لطفا صبرکنید
5297
- اشتراک گذاری
یحیی بن زید بن علی بن الحسین(ع) نوهی امام سجاد(ع) بود[1] که بعد از زید بن علی بن الحسین امام فرقهی زیدیه شمرده میشود.[2] نام مادرش ریطه دختر ابوهاشم عبدالله بن محمد حنفیه،[3] بن علی بن ابیطالب بود.[4]
فرزندان یحیی
یحیی بن زید بن علی بن الحسین(ع) نوهی امام سجاد(ع) بود[1] که بعد از زید بن علی بن الحسین امام فرقهی زیدیه شمرده میشود.[2] نام مادرش ریطه دختر ابوهاشم عبدالله بن محمد حنفیه،[3] بن علی بن ابیطالب بود.[4]
فرزندان یحیی
بر اساس گزارشهای تاریخی، عبدالله،[5] عمر،[6] محمد،[7] (عیسی[8])، یحیی،[9] داود، علی، احمد،[10] زینب[11] و حسنه[12] فرزندان یحیی بودند.
امامت از نگاه یحیی
اگرچه مکتب زیدیه، بعدها ایشان را یکی از امامان خود معرفی کرده و میکند؛ اما برخی روایات و گزارشها حاکی از آن است که یحیی بن زید به امامت دوازده امام اعتقاد داشت. در همین راستا متوکل بن هارون از یحیی بن زید در مورد پدرش زید پرسید. یحیی گفت: پدرم امام نبود؛ اما از سادات کریم و زاهدان و مجاهدان در راه خدا بود. سپس گفت: رسول خدا(ص) کسی که ادعای امامت کند را دروغگو میدانست. پدرم عاقلتر از آن بود که چیزی را ادعا کند که در آن حقی نداشت. در ادامه یحیی گفت: من شما را به «الرضا من آل محمد» که عموی من جعفر بن محمد(ع) است دعوت میکنم. متوکل از یحیی پرسید که آیا او صاحب الامر است؟ یحیی گفت بله؛ او فقیهترین بنیهاشم است.[13]
گزارش دیگر میگوید: یحیی از پدرش زید نام ائمه(ع) را پرسید، و زید گفت: آنحضرات(ع) دوازده نفرند که چهار نفر از آنحضرات(ع)، امام علی(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، و امام سجاد(ع) هستند. آنها قبل از من بودند و هشت نفر بعد از من هستند و به نام آنحضرات(ع) اشاره نمود.[14]
با این وجود، برخی صاحبنظران متأخر دانش رجال، وی را پیرو امام صادق(ع) ندانسته و معتقدند وی در کارها و تصمیماتش به صورت مستقل عمل میکرد.[15]
قیام یحیی
بعد از شهادت زید بن علی، مردم از اطراف یحیی پراکنده شدند و تنها ده نفر در کنارش ماندند. بر اساس برخی گزارشها وی بعد از این اتفاق، نخست به کربلا و یا مدائن رفت. پس از آنجا به سمت خراسان و به نزد حریش بن عبدالرحمن رفت و در نزد وی ماند.
بعد از مدتی نصر بن سیار حاکم خراسان، حریش را تحت فشار قرار دهد و ششصد تازیانه به وی زد تا مخفیگاه یحیی را اعلان نماید؛ اما حریش مخفیگاه یحیی را نشان نداد. در اثر این فشارها پسر حریش، قریش بن حریش جهت حفظ جان پدرش، مخفیگاه یحیی را به نصر نشان داد. به دنبال آن بود که یحیی اسیر شد؛ اما بعد از مدتی آزاد شده[16] و به شهرهای سرخس، طوس، ابرشهر (نیشابور) و سپس به بیهق تبعید شد.[17]
شهادت یحیی
یحیی در ایام تبعیدش در ابرشهر با هفتاد نفر به جنگ عمرو بن زراره حاکم آنجا رفت و او را شکست داد.[18] پس از پیروزی در این جنگ، یحیی به سمت هرات و جوزجان رفت. نصر بن سیار، سلم بن احوز را به جنگ یحیی فرستاد. در این جنگ غلامی به نام عیسی سنگی به پیشانی یحیی زد و وی را کشت.[19] آنها سر یحیی را از تنش جدا و برای ولید بن یزید فرستادند،[20] و پیکر یحیی را به دار آویختند.[21]
بر اساس برخی گزارشها پیکر یحیی به آتش کشیده شد و سپس کوبیده شد و در ظرف خرمایی گذاشته شد و سوار کشتیاش کردند تا در نهایت خاکسترش را در رودخانه فرات ریختند؛[22] اما گزارش دیگری میگوید: خالد بن إبراهیم، ابوداود بکری، حازم بن خریمه و عیسى بن ماهان پیکر یحیی را از دار پایین آوردند و به خاک سپردند.[23]
در برخی گزارشهای متأخر نقل شده است که ابومسلم پیکر وی را از بالای دار به پایین آورد و دفن کرد.[24]
امام صادق(ع) میفرماید: «خاندان ابوسفیان، حسین بن على(ع) را کشتند، خداوند حکومت را از آنان گرفت. هشام، زید بن على(ع) را کشت، خداوند حکومت او را نیز برانداخت. و ولید یحیى بن زید را کشت، خداوند ملک او را به خاطر کشتن فرزند رسول خدا(ص) نابود کرد».[25]
این روایت امام(ع) به وسیلهی ابومسلم محقق شد، و او تمام افرادی که در شهادت یحیی نقش داشتند را از بین برد.[26]
مدفن
یحیی در روز جمعه ماه شعبان سال 125 هجری و در سن هجده سالگى به شهادت رسید. در فاصله یک و نیم کیلومتری شهر سرپل(در شمال افغانستان بین بلخ و میمنه) مرقدی منتسب به یحیى وجود دارد که کتیبهای به خط قدیم کوفى با این متن بر آن نگاشته شده بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم هذا قبر السید یحیى بن زید بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب رضوان الله علیه، قتل بارغوى فى یوم الجمعه فى شهر شعبان المعظم سنه خمس و عشرین و مائة، قتله سلم بن احوز فى ولایت نصر بن سیار فى ایام الولید بن یزید لعنهم الله».[27]
البته امروزه در مناطق دیگری مانند استان گلستان نیز مزاری به نام یحیی بن زید وجود دارد که دلیلی بر دفن ایشان در آن منطقه وجود ندارد.
[1]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 10، ص 5، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[2]. بغدادى، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص 25، بیروت، دار الجیل - دار الافاق، 1408ق.
[3]. ابن عنبه حسنی، سید احمد بن علی، عمدة الطالب فی أنساب آل أبی طالب، ص 240، شریف الرضی، چاپ دوم، 1380ق.
[4]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، محقق، عطا، محمد عبد القادر، ج 5، ص 250، بیروت، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1410ق.
[5]. بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق، روشن، محمد، ج 4، ص 1017، تهران، سروش، چاپ سوم، 1373ش.
[6]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 53، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[7]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 3، ص 439، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق.
[8]. حموی، شهاب الدین أبوعبدالله یاقوت بن عبدالله، معجم الأدباء(إرشاد الأریب إلی معرفة الأدیب)، محقق، إحسان عباس، ج 4، ص 1513، بیروت، دارالغرب الإسلامی، چاپ اول، 1414ق.
[9]. مروزى ازوارقانی، سید عزالدین قاضى، الفخری فی أنساب الطالبیین، ص 236، قم، مکتبة آیة الله المرعشى النجفى، چاپ اول، 1409ق.
[10]. حلی، حسن بن علیّ بن داود، الرجال، محقق، مصحح، بحرالعلوم، محمدصادق، ص 374، منشورات شریف رضی، بیجا، بیتا.
[11]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 3، ص 67، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[12]. مصعب بن عبدالله، نسب قریش، مصحح، لوی پرووانسال، اواریست، ص 66، قاهره، دارالمعارف، چاپ چهارم، 1999م.
[13]. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الاثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر(ع)، محقق، مصحح، حسینی کوهکمری، عبد اللطیف ص 307 - 308، قم، بیدار، 1401ق.
[15]. موسوی خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج 21، ص 54، بیجا، بینا، چاپ پنجم، 1413ق.
[16]. ابو الفرج، علی بن الحسین الأصفهانی، مقاتل الطالبیین، محقق، صقر، سید احمد، ص 146 – 147، بیروت، دار المعرفة، بیتا.
[17]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 7، ص 228 – 229، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[21]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 6، ص 52 -53، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا.
[22]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 7، ص 230.
[24] جزائری، نعمت الله، ریاض الابرار فی مناقب الأئمة الأطهار(ع)، ج 2، ص 405، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، چاپ اول، 1427ق.
[25]. شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الأعمال، ص 220، قم، دار الشریف الرضی للنشر، چاپ دوم، 1406ق.
[27]. منهاج سراج، طبقات ناصری تاریخ ایران و اسلام، تحقیق، عبد الحی حبیبی، ج 2، ص 387 – 388، تهران، دنیای کتاب، چاپ اول، 1363ش.
بر اساس گزارشهای تاریخی، عبدالله،[5] عمر،[6] محمد،[7] (عیسی[8])، یحیی،[9] داود، علی، احمد،[10] زینب[11] و حسنه[12] فرزندان یحیی بودند.
امامت از نگاه یحیی
اگرچه مکتب زیدیه، بعدها ایشان را یکی از امامان خود معرفی کرده و میکند؛ اما برخی روایات و گزارشها حاکی از آن است که یحیی بن زید به امامت دوازده امام اعتقاد داشت. در همین راستا متوکل بن هارون از یحیی بن زید در مورد پدرش زید پرسید. یحیی گفت: پدرم امام نبود؛ اما از سادات کریم و زاهدان و مجاهدان در راه خدا بود. سپس گفت: رسول خدا(ص) کسی که ادعای امامت کند را دروغگو میدانست. پدرم عاقلتر از آن بود که چیزی را ادعا کند که در آن حقی نداشت. در ادامه یحیی گفت: من شما را به «الرضا من آل محمد» که عموی من جعفر بن محمد(ع) است دعوت میکنم. متوکل از یحیی پرسید که آیا او صاحب الامر است؟ یحیی گفت بله؛ او فقیهترین بنیهاشم است.[13]
گزارش دیگر میگوید: یحیی از پدرش زید نام ائمه(ع) را پرسید، و زید گفت: آنحضرات(ع) دوازده نفرند که چهار نفر از آنحضرات(ع)، امام علی(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، و امام سجاد(ع) هستند. آنها قبل از من بودند و هشت نفر بعد از من هستند و به نام آنحضرات(ع) اشاره نمود.[14]
با این وجود، برخی صاحبنظران متأخر دانش رجال، وی را پیرو امام صادق(ع) ندانسته و معتقدند وی در کارها و تصمیماتش به صورت مستقل عمل میکرد.[15]
قیام یحیی
بعد از شهادت زید بن علی، مردم از اطراف یحیی پراکنده شدند و تنها ده نفر در کنارش ماندند. بر اساس برخی گزارشها وی بعد از این اتفاق، نخست به کربلا و یا مدائن رفت. پس از آنجا به سمت خراسان و به نزد حریش بن عبدالرحمن رفت و در نزد وی ماند.
بعد از مدتی نصر بن سیار حاکم خراسان، حریش را تحت فشار قرار دهد و ششصد تازیانه به وی زد تا مخفیگاه یحیی را اعلان نماید؛ اما حریش مخفیگاه یحیی را نشان نداد. در اثر این فشارها پسر حریش، قریش بن حریش جهت حفظ جان پدرش، مخفیگاه یحیی را به نصر نشان داد. به دنبال آن بود که یحیی اسیر شد؛ اما بعد از مدتی آزاد شده[16] و به شهرهای سرخس، طوس، ابرشهر (نیشابور) و سپس به بیهق تبعید شد.[17]
شهادت یحیی
یحیی در ایام تبعیدش در ابرشهر با هفتاد نفر به جنگ عمرو بن زراره حاکم آنجا رفت و او را شکست داد.[18] پس از پیروزی در این جنگ، یحیی به سمت هرات و جوزجان رفت. نصر بن سیار، سلم بن احوز را به جنگ یحیی فرستاد. در این جنگ غلامی به نام عیسی سنگی به پیشانی یحیی زد و وی را کشت.[19] آنها سر یحیی را از تنش جدا و برای ولید بن یزید فرستادند،[20] و پیکر یحیی را به دار آویختند.[21]
بر اساس برخی گزارشها پیکر یحیی به آتش کشیده شد و سپس کوبیده شد و در ظرف خرمایی گذاشته شد و سوار کشتیاش کردند تا در نهایت خاکسترش را در رودخانه فرات ریختند؛[22] اما گزارش دیگری میگوید: خالد بن إبراهیم، ابوداود بکری، حازم بن خریمه و عیسى بن ماهان پیکر یحیی را از دار پایین آوردند و به خاک سپردند.[23]
در برخی گزارشهای متأخر نقل شده است که ابومسلم پیکر وی را از بالای دار به پایین آورد و دفن کرد.[24]
امام صادق(ع) میفرماید: «خاندان ابوسفیان، حسین بن على(ع) را کشتند، خداوند حکومت را از آنان گرفت. هشام، زید بن على(ع) را کشت، خداوند حکومت او را نیز برانداخت. و ولید یحیى بن زید را کشت، خداوند ملک او را به خاطر کشتن فرزند رسول خدا(ص) نابود کرد».[25]
این روایت امام(ع) به وسیلهی ابومسلم محقق شد، و او تمام افرادی که در شهادت یحیی نقش داشتند را از بین برد.[26]
مدفن
یحیی در روز جمعه ماه شعبان سال 125 هجری و در سن هجده سالگى به شهادت رسید. در فاصله یک و نیم کیلومتری شهر سرپل(در شمال افغانستان بین بلخ و میمنه) مرقدی منتسب به یحیى وجود دارد که کتیبهای به خط قدیم کوفى با این متن بر آن نگاشته شده بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم هذا قبر السید یحیى بن زید بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب رضوان الله علیه، قتل بارغوى فى یوم الجمعه فى شهر شعبان المعظم سنه خمس و عشرین و مائة، قتله سلم بن احوز فى ولایت نصر بن سیار فى ایام الولید بن یزید لعنهم الله».[27]
البته امروزه در مناطق دیگری مانند استان گلستان نیز مزاری به نام یحیی بن زید وجود دارد که دلیلی بر دفن ایشان در آن منطقه وجود ندارد.
[1]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 10، ص 5، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[2]. بغدادى، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص 25، بیروت، دار الجیل - دار الافاق، 1408ق.
[3]. ابن عنبه حسنی، سید احمد بن علی، عمدة الطالب فی أنساب آل أبی طالب، ص 240، شریف الرضی، چاپ دوم، 1380ق.
[4]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، محقق، عطا، محمد عبد القادر، ج 5، ص 250، بیروت، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1410ق.
[5]. بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق، روشن، محمد، ج 4، ص 1017، تهران، سروش، چاپ سوم، 1373ش.
[6]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 53، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[7]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 3، ص 439، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق.
[8]. حموی، شهاب الدین أبوعبدالله یاقوت بن عبدالله، معجم الأدباء(إرشاد الأریب إلی معرفة الأدیب)، محقق، إحسان عباس، ج 4، ص 1513، بیروت، دارالغرب الإسلامی، چاپ اول، 1414ق.
[9]. مروزى ازوارقانی، سید عزالدین قاضى، الفخری فی أنساب الطالبیین، ص 236، قم، مکتبة آیة الله المرعشى النجفى، چاپ اول، 1409ق.
[10]. حلی، حسن بن علیّ بن داود، الرجال، محقق، مصحح، بحرالعلوم، محمدصادق، ص 374، منشورات شریف رضی، بیجا، بیتا.
[11]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 3، ص 67، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[12]. مصعب بن عبدالله، نسب قریش، مصحح، لوی پرووانسال، اواریست، ص 66، قاهره، دارالمعارف، چاپ چهارم، 1999م.
[13]. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الاثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر(ع)، محقق، مصحح، حسینی کوهکمری، عبد اللطیف ص 307 - 308، قم، بیدار، 1401ق.
[15]. موسوی خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج 21، ص 54، بیجا، بینا، چاپ پنجم، 1413ق.
[16]. ابو الفرج، علی بن الحسین الأصفهانی، مقاتل الطالبیین، محقق، صقر، سید احمد، ص 146 – 147، بیروت، دار المعرفة، بیتا.
[17]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 7، ص 228 – 229، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[21]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 6، ص 52 -53، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا.
[22]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 7، ص 230.
[24] جزائری، نعمت الله، ریاض الابرار فی مناقب الأئمة الأطهار(ع)، ج 2، ص 405، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، چاپ اول، 1427ق.
[25]. شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الأعمال، ص 220، قم، دار الشریف الرضی للنشر، چاپ دوم، 1406ق.
[27]. منهاج سراج، طبقات ناصری تاریخ ایران و اسلام، تحقیق، عبد الحی حبیبی، ج 2، ص 387 – 388، تهران، دنیای کتاب، چاپ اول، 1363ش.