لطفا صبرکنید
4698
- اشتراک گذاری
تعبیر از محتوای دین به صدف و گوهر با این نگاه که تنها گوهر دین ارزشمند بوده و صدف آن ارزش چندانی ندارد، سخنی نیست که بتوان آنرا پذیرفت؛ زیرا صدف و گوهر دین، چه به معنای اهداف متوسط و نهایی آن باشد، و چه به معنای فروع و اصول آن باشد، و چه به معنای قشر و لُبّ آن و شریعت و طریقت و حقیقت آن باشد، همه ارزشمند میباشند، اگرچه به لحاظ کیفیت، میتوان مراتب و درجاتی را برای آنها در نظر گرفت که بعضی از مراتب آن قوی و بعضی ضعیف است. اما در عین حال این مراتب ضعیف و قوی همگی ارزشمند بوده و تأثیرگذاری متقابل در یکدیگر دارند.
یکی از مباحث در حوزهی دینپژوهی، مسئلهی گوهر و صدف دین است. بدین صورت که آیا میتوان معارف دینی را به گوهر و صدف، رتبهبندی نمود؟ یعنی همانگونه که برخی از اشیای گرانبها در طبیعت، مانند مروارید در پوسته و پوششی که چندان ارزشمند نیست نگهداری میشوند، آیا میتوان گفت که دین نیز چنین است که برخی از دستورات دین تنها به منزلهی صدف و پوسته بوده و ارزش ذاتی ندارد؟!
در این صورت، این سؤال مطرح میشود که گوهر دین چیست؟ و صدف آن کدام است؟ نقش صدف چیست؟ آیا صدف دین صرفا وسیله و ابزاری برای رسیدن به گوهر است و پس از رسیدن به گوهر دیگر نیازی به آن نیست؟ یا اینکه نقش آن قوام و برپادارندگی گوهر است که هیچگاه گوهر و مغز دین بدون پوسته و صدف محقق نمیشود؛ به بیان دیگر، صدف برای پاسداری از حریم گوهر است، به گونهای که اگر صدف نباشد، آن درّ و گوهر از بین میرود؟
برای پاسخ این پرسشها، باید به چند نکته اشاره کرد:
- منظور از دین در مبحث گوهر و صدف چیست؟
مراد از دین در این مسئله، تدیّن و دینداری نیست؛ بلکه مراد از دین، مجموعه گزارههای اعتقادی و اخلاقی و احکام عملی است؛ زیرا مراد از دین، اگر تدین و دینداری باشد میتوان گفت: سخن از گوهر و صدف دین تقریبا مورد اتفاق همگان است، چنانکه در اسلام، گوهر دینداری، معرفت توحیدی و شناخت صفات جمال و جلال الهی است، به گونهای که منشأ اعمال صالح گردد. و اگر انسان کاری را بدون معرفت انجام دهد و یا در انجام آن کار، نیت خالصانه و الهی و توحیدی نداشته باشد و آن کار را به قصد تقرب به خدا انجام ندهد، کار انجامشده اگرچه به ظاهر نمادی از دینداری است، اما در واقع بیارزش خواهد بود و اثری بر آن مترتب نخواهد شد.[1]
اما اگر مراد از دین، مجموعه گزارههای اعتقادی و اخلاقی و احکام عملی باشد؛ این بحث مطرح میشود که آیا بخشی از دین به منزلهی صدف است؟ یا همهی دین گوهرند و صدف اصلا در حریم دین راه ندارد؟ زیرا میتوان گفت: گوهر دین، اصل واحدی به نام توحید است، به گونهای که همهی مسائل اعتقادی و اخلاقی و احکام عملی، باید تفصیل همان توحید باشد و به توحید بازگشت کند.[2]
- مراد از گوهر و صدف دین چیست؟
مطلب دومی که در رابطه با مسئلهی مورد نظر جای گفتوگو دارد، تبیین مفهوم گوهر و صدف دین است که آیا تنها یک برداشت از گوهر و صدف دین ارائه شده و یا دیدگاههای متفاوتی در ارتباط با آن وجود دارد؟
در این زمینه باید گفت که در تبیین مقصود از گوهر و صدف دین، نظرات متفاوتی وجود دارد.
2- 1. برخی گوهر و صدف دین را در نگرشی به اهداف دین مورد بررسی قرار داده و میگویند: دین دارای اهداف متعدد طولی است و این اهداف به یک هدف اعلی و غایت قصوا منتهی میشود و گوهر دین آن هدف اعلی و غایت قصوا است. در نتیجه صدف آن، همان اهداف متوسط دین خواهد بود.[3]
در اینکه دین اهدافی دارد و این اهداف به صورت پیاپی در طول یکدیگر قرار گرفته و هدف نهایی دین یکی است، جای تردید نیست. اما اینکه هدف نهایی دین چیست و اهداف متوسط آن کداماند؟ دینپژوهان عمیق و ژرفاندیش، هدف اساسی دین و احکام و روشهای تربیتی آنرا تنها توحید، و تمام اهداف دیگر را مقدمات آن هدف عالی میدانند به طوری که انسان و جامعهی انسانی با طی این اهداف متوسط میتواند بر بام بلند آن هدف متعالی صعود کند.
بنابراین، هدف عالی دین، توحید و به تعبیر اهل معرفت رسیدن به مقام فنای فی الله است و اهداف بلندی مانند سعادت در زندگی اخروی، ساختن جامعهی نمونه و یا تأمین عدالت اجتماعی در زندگی دنیوی و ...، تماما اهداف متوسط دین هستند که ارزش آنها به غایت نهایی، یعنی توحید است.
2- 2. برخی در تبیین مراد از گوهر و صدف دین، از مسئلهای به نام ذاتیات و عرضیات دین استمداد میکنند و میگویند: تمایز بین وجوه ذاتی از وجوه عرضی موجب توفیق بیشتر در به دست آوردن گوهر دین میشود. اینان در بیان مراد از ذاتیات دین، امور ماهوی و گوهری دین را پیامهایی میدانند که پیامبران اگر در هر کجا بوده و در هر محیط و در هر زمانی ظهور میکردند، ناچار به ابلاغ آنها بودند و مصادیق آنرا مقاصد شارع میدانند و میگویند: مقاصد شارع همان ذاتیات دین است. و آن ذاتیات عمدتا عبارتاند از:
الف) آدمی خدا نیست بلکه بنده است.(اعتقاد)
ب) سعادت اخروى مهمترین هدف زندگی آدمی و غایت اخلاق دینی است.(اخلاق)
ج) حفظ دین، عقل، جان، نسل و مال مهمترین مقاصد شارع در حیات دنیوی است.(فقه)
دیگر قوانین اجتماعی اسلام برای حفظ و تأمین این مقاصد فقهی وضع شدهاند.[4]
به عبارت دیگر، غایت اصلی دین، آبادانی آخرت بوده و زندگی دنیوی تابعی از زندگی اخروی است:
دین مرامی است که در اصل برای آخرت میآید و دنیا تابع آن است. و یا آنکه اسلام عقیدتی، عین ذاتیات و اسلام تاریخی، عین عرضیات دین است.[5]
مسئلهی ذاتیات و عرضیات با این نگاه، جای تحلیل و نقد گستردهای دارد؛ اما آیا واقعا ذاتیات دین، به کشف گوهر دین یاری میرساند و چگونه؟
زیرا فردی که چنین نظریهای را مطرح کرده در بیان عرضیات دین، اموری را ذکر میکند که نه تنها مقوم دین نیست، بلکه خارج و در تضاد با دین است؛ مثل جعل، وضع و تحریف که در واقع با دین بیگانه است و یا فقه را از عرضیات دین میداند، در حالیکه در همان مقاله، فقه را یکی از مصادیق ذاتیات دین ذکر میکند، با صرف نظر کردن از اینگونه نقدها، اگر مراد ایشان در بیان ذاتیات دین همان باشد که سعادت حیات اخروی در پرتو آن تأمین شود، در این صورت میتوان گفت این نظر با نظری که در بند قبل گفتهشد تفاوت چندانی نداشته و دیگر نظر جدیدی نخواهد بود.
2- 3. بعضی در تبیین گوهر و صدف دین از تعابیر اهل معرفت در ادبیات عرفانی سود میجویند و گوهر دین را لُبّ دین و یا حقیقت دین میدانند و صدف دین را قشر دین و شریعت و طریقت میدانند[6] و از همینجا این پندار پیش آمده است که آیا با رسیدن به لُبّ و مغز باید قشر و پوسته را به دور انداخت و با رسیدن به بام حقیقت باید نردبان شریعت را به کناری نهاد؟!
ما به این پرسش، پاسخ منفی میدهیم؛ چرا که قشر و پوسته، اگرچه در مقایسه با گوهر اصلی، ارزش چندانی ندارد، اما در هر جا، حافظ و نگهبان او است؛ از اینرو باید توجه داشت که کنار زدن قشر، در نهایت باعث زوال دینداری خواهد شد؛ پس باید ضمن توجه به حقیقت و مغز از قشر و شریعت نیز غافل نبود؛ چرا که قرآن کریم عبادت را نردبان یقین میداند و میفرماید: «فَسَبِّحْ بحِمْدِ رَبِّکَ وَ کُن مِّنَ السَّاجِدِین. وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتىَ یَأْتِیَکَ الْیَقِین»؛[7](پروردگارت را تسبیح و حمد گو و از سجده کنندگان باش و پروردگارت را عبادت کن تا یقین تو فرا رسد.
یقین در آیه همان یقین معرفتی است.[8]
البته باید دانست که واژهی «حتی» در آیه دلالت بر غایت و انتها نمیکند تا معنای آیه این باشد که وصول به یقین، پایان راه عبادت است و به عبارتی عبادت کن تا به یقین برسی و اگر به یقین رسیدی میتوانی عبادت را رها کنی! هرگز! بلکه مراد آن است که یکی از منافع عبادت، یقین است و رسیدن به یقین جز از راه عبادت و بندگی مقدور نیست. مفهوم آیه در مَثَل، مانند آن است که پلههای نردبان را طی کن تا دستت به میوههای آن شاخسار بلند برسد؛ این به آن معنا نیست که به محض دسترسی به میوهها نردبان را رها کنی؛ زیرا رهاکردن نردبان مایه سقوط و هلاکت قطعی خواهد شد.
بنابر این، مفاد آیه آن است که یقین بر پایههای نردبان عبادت استوار است و دست برداشتن از ابزار صعود، انسان را به دره سقوط میکشاند .
از مجموع این مطالب استفاده میشود قشر از لُب؛ و شریعت و طریقت از حقیقت تفکیک ناپذیرند.
البته، تعبیر به لب و قشر را از قرآن نیز میتوان اقتباس کرد، در سورهی نور از گوهر دین به نور و از قشر و پوست و صدف دین به چراغ و چراغدان تعبیر شده است: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ»؛[9] (خدا نور آسمانها و زمین است، مَثَل نور او مانند چراغدانی است که در آن چراغی و آن چراغ در شیشهای است، آن شیشه گویی اختری درخشان است که از درخت خجسته زیتونی که نه شرقی است و نه غربی، افروخته میشود، بهگونهای که گویا روغنش - هرچند بدان آتشی نرسیده باشد - خود روشناییبخش باشد.
در مثال ارائهشده در این آیه، آن نور اصلی، گوهر بوده و چراغی که شعلهاش با شیشه تنظیم و در چراغدان جاسازی میشود تا از گزند مصون بماند، همه فرع میباشند.
بنابر این، اگر از شریعت به قشر تعبیر شده، باید توجه داشت که همان قشر، محافظ آن گوهر است، چنانکه چراغ و چراغدان محافظ نور است و اگر چراغ و شیشه و چراغدان شکسته شود، نوری عاید انسان نمیشود و در نمونهای مشابه اگر شریعت ترک شود اصل دین و توحید نیز رها خواهد شد.
قرآن در تبیین این حقیقت که سراسر دین، نور و گوهر است میفرماید: «قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ».[10]
سراسر قرآن کریم نور است و گوهر، نه اینکه بخشی از آن صدف باشد و بتوان آنرا به دور انداخت، بلکه مسیر رسیدن به گوهر و لب اصلی، گوهرهای فرعی را تشکیل خواهد داد.
پس همانگونه که نور دارای درجات و مراتب قوی و ضعیف است، دین و دینداری نیز دارای مراتب و درجات ضعیف و قوی میباشد که اصول دین به منزلهی نور قوی دین، و فروع دین به منزلهی نور ضعیف آن است .
اگر بخواهیم از اصول دین به عنوان گوهر دین و از فروع دین به عنوان صدف دین یاد کنیم، لازم است توجه داشته باشیم که اصول اعتقادی دین سبب بروز فروع دین است و فروع دین زمینهساز حفظ و تقویت اصول دین است؛ از اینرو اگر کسی به خدا و قیامت معتقد است، اهل نماز و عبادت و طهارت بوده و از گناه پرهیز میکند و همین اعمال دینی، یعنی پرهیز از گناه و اطاعت ذات اقدس خداوند، موجب شکوفایی اصول دین است، به گونهای که همین اعمال موجب میشود تا بینش توحیدی در انسان قویتر و راسختر گردد .
در این راستا قرآن کریم میفرماید: «وَ مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ ...».[11]
انفاق اموال به انگیزهی طلب رضای الهی؛ بلکه هرگونه اعمال صالحی موجب تثبیت اعتقادات خواهد بود و کسانی که از اعتقاد راسخ برخوردار نیستند در مقام عمل نیز متزلزلاند و به بهانههای واهی از انجام کارهای فردی و اجتماعی امتناع میورزند .
بنابراین، عمل صالح، اخلاق و فروع دین برای تثبیت موقعیت اعتقادی، یعنی اصول دین است، چنانکه اگر کسی در باغش درختی را بکارد، باید همواره آنرا آبیاری کند تا این درخت زنده بماند، در موردی مشابه لازم است با اخلاق و عمل صالح و انجام عبادات، درخت اعتقاد به خدا و قیامت آبیاری شده و همواره پابرجا بماند.
به همین دلیل، اگرچه بعضی گوهر دین را صرفا عرفان میدانند و اخلاقیات و جزییات و عواطف را از آن جدا میکنند و سعی دارند انسان را به سمت عرفان سوق دهند، ولی در واقع عرفان دارای دو بخش نظر و عمل است و هر دو بخش آن برای انسانی که میخواهد به مرحله عالیهی آن نور قوی نائل شود، باید مورد توجه قرار گیرد.[12]
[1]. از اینرو قرآن فرمود: «و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاء»؛ به آنها دستوری داده نشد، مگر آنکه خدا را بپرستند و در حالیکه به توحید گرویدهاند، دین خود را برای او خالص کنند ». بینه، 5.
در روایات نیز بر نیت خالصانه تأکید شده و ارزش عمل را در نیت آن میداند. چنانکه امام سجاد(ع) فرمود: «لا عمل الا بالنیة»؛ هیچ عملی بدون نیت نیست. کلینی، محمد بن یعقوب،کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 234، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ وَ لِکُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى فَمَنْ غَزَا ابْتِغَاءَ مَا عِنْدَ اللَّهِ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ غَزَا یُرِیدُ عَرَضَ الدُّنْیَا أَوْ نَوَى عِقَالًا لَمْ یَکُنْ لَهُ إِلَّا مَا نَوَى»؛ اعمال انسان به نیات او است و آنچه برای انسان ارزشمند است، نیت او است. اگر کسی در میدان پیکار شرکت کند و نیت او طلب چیزی باشد که در نزد خدا است، پاداش او بر خداوند خواهد بود، اما اگر هدف و نیت او به دست آوردن متاع دنیا(غنائم جنگی) باشد و یا غرض او دست یافتن به شتر باشد، همانی برای او است که نیت کرده است. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص 618، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق.
[2]. علامه طباطبائی فرمود: همهی معارف گوناگون دین،یعنی اصول معارف الهی و اخلاق کریمهی انسانی و احکام شرعی که عبارت از کلیات عبادات و معاملات و سیاسات و ولایات باشد، همچنین، توصیف نظام آفرینش؛ مانند عرش و کرسی و لوح و قلم و آسمان و زمین و فرشتگان و جن و شیاطین و گیاهان و حیوانات و انسانها، و توصیف آغاز و انجام خلقت و چگونگی آن اعتماد و تکیهگاه آن بر اصل واحد، یعنی توحید است. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 134، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[3]. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 360. «و لیسا سواء قول یدعو إلى حق نازل و کمال متوسط و قول یدعو إلى محض الحق و أقصى الکمال ...».
[4]. ر. ک: سروش، عبد الکریم، مدارا و مدیریت، ص 4 و 5، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط؛ مجله کیان، شماره 42، ص 19.
[5]. همان.
[6]. ر. ک: مولوی، مثنوی معنوی، ص 701- 702، انتشارات راستین .
[8]. و اگر در روایت یقین به مرگ تفسیر شده است، از باب جری و تطبیق است، نه تفسیر مفهوم یقین و وجه اطلاق یقین بر مرگ آن است که در آن حال پردههای ظلمانی عالم طبیعت به کناری رفته و دیده تیزبین برزخی به تماشای جمال حقایق مینشیند؛ از اینرو همهی تردیدها و شبهات رخت بربسته و یقین جایگزین آنها میشود
[12]. ر. ک: مجله، پاسدار اسلام، شهریور 1379، شماره 225.