جستجوی پیشرفته
بازدید
9848
آخرین بروزرسانی: 1393/11/20
 
کد سایت fa56037 کد بایگانی 68888 نمایه معنای قاعده «فاقد الشیء لایکون معطی الشیء»
طبقه بندی موضوعی صفات الهی
خلاصه پرسش
بر اساس مبانی فلسفی، آیا خدایی که خودش جسم، قوه و استعداد و... ندارد، می‌تواند چنین چیزهایی را در اختیار دیگران قرار دهد؟
پرسش
خالق هرچیزی از جمله جسم و قوه و... خدا است. از طرفی هم می‌گوییم معطی شیء فاقد شیء نیست. پس خدایی که معطی جسم و قوه و استعداد...است، خودش هم باید جسم، قوه و استعداد داشته باشد!
پاسخ اجمالی
قاعده‌ای در فلسفه وجود دارد که «فاقد الشیء لایکون معطی الشیء» (آنکه چیزی را ندارد نمی‌تواند همان چیز را به دیگران ببخشد) منظور از این قاعده آن است که فاعل و معطی باید واجد اصل کمالات، بلکه واجد مراتب بالای کمالات باشد تا بتواند چیزی از جنس آن کمال را به دیگری اهدا کند. آنچه در این‌جا لازم است، وجود سنخیت در اصل و جنس کمال در معطی است؛ نه تساوی در تمام خصوصیات؛ زیرا برخی از خصوصیات مربوط به تحقق این کمال در مرتبه پایین است؛ مثلاً معلمی که قانون ریاضی را به دانش آموز سال اول ابتدایی القاء می‌کند، باید حقیقت آن قانون را داشته باشد، اما آنچه از این قانون در ذهن دانش آموز نقش می‌بندد ممکن است در قالب‌های محدودی باشد که مربوط به ویژگی ذهنی این نوآموز است که چنین قالب‌های کودکانه‌ای برای معلم وجود ندارد. بنابراین معنا ندارد که خصوصیات وجودی مراتب پایین در مراتب بالاتر هم  وجود داشته باشد، بلکه گاهی چنین فرضی محال است.
حال در مورد خداوند متعال می‌گوییم: خداوند وجود و کمالات وجودی را به اشیا اعطا می‌کند، اما وجود اشیا در عالم مادی به این است که مرکب از جسم، قوه و فعل باشند؛ خداوند واجد کمالات وجودی جسم، قوه و فعل است، نه خصوصیت جسم، قوه و فعل، چنان‌که انسان در ذهن خود منظره‌ای را با ابعاد، شکل‌ها و رنگ‌های مختلف تصویر می‌کند، با این‌که نفس انسان، مادی نیست، رنگ، بعد و شکل در آن نیست. بنابراین عبارت درست در مورد این قاعده چنین است: «فاقد کمال چیزی نمی‌تواند معطی کمال آن چیز باشد».
مناسب است در این‌جا عبارت علامه طباطبایی در پاسخ به این سؤال را بیان کنیم. وی می‌گوید: مقدمتاً باید دانست، موجودات امکانى که در خارج هستند، از وجود و مهیّت (اندازه وجود) مرکّب‌اند. مثلاً جسم موجود اگر وجودش با جسمانیت محدود نبود وجودى بود مطلق، ولى جسمانیت یعنى جوهر مادى حجم‌‏دار، این وجود مطلق را تحدید و با قیودات زمانى و مکانى آشنا مى‌سازد.
همیشه علت فاعلى به حسب حال خود اثر مطلق مى‌دهد، ولى ماده قابله با شرایط زمانى و مکانى خودش اطلاق فعل وى را تحدید مى‌کند؛ مانند کسى که بخواهد آب از دریا بردارد. البته وى تحدیدى به آب نمى‌دهد، ولى کوتاهى دست و بازوى وى، ظرفیت و شکل کاسه‌‏اى که در دست دارد، نزدیک و دورى اجزاى آب دریا، فعل او را مقید می‌سازد.
پس از این مقدمه، روشن خواهد شد که خداى جهان، وجودش از آلایش هر حد و قیدى پاک است، با ماهیات که حدود و قیودند و اندازه‌‏هاى وجودند متصف نمی‌شود و تنها با صفت‌هاى وجودى که خالى از حد می‌باشند می‌توان متصفش دانست؛ مانند علم و قدرت؛ و در حقیقت هر قیدى به عدم تحلیل می‌شود و وجود مطلق خدایى، عدم و نیستى نمی‌پذیرد.[1]
 

[1]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 6، ص 1045، تهران، صدرا، ۱۳۸۱ش.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها