لطفا صبرکنید
28102
- اشتراک گذاری
اینکه منصب امامت و ولایت علی(ع) از جانب خدا است و خدا او را برای این مقام برگزیده است، با دلایل متقن و استوار اثبات شده است. اما در مورد معنای این کلام امام علی(ع) که فرمود: «مرا رها کنید و کسی دیگر غیر از من را بجویید». باید گفت؛ هر چند مشروعیت امامت از طریق نصب الهی تعیین میشود؛ اما فعلیت و مقبولیت آن مشروط به بیعت و اقبال و پذیرش مردم است. امام(ع) در این خطبه -که شما فقط بخش کوتاهی از قسمت اول آنرا نقل کردید- اشاره میکند که شرایط فعلیت و مقبولیت هنوز کامل نشده است و موانعی وجود دارد، و با بیان مطالبی میخواهد بدین وسیله حجت را بر مردم تمام کند، موانع را برطرف نماید تا آمادگی کامل مردمی محقق شود و عذر و بهانهای برای مخالفان باقی نماند.
چرا که حضرت در جملۀ بعدی فرمود: «زیرا ما به استقبال حوادث و اموری میرویم که رنگارنگ و فتنهآمیز است. و چهرههای گوناگون دارد و دلها بر این بیعت ثابت و عقلها بر این پیمان استوار نمیماند. چهرۀ افق حقیقت را ابرهای تیرۀ فساد گرفته و راه مستقیم حق ناشناخته مانده است. آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم بر اساس آنچه میدانم با شما رفتار میکنم و به گفتار این و آن و نکوهش سرزنش کنندگان گوش فرانمیدهم».
الهی بودن منصب امامت
شیعه معتقد است امامت یک مقام دینی است و تابع تشریع و نصب الهی است، نه یک سلطنت دنیوى و تابع عوامل اجتماعی.
مورخان و سیرهنگاران مسلمان نوشتهاند: رسول خدا(ص)) هنگامی که به سراغ قبیلۀ «بنیعامر بن صعصعه» رفت تا آنان را به دین خدا فراخواند، و از آنان بخواهد تا ایشان را در اجرای رسالتشان یاری دهند؛ یکی از افراد آن قبیله به نام «بیحرة بن فراس» در پاسخ پیامبر(ص) گفت: «اگر ما از تو پیروی کنیم و خدا تو را بر مخالفانت پیروز گرداند، آیا امر خلافت را پس از خود به ما واگذار میکنی؟
پیامبر(ص) در پاسخ او فرمود: «الأمر لله یضعه حیث یشاء»؛[1] امر خلافت در دست خدا است (نه در اختیار من) و هر جا که بخواهد آنرا قرار خواهد داد.
این سخن رسول خدا(ص) به صراحت نشان میدهد که جانشینی پیامبر(ص) منصبی الهی و از حقوق خدا و رسول است، نه از حقوق مردم. بنابر این، شخص پیامبر(ص) نیز نقش استقلالی در تعیین جانشین خود نداشت، بلکه آنرا به امر الهی انجام داده است. و در واقع حکمت ختم نبوت با نصب امام معصوم ارتباط دارد و با وجود چنین امامی است که مصالح جامعهی اسلامی بعد از رحلت پیامبر(ص) تأمین میشود.[2]
در این مجال فرصت کافی برای اثبات کامل این امر نیست، ولی به طور اجمال به آن اشاره میشود و تفصیل آن در کتابهایی؛ نظیر الغدیر اثر علامه امینی، و المراجعات اثر علامه سید شرف الدین وجود دارد.
اکنون به آیاتی از قرآن که دلالت بر الهی بودن این منصب و انتصاب علی(ع) به فرمان پروردگار دارد اشاره میکنیم:
- «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»؛ [3] امروز من دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.
افزون بر دانشمندان و مفسران شیعه، شماری از محدثان و مفسران اهلسنت نیز از طریق برخی از صحابه از پیامبر(ص) احادیثی نقل کردهاند که نشان میدهد آیۀ مورد نظر در روز غدیر خم، و پس از اعلان ولایت علی(ع) توسط رسول خدا(ص) نازل شده است.
خطیب بغدادی با سند صحیح از صحابی پیامبر(ص) ابوهریره نقل کرده است که گفت: «هر کس روز هیجدهم ذی حجة را روزه بدارد برای او شصت ماه روزه نوشته میشود. و آن، روز غدیر خم است؛ هنگامی که پیامبر(ص) دست علی بن ابیطالب را گرفت و فرمود: «أ لست ولی المؤمنین؟» قالوا بلی یا رسول الله. قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه» فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لک یا ابن ابی طالب أصحبت مولای و مولا کل مسلم، فانزل الله «الیوم اکملت لکم دینکم...»؛[4]
آیا من پیشوا و سرپرست مؤمنان نیستم؟ گفتند: آری ای رسول خدا. پیامبر(ص) فرمود: هر کس من مولای او هستم، علی هم مولای او است. به دنبال آن، عمر بن خطاب گفت: خوشا به حالت ای فرزند ابوطالب که مولای من و مولای همۀ مسلمانان شدی. بلافاصله خداوند این آیه را نازل کرد: «الیوم اکملت لکم دینکم...».
حدیث فوق را حاکم حسکانی حنفی، ابن عساکر دمشقی، خوارزمی، ابن مغازلی، سبط ابن جوزی حنفی، ابراهیم بن محمد جوینی نیز نقل کردهاند.[5]
از صحابی دیگر پیامبر(ص) ابوسعید خدری نیز حدیث صحیحی با مضمون فوق نقل شده است. وی میگوید:
پیامبر مردم را به (ولایت) علی(ع) فراخواند و بازوی او را گرفت و بالا برد. هنوز متفرق نشده بودند که این آیه نازل شد: "الیوم اکملت لکم دینکم..." به دنبال آن، رسول خدا فرمود: الله اکبر بر کامل شدن دین و تمام شدن نعمت، و خوشنودی پروردگار، به رسالت من و ولایت علی پس از من.[6]
چنانکه دیدیم، حدیث ابوهریره و ابوسعید خدری صراحت داشت در اینکه آیۀ اکمال دین در غدیر خم و دربارۀ امامت و ولایت علی(ع) نازل شد.
- «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»؛ [7] ای پیامبر آنچه از جانب خدایت بر تو نازل شد ابلاغ کن و اگر نکنی پس رسالت خدا را ابلاغ نکردهای.
در مورد این آیه نیز شیعه و اهلسنت روایاتی نقل کردهاند که در روز غدیر و در مورد ولایت علی(ع) نازل شده است.[8]
- «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»؛ [9] سرپرست و ولی شما تنها خدا و پیامبر او و مؤمنانی هستند که نماز میخوانند و در حال رکوع، زکات میدهند.
بر اساس روایت صحیح از شیعه، این آیه نیز در شأن حضرت علی(ع) است و اهلسنت نیز روایات زیادی در این مورد نقل کرده و این شأن نزول را پذیرفتهاند.[10] به ویژه آنکه کلمۀ «ولی» را در آیۀ فوق، کسی نمیتواند به معنای دوست و یاور بگیرد؛ چون دوستی و یاری مربوط به همۀ مسلمانان است، نه آنان که در حال رکوع انفاق میکنند.
با توجه به این آیات کریمه و ضمیمه کردن آنها به حدیث متواتر پیامبر(ص): «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، به روشنی میتوان دریافت که مقام امامت و جانشینی پیامبر مقامی الهی است و باید توسط خدا منصوب شود؛ نه اینکه فقط جنبۀ حکومت ظاهری دنیوی داشته باشد.[11]
معنای کلام امام علی «دعونی و التمسوا غیری»
در مورد معنای این کلام امیرالمؤمنین(ع) که «مرا رها کنید و کسی دیگر غیر از من را بجویید»، باید گفت که هر چند مشروعیت امامت از طریق نصب الهی تعیین میشود؛ اما فعلیت و مقبولیت آن منوط به بیعت و اقبال و پذیرش مردم است. امام(ع) در این خطبه -که شما فقط بخش کوتاهی از قسمت اول آنرا نقل کردید- اشاره میکند که شرایط فعلیت و مقبولیت هنوز کامل نشده است و موانعی وجود دارد، و با بیان مطالبی میخواهد بدین وسیله حجت را بر مردم تمام کند، موانع را برطرف نماید تا آمادگی کامل مردمی محقق شود و عذر و بهانهای برای مخالفان وجود نداشته باشد؛ چرا که حضرت در جملۀ بعدی فرمود: «زیرا ما به استقبال حوادث و اموری میرویم که رنگارنگ و فتنهآمیز است و چهرههای گوناگون دارد و دلها بر این بیعت ثابت و عقلها بر این پیمان استوار نمیماند. چهرۀ افق حقیقت را ابرهای تیرۀ فساد گرفته و راه مستقیم حق ناشناخته ماند. آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم، بر اساس آنچه میدانم با شما رفتار میکنم و به گفتار این و آن و نکوهش سرزنش کنندگان گوش فرا نمیدهم».[12]
ابن ابی الحدید (از علمای اهلسنت) در شرح نهج البلاغه گفته است: امامیه در مورد این جمله گفتهاند: کسانی که آمده بودند با علی بیعت کنند همان کسانی بودند که با خلفای قبلی بیعت کرده بودند و عثمان آنها را از حقوق و عطایا بهرهمند نکرده بود؛ چون بنیامیه اموال را در زمان عثمان از بین برده بودند. پس بعد از قتل عثمان به علی(ع) گفتند ما با تو بیعت میکنیم به شرط اینکه تو سیرۀ ابوبکر و عمر را در میان ما اجرا کنی؛ چون آنها مال را برای خود و خاندان خود نمیخواستند. لذا از علی(ع) خواستند تا با او بیعت کنند به شرط اینکه او بیت المال را مانند ابوبکر و عمر میان آنان تقسیم کند. و علی نپذیرفت و از آنان خواست با کس دیگری که سیرۀ آن دو را اجرا میکند بیعت کنند.[13]
ابن ابی الحدید در جای دیگری از شرح خود از قول امامیه میگوید: علی در اینجا صلاحیت خود را برای این منصب انکار نکرد، لکن از فتنه کراهت داشت، ولی ابوبکر در جایی گفته است من بهترین و سزاوارترین شما برای این منصب نیستم.[14]
علامۀ مجلسی نیز در مورد قول امام علی(ع) چنین می گوید: کسی که در جزء جزء این کلام تأمل کند به روشنی در مییابد که معنای این کلام چیست. چون حضرت در جملۀ بعدی فرمود: «امری در پیش است که دلها در برابر آن نمیایستد و راه ناشناس میشود». پس دلیل نپذیرفتن آنحضرت وجود مانع است، نه اینکه ایشان برای امامت منصوب نشده یا سزاوار این مقام نیست.[15]
ایشان در توضیح این روایت میگوید: کسانی مخاطب این کلام هستند که به طمع اینکه حضرت علی(ع) آنها را در عطایا و شرف و مقام ترجیح دهد، از حضرت درخواست قبول حکومت میکردند؛ و برای همین بود که طلحه و زبیر در روز دوم، بیعت خود را شکستند و حضرت را به دلیل اینکه با همه به مساوات رفتار میکرد سرزنش کردند. همچنین عبدالله بن عمر و سعید بن العاص و مروان و امثال آنها، آنچه که میانشان تقسیم شد نپذیرفتند. و در پاسخ این افراد بود که حضرت فرمود: مرا رها کنید و از کس دیگری درخواست نمایید؛ چون میخواست حجت را بر آنها تمام کند و به آنها اعلام کرد در آینده با اموری روبرو خواهند شد گوناگون و رنگارنگ که نمیتوانند بر آنها صبر کنند و اعلام کرد که بعد از بیعت پاسخ طمعهای آنان را نخواهد داد و به هیچ سرزنش کنندهای توجه نخواهد کرد.[16]
افزون بر مباحث گذشته، نکتۀ دیگری که نظر شیعه امامیه را تأیید میکند، سخنانی است که از علی(ع) در نهج البلاغه نقل شده است. حضرت در این سخنان تصریح کردهاند که خلافت حق ایشان است. نمونههایی از سخنان مورد نظر چنین است:
کسی را با خاندان رسالت نمیشود مقایسه کرد و آنان که پروردۀ نعمت هدایت اهلبیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبر(ص) اساس دین، و ستونهای استوار یقین میباشند. شتاب کننده، باید به آنان بازگردد و عقب مانده باید به آنان بپیوندند؛ زیرا ویژگیهای حق ولایت به آنها اختصاص دارد، و وصیت پیامبر(ص) نسبت به خلافت مسلمانان و میراث رسالت، به آنها تعلق دارد، هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، بازگردانده شد.[17]
امام(ع) در سخن فوق تصریح کرده است که خلافت حق ایشان بود؛ اما تاکنون در غیر جایگاه خود قرار داشت، و اکنون که خلافت را به ایشان سپردهاند، حق به جایگاه خویش بازگشت.
در جای دیگری از نهج البلاغه آمده است:
(در روز شوری) یکی گفت: فرزند ابوطالب تو بر خلافت حریص هستی، در پاسخ او گفتم: به خدا سوگند! شما با اینکه از پیامبر اسلام دورترید، حریصتر هستید، همانا من تنها حق خود را مطالبه میکنم که شما بین من و آن حائل شدید، و دست رد بر سینهام زدید.[18]
در فراز دیگری از خطبهی فوق آمده است:
«بار خدایا، از قریش و از تمامی آنها که یاریشان کردند به پیشگاه تو شکایت میکنم؛ زیرا قریش پیوند خویشاوندی مرا قطع کردند، و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند، و در نادیده گرفتن حقم، مسئله خلافت که تنها از آن من بود، با یکدیگر متحد شدند». [19]
موارد فوق، و موارد دیگری از این دست که در نهج البلاغه و یا دیگر منابع دست اول امت اسلامی ثبت شده، به وضوح نشان میدهد که علی(ع) خلافت را حق مسلم خود میدانست. اینکه شیعه خلافت را حق مسلم علی(ع) میداند، این اعتقادی است که آنرا از کتاب خدا و سنت متواتر پیامبر(ص) و سخنان خود علی(ع) گرفته است. اما کراهت داشتن امام از پذیرش خلافت پس از عثمان، دارای دلایل خاصی است که مواردی از آن بیان شد.
[1]. ابن هشام،عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق، السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبد الحفیظ، ج 1، ص 424 – 425، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بیتا؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 3، ص 139 – 140، بیروت، دار الفکر، 1407ق؛ طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 2، ص 350، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 1، ص 52، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، دار صادر، بیروت، 1385ق.
[2]. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقائد، ج 2، ص 303 - 304، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ چهارم، 1379ش.(با اندکی دخل و تصرف).
[4]. خطیب بغدادی، ابو بکر احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج 7، ص 303 و ج 8، ص 284، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1417ق.قابل ذکر است خطیب بغدادی حدیث فوق را با دو سند صحیح نقل کرده است.
[5]. حسکانی، عبید الله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج 1، ص 200، 203؛ ج 2، ص 390 – 391، تهران، موسسه طبع و نشر، چاپ اول، 1411ق؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل أو اجتاز بنواحیها من واردیها و أهلها، محقق، شیری، علی، ج 42، ص 233 - 234 و 237، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1415ق؛ البدایة و النهایة، ج 7، ص 349؛ خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص 156، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1411ق؛ ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب الامام علی بن أبی طالب(ع)، ص 72، بیروت، مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی، چاپ اول، 1427ق؛ سبط بن جوزی، تذکرة الخواص من الأمة فی ذکر خصائص الأئمة، ص 64، قم، منشورات الشریف الرضی، چاپ اول، 1418ق؛ حمویی جوینی شافعی، ابراهیم بن سعد الدین، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الأئمة من ذریتهم(علیهم السلام)، ج 1، ص 77، بیروت، مؤسسة المحمود، چاپ اول، 1400ق.
[6]. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج 1، ص 200؛ مناقب خوارزمی، ص 156؛ فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الأئمة من ذریتهم(علیهم السلام)، ج 1، ص 77.
[7] مائده، 67.
[8]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 289، ح 4، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 2، ص 289، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1404ق؛ شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج 1، ص 249.
[9] مائده، 55.
[10]. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج 1، ص 209؛ زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 1، ص 649، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ سوم، 1407ق؛ الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 2، ص 293 و الکافی، ج 1، ص 289، حدیث 4.
[11] برای اطلاع بیشتر نک: نمایه های: مشخصات و ویژگیهای شیعه، سؤال 287 (سایت: 2483).
[12]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 136، خطبه 92، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[13]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، محقق و مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 7، 34، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404ق.
[14]. همان، ج 1، ص 169.
[15]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 32، ص 38، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[16]. همان، ص 36.
[17] لَا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ ص مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا یُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الْیَقِینِ إِلَیْهِمْ یَفِیءُ الْغَالِی وَ بِهِمْ یُلْحَقُ التَّالِی وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَایَةِ وَ فِیهِمُ الْوَصِیَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ الآْنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِهِ؛ نهج البلاغه، ص 47، خطبه 2.
[18]. وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّاً لِی وَ أَنْتُمْ تَحُولُونَ بَیْنِی وَ بَیْنَه؛ نهج البلاغه، ص 246، خطبه 172.
[19]. همان.