لطفا صبرکنید
10289
- اشتراک گذاری
شرط لزوم اکثریت در تشکیل حکومت، با روایاتی که که قیام را مبتنی بر یارانی محدود کرده است منافاتی ندارد؛ زیرا اولا هر قیامی لازمه اش، تشکیل حکومت نیست و گاهی علل دیگر ممکن است داشته باشد، ثانیا بر فرض که چنین باشد، هر قیامی از اول فراگیر نبوده است، بلکه برای شروع تشکیل حکومت اگر تعداد محدودی از نخبگان همراهی کنند به مرور زمینه برای پذیرش عموم مردم مهیا می شود.
با مراجعه به زندگی رسول خدا(ص)در می یابیم، حضرت با افراد کمی کار تبلیغی خود را آغاز کردند، و به مرور طرفدارانی به ایشان پیوستند، سپس با هجرت به مدینه و کمک آنان زمینه برای یک قیام عمومی پدید آمد.
لزوم پذیرش اکثریت جامعه برای تشکیل حکومت منافاتی با روایاتی که قیام را منوط به وجود افراد کمی کرده است ندارد، قبل از پرداختن به موضوع، لازم است یاد آوری کنیم که سخنانی که از پیشوایان دین رسیده است، بر دو قسم است:
قسم اول: روایاتی که برای استفاده و فهم آن، نیازی به دانستن زمان و مکان صدور و دقت در کلمات قبل و بعد آن لازم نیست؛ مثل بسیاری از روایات اخلاقی.
قسم دوم:گفتاری که برای بهره مندی کامل از آن، نظر به شرائط زمانی و مکانی و عنایت به تمام جهات روایت لازم است، با توجه به این مسئله روایتی که شما بدان اشاره کرده اید؛ از این قبیل است زیرا حضرت این خطبه را در سال آخر عمر ایراد کرده اند که نکات مهمی در آن مطرح شده است.
ما ابتدا به صورت اختصار نکات مطرح شده در خطبه را مرور می کنیم، سپس به بررسی این نکته می پردازیم که مراد حضرت از این سخن که اگر چهل نفر یاور وفادار می داشتم ، منافاتی با شرط لزوم همراهی اکثر مردم در تشکیل حکومت ندارد.
الف)بررسی روایت از کتاب سلیم بن قیس:
در آغاز گفتار حضرت آنان را به خاطر دنیا گرایی،خستگی از جنگ، بی نظمی، توبیخ می کند، در این میان اشعث که از منافقین بود گفت:چرا وقتی مردم با تو به مخالفت بر خواستند کار عثمان را نکردی! یعنی دست از کمک مردم می کشیدی تا کشته شوی! حضرت فرمود: "وَیْلَکَ یَا ابْنَ قَیْسٍ إِنَّ الْمُؤْمِنَ یَمُوتُ کُلَّ مَیْتَةٍ غَیْرَ أَنَّهُ لَا یَقْتُلُ نَفْسَهُ، فَمَنْ قَدَرَ عَلَى حَقْنِ دَمِهِ ثُمَّ خَلَّى عَمَّنْ یَقْتُلُهُ فَهُوَ قَاتِلُ واى بر تو اى پسر قیس! مؤمن به هر مرگى مىمیرد ولى خود را نمی کشد، هر کس قادر بر حفظ خون خود باشد و بین خود و قاتلش را آزاد بگذارد، در واقع خود را کشته است...سپس امام(ع) اصحاب معاویه و خوارج را به یاران سامری تشبیه کرد که می گفتند:لا قتال یعنی جنگ نه!اینان دروغ می گویند، خداوند به جنگ با آنان در کتاب و سنت رسولش دستور داده است.
در این میان اشعث خشمگین شد و موضوع سخن را عوض کرد و به حوادث بعد از رحلت پیامبر (ص) و جانشینی سه خلیفه قبل پرداخت و گفت تو از روزی که عراق آمدی، دائما از مظلومیت خود سخن می گویی، چه چیز سبب شد که با شمشیرت از مظلومیت خود دفاع ننمایی؟
حضرت فرمود:حال که سؤال کردی پاسخت را بشنو، قیام نکردن من به سبب ترس یا کراهت از ملاقات خداوند نبود، بلکه به جهت سفارشی بود که رسول خدا(ص)کرده بود:
"إِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ وَ جَاهِدْهُمْ وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً یَدَکَ وَ احْقِنْ دَمَکَ حَتَّى تَجِدَ عَلَى إِقَامَةِ الدِّینِ وَ کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِی أَعْوَانا"؛ اگر یارانى پیدا کردى به آنان اعلان جنگ کن و با ایشان جهاد کن، و اگر یارانى نیافتى دست نگهدار و خون خود را حفظ کن تا زمانى که براى برپایى دین و کتاب خدا و سنّت من یارانى پیدا کنى...
در ادامه سخن رسول خدا(ص) را یاد آوری کردند: نسبت تو به من مثل نسبت هارون به موسی است، همان گونه که مردم هارون را تنها گذاشتند، تو را هم رها خواهند کرد... من با حضرت زهرا و حسن و حسین (ع) برای کمک و یاری درب منزل مهاجر و انصار رفتیم و به غیر از چهار نفر که سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر بودند، ما را همراهی نکرد، البته زبیر هم به بیعت اول خود وفا کرد، چون او دو بیعت با من داشت، در بیعت اول آنان چهل نفر بودند و قرار بر این بود با سرهای تراشیده صبح روز بعد درب منزل من بیایند که به غیر از این چهار نفر کسی نیامد![1]
نکته ای که در سفارشات رسول اکرم(ص) در این قسمت حدیث آمده، قیام برای تشکیل حکومت در صورتی رواست که به برپائی دین خدا و کتاب و روش پیامبر (ص) بینجامد و این امر با وجود یارانی تحقق پیدا می کند که صلاحیت برای این کار را داشته باشند و حضرت وجود نداشتن چنین یارانی را علت قیام نکردن خود بیان کردند.
ب)منافات نداشتن روایت با همراه نشدن اکثر مردم :
بیان شد که این روایت دلالت ندارد، که حضرت علی (ع)هدفشان از قیام تشکیل حکومت اسلامی بوده است؛ تا اشکال شود که فرض وجود چهل نفر با قبول نکردن اکثر مردم منافات دارد، ممکن است هدفشان از قیام حفاظت از اصل دین و سنت پیامبر باشد، هر چند خود حضرت حاکم اسلامی نشوند؛ از این رو با مراجعه به تاریخ در می یابیم که در زمان حکومت خلیفه اول و دوم، موارد گوناگون به خاطر مصلحت اسلام نه تنها حضرت از حقوق مسلم خود صرفنظر کردند، بلکه برای حفظ اسلام از هیچ کمکی به آنها دریغ نکردند، از امام صادق(ع)سؤال شد که چه چیز مانع شد از این که حضرت امیر(ع) مردم را به خود دعوت فرمایند؟امام (ع)فرمودند: خوف از این که مردم مرتدّ شوند.[2] امام باقر(ع) می فرمایند:
على (ع)را هیچ چیز باز نداشت از این که مردم را به خود دعوت کند مگر این که دیدند اگر مردم در گمراهى باشند ولى از اسلام مرتدّ نشوند بهتر است از این که ایشان را به خود دعوت کند و آن ها از آن سر باز زده در نتیجه کافر شوند.[3] امام حسین(ع) هم با عده کمی قیام نمودند ولی هدف از قیام تشکیل حکومت نبود، بلکه زنده کردن دین خداوند و روش رسول خدا(ص)و امر به معروف و...بود. و با فرض قبول این مسئله که هدف حضرت تشکیل حکومت اسلامی بوده است، نیز منافاتی با سخن شما ندارد؛ زیرا ممکن است مراد از بیان تعداد ذکر شده، شرط ابتدائی قیام باشد، به دین معنا که برای شروع یک نهضت اگر تعدادی از نخبگان جامعه، همت به این امر گمارند به تدریج توده مردم را نیز با خود همراه خواهند کرد، و قیام از مشروعیت عمومی برخوردار خواهد شد. با مطالعه زندگی رهبران قیام های اسلامی، در می یابیم که شروع کارشان یا افرادی کم بوده است، و به مرور جمعیتشان رو به فزونی گذاشته است و آحاد جامعه را با خود همراه کرده اند؛ رسول خدا(ص)روزی که کار تبلیغی خود را آغاز کرد غیر از امیر مؤمنان(ع) و حضرت خدیجه(س)یاوری نداشت، اما به مرور زمان افرادی دور حضرت گرد آمده اند و با هجرت به مدینه و همراهی آنان زمینه برای تشکیل حکومت اسلامی پدید آمد و این کار صورت گرفت، شاید مقصود حضرت علی (ع) نیز این است که اگر چهل نفر یاور ثابت قدم داشتم زمبنه برای یک قیام فراگیر فراهم می شد و قیام می کردم؛ گر چه در این روایت تصریحی به این امر نشده، اما با مراجعه به روایات دیگر از جمله روایاتی که در ارتباط با امام عصر (ع)وارد شده است این مطلب را تایید می کند، ابو بصیر گوید شخصی از امام صادق(ع)راجع به تعداد همراهان حضرت مهدی(ع)سؤال کرد و گفت نظر مردم این است که به عدد اصحاب بدر، سیصد و سیزده نفر هستند؛ حضرت فرمود:"وَ مَا یَخْرُجُ إِلَّا فِی أُولِی قُوَّةٍ وَ مَا تَکُونُ أُولُو الْقُوَّةِ أَقَلَّ مِنْ عَشَرَةِ آلَاف"؛ آنها گروهی قوی هستند و گروه قوی کمتر از ده هزار نفر نمی شود.[4]
در روایت مفصل دیگری امام صادق (ع) وقایع زمان حضور را شرح می دهند...در ادامه می فرمایند: آنگاه در بین رکن و مقام مى ایستد و با صداى رسا مىگوید: اى برگزیدگان و مردمى که به من نزدیک هستید، و اى کسانى که خداوند شما را پیش از ظهور من در روى زمین براى یارى من ذخیره کرده است، براى اطاعت از من به سوى من بیائید! صداى او به این افراد می رسد و آن ها در شرق و غرب عالم بعضى در محراب عبادت و گروهى خوابیدهاند، و با این وصف با یک صدا که می شنوند و با یک چشم بهم زدن در بین رکن و مقام نزد او خواهند بود.[5]
از این روایت معلوم می شود که این ها انسانهای معمولی نیستند. مطلبی که در پایان متذکر می شویم، شیعه اکثریت را شرط فعلیت حکومت اسلامی می داند نه مشروعیت آن،زمانی که گروهى از بیعت با او سرباز زدند مانند "عبد اللَّه پسر عمر بن خطاب، سعد وقاص، محمد بن مسلمة، حسان بن ثابت (شاعر معروف) و اسامة بن زید" على (ع) در ضمن بیاناتی فرمود:"أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ بَایَعْتُمُونِی عَلَى مَا بُویِعَ عَلَیْهِ مَنْ کَانَ قَبْلِی وَ إِنَّمَا الْخِیَارُ لِلنَّاسِ قَبْلَ أَنْ یُبَایِعُوا فَإِذَا بَایَعُوا فَلَا خِیَارَ لَهُمْ وَ إِنَّ عَلَى الْإِمَامِ الِاسْتِقَامَةَ وَ عَلَى الرَّعِیَّةِ التَّسْلِیمَ وَ هَذِهِ بَیْعَةٌ عَامَّةٌ مَنْ رَغِبَ عَنْهَا رَغِبَ عَنْ دِینِ الْإِسْلَامِ وَ اتَّبَعَ غَیْرَ سَبِیلَ أَهْلِه" اى مردم شما با من بیعت کردید بر آنچه با مردمان پیش از من بیعت نمودید، و البته تا مردم با کسى بیعت نکردهاند اختیاردار و آزادند و چون بیعت کردند اختیارى ندارند، و همانا وظیفه حاکم اسلامی این است که استقامت داشته باشد، و وظیفه مردم اطاعت و پذیرش است، و این بیعتى است عمومى که هر کس از آن سرباز زند از دین اسلام سرباز زده، و راه دیگرى جز راه مسلمانان پیموده است...[6]
[1]ر،ک: سلیم بن قیس، کتاب سلیم، ص 664 ، انتشارات الهادی، قم، 1415 ق.
[2] صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ص 149، انتشارات مکتبة الداوری، قم.
[3] همان، ص150.
[4] صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ج 2، ص 654، دار الکتب الاسلامیة، قم، 1395 ق.
[5] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج 53، ص 7، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404ق.
[6] مفید، محمد بن محمد،الارشاد، ج 1، ص 243، کنگره شیخ مفید، قم، 1413ق.