لطفا صبرکنید
10986
- اشتراک گذاری
با مراجعه به کتب تاریخی، فردی به نام «کیان» در میان یاران مختار بن ابی عبید ثقفی مشاهده نمیشود و گویا مراد از فردی که در سریال مختارنامه با این نام معرفی شده است، همان «کیسان» باشد.
به هر حال، کیسان یکی از نزدیکترین یاران مختار بود که توسط وی به فرماندهی لشکر منصوب شد.[1] لقب کیسان، «تمّار» و یا خرما فروش بود.[2] همچنین او با کنیهی «ابو عمره» نیز شناخته میشد.[3]
برخی معتقدند نام وی برگرفته از نام غلام حضرت علی(ع) بود.[4] البته برخی نیز کیسان را نام دیگر خود مختار ثقفی میدانند که امام علی(ع) وی را به این نام نامید.[5] و فرقهی کیسانیه را منسوب به وی میدانند.[6]
با این وجود بیشتر گزارشها «کیسان» را نام یکی از فرماندهان مختار اعلام میکنند.
او از موالی بنو عُرَیْنه[7] از قبیله بجیله بود[8] که از شیعیان طرفداری میکرد و به نکوهش رفتار عثمان میپرداخت.[9]
همانگونه که میدانیم مختار بعد از شهادت امام حسین(ع) برای انتقام گرفتن از قاتلان آنحضرت(ع) قیام نمود. در این قیام، کیسان(ابو عمره) نقش مهمی داشت و توانست برخی از سران مهم بنی امیه را دستگیر کرده و یا به هلاکت برساند:
- مختار او را به همراه مُعاذ بن هانی کندی، مأمور بازداشت خولی بن یزید اصبحی کرد.[10]
- هنگامی که مختار، شمر بن ذی الجوشن را تحت تعقیب قرار داد، وی به سمت بیابان گریخت. ابوعمره با گروهی از یاران خود به دنبال شمر رفتند؛ اما سرانجام ابوعمره او را اسیر نمود و نزد مختار فرستاد.[11] البته طبق نقلی ابوعمره وی و یارانش را به هلاکت رساند.[12]
- مختار، ابوعمره را مأمور دستگیری و کشتن عمر بن سعد نمود. وی نیز بعد از مدت کوتاهی او را کشت و سرش را نزد مختار آورد. همچنین مختار وی را مأمور کشتن حفص پسر عمر بن سعد کرد. وقتی حفص کشته شد مختار گفت: عمر در عوض امام حسین(ع) و حفص در عوض حضرت علی اکبر(ع) است.[13]
- قیس بن اشعث(از قاتلان امام حسین) از ترس شماتت مردم بصره از رفتن به آن شهر خودداری کرد و به کوفه برگشت و به عبدالله بن کامل که نزدیکترین افراد به مختار بود پناهنده شد. عبدالله نزد مختار وساطت کرد. مختار مدتی سکوت کرد و سپس با سخنانی عبدالله را سرگرم کرد و انگشتر وی را گرفت و مخفیانه به ابوعمره داد و وی را مأمور کرد تا نزد همسر عبدالله برود و به او بگوید وی را نزد قیس ببرد. زن عبدالله نیز ابوعمره را نزد قیس برد و ابوعمره هم قیس را به قتل رساند و سرش نزد مختار آورد.[14]
- مختار ابوعمره را به سرپرستی شُرطه(نیروی انتظامی و پلیس) گماشت و به او دستور داد هزار کارگر با بیل و کلنگ فراهم آورد و خانههای کسانی که به جنگ امام حسین(ع) رفتند را با خاک یکسان کند. ابوعمره خانههای آنها را ویران کرد و هر کسی را هم که بیرون میآمد، میکشت و خانههای بسیاری را ویران کرد و گروه بسیاری را کشت و به جستوجو و تعقیب پرداخت و به هر کسی دست مییافت او را میکشت و اموال و مستمری او را به یکی از ایرانیانی که در خدمت مختار بودند میبخشید.[15]
البته نباید این نکته را نیز دور از نظر داشت که ممکن است در بیان برخی از اتفاقاتی که وی در آن نقش داشت، اغراق شده باشد.
کشته شدن
زمان و مکان دقیق کشتهشدن کیسان مشخص نیست؛ اما در اواخر سال 66 هجری و یا اوائل سال 67 هجری، جنگی میان مختار و مصعب بن زبیر در منطقه «حمّام اَعْین»،(از توابع کوفه) رخ داد، کیسان در این نبرد فرماندهی موالی سپاه مختار را بر عهده داشت. مختار در این جنگ شکست خورد و سرانجام کشته شد. میتوان احتمال قوی داد که کیسان نیز در این نبرد کشته شده باشد.[16]
[1]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص 240، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق؛ دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص 292، قم، منشورات الرضی، 1368ش.ص:292
[2]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 45، ص 378، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[3]. الامالی، ص 240.
[4]. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، محقق، مصحح، شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصطفوی، حسن، ص 128، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1409ق.
[5]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 3، ص 78، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق.
[6]. شیخ مفید، الفصول المختارة، محقق، مصحح، میر شریفی، علی، ص 296، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
[7]. الامالی، ص 240.
[8]. الاخبار الطوال، ص 289.
[9]. جمحی، محمد بن سلام، طبقات فحول الشعراء، شارح، شاکر، محمود محمد، ج 2، ص 632، جده، دار المدنی، چاپ اول، 1400ق.
[10]. خولی کسی بود که سر امام حسین(ع) را برای عبیدالله بن زیاد آورده بود. الامالی، ص 244.
[11]. همان.
[12]. بحار الانوار، ج 45، ص 374.
[13]. الامالی، ص 243.
[14]. الاخبار الطوال، ص 302.
[15]. همان، ص 292
[16]. ر. ک: ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق، خلیل شحادة، ج 3، ص 39 – 41، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، 1408ق.