لطفا صبرکنید
28908
- اشتراک گذاری
اساس و پایه مذهب تشیع، توحید، عدل، نبوت، معاد و امامت است، و شیعه آن کسی است که به امامت دوازده امام معصوم(ع) به عنوان جانشین پیامبر اسلام(ص) معتقد باشد که اولین آنان امام علی(ع) است. مخالفت با شخص و یا مسلک خاصی به معنای اعتقاد به تشیع نبوده و شیعه واقعی همواره در اعتقاد و عمل بر مدار حق میگردد. در صورتی که با بررسی تاریخ زندگی خالد بن ولید به هیچ وجه اعتقاد او به این مبانی دیده نمیشود. تا آنجا که معتبرترین منابع روایی و تاریخی، جنایات هولناکی را از او نقل کردهاند، و در کتابهای شیعی نیز از مشارکت او در واقعه سقیفه برای گرفتن جانشینی پیامبر اسلام(ص) از امام علی(ع) سخن گفتهاند.
خالد بن ولید بن مغیره از طایفه بنی مخزوم از قبیله قریش است که با عصر پیامبر(ص) و خلفا همزمان است. پدرش ولید بن مغیره، از سرسختترین دشمنان اسلام و از نخستین کسانی بود که با پیامبر اکرم(ص) دشمنی میکرد. خالد یکی از فرماندهان مشرکان در جنگ احد و از عوامل شکست سپاه اسلام در آن جنگ بود. او که در تمامی جنگهای مشرکان علیه پیامبر اسلام شرکت داشت، پس از صلح حدیبیه به جمع مسلمانان پیوست و در غزوه فتح مکه و جنگ حنین شرکت کرد. وی در جنگ موته حضور داشت و پس از به شهادت رسیدن سه فرمانده آن نبرد(جعفر بن ابیطالب، زید ابن حارثه و عبدالله بن رواحه)، از سوی سپاهیان و جنگجویان موته به فرماندهی برگزیده شد و با عقب نشینی، سپاهیان مسلمان را به مدینه بازگرداند. برخی منابع نقل کردهاند که پس از نبرد موته، خالد به سیف اللّه ملقب شد و پیامبر(ص) در مورد او فرمودند: «او شمشیری از شمشیرهای خداوند است».[1] البته پاره ای از روایات تاریخی، فرار خالد و نیروهای تحت فرماندهی او را گزارش میکنند که این فرار با واکنش منفی ساکنان مدینه مواجه شد.[2] با توجه به وقایعی که بعد از رحلت پیامبر(ص) رخ داده، این احتمال نیز تقویت میشود که شاید «سیف الله» لقبی باشد که بعدها برای او جعل شده باشد!
کشتار بنی جذیمه
رسول خدا(ص) خالد را برای دعوت عدهای از مردم به اسلام-نه برای جنگ- به سمت بنی جذیمه فرستادند. وقتی خالد به نزد ایشان رسید، مشاهده کرد که ایشان اسلام آوردهاند، اما بر خلاف دستور رسول خدا(ص) با ایشان جنگیده و عده زیادی از ایشان را کشت.[3] بسیاری از مورخان علت این کشتار را کینه شخصی خالد با بنی جذیمه دانستهاند.[4] اگرچه در صحیح بخاری آمده است: «رسول خدا خالد بن ولید را به بنی جذیمه فرستاد. پس او ایشان را به اسلام دعوت کرد، اما ایشان نمیدانستند چگونه بگویند که ما اسلام آوردهایم؛ لذا گفتند: ما از دین سابق خود دست برداشتیم؛ با این همه خالد از ایشان عدهای را کشته و عدهای را اسیر گرفت؛ و به هرکسی از ما که میرسید یک اسیر میداد. روز دیگر خالد به ما دستور داد که هر کدام از ما اسیرش را بکشد. من گفتم: قسم به خدا اسیرم را نخواهم کشت؛ و هیچکس از همراهان من نیز اسیرش را نخواهد کشت؛ تا اینکه نزد رسول خدا آمده و ماجرا را عرض کردیم؛ پس رسول خدا دست خود را بالا برده و دو بار فرمودند: خدایا من به سوی تو از آنچه خالد بن ولید انجام داد بیزاری میجویم».[5] اما همین عبارت آخر، یعنی بیزاری جستن رسول خدا از عمل خالد بیانگر آن است که این عمل خالد، خلاف شرع بود و تنها یک اشتباه نبود؛ زیرا دیگر برائت پیامبر(ص) از آن معنا نداشت؛ و به همین جهت حلبی میگوید: « بعید است خالد تنها ایشان را به این خاطر کشته باشد که گفتهاند: "ما از دین گذشته خود دست برداشتهایم " به جای آنکه بگویند: اسلام آوردیم»[6]! و عبد الرحمن بن عوف نیز عمل او را عملِ جاهلیت عرب -که بر اساس کینه شخصی کشتار میکردند- خطاب میکند.[7]
روحیه جاهلیت و لعن خالد توسط عمار یاسر
خالد به جهت انجام کارهایی که در جاهلیت مرسوم بود، موجب خشم عمار میشود. تا آنجا که کارشان به دشنام کشید؛ عمار خشمگینانه با خالد سخن گفت و به دنبال آن، خالد عصبانی شد و به پیامبر(ص) عرضه داشت: آیا این برده به من دشنام دهد؟ قسم به خدا که اگر پشتیبانی شما نبود او مرا دشنام نمیداد (عمار قبل از اسلام از غلامان یکی از بستگان خالد بود). رسول خدا فرمودند: ای خالد دست از عمار بردار؛ قسم به خدا هر که او را دشنام دهد، خدا را دشنام داده است و هرکس او را به خشم آورد خدا از او خشمگین خواهد شد. سپس خالد دامان عمار را میگیرد و از او تقاضای بخشش و رضایت میکند.[8]
کشتن مالک بن نویره
مالک بن نویره فردی شجاع، شاعر و رئیس بخشی از قبیله بنی تمیم، صحابی پیامبر و عامل و کارگزار آنحضرت بود. در اظهار عواطف نسبت به یتیمان و زنان بی سر پرست مشهور بود و زکات جمع آوری شده را با توجه به اختیاری که از جانب پیامبر داشت، میان فقراء تقسیم میکرد.[9] بسیاری از تاریخ نویسان به شهادت برخی صحابه در مورد اسلام او اذعان کردهاند.[10] مالک پس از به خلافت رسیدن ابوبکر، از دادن زکات به وی جلوگیری کرد و آنرا در میان فقرای قوم خود پخش نمود و همین امر سبب فرستادن خالد به سوی آنها شد. پس از آنکه مالک و قومش اذان گفتند و نماز خواندند، خالد این صحابی پیامبر را اسیر کرد و به شهادت رساند و به هولناکترین شکل با جسد او برخورد کرده و بیشرمانه با همسر او همبستر شد.[11]
همبستری با همسر مالک بن نویره
به نقل مورخان اهل سنت حقیقت ماجرا این است که مالک بن نویره، به دلیل ارتداد و یا ندادن زکات کشته نشد، بلکه چشم ناپاک خالد بن ولید به همسر بسیار زیبای مالک افتاد و زیبایی همسر مالک باعث شد که خالد تصمیم به قتل مالک و بسیاری از مردان قبیلهاش بگیرد.[12] مالک بن نویره نزد خالد آمد که با وی سخن بگوید و همسرش نیز به دنبال او بود. وقتی خالد همسر او را دیده از زیبایی او به شگفت آمد و گفت: «قسم به خدا به آنچه در دست تو است نمیرسم مگر آنکه تو را بکشم».[13] و این چنین خالد پس از کشتن مالک مرتکب زنا شد و مورد طعن خلیفۀ دوم و مستحق سنگسار گشت.
شبیه این واقعه نیز در مورد یکی از همراهان خالد به نام ضرار بن الأزور نیز نقل شده است. در حمله خالد به گروهی از بنی اسد، ایشان دختری زیبارو از بنی اسد را به اسارت گرفتند و یکی از سربازان، این کنیز را به ضرار تقدیم کرد. وی با این دختر نزدیکی کرده و سپس متوجه اشتباه خود شده، به نزد خالد آمد و گفت من چنین کاری کردهام. خالد نیز گفت اشکالی ندارد، من این کار را برای تو جایز میکنم و دختر را به تو هدیه میدهم! با این همه او راضی نشده و گفت باید عمر در این باره نظر دهد؛ نامهای به عمر نوشتند و او دستور سنگسار ضرار را داد، اما ضرار قبل از رسیدن دستور از دنیا رفت.[14]
اعتراض عمر در مورد رفتار خالد
نکته قابل تأمل در قضیهی مالک بن نویره، اختلاف نظر شدیدی است که میان خلیفه اول و خلیفه دوم وجود داشته است. عمر بن خطاب، خالد را شمشیر ستم،[15] دشمن خدا، شایستۀ سنگسار شدن، زنا کار و قاتل انسان بیگناه میداند؛ اما ابوبکر او را شمشیر خدا و مجتهد خطاب میکند که با وجود اجتهاد خطا کرده است.[16] ابن خلکان گفته است: «وقتی که خبر این ماجرا به ابو بکر و عمر رسید، عمر به ابو بکر گفت: به درستی که خالد زنا کرده است، او را سنگسار کن. ابو بکر گفت: من او را سنگسار نخواهم کرد؛ زیرا او اجتهاد کرده و اشتباه کرده است. عمر گفت: او یک مسلمان را کشته است، او را قصاص کن. ابو بکر گفت: من او را نخواهم کشت؛ زیرا اجتهاد کرده و اشتباه کرده است. گفت دست کم او را از کار بر کنار کن، پاسخ داد: من شمشیری را که خدا بر ایشان کشیده است در غلاف نخواهم گذاشت»![17]
در اینجا میتوان این پرسش را مطرح کرد که چرا خالد مجتهد باشد و بتواند قبیلهای را فقط به دلیل نپرداختن زکات (نه انکار اصل وجوب زکات) بکشد و همان شب با زن مسلمانی که شوهرش را کشته است همبستر شود، ولی مالک بن نویره نتواند مشابه او اجتهادی داشته و از پرداخت زکات به فردی که هنوز صلاحیت او برایش مسلم نشده، خودداری ورزد؟! اگر صحابه مجتهدند، پس مالک بن نویره هم باید مجتهد باشد؛ چرا یکی به جهت اجتهادش کشته شده و همان شب با زنش زنا میشود، ولی دیگری به دلیل قتل عمد و زنای محصنه حتی توبیخ هم نمیشود؟!
پرسش دیگر آن است که چرا برخی که معتقد به عدالت و فضیلت خالد بن ولید هستند، تنها به سخن خلیفۀ اول استناد کرده و انتقادات خلیفۀ دوم را دقیقاً مورد بررسی قرار نمیدهند تا مشخص شود حق با کدامشان است؟!
خلیفه دوم پس از رسیدن به خلافت میگوید: ای خالد، تو مالک بن نویره را کشتهای. خالد گفت: «ای أمیر مؤمنان !من اگر مالک بن نویره را به جهت کینه ای که بین من و او بود کشتهام، ولی به عوض آن سعد بن عُباده را نیز به جهت اختلاف نظرهایش با شما ترور کرده ام!». عمر از این کلام بسیار به وجد آمد و برخاست و خالد را به سینۀ خود چسبانید و در آغوش گرفت و به او گفت: «تو شمشیر خدا و شمشیر رسول خدا هستی«.[18]
قصد ترور امام علی(ع)
در کتب شیعه به تفصیل بیان شده است که خالد بن ولید به دستور ابوبکر قصد ترور امام(ع) را داشته، ولی در وسط نماز ابو بکر او را از این کار نهی میکند.[19] سمعانی از مورخان و راویان مشهور اهل سنت و صاحب کتاب الانساب مینویسد: « یعقوب رواجنی استاد بخاری، کلام ابو بکر را روایت کرده که گفت: "خالد آنچه را به او دستور داده شده است انجام ندهد"، از سید عمر بن ابراهیم حسینی در کوفه پرسیدم که معنای این روایت چیست؟ او گفت: به خالد دستور داده بود که علی را بکشد، اما از این کار پشیمان شده و از آن نهی کرد».[20]
خالد بن ولید از مجریان طرح سقیفه
بر اساس منابع معتبر شیعی، خالد بن ولید کسی است که در سقیفه و در واقعه سوزاندن درب خانه فاطمه زهرا(س) دختر پیامبر اکرم(ص) نقش داشت و حتی شمشیر از غلاف کشیده و قصد جسارت به ایشان و امام علی(ع) را میکند.[21]
با نگاه هر انسان حق طلبی به خوبی میتوان یافت که هیچ شباهتی بین رفتار و اعمال خالد بن ولید با پیامبر(ص) و جانشین بر حقش امام علی(ع) وجود ندارد، و سیف الله حقیقی علی(ع) است که پیامبر در فضیلت او فرمودند: «یا علی تو تک سوار عرب هستی .... و تو شمشیر خدا هستی که هیچگاه خطا نمیکنی».[22]
[1] . ابن الأثیر أبو الحسن، على بن محمد الجزرى، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج1، ص587، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛ ابن سعد بن منیع الهاشمی البصری، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبد القادر عطا، ج 4، ص 27، دار الکتب العلمیة، ط الأولى، بیروت، 1410ق؛ ابن حجر العسقلانى، الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق، عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، ج 2، ص 217، دارالکتب العلمیة، ط الأولى، بیروت، 1415ق؛
[2] . ابن کثیر، أبو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج4، ص248، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[3] . ابن جابر البلاذرى، کتاب جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، ج 1، ص 381، دار الفکر، بیروت، ط الأولى، 1417ق؛ الذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق، عمر عبد السلام تدمرى، ج 2، ص 567، بیروت، دار الکتاب العربى، ط الثانیة، 1413ق؛ الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق، محمد أبو الفضل ابراهیم، ج 3، ص 66، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، 1387ق؛ ابن هشام الحمیرى المعافرى، السیرة النبویة، تحقیق، مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، ج 2، ص428، بیروت، دار المعرفة، بى تا؛ الطبقات الکبرى، ج2، ص112.
[4] . ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج4، ص314؛ ابن سید الناس، أبو الفتح، عیون الأثر فى فنون المغازى و الشمائل و السیر، تعلیق ابراهیم محمد رمضان، ج 2، ص 235، بیروت، دار القلم، ط الأولى، 1414ق؛ ابن الأثیر، عزالدین أبو الحسن على بن ابى الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 256، بیروت، دار صادر - دار بیروت، 1385ق؛ تاریخ الطبری، ج 3، ص 68؛ السیرة النبویة، ج 2، ص 431.
[5] . البخاری، أبو عبدالله الجعفی، الجامع الصحیح المختصر، ج 14، ص 253، دار ابن کثیر، بیروت، طبع سوم، 1407ق.
[6] . الحلبی، أبی الفرج نور الدین علی بن إبراهیم، السیرة الحلبیة، ج 3، ص 278، دار الکتب العلمیة، بیروت، ط دوم، 1427ق.
[7] . ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 4، ص 314.
[8] . ثعلبى نیشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج3، ص335، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1422ق.
[9] . الإصابة، ج5، ص560.
[10] . از صحابه ابوقتاده و عبد الله بن عمر بر مسلمان بودن او شهادت داده اند: أسد الغابة، ج4، ص277؛ الإصابة،ج 5، ص560؛ تاریخ الطبری، ج 3، ص 278.
[11] . أسدالغابة، ج 4، ص 277؛ تاریخ الطبری، ج 3، ص 278؛ الإصابة، ج 5، ص 561؛ الکامل، ج 2، ص 358؛ ابن خیاط، أبو عمرو خلیفة بن خیاط بن أبی هبیرة اللیثی العصفری الملقب بشباب، تاریخ خلیفة، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولى، 1415ق؛ (برخی خواسته اند چنین توجیه کنند که خالد در آن شب تنها با همسر مالک ازدواج کرد و صبر کرد تا عده او تمام شود! از آنها باید پرسید به غیر از اینکه ازدواج در عده جایز نیست، پس چرا جناب عمر با تاکید بسیار قصد سنگسار کردن خالد را می کند و وقتی خالد به مسجد وارد میشود او را در مقابل عموم مورد عتاب قرار می دهد؟!).
[12] . البدایة و النهایة، ج 6، ص 322؛ تاریخ الإسلام، ج 3، ص 34؛ ابن الوردی، عمر بن مظفر، تاریخ ابن الوردی، ج 1، ص 135، دار الکتب العلمیة، بیروت، ق 1416؛ أبو الفداء، إسماعیل بن علی، تاریخ ابی الفداء المسمى المختصر فی أخبار البشر، ج1، ص221، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1417ق؛
ابن خلکان، أحمد بن محمد، وفیات الأعیان، ج 6، ص 14، منشورات الشریف الرضی، قم، 1364ش.
[13] . الیعقوبی، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب واضح الکاتب العباسى، تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 131، بیروت، دار صادر، بى تا.
[14] . الإصابة، ج3، ص391؛ ابن عساکر، أبو القاسم علی بن الحسن بن هبة الله بن عبد الله الشافعی، تاریخ مدینة دمشق، ج 24، ص 389، دار الفکر، بیروت، 1415ق؛
[15] . اسد الغابه، ج 4، ص 277؛ الاصابه، ج 5، ص 561؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 358؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 16، ص 258؛ المقریزی، أحمد بن علی، إمتاع الأسماع، ج 14، ص 239، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1420ق.
[16] . تاریخ الطبری، ج 3، ص280؛ تاریخ الاسلام، ج 3، ص36؛ البدایة و النهایة، ج 6، ص323؛ امتاع الاسماء، همان؛ اسد الغابه، همان؛ الکامل، همان؛ ابن الجوزی، أبو الفرج، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق، محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، ج 4، ص 78، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولى، 1412ق.
[17] . وفیات الاعیان، ج 6، ص15.
[18] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج30، ص494، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403ق.
[19] . هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، محقق، انصاری زنجانی، ج 2، ص 872، الهادی، قم، 1405ق؛ طبری آملی کبیر، محمد بن جریر بن رستم، المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام، محقق محمودی، کوشانپور، ص 455، قم، 1415ق؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق موسوی، ج 2، ص 159، دارالکتاب، قم، 1404ق.
[20] . جمل من انساب الأشراف، ج 6، ص 176.
[21] . طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، محقق خرسان، ج 1، ص 73، نشر مرتضی، مشهد، 1403ق؛ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص862 ، 863؛
[22] . علی بن موسی امام هشتم(ع)، صحیفة الامام الرضا(ع)، محقق محمد مهدی، ص 90، نجف، کنگره جهانی امام رضا، مشهد، 1406ق.