يكی از جملاتی كه به پيامبر اكرم(ص) تحت عنوان حدیث نسبت داده شده است، جمله «حبّ الوطن من الايمان» است؛ یعنی: «دوست داشتن وطن، از نشانههای ايمان است». اين سخن در كتابهای حدیثی دسته اول و مورد اعتماد شيعه و اهل سنت نقل نشده است. ولی در كتابهایی مانند «مستدرک سفینة البحار»،[1] «اعیان الشیعة»،[2] «خزائن» نراقی(ره)،[3] «کشف الخفاء»،[4] «بیان المعانی»،[5] و نظیر این منابع از شیعه و اهل سنت، بدون ذكر سند نقل شده است. همچنین با جستجو در منابع غیر حدیثی اوایل قرن چهارم به بعد که در دست داشتيم، قدیمیترین نقل اين سخن به کتاب «مرزبان نامه»[6] بر میگردد.
به هر حال، این روایت با توجه به اینکه بهصورت مسند و در منابع معتبر اسلامی نقل نشده است، اصل روایت بودن آن قطعی نیست و نمیتوان آن را به پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نسبت داد. اما نباید از متن آن دست برداشت، لذا در اینجا به بررسی و توضیح متن آن میپردازیم.
متن جمله «حُبّ الوطن مِن الایمان»
در این جمله با دو واژه کلیدی «حُب الوطن» و «الایمان» مواجه هستیم، که هر کدام برای خویش تعریف و اصول و موازینی دارند که بر اساس آنها میتوان گفت: کسی وطن دوست است که پایبند به این اصول و موازین باشد و شخصی دیگر چون پایبند به این اصول و موازین نبوده، حب وطن ندارد. دربارهٔ ایمان نیز اگر کسی اصول و موازین ایمان را داشته باشد، مسلمان و مؤمن است، و اگر پایبند به آنها نباشد، مسلمان و مؤمن نیست.[7]
همچنین اگر ما به هر کدام از این کلمات بهطور جداگانه بنگریم، دارای بار معنایی مثبت و مشخص دینی هستند که یا در روایات به این معانی تصریح شده و یا مفهوم و مضمون آنها وجود دارد. لذا از این جهت نیز هیچ اشکالی ندارد. آنچه در موضوع مورد بحث اهمیت دارد، پیبردن به معنا و مفهوم «حب الوطن» و رابطه او با ذات و طبیعت انسانی است، و اینکه آیا وطن دوستی میتواند نشانهای از ایمان باشد یا خیر؟ که در بخشهای زیر بیان میشود.
الف. ارزیابی معنای وطن
دربارهٔ ارزیابی وطن و شناخت هویت و مختصات آن، مباحث فراوانی در کتابهای سیاسی و حقوقی مطرح شده است که باید به این منابع مراجعه نمود.[8] در علوم سیاسی و حقوقی مدنی و همچنین در تفسیر لغوی وطن، اختلاف نظر وجود دارد؛ مقصود از وطن، مكه است كه امّالقری و قبلهٔ عالم است. و یا منظور وطن متعارف و عرفی است؛[9] یعنی جایی که انسان در آن زندگی میکند، و یا اینکه مقصود، وطن بزرگ اسلامی است كه حفظ و نگهداری آن بر مسلمانان لازم است. چون حفاظت از دين و انسانيت و عزّت دين و قوّت اسلام وابسته به آن است. پس دين و انسانيت اصل است و وطن و غير آن بايد در خدمت دين باشند.[10] تفسيرى كه شيخ بهايى(ره) از وطن ارائه میدهد، گواه ديگرى است كه مشى و منش سياسى او را در عقايد دينى و مذهبى نشان میدهد. وى كلمهٔ «وطن» را در جمله «حُبُّ الوطنِ مِن الايمانِ»، يک وطن جغرافيايى مبتنى بر ملّيت و ناسيوناليسم نمیداند،[11] بلكه وطن را به جايگاه اخروى روح انسان تعبير میکند؛ زيرا به عقيده او پيامبرى كه محبت و علاقه به دنيا را سرچشمه همه خطاها و گناهان معرّفى مینمايد، چگونه دوست داشتن يک چيز مادى همچون وطن را نشانه ايمان میداند؟ او در تبيين نظر خويش، اين شعر را سرود:
«اين وطن مصر و عراق و شام نيست
اين وطن شهرى است كانرا نام نيست».[12]
ب. وطن دوستی از دیدگاه آیات و روایات
مقصود از وطن هر کدام از موارد بالا که باشد، با محبّت و دوستی آن هیچ منافاتی ندارد و وقتی به روایات بنگریم دوستی وطن حتی به معنای جایگاه و مکان و سرزمین آباء و اجدادی را نیز ستوده و به این محبت و علاقهمندی و آبادانی آن سفارش میکنند؛ چرا که اساساً انسان، رابطه مادی و معنوی فراوانی با زادگاه خود دارد و همین پیوند عاطفی، باعث علاقه او به وطن میشود. و حساسيت مخصوص درباره آن و هر موضوعى كه حيات آدمى با آن انسى دارد، پديدهای كاملاً طبيعی است.بهعلاوه؛ وطندوستی، منطقی و موافق عقل نیز است؛ چون وطن دوستى، معلول حب ذات میباشد و مساوی با دفاع از زندگى و ارزشهای آن است. پس، در حقيقت، بحث از وطن دوستى، بررسى يكى از نتايج و معلولات خود دوستى (به معناى عمومى آن) میباشد.
اصول و ريشه هاى وطندوستی بهطور مستقیم یا غیر مستقیم در قرآن مجيد بیان شده است:
یک. آياتى كه علاقه به وطن را كاملاً تأييد میكند؛ مانند: «و هنگامى را كه از شما پيمان گرفتيم كه خون هم را نريزيد و يكديگر را از سرزمين خود، بيرون نكنيد. سپس شما اقرار كرديد (و بر اين پيمان) گواه بودید»،[13]در این آیه شریفه، آوارگى از وطن را در اهميت مانند كشته شدن متذكر شده، و اجتناب از آن دو را مشمول پيمان الهی قرار داده است.[14]
و «خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در راه دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمىكند چرا كه خداوند عدالتپيشگان را دوست دارد، تنها شما را از دوستى و رابطه با كسانى نهى میكند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانههايتان بيرون راندند يا به بيرونراندن شما كمک كردند و هركس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است».[15]در این آيه، نيكوكارى و عدالت و انصاف را در باره كسانى كه اگر چه خارج از دين اسلام میباشند، تا هنگامی كه به كشتار برنخاستهاند و مسلمانان را از وطن خود آواره ننمودهاند، مطلوب معرّفى نموده و مىفرماید: خدا نيكوكاران و مردم عادل و با انصاف را بهطور عموم دوست دارد و بالعكس نسبت به كسانى كه به جنگ و پيكار برخاسته و مسلمانان را از وطنهاى خود آواره میكنند، از نيكوكارى نبوده و ظالم هستند.[16]
خلاصه؛ اين دسته از آيات تعلق طبيعى انسان را به وطن خود بيان نموده و محروميت از بهرهمندى از وطن را رياضت سخت معرفى فرموده است.[17] بر اساس این آیه؛ علاقه به وطن، يک حقّ فطرى و طبيعى است و سلب اين حقّ، تجاوز و ظلم آشكار است.
دو. آياتى كه بهطور غير مستقيم محبوبيت وطن را گوشزد میكند، مانند: «كيفر آنها كه با خدا و پيامبرش به جنگ برمیخيزند، و اقدام به فساد در روى زمين میكنند، (و با تهديد اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله میبرند،) فقط اين است كه اعدام شوند يا به دار آويخته گردند يا (چهار انگشت از) دست (راست) و پاى (چپ) آنها، بعكس يكديگر، بريده شود و يا از سرزمين خود تبعيد گردند. اين رسوايى آنها در دنياست و در آخرت، مجازات عظيمى دارند»،[18] از مضمون آيه شریفه چنين برمیآيد كه تبعيد از وطن تنها براى آن نيست كه محارب و مفسد به يک نقطه بيگانه بروند و نتوانند دست به فعاليت بزنند، بلكه تبعيد را مانند قتل و به دار آويخته شدن و بريده شدن دست و پا به عنوان كيفر رسوا كننده بيان میكند.[19]
پيامبر اسلام(ص) هم وقتی كه خواست از ترس مشركان از مكه به مدينه هجرت كند، از مكه بيرون رفت و در غار ثور پنهان گرديد تا اينكه پس از سه روز به جحفه (كه 82 مايلی مكه است) رسيد، در اين هنگام رسول خدا(ص) بسيار محزون و از فشار آزار مشركان دردمند و متأثّر بود و به ياد مكه آه سردی كشيد؛ زيرا مكه محل تولد او و آباء و اجدادش بود تا اينكه جبرئيل نازل شد و پرسيد: آيا مشتاق به مكه هستی؟ فرمود: آری، سپس جبرئیل با آيه «يقيناً كسى كه [ابلاغ و عمل كردن به] قرآن را بر تو واجب كرده است، حتماً تو را به جایگاه [رفيع و بلند مرتبهات؛ شهر مكه] بازمیگرداند. بگو: پروردگارم به كسى كه هدايت را آورده است و به كسى كه در گمراهى آشكارى است داناتر است»،[20] به پيامبر اکرم(ص) دلداری داد.[21]
در روایات نیز وطندوستی مطلوب دانسته شده است؛ مانند اینکه امام علی(ع) یکی از خصلتهای ارزش و کرامت انسانی را در این میداند که انسان نسبت به وطنش مهربان و علاقهمند باشد.[22] این سخن گرانبهای امیرالمؤمنین(ع) اشاره به این است که هر انسانی به خانه و وطن خویش علاقهمند است و هنگامی که آن را در خطر جدی ببیند، هر کس که باشد و از هر آیین و مکتبی پیروی کند، برای دفاع از آن بهپا میخیزد؛ چرا که آنحضرت خطاب به مردمی که از جنگ خسته شدهاند و گوش به فرمان حضرتش نمیدهند، میفرماید: «از کدامین خانه و وطن دفاع خواهید کرد؟ [اگر از وطن خود که دار اسلام است دفاع نکنید.] و اگر همراه با من آماده پیکار با دشمن نشوید، پس از من با کدام رهبر، آماده پیکار، دشمن خواهید شد؟».[23] همچنین آنحضرت در جایی دیگر فرمود: «شهرها با حب وطن آباد می شوند».[24]
اما وطندوستى، مانند همه موضوعات مورد علاقه بايد پاسخگوى تحوّل و تكامل روحى انسان بوده باشد، نه اینکه او را از مسیر فطری و منطقی جدا کرده و از تکامل روحیه حماسی و الهی دور نماید. باید همان انس و الفتی که در قلب انسان نسبت به وطن ایجاد میشود، در مسیر دفاع از ارزشهای موجود در آن باشد، البته به شرط آنکه حق و حقیقت در وطن حاکم باشد و غيرت ملّى را با احساس مسئوليت در برابرِ تماميت ارضى كشور اسلامى و دلسوزى و حمايت از هموطنان و عزت و شرف آنان همراه کرد، در وطندوستی «مَنِ قومی» و «مَنِ قبیلهای» وجود ندارد.
با این حال، اگر در وطن حق و حقیقت حاکم نباشد، باید برای برقراری حق در وطن کوشید که این نشانه وطندوستی است و اگر مقدور نیست از آنجا هجرت کرد، چنانکه اصحاب رسول خدا(ص) در آغاز دعوت به اسلام چنین کردند و به مدینه هجرت کردند. همانطور که در قرآن کریم به شکلهای مختلف، وطن را در موقع ناهموارى براى زندگى دینی قابل طرد و مهاجرت از آن را سفارش میكند، مانند: «كسانى كه فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالى كه به خويشتن ستم كرده بودند، به آنها گفتند: شما در چه حالى بوديد؟ (و چرا با اينكه مسلمان بوديد، در صفِ كفّار جاى داشتيد؟!) گفتند: ما در سرزمين خود، تحت فشار و مستضعف بوديم. آنها [فرشتگان] گفتند: مگر سرزمين خدا، پهناور نبود كه مهاجرت كنيد؟! آنها (عذرى نداشتند، و) جايگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدى دارند»،[25] در اين آيه صريحاً كسانى را كه در وطن مظلوم شده، توانايى مهاجرت داشتهاند ولى مهاجرت نكردهاند، توبيخ فرموده است.[26]
همچنین در مواقعی از زندگی لازم است بهجهت مصالحی بالاتر وطن خویش را ترک نمود. خیلی از بزرگان علم و عمل نمىتوانستند زادگاه خود را چنان مورد پرستش قرار بدهند كه جهان آن دوران و قرون و اعصار بعدى را قربانى آن زادگاه ناچيز خود نمايند. بايد از زادگاه خود دور میشدند و با علم و عمل خویش به دوران پس از خویش و جوامع ديگر معناى انسان و انسانیّت را میآموختند. بنابراین، توجه و تقدس نسبت به وطن و ارزش و اعتبار آن، ذاتی نيست، بلكه به جهت حوادث و یا مصالحی كه در زمان و مكان رخ میدهد، ارزش پيدا میكند.
ج. نبود تلازم میان وطندوستی با ایمان به خدا
درباره رابطه میان حب وطن و ایمان که در جمله مورد بحث آمده، باید گفت: تلازمی عقلی میان حب وطن و ایمان وجود ندارد؛ یعنی اینگونه نیست که هر کسی وطن -به معنای مادی آن (زادگاه و سرزمین آباء و اجدادی)- خویش را دوست دارد، پس حتماً دارای ایمان به خداوند است؛ چنانچه در قرآن کریم میخوانیم: «اگر (همانند بعضى از امتهاى پيشين،) به آنان دستور میداديم: يكديگر را به قتل برسانيد، و يا: از وطن و خانهٔ خود، بيرون رويد، تنها عده كمى از آنها عمل میكردند!»،[27] که نمیتوان گفت آن عدهای که از وطن خود بیرون نرفتند، ایمان به خدا داشتند و آن گروه کمی که از وطن خود بیرون رفتند، ایمان نداشتند.[28] از اینرو، وطندوستی بهطور حتمی و دربارهٔ هر کسی را نمیتوان نشانهای از ایمان به خدا دانست. اگر دوستی وطن به طور مطلق از نشانههای ايمان باشد، تمام كسانی كه نسبت به وطن خويش، محّبت دارند را بايد انسانی با ایمان حساب كنيم، هر چند كافر حربی باشند. و هر مؤمنی را نيز ملزم به محبّت وطن خويش بدانيم گرچه وطنش وطن كفر بوده و عذاب الهی شاملش شده باشد. در حالی كه چنين نيست؛ زیرا چه بسا كافران و افراد بیايمانی كه نسبت به وطن خويش محبّت میورزند. و چه بسا مؤمنانی كه نسبت به وطن كفر خويش محبّت نداشته و نه تنها ملزم به دوست داشتن وطنشان نيستند، بلكه در برخی موارد، ملزم به ترک آن وطن نيز هستند. در اين صورت، نمیتوان به سادگی و حتمی گفت: دوستی وطن جزو ايمان و از نشانههای آن است.
بنابراین، هر چند تلازمی عقلی و قطعی میان حب وطن و ایمان وجود ندارد و بهصورت مطلق و درباره همه انسانها نمیتوان به چنین سخنی قائل شد، اما میتوان درباره گروهی دیگر از انسانها گفت: وطندوستی، نشانه و از آثار ایمان به خدا است، به این بیان؛ از آنجایی که انسان مؤمن -بر اساس درجات ایمان- دارای خصلتهای نیکو است و سعی و کوشش در ایجاد و پرورش صفات نیک اخلاقی در خویش است، وطندوستی در مسیر درست آن نیز، به عنوان یک صفت نیک انسانی او شمرده میشود، همانطور که امام علی(ع) آنرا از صفتهای نیکو و کرامت انسان معرّفی فرمود. با این نگاه میتوان وطندوستی را – با شرایطی که بیان شد- از نشانههای ایمان به خداوند دانست؛ زیرا سرچشمه هر خصلت و صفت نیکویی که از انسان صادر میشود از ایمان به خداوند است.
همچنین اگر بخواهیم سخن و تفسیر شیخ بهایی(ره) را درباره این جمله بپذیریم و وطن را، آخرت بدانیم؛ یعنی معنای والای معنوی وطن؛ در این صورت نیز، دوستی آخرت به عنوان یک وطن حقیقی از نشانههای ایمان خواهد بود؛ و میان حب وطن و ایمان رابطه ملازمه وجود دارد؛ چون کسی که ایمان به آخرت دارد، آن را دوست خواهد داشت و تا ایمان به چیزی نباشد، محبت و دوستی پدید نخواهد آمد.
نتیجه
1. باید به «حب وطن»، به گونهای که گفته شد، نگریست و آنرا در مسیر فطری و الهی رهنمون نمود، در این صورت است که آدمی با نگرش درست نسبت به سرزمین خویش، گامی الهی را در جهت پرورش بُعدی از انسانیّت خویش برداشته است، و همهٔ اصول انسانى مثل گذشت، احسان و ايثار از او بروز میکند.
2. وطن به اصطلاح عرفى و اجتماعى با نظر به آيات و روایات محبوبيتداشته و به طور طبيعى موجب تعلق خاطر آدمى بوده و محبت به وطن ممنوع قلمداد نشده است. بنابراین، «حب الوطن» یک مفهوم حقیقی است که دین اسلام آن را تأیید میکند، اما وطن پرستى، يعنى اصالت دادن به آب و خاک و مليت و گزافهگويى براى بزرگنمايى يک ملت چون روح خودستايى را میآفريند و مقابله با ديگر اقوام و ملتها را توجيه میكند، از نظر عقل و شرع ناپسند است و خلاف فطرت انسانى است.
[1]. نمازى شاهرودى، على، مستدرک سفينه البحار، ج 10، ص 375، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1418ق.
[2]. امين، سيد محسن، أعيان الشيعة، ج 1، ص 301، دار التعارف للمطبوعات، بيروت، 1406ق.
[3]. نراقى، ملا احمد، خزائن، محقق و مصحح: حسن زاده آملی، حسن، ص 487 و 528، مؤسسه انتشارات قيام، تهران، چاپ اول، 1380ش.
[4]. عجلونی، اسماعیل بن محمد، کشف الخفاء، ج 1، ص 345، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ سوم، 1408ق.
[5]. ملاحويش آل غازى، عبدالقادر، بيان المعانى، ج 2، ص 404، مطبعة الترقى، دمشق، چاپ اول، 1382ق.
[6]. مرزبان بن رستم (متوفی 302ق)، مرزبان نامه، تعريب: عرب شاه، شهاب الدين أحمد بن محمد، ص 178، مؤسسة الإنتشارات العربی، بیروت، چاپ اول، 1997م.
[7]. ر.ک: نمایههای «مفهوم ايمان»، سؤال 120؛ «ابتدايىترين اعتقادات مسلمان»، سؤال 148.
[8]. ر.ک: عميد زنجانى، وطن و سرزمين اسلامى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.
[9]. کشف الخفاء، ج 1، ص 346.
[10]. عاملی، جعفر مرتضى، الصحيح من سيرة النبی الأعظم(ص)، ج 3، ص 333 – 334، دار الحديث، قم، چاپ اول، 1426ق.
[11]. ر.ک: نمایه «ناسیونالیسم (ملت گرایی) از نگاه امام خمینی»، سؤال 12364.
[12]. شيخ بهائى، كليات اشعار و آثار فارسى، ص 10، انتشارات محمودى، تهران، چاپ اول، 1352ش.
[13]. بقره، 84.
[14]. جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 6، ص 201 – 202، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ هفتم، 1376ش.
[15]. ممتحنه، 8 – 9.
[16]. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 6، ص 202 – 203.
[17]. همان، ص 202.
[18]. مائده، 33.
[19]. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 6، ص 203.
[20]. قصص، 85.
[21]. عبد الجبار، قاضى، تثبيت دلائل النبوة، ج 2، ص 371 – 372، دار المصطفى، شبرا، قاهره، بیتا؛ فتال نيشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج 2، ص 406، انتشارات رضى، قم، چاپ اول، 1375 ش؛ راوندى، قطب الدين سعيد بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 910، مؤسسه امام مهدى(عج)، قم، چاپ اول، 1409ق.
[22]. «من كرم المرء خمس خصال ... و حنته إلى أوطانه»؛ كراجكى، محمد بن على، معدن الجواهر و رياضة الخواطر، محقق و مصحح: حسينى، احمد، ص 50، المكتبة المرتضوية، تهران، چاپ دوم، 1394ق؛ ابن أبی الحديد، عبد الحميد بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، محقق و مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل، ج 20، ص 274، مكتبة آية الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404ق.
[23]. شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، محقق و مصحح: صبحی صالح، ص 73، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.
[24]. «عمرت البلدان بحب الأوطان»؛ ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق و مصحح: غفارى، على اكبر، ص 207، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1404ق.
[25]. نساء، 97.
[26]. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 6، ص 204.
[27]. نساء، 66.
[28]. کشف الخفاء، ج 1، ص 346.