لطفا صبرکنید
19731
- اشتراک گذاری
جملهی معروفی است با این عنوان: «الحمد لله الذی جعل اعداءنا من الحمقی(الحمقاء)»؛(سپاس خدایی که دشمنان ما اهلبیت(ع) را از افراد احمق قرار داد) که در برخی گفتارها و نوشتارهای اخیر به امام سجاد(ع) نسبت داده میشود، اما با جستوجویی که داشتیم؛ در منابع معتبر روایی، چنین سخنی از هیچیک از معصومان(ع) مشاهده نشده است.[1]
البته صرف نظر از اینکه این سخن، روایتی از معصوم باشد یا خیر، در ارزیابی آن باید به نکاتی توجه شود:
- واژهی احمق از ریشهی «حمق» به معنای کمعقلی[2] و سادهلوحی و نادانی[3] است. و «احمق» به کسی گفته میشود که کلام او بر فکرش مقدّم باشد؛ یعنی فکر نمیکند کلامی که میگوید صحیح است یا غلط. پس، از روی غفلت سخن میگوید.[4]
بر این اساس، میتوان مصادیق متعددی برای افراد احمق تصور نمود. یکی از این مصادیق دشمنان اهلبیت(ع) هستند که حق و حقیقت برای آنها آشکار شده است؛ اما به دلیل لجاجت از پذیرش آن خودداری کرده و با آنحضرات(ع) دشمنی میکنند.
امام علی(ع) فرمود: «احمقترین مردم کسى است که [دیگران را] از خوبى بازمیدارد (یا: خوبی نمیکند) و انتظار تشکّر دارد، و بدى میکند و توقع پاداش نیک دارد».[5]
در نتیجه میتوان دشمنان اهلبیت(ع) که سبب دوری دیگران از آنحضرات میشوند را از افراد احمق به شمار آورد؛ زیرا آنان مردم را از بارزترین مصادیق خیر دور مینمایند.
- دشمنان اهلبیت(ع) از آنرو که محبت ائمه اطهار(ع) را در دل ندارند، از نظر وجودی دچار کمبود بوده و از کمال عقلی پایینتری نسبت به پیروان آنحضرات برخوردارند.
پس همانگونه که در نظام خلقت، آتش علّت سوزاندن، و سمّ موجب هلاکت است، دشمنی با اهلبیت(ع) هم موجب نقصان در عقل و پدید آمدن نوعی حماقت خواهد شد. همانطور که قرآن کریم میفرماید:
«سرزمین پاکیزه و شیرین، گیاهش به فرمان پروردگار میروید؛ امّا سرزمینهاى بدطینت (و شورهزار)، جز گیاه ناچیز و بیارزش، از آن نمیروید».[6]
[1]. در صورت برخورد با منبع معتبری در ارتباط با عبارت یاد شده، این پاسخ ویرایش خواهد شد.
[2]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 10، ص 67، بیروت، دار الفکر، چاپ سوم، 1414ق.
[3]. فرهنگ فارسی عمید، فرهنگ فارسی معین، واژه «حمق».
[4]. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج 5، ص 152، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
[5]. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 211، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق.