لطفا صبرکنید
بازدید
15804
15804
آخرین بروزرسانی:
1395/04/01
کد سایت
fa70194
کد بایگانی
85952
نمایه
برهان وجوب و امکان از نگاه آیت الله جوادی آملی
طبقه بندی موضوعی
مبدأ شناسی
اصطلاحات
برهان وجوب و امکان
گروه بندی اصطلاحات
طبقهبندی نشده
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
برهان وجوب و امکان چیست و آیا در میان اندیشمندان اسلامی، افرادی وجود دارند که این برهان را نپذیرفته باشند؟
پرسش
با سلام؛ لطفاً تقریری خوب از برهان وجوب و امکان بیان کنید. آیا آیت الله جوادی آملی در کتاب تبیین براهین اثبات خدا، برهان وجوب و امکان را رد کرده است؟
پاسخ اجمالی
میتوان چکیده برهان وجوب و امکان را(در تقریر حاضر) چنین بیان کرد: به یقین در جهان خارج موجودی هست. این موجود اگر واجب الوجود باشد ادعای ما(که وجود خداوند یا همان واجب الوجود است) ثابت میشود و اگر ممکن الوجود باشد، با توجه به نیازمندی آن به علت و با توجه به امتناع تسلسل و دور، به موجودی نیاز دارد که وجودش معلول موجود دیگری نباشد و چنین موجودی، واجب الوجود(یا همان خداوند) است.[1]
شاید بسیاری از اندیشمندان غیر مسلمان، این برهان را نپذیرند و یا برخی اندیشمندان مسلمان نیز نقدهایی در مورد این برهان مطرح کرده باشند، اما در طرف مقابل، بسیاری از اندیشمندان، با قدرت به تبیین نکات دقیق فلسفی و نیز پاسخ اشکالات وارده بر این برهان میپردازند.[2]
در تبیین برهان وجوب و امکان میتوان به دو نکته اصلی اشاره کرد:
1. هر واقعیت خارجی که ذات و ذاتیات آن به ادراک حصولی تعقل شده و به وجود ذهنی موجود میشود، «ممکن الوجود» است؛ زیرا اگر واجب الوجود بود؛ یعنی ذاتش عین واقعیت خارجی بود، محال بود به ادراک حصولی تعقل یابد و به وجود ذهنی موجود شود؛ چون لازمهاش استحاله و انتقال واقعیت خارجی به ذهن است. ظاهراً سخن امام علی(ع) به همین مطلب اشاره دارد، آنجا که میفرماید: «هر امری که به نفس ذات خود شناخته شود مخلوق است».[3]
2. چیزی که وجود و هستی عین ذاتش نیست؛ ذاتاً محتاج واجب الوجود است؛ یعنی هیچگاه بینیاز از واجب نیست حتی در زمانی که به واسطهی فیض واجب الوجود، موجود است نیز نیاز ذاتی او بر طرف نمیشود و در ذات خود تبدیل به بینیاز نمیشود. سخن امام علی(ع) که میفرماید: «و هر امری که به غیر خود قائم باشد معلول است».[4] اشاره به همین مطلب دارد. و به تعبیر شیخ شبستری:
سیه رویی ز ممکن در دو عالم
جدا هرگز نشد و الله اعلم.[5]
بنابراین، برهان وجوب و امکان را میتوان به این صورت خلاصه کرد؛ چیزی که وجود و هستی، عین ذاتش نیست، در وجود و هستی خود محتاج موجودی است که وجود عین ذاتش باشد؛ یعنی محتاج واجب الوجود است.
در همین راستا، در بررسی نقدها و اشکالات وارده بر این برهان نیز گفته شده است: این برهان هم در تاریخ فلسفهی اسلامی مورد برخی نقدها قرار گرفته و هم در فلسفه غرب. اما نقدهای فیلسوفان اسلامی بر آن، نقد بر اصل برهان به تقریر و بیانی که گذشت نیست، بلکه نقد بر برخی از بیانها و تقریرهای دیگر آن است؛ مثلاً در برخی تقریرها به جای استفاده از قضیه کلیه حقیقیه - یعنی هر موجود- قضیه به صورت عام مجموعی؛ یعنی مجموع ممکنات در نظر گرفته شده است، و در این صورت اشکال شده که مجموع ممکنات یک مفهوم ذهنی است و در خارج واقعیتی غیر از واقعیت افراد ندارد.
اما اشکالهایی که در فلسفه جدید غرب متوجه برهان وجوب و امکان شده یا حکایت از ناتوانی آنها از ادراک برهان میکند و یا به دلیل ضعف ترجمههای بوده که توان انتقال مطلب معقول و مقبول را نداشتهاند.
به عنوان نمونه هیوم در نقد این برهان میگوید؛ در صورتی که نسبت اجزای این جهان به وجود و عدم یکسان بوده و هریک از موجودات خارجی متصف به امکان و در نتیجه نیازمند به علت باشند، این حکم را در بارهی مجموعهی آنها نمیتوان سرایت داد.
که پاسخش این است که این اشکالات هیوم بر پایه تقریر نادرستی از برهان است که به جای استفاده از قضیه کلیه حقیقیه -یعنی هر موجود- قضیه به صورت عام مجموعی یعنی مجموع ممکنات در نظر گرفته شده است؛ در حالیکه قضیه مورد استفاده در برهان این است که ممکن بدون استفاده از غیر هرگز موجود نمیشود و این قضیهای حقیقیه است که بر جمیع ممکنات -نه بر جمیع آنها - صادق است. با این توضیح روشن میشود؛ اشکال دیگر هیوم که ما هرگز مجموع عالم را تجربه نکردیم تا از نیاز آن به علت خبر دهیم؛ بر این برهان وارد نیست؛ زیرا اولا: مجموعه عالم مورد استفاده در برهان نیست و مجموعه عالم فقط وجود ذهنی دارد و وجود خارجی ندارد. ثانیاً: بر فرض که مجموع عالم ممکنات وجود خارجی داشته باشد، امکان از لوازم ذاتی مجموعه است که توسط عقل درک میشود و فهم آن محتاج مشاهده و تجربه نیست.
برخی دیگر از اشکالات فیلسوفان غرب بر اساس خلط بین ضرورت منطقی و ضرورت فلسفی است. با این بیان که برخی از منتقدان این برهان میگوید: ضرورت و وجوب یک مقوله منطقی است و با ضرورت و وجوب منطقی هرگز نمیتوان از یک گزارهی وجودی خبر داد. به بیان دیگر، ضرورت یک معنای منطقی است که در حمل برخی از مفاهیم نسبت به یکدیگر دو در قضایای که همانگویانه - این همانگویی- هستند، به صورت کیفیت قضیه مطرح میشود و این کیفیت ناظر به وجود و تحقق خارجی اشیا نمیباشد.
پاسخ این اشکال نیز اینگونه ارائه شده است: هر چند «ضرورت» در فلسفه و منطق به یک معنا است، ولی کاربرد آن در موارد مختلف احکام خاصی دارد. اشکالی که ذکر شد از آنجا ناشی شده است که اولاً: برای ضرورت، صرفاً معنای منطقی در نظر گرفته شده است و کاربرد فلسفی آن که ناظر به اشیای خارجی است، انکار شده است. در حالیکه ضرورت در منطق برای مفاهیم ذهنی و در عالم ذهن است؛ در حالیکه ضرورت در فلسفه ناظر به واقعیت و حقایق خارجی است. ثانیاً: ضرورت منطقی نیز منحصر در قضایایی دانسته شده است که محمول در متن موضوع قرار گرفته است؛ یعنی ضروریه به شرط المحمول - مانند انسان انسان است – میباشد. در حالیکه چنین نیست؛ زیرا ذاتیات باب برهان - که بالضروره بر محمول حمل میشوند - اعم از ذاتیات باب ایساغوجی است، که به ضرورت به شرط المحمول بر موضوع حمل میشود.
شاید بسیاری از اندیشمندان غیر مسلمان، این برهان را نپذیرند و یا برخی اندیشمندان مسلمان نیز نقدهایی در مورد این برهان مطرح کرده باشند، اما در طرف مقابل، بسیاری از اندیشمندان، با قدرت به تبیین نکات دقیق فلسفی و نیز پاسخ اشکالات وارده بر این برهان میپردازند.[2]
در تبیین برهان وجوب و امکان میتوان به دو نکته اصلی اشاره کرد:
1. هر واقعیت خارجی که ذات و ذاتیات آن به ادراک حصولی تعقل شده و به وجود ذهنی موجود میشود، «ممکن الوجود» است؛ زیرا اگر واجب الوجود بود؛ یعنی ذاتش عین واقعیت خارجی بود، محال بود به ادراک حصولی تعقل یابد و به وجود ذهنی موجود شود؛ چون لازمهاش استحاله و انتقال واقعیت خارجی به ذهن است. ظاهراً سخن امام علی(ع) به همین مطلب اشاره دارد، آنجا که میفرماید: «هر امری که به نفس ذات خود شناخته شود مخلوق است».[3]
2. چیزی که وجود و هستی عین ذاتش نیست؛ ذاتاً محتاج واجب الوجود است؛ یعنی هیچگاه بینیاز از واجب نیست حتی در زمانی که به واسطهی فیض واجب الوجود، موجود است نیز نیاز ذاتی او بر طرف نمیشود و در ذات خود تبدیل به بینیاز نمیشود. سخن امام علی(ع) که میفرماید: «و هر امری که به غیر خود قائم باشد معلول است».[4] اشاره به همین مطلب دارد. و به تعبیر شیخ شبستری:
سیه رویی ز ممکن در دو عالم
جدا هرگز نشد و الله اعلم.[5]
بنابراین، برهان وجوب و امکان را میتوان به این صورت خلاصه کرد؛ چیزی که وجود و هستی، عین ذاتش نیست، در وجود و هستی خود محتاج موجودی است که وجود عین ذاتش باشد؛ یعنی محتاج واجب الوجود است.
در همین راستا، در بررسی نقدها و اشکالات وارده بر این برهان نیز گفته شده است: این برهان هم در تاریخ فلسفهی اسلامی مورد برخی نقدها قرار گرفته و هم در فلسفه غرب. اما نقدهای فیلسوفان اسلامی بر آن، نقد بر اصل برهان به تقریر و بیانی که گذشت نیست، بلکه نقد بر برخی از بیانها و تقریرهای دیگر آن است؛ مثلاً در برخی تقریرها به جای استفاده از قضیه کلیه حقیقیه - یعنی هر موجود- قضیه به صورت عام مجموعی؛ یعنی مجموع ممکنات در نظر گرفته شده است، و در این صورت اشکال شده که مجموع ممکنات یک مفهوم ذهنی است و در خارج واقعیتی غیر از واقعیت افراد ندارد.
اما اشکالهایی که در فلسفه جدید غرب متوجه برهان وجوب و امکان شده یا حکایت از ناتوانی آنها از ادراک برهان میکند و یا به دلیل ضعف ترجمههای بوده که توان انتقال مطلب معقول و مقبول را نداشتهاند.
به عنوان نمونه هیوم در نقد این برهان میگوید؛ در صورتی که نسبت اجزای این جهان به وجود و عدم یکسان بوده و هریک از موجودات خارجی متصف به امکان و در نتیجه نیازمند به علت باشند، این حکم را در بارهی مجموعهی آنها نمیتوان سرایت داد.
که پاسخش این است که این اشکالات هیوم بر پایه تقریر نادرستی از برهان است که به جای استفاده از قضیه کلیه حقیقیه -یعنی هر موجود- قضیه به صورت عام مجموعی یعنی مجموع ممکنات در نظر گرفته شده است؛ در حالیکه قضیه مورد استفاده در برهان این است که ممکن بدون استفاده از غیر هرگز موجود نمیشود و این قضیهای حقیقیه است که بر جمیع ممکنات -نه بر جمیع آنها - صادق است. با این توضیح روشن میشود؛ اشکال دیگر هیوم که ما هرگز مجموع عالم را تجربه نکردیم تا از نیاز آن به علت خبر دهیم؛ بر این برهان وارد نیست؛ زیرا اولا: مجموعه عالم مورد استفاده در برهان نیست و مجموعه عالم فقط وجود ذهنی دارد و وجود خارجی ندارد. ثانیاً: بر فرض که مجموع عالم ممکنات وجود خارجی داشته باشد، امکان از لوازم ذاتی مجموعه است که توسط عقل درک میشود و فهم آن محتاج مشاهده و تجربه نیست.
برخی دیگر از اشکالات فیلسوفان غرب بر اساس خلط بین ضرورت منطقی و ضرورت فلسفی است. با این بیان که برخی از منتقدان این برهان میگوید: ضرورت و وجوب یک مقوله منطقی است و با ضرورت و وجوب منطقی هرگز نمیتوان از یک گزارهی وجودی خبر داد. به بیان دیگر، ضرورت یک معنای منطقی است که در حمل برخی از مفاهیم نسبت به یکدیگر دو در قضایای که همانگویانه - این همانگویی- هستند، به صورت کیفیت قضیه مطرح میشود و این کیفیت ناظر به وجود و تحقق خارجی اشیا نمیباشد.
پاسخ این اشکال نیز اینگونه ارائه شده است: هر چند «ضرورت» در فلسفه و منطق به یک معنا است، ولی کاربرد آن در موارد مختلف احکام خاصی دارد. اشکالی که ذکر شد از آنجا ناشی شده است که اولاً: برای ضرورت، صرفاً معنای منطقی در نظر گرفته شده است و کاربرد فلسفی آن که ناظر به اشیای خارجی است، انکار شده است. در حالیکه ضرورت در منطق برای مفاهیم ذهنی و در عالم ذهن است؛ در حالیکه ضرورت در فلسفه ناظر به واقعیت و حقایق خارجی است. ثانیاً: ضرورت منطقی نیز منحصر در قضایایی دانسته شده است که محمول در متن موضوع قرار گرفته است؛ یعنی ضروریه به شرط المحمول - مانند انسان انسان است – میباشد. در حالیکه چنین نیست؛ زیرا ذاتیات باب برهان - که بالضروره بر محمول حمل میشوند - اعم از ذاتیات باب ایساغوجی است، که به ضرورت به شرط المحمول بر موضوع حمل میشود.
[2]. ر. ک: جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، ص 143- 165، قم، اسراء، چاپ سوم، 1378ش.
[3]. «کل معروف بنفسه مصنوع». سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 273، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[4]. و کل قائم فی سواه معلول . همان
[5]. شبستری، شیخ محمود، گلشن راز، ص 22، کرمان، خدمات فرهنگی، چاپ اول، 1382ش.
نظرات