لطفا صبرکنید
12848
- اشتراک گذاری
مفسران می گویند مراد از خیر در این آیه، اسب است. و ذکر را به معنای اطاعت خدا و یا به معنای کتاب خدا (تورات) گرفته اند، و آیه را چنین تفسیر کردند که دوست داشتن این اسب ها برای خداوند و در راه جهاد فی سبیل الله و اطاعت از امر پروردگار است؛ زیرا حضرت سلیمان هم از سوی پروردگار مأمور به جهاد با کفّار بود هم سفارش به مهربانی با اسب ها شده بود.
قبل از تفسیر آیۀ «فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ»،[1] ضروری است نخست دو موضوع «خیر» و «ذکر رب» در این آیه بررسی شود.
الف. خیر
در این که مراد از خیر در این آیه چیست، از سوی مفسران دیدگاه های مختلفی ارائه شده است که به آنها اشاره می شود.
1. بیشتر مفسّران می گویند: منظور خیر در این آیه، اسب است و در ميان عرب، معمول است كه از «خيل» (اسب) به «خير» تعبير مىكنند.[2]
2. برخی از مفسّران، گفته اند «خیر» در این آیه، به معنای مال و ثروت است.[3] چنان كه در آيۀ قرآن، آمده است: «وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ».[4] یا در آیۀ دیگر می فرماید: «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْت إِنْ تَرَكَ خَيْراً...».[5] در هر دو آیه، خیر به معنای مال است.[6]
3. برخی هم با قبول قول دوم، معتقدند که منظور از مال در آیۀ مورد سؤال، همان اسبانى هستند كه سليمان را به خود مشغول كردند.[7]
4. بعضی نیز می گویند که ابن مسعود،[8] در این آیه به جای حبّ الخیر، حبّ الخیل، قرائت نموده.[9]
به هر حال، مفسران در نهایت مراد از خیر در این آیه را، اسب می دانند.
ب. ذکر رب
امّا در تفسیر ذکر رب، برخی برآنند که مراد از ذکر ربّ، ورد آخر روز يا نافله است.[10] بعضی دیگر گفته اند مراد، نماز عصر است.[11] عده ای نیز معتقدند، طاعت و عبادت خدا است.[12]و برخی دیگر گفته اند مراد، از ذکر رب، كتاب ربّ است که منظور از کتاب، تورات است.[13]
کسانی که مراد از ذکر را نماز عصر، یا نافله و یا ورد آخر روز گرفته اند، می گویند کلمۀ «احببت» در بردارندۀ معنای ایثار،[14] و کلمۀ «عن» به معنای «علی» است.[15] در نتیجه منظور سلیمان(ع) از جمله «أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ...» اين است كه:
من آن قدر به اسب ها علاقه يافتم كه وقتى اسبان را بر من عرضه كردند، نماز عصر، یا نافله، یا ورد آخر روز از يادم رفت تا وقتش فوت شد، و خورشيد غروب كرد. البته بايد دانست كه ترک ورد يا ترک نافله كه سلیمان(ع) در آخر روز به آن متعبد بود، اقتضای نسبت گناه به ایشان ندارد؛ زيرا كه ترک ورد يا ترک نافله معصيت نيست.[16] همچنین، علاقۀ سليمان (ع) به اسبان براى خدا بوده، و علاقه به خدا او را علاقه مند به اسبان مىكرد، چون مى خواست آنها را براى جهاد در راه خدا تربيت كند، پس رفتنش و حضورش براى عرضۀ اسبان به وى، خود عبادت بوده است. در حقيقت عبادتى او را از عبادتى ديگر باز داشته است، چيزى كه هست نماز در نظر وى مهم تر از آن عبادت ديگر بوده است. از این رو به ملائكه امر مى كند كه: آفتاب را برگردانند، تا او نماز خود را در وقتش بخواند.[17]
کسانی که ذکر را به معنای طاعت خدا و یا کتاب خدا(تورات) گرفته اند، می گویند:«أَحْبَبْتُ» فعلی است که به عن متعدی شده.[18] در نتیجه معنای آیه چنین می شود: من اين اسبان را به جهت اطاعت از خدا، یا به دلیل دستور او در کتاب تورات مبنی بر دوست داشتن اسب های جنگی، دوست دارم، چنانچه نزدیک به همین مضمون را برخی از مفسّران بیان نمودند و در تفسیر آیه گفته اند: سليمان در اينجا براى اين كه تصور نشود كه علاقه او به اين اسب هاى پرقدرت، جنبه دنيا پرستى دارد، «گفت: من اين اسبان را به خاطر ياد پروردگارم و دستور او دوست دارم». من مى خواهم از آنها در ميدان جهاد با دشمنان او استفاده كنم.[19]
به نظر می رسد سخن کسانی که ذکر را به معنای کتاب گرفته اند، از اقوال دیگر، قوی تر باشد؛ زیرا در لغت نیز یکی از معانی ذکر، عبارت است از: «کتابی که در آن تفصیل دین است.[20] و در آیۀ «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»،[21] نیز مفسّران گفته اند مراد از ذکر، قرآن است.[22]
نتیجه این که با توجه به مطالب ارائه شده، جواب سؤال روشن شد که بنا بر نظر کسانی که ذکر را به معنای اطاعت خدا و یا به معنای کتاب خدا (تورات) گرفته اند، آیه را چنین تفسیر کردند که دوست داشتن این اسب ها برای خداوند و در راه جهاد فی سبیل الله و اطاعت از امر پروردگار است؛ زیرا حضرت سلیمان هم از سوی پروردگار مأمور به جهاد با کفّار بود هم سفارش به مهربانی با اسب ها شده بود.
[1]. «گفت: من اين اسبان را بخاطر پروردگارم دوست دارم (و مىخواهم از آنها در جهاد استفاده كنم، او هم چنان به آنها نگاه مىكرد) تا از ديدگانش پنهان شدند»، صاد، 32.
[2]. مكارم، شيرازى ناصر، تفسير نمونه، ج 19، ص 273، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 8، ص 740، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 ش؛ كاشانى ملا فتح الله، تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج 8، ص 50، كتابفروشى محمد حسن علمى، تهران، 1336 ش.
[3]. طبرسى، فضل بن حسن، تفسير جوامع الجامع، ج 3، ص 435، انتشارات دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميه قم، تهران، چاپ اول، 1377 ش؛ زحيلى، وهبة بن مصطفى، تفسير الوسيط، ج 3، ص 2205، دار الفكر، دمشق، چاپ اوّل، 1422 ق؛ طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، ج 17، ص 202، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1417 ق؛ حائرى تهرانى، مير سيد على، مقتنيات الدرر و ملتقطات الثمر، ج 9، ص 167، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1377 ش.
[4]. «و او علاقه شديد به مال دارد»!، عادیات، 8.
[5]. «بر شما نوشته شده: هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد، اگر چيز خوبى [مالى] از خود به جاى گذارده...»، بقره، 180.
[6] جوامع الجامع، همان.
[7]. همان.
[8]. یکی از قاریان هفت گانۀ مشهور.
.[9] مجمع البیان، ج 8، ص 740.
[10]. منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج 8، ص 50.
[11]. مجمع البيان، ج 8، ص 741؛ سيوطى جلال الدين، الدر المنثور فى تفسير المأثور، ج 5، ص 309، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، قم، 1404 ق.
[12]. طنطاوى، سيد محمد، التفسير الوسيط للقرآن الكريم، 12ج ، ص 159.
[13]. حائرى تهرانى، مير سيد على، مقتنيات الدرر و ملتقطات الثمر، ج 9، ص 167، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1377 ش.
.[14] المیزان، ج 17، ص 203؛ التبيان في تفسير القرآن، ج 8، ص 560؛ زحيلى، وهبة بن مصطفى، تفسير الوسيط، ج 3، ص 2205، دار الفكر، دمشق، چاپ اوّل، 1422 ق.
[15]. المیزان، همان.
[16]. منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج 8، ص 50 و 52.
[17]. المیزان، ج 17، ص 203.
[18]. حائرى تهرانى، مير سيد على، مقتنيات الدرر و ملتقطات الثمر، ج 9، ص 167، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1377 ش.
[19]. تفسیر نمونه، ج 19، ص 272؛ صادقى تهرانى، محمد، البلاغ فى تفسير القرآن بالقرآن، ص 455، مؤلف، قم، 1419 ق؛ شریف لاهیجی، محمّدبن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تحقیق، حسینی ارموی، میرجلال الدّین، ج 3، ص 824، دفتر نشر داد، تهران، چاپ اوّل، 1373 ش؛ مراغى احمد بن مصطفى، تفسير المراغى، ج 23، ص 118، داراحياء التراث العربى، بيروت.
[20]. فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، ج 5، ص 346، انتشارات هجرت، قم، چاپ دوم، 1410 ق.
[21]. «ما قرآن را نازل كرديم و ما بطور قطع نگهدار آنيم»، حجر، 9.
[22]. مجمع البیان، ج 6، ص 509؛ نمونه، ج 11، ص 17؛ المیزان، ج 12، ض 101.