «برء الساعه» که ابتدای آن، به روش علمای شیعه میباشد؛ در ابتدای این رساله چنین آمده است: «بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله کما هو اهله و مستحقه و صلواته علی خیر خلقه محمد و آله و عترته و سلم تسلیما کثیراً».[13]
3. شهرت رازی در طب و نزدیکی او به سلاطین عاملی است برای به وجود آمدن رقیبان و دشمنان او که سعی کردهاند او را از میدان خارج کنند و بهترین وسیله نیز در آن عصر اتهام کفر و خروج از دین بوده است.[14]
4. دو کتابی که به رازی در مورد الحاد نسبت دادهاند، در منابع به صورت مشکوک به او نسبت داده شده است و استناد به او قطعی نیست؛ لذا برخی کتابهای الحادی منسوب به او را ساختگی میدانند.[15]
5. تهمت کفر و الحاد از سوی ابوحاتم رازی که اسماعیلی مذهب است به محمد بن زکریا نسبت داده شده است. از طرفی چون محمد بن زکریای رازی در کتاب «فی الرد علی الکیال فی الامامه» بر اسماعیلیه حمله کرده است.[16] بسیار موجه است که گفته شود؛ اسماعیلیه اتهام الحاد را به انتقام تألیف آن کتاب به او نسبت دادهاند.[17]
ج. شهید مطهری در تألیفات خود اظهار داشته که چون تمام کتابهای رازی در دسترس نیست نمیتوان پیرامون او اظهار نظر قطعی کرد، اما از مجموعه قرائن به دست میآید که او منکر نبوت نبوده بلکه با مدعیان دروغین نبوت در ستیز بوده است. محال است مناظرات رازی با ابو حاتم در منزل یکی از بزرگان ری و در حضور اکابر و بزرگان شهر پیرامون ابطال اصل نبوت باشد و او همه مذاهب را باطل اعلام کند و سپس در کمال احترام نیز زیست نماید.[18] رازی سخت پایبند توحید و معاد و اصالت روح و بقای آن بوده است و چگونه ممکن است کسی که اصول مبدأ و معاد را قبول دارد، نبوت را انکار کند، بلکه از آثار او به دست میآید که اندیشه امامت، ذهن او را به خود مشغول کرده بوده است و بدیهی است که اندیشه امامت با منکر نبوت همراه نیست.[19] ایشان بیان میکند استدلالهایی که به رازی در نفی نبوت نسبت داده شده است، آنقدر ضعیف است که در شأن مقام علمی او نیست. ایشان احتمال شیعه بودن رازی را منتفی نمیداند بلکه بیان میکند؛ بعید نیست که رازی تا حدودی طرز تفکر شیعی امامی داشته است و همه متفکرانی که چنین اعتقادی داشتند، از سوی دشمنان شیعه، به کفر متهم میشدند.[20]
د. برخی دیگر از محقّقان درباره زندگی و شخصیت زکریای رازی نیز معتقدند که نمیتوان بر نسبت الحاد به رازی اعتماد داشت و آنرا حتمی دانست بلکه باید منتظر بود تا بسیاری از منابع و اسناد دوره رازی کشف شوند تا بتوان داوری نهایی را پیرامون شخصیت این پزشک نامدار انجام داد.[21]
برخی از دیدگاههای زکریای رازی
زکریای رازی دارای سخنان و دیدگاههای درست و مطابق با آموزههای اسلامی است. در اینجا به برخی از آراء و نظریات او اشاره میشود:
1. رازى پیرامون مرگ مینویسد: «آنانکه از مرگ ترس و وحشت دارند، هر بار که مرگ را در نظر خود مجسم سازند به آنان مرگى دست میدهد و در مدتى دراز ممکن است دچار مرگهاى متعدّدى بشوند، پس بهتر و نیکوتر آنست که نفس انسانى با لطف و حیلت این اندوه و ترس را از خود دور سازد و خردمند کسى است که غم و اندوه را در خود مجال ندهد ... و در نابودى و بیرون کردن آن از نفس خود بکوشد. افلاطون در آثار خود بارها اشاره به مرگ کرده. و او میگوید که ترس از مرگ نشانه بیخردى است و از کجا که این مرگ که مردم آنرا بزرگترین شر میپندارند بزرگترین خیر نباشد ... به نظر ابن سینا مرگ را دردى جز در بیمارى نیست؛ زیرا که درد به وسیله ادراک است و ادراک جز در مورد زنده متصوّر نیست و اگر کسى به جهت عقاب از مرگ میترسد در واقع از عقاب میترسد نه از مرگ و به جاى ترس از مرگ باید از گناهان پرهیز کند ...».[22]
2. وى جهان را مرکب از پنج گوهر ازلى میدانست: عقل فعال، روح، ماده، مکان و زمان. به عقیده او زمان و مکان و حرکت و جسم بینهایت قدیم است و زمان جوهرى است دونده و بیقرار.[23]
3. وى در اخلاق، معتقد به زهد و ترک دنیا و انزواى از خلق نیست. به نظر او: «فرد باید از انهماک (پافشارى، فرو رفتن) و افراط در شهوات دورى جوید و از هرچیز به مقدارى که از آن چاره نیست بهره برگیرد».[24]
4. به عقیده رازى، چون خدا عادل، رحیم و عالم است ما باید نسبت به مردم و خودمان عادل و رحیم و در راه کسب علم کوشا باشیم و در امور از عقل مدد جوییم. عیوب خود را بشناسیم، از تکبر، حسد، غضب، دروغ، بخل و غم، بپرهیزیم و از افراط در همخوابگى و شرابخوارى خوددارى کنیم.[25]
محمد بن زکریاى رازى آثارى در زمینه اخلاق پزشکى نوشت. کتاب «طب روحانى» او نیز درباره اخلاق است. در کتابهاى دیگر او، همچون کتاب بسیار معتبر «الحاوى فى الطب» و رسالههاى «سرّ الطلب»، «محنة الطبیب» و
«خواص التلامیذ» نیز اشارات او به اخلاق پزشکى و احترام به آیین و سنن پزشکى به خوبى نمایان است.
محمّد زکریاى رازى، هنگامى که از صفات دانشجویان پزشکى صحبت میکند میگوید: «واجب است که دانشجوى پزشکى، طبّ را براى جمع مال نخواهد، بلکه متذکّر باشد که نزدیکترین مردم به خدا، عالمترین و عادلترین و مهربانترین آنها به مردم است».[26]
[1]. ابن ابى اصیبعه، احمد بن قاسم، عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج 1، ص 63، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ اول، 2001م؛ ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج 5، ص 157، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، بیتا؛ کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، ج 10، ص 6، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1376ق.
[2]. عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج 1، ص 63؛ وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج 5، ص 157.
[3]. عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج 1، ص 63.
[4]. راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعى ایران، ج 10، ص 133 – 134، تهران، انتشارات نگاه، چاپ دوم، 1382ش.
[5]. همان، ص 135 – 136.
[6]. فرمانیان، مهدى، آشنایى با فرق تشیع، ص 123 – 124، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1387ش.
[7]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 1، ص 119، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[8]. عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج 1، ص 67.
[9]. نعمه، عبدالله، فلاسفه الشیعه، مترجم: غضبان، جعفر، ص 315، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ اول، 1367ش.
[10]. همان، ص 319.
[11]. همان، ص 315 – 320.
[12]. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ص 419، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بیتا.
[13]. ابن طاووس، على بن موسى، الامان من أخطار الأسفار و الأزمان، ص 152، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، چاپ اول، 1409ق.
[14]. فلاسفه الشیعه، ص 319- 320.
[15]. عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج 1، ص 66 – 67.
[16]. عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج 1، ص 67.
[17]. فلاسفه الشیعه، ص 320.
[18]. مطهری، مرتضی، مجموعهآثار، ج 14، ص 468، تهران، صدرا، 1380ش.
[19]. همان، ص 469.
[20]. همان، ص 470.
[21]. محقق، مهدى، فیلسوف رى، محمد بن زکریاى رازى، ص 3، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1377ش.
[22]. همان، ص 58؛ تاریخ اجتماعى ایران، ج 6، ص 307.
[23]. تاریخ اجتماعى ایران، ج 10، ص 133.
[24]. صفا، ذبیح الله، تاریخ علوم عقلى در تمدن اسلامی، ص 175، دانشگاه تهران، 1371ش.
[25]. تاریخ اجتماعى ایران، ج 10، ص 135.
[26]. زکریای رازی، محمد، رسائل فلسفیه، ص 108، قاهره، 1939م.
نظرات