جستجوی پیشرفته
بازدید
38065
آخرین بروزرسانی: 1398/10/11
خلاصه پرسش
آیا آیین «بودائى» دین الاهی است؟
پرسش
آیا آیین «بودائى» دین الاهی بود؟
پاسخ اجمالی

برخی می‌گویند بودا پیامبر الاهی بود، و هسته‏هاى اولیۀ آیین او از وحى نشأت گرفته است، اگر چه بعداً دچار تحریفى عظیم شد. این نظریه به دو دلیل درخور پذیرش است:

  1. توجه به آموزه‏هاى بودیسم کهن: کارکردى که تاریخ به او نسبت می‌دهد، کارکردى پیامبرگونه است. بوداى بیدار شده، بیدارى و آگاهى و رستگارى مردم را از نخستین اهداف خود بر می‌شمارد. این رستگارى تنها در سایۀ کسب فضایل اخلاقى و تحصیل معرفت به دست می‌آید. در بودیسم کهن خردگریزى و گرایش به سحر و جادو و جن‏گیرى و راندن شیاطین و ریاضت‏هاى عجیب و غریب جایى نداشت. او با زندگى "شگ روس" یا "گاو روس" هندى زمان خویش می‌‏ستیزد و بر خلاف نظر رایج هندویزم آن زمان، چنین کارهایى را باعث گریز از معرفت می‌دانست نه تحصیل آن.

رویکرد او به مسائل اساسى هستى، مبدأ و معاد کاملاً دینى است، نه عرفانى و فلسفى. او همواره دربارۀ حقیقت امورى؛ مانند روح، خدا و خلقت، سکوت پیشه می‌کرد و معارف فلسفى و عقلى را از بار یافتن به حقیقت این امور ناتوان و به خوبى می‌دانست که قوم لرزان عقل و پاى چوبین استدلال، از ساحتى که فراچنگ "شهود" است، می‌گریزد! برخى عبارات کتاب مقدس بوداییان، شکّى باقى نمی‌گذارد که کتاب آنها – گر چه در دام تحریف افتاده - ریشه در وحى و توحید دارد.

  1. در داستان "بُلوهر و یُوذاسِف" که به عنوان یک حدیث، نخستین بار در کتاب روایى کمال الدین آورده شده، "یوذاسف" از پیامبران الاهی معرفى می‌‏شود. شواهدى در دست است که "یوذاسف" و "بودا" بر هم انطباق دارند.

آنچه گفته شد دربارۀ بودیسم کهن بود، اما بودیزمى که بعدها شکل گرفت، به خدایى بودا معتقد شد و بر پرستش او دل سپرد. بودیزم کنونى نمادى از خردگریزى و اعتقاد به سحر و جادو، تناسخ و آکنده از امور مبهم و پیچیده و سردرگم است. "ما صوریاداس، سخن‌گو و مؤسس آیین بوداى غرب، بودیزم کنونى را، آیینى بودن خدا معرفى می‌‏کند که در آن تجربۀ انسانى رهگذرى است براى یافتن حقیقت.[i]


[1]. ر. ک: داس، سوریا، بیدارى بوداى درون، کرباسیان، ملیحه، ص 159 و 259، تهران، نشر مرداد، 1379.

پاسخ تفصیلی

نظریه: "بودا دینى الاهی به ارمغان آورده است".

دلیل: 1. ماهیت آموزه‏هاى بودیسم کهن،

  1. داستان "بلوهر و یوذاسف" و تطبیق آن بر "بودا"،

دلیل اوّل ماهیت بودیسم کهن

ألف) ماهیت بودیسم کهن: ماهیت بودیسم کهن بسیار روشن و بی‌نیاز از هرگونه تغییر و واشکافى فلسفى و عادلانه و بدون معمّاهاى رازگونه بود. آفریدن راز و رمزها و پیچیده گویی‌‏هاى فلسفى و عرفانى، دست ساخته‏هاى بوداییان بعدى است.[1] بودیسم عبارت از بیدار ساختن و آگاهى مردم بوده است. پایۀ نخست این دین بر از بین بردن رنج و ناآرامى فردى و اجتماعى و آرامش درون و برون استوار شده است.[2]

یکى از عناصر مهّم دین، سادگى آن است به گونه‏اى که مفاهیم آن به آسانى در دست‌رس همگان قرار گیرد. بدون تردید نمی‌‏توان پذیرفت ظاهر یک دین انباشته از مفاهیم نامفهوم پیچیده و سردرگم باشد، و در عین حال عموم انسان‏ها مخاطب آن واقع شوند. تصور این‌که یک عارف وحدت نگر یا یک فیلسوف عقل محور، دینى عام، گسترده و همه فهم به ارمغان آورد، بسیار دور از ذهن است؛ زیرا مفاهیمى که در این دو روش به کار می‌رود، در فهم همگان نمی‌‏گنجد.

از همین‌روى آورندگان ادیان وحیانى تعالیم خود را به روش عرفانى یا فلسفى بیان نکرده‏اند، بلکه به گونه‏اى در وادى معرفت قوم نهاده‏اند که فطرت و ظرفیت عموم انسان‏ها پذیراى آن باشد.

البته سخن یاد شده به معناى سطحی بودن ادیان الاهی نیست. در تمام ادیان معارف بلند و فرازمندى نهفته است، اما سخن در این است که ژرفناکى و عمق با بی‌سروته گویى نیست.

بودیسم کهن به گونه‏اى بنیادى از پاسخ به پرسش‏هاى فلسفى تا آن‌جا که مستقیماً با راه رستگارى بستگى نداشته باشد، گریزان بود. بودا در برابر سؤالات متافیزیکى سکوت بر می‌گزید و در موارد کمى که مجبور به پاسخ می‌‏شد باز، نمود نمی‌‏کرد که هستى روح و چگونگى رستگار شدن را نمی‌‏توان واشکافى کرد.[3]

این‌گونه برخورد با مسائل متافیزیکى همان برخوردى است که از یک دین الاهی انتظار می‌‏رود. پیامبر اسلام(ص) در پاسخ به مسائل متافیزیکى از قبیل روح چنین رویکردى داشتند.[4]

به نظر شما آیا ابزار آگاهى انسان، می‌‏تواند با مفاهیمى که هیچ‌گاه فراچنگ آن نمی‌‏آید روبرو شود؟ مسائل (متافیزیکى) یک‌سره غیر مادی‌‏اند و احساسات ما، تنها اجسام مادى و حدّ اکثر شبکه الکترون - پروتون آنها را می‌‏بیند و درک می‌‏کند! پس خردمندى شما بر رویکرد بودیسم کهن در مورد مسائل متافیزیکى مُهر تأیید می‌‏گذارد.

بودیسم کهن بر این اعتقاد بود که مشکل حقیقى انسان در مباحث فلسفى و عقلى وهم آلود نیست، بلکه در ادراکات و تمایلات او خلاصه می‌‏شود و باید روش عملى پیش گرفت تا بر خواسته‏ها و شهوت‏ها غلبه یافت و گاه با چیرگى بر این شهوت‏ها، آدمى صفاى تمام پیدا می‌‏کند و خورشید وجودش نور می‌‏افشاند.[5]

چنین رویکردى در آموزه‏هاى دین اسلام نیز وجود دارد. آن‌جا که از پیراستن جان از غیر خدا و جریان حکمت از قلب به زبان سخن به میان می‌‏آورد.[6]

خلاصه آن‌که با توجه به معیارهاى ذیل، می‌‏توان بودیسم اولیه را دینى الاهی نامید:

  1. مبدأ معنوى و فرامادگى بودیزم،[7]
  2. وجود عباراتى در کتاب مقدس دال بر توحید حقیقى بوداییان،[8]
  3. سیر روحانى بودا از عالم کثرت(عالم مادّى) به عالم وحدت و بیرون آمدن از عالم وحدت براى دست‌گیرى از انسان‏ها،[9]
  4. اعتقاد به ناممکن بودن شناخت ذات خدا،[10]
  5. اعتقاد به ناپایدارى جهان،[11]
  6. اعتقاد به وجود عنصر روحانى در انسان،[12]
  7. اعتقاد به این‌که با مرگ جسم، انسان فانى نمی‌‏شود،[13] و روح تجدید حیات پیدا می‌‏کند.[14]
  8. اعتقاد به این‌که انسان پس از مرگ جسم مادى، در قالب جسم مثالى به حبات خود ادامه می‌‏دهد.[15]

ب) آموزه‏هاى اعتقادى بودیسم نخستین

  1. خدا در بودیزم: بودا هرگز از ذات خدا سخن به میان نیاورد و آن‌را جوال نگاه اندیشه خویش قرار نداد؛ زیرا پى بردن به کنه ذات خداوند را ناممکن می‌دانست.[16] در بسیارى از روایات اسلامى که از جانب امامان شیعه به دست ما رسیده است، از تفکر و تکلم پیرامون ذات الاهی ممانعت به عمل آمده است.[17] بودیزم کنونى کشف و مکاشفه خالقِ عالم را خواهان است، نه اثبات و استدلال آن‌را.[18]

این آموزه ریشه در تعالیم بوداى کهن دارد؛ زیرا بودا پاى چوبین استدلال را ناتوان‌تر از آن می‌‏دانست که بر عرض فرازمند جهان فرامادى قدم گذارد. ما معتقدیم که عقل اجازۀ اندیشیدن در عالم فرامادى دارد، اما حاصل این اندیشه که در قالب عرفان نظرى و فلسفه جلوه‏گر می‌‏شود یک چیز است: می‌‏دانم که از عالم غیر مادى هیچ نمی‌‏دانم. آرى! بار یافتن به فضاى مجردات تنها از راه مجرد شدن و تهى گشتن از تعلقات عالم ماده امکان می‌‏پذیرد و این مایۀ اشتراک تعالیم اسلام - آخرین دین مقبول الاهی - و آموزه‏هاى بودیزم کهن است.

در پاره‏اى از عبارات کتاب مقدس بودیزم کنونى داریم:

"من برهما هستم. من خدایى عظیم و والامقام هستم. من خود زاده نشده‏ام و مخلوق نیستم. من جهان را خلق کرده‏ام. من خداوندگار جهانم. من می‌‏توانم خلق کنم، تغییر و تحول به وجود آورم و زندگى ببخشم من پدر و سرور همه چیز هستم".[19] این عبارات صداى دلنشین آیاتِ سورۀ توحید را در ذهن آدمى طنین انداز می‌‏کند.

بر اساس برخى دیگر از تعابیر نیروانا (فعال ما یشاء؛ یعنى آن‌که هر چه می‌‏خواهد انجام می‌‏دهد) موجودى است سرمدى، ثابت، قدیم، بدون زمان، نامیرا و به دنیا نامده، عین خیر، واحد، و تنها کمال ممکن و دست نایافتنى در حیات ما است.[20]

با توجه به آن‌که بوداى موسّسِ بودیسم کهن، بر خلاف آنچه در بودیسم کنونى مطرح است، هیچ‌گاه خود را خداى مطلق و موجودى نامحدود نمی‌‏دانست، و به خداى انسان گونۀ سرنوشت‏ساز نیز اعتقاد نداشت.[21] از سوى دیگر تمام پدیده‏هاى جهان را گذرا، فانى و متغیر بر می‌‏شمرد،[22] می‌‏توان نتیجه گرفت اوصاف یاد شده در مورد "برهما" و "نیروانا" تنها بر خداى واحد قابل انطباق است، خدایى که در حیطۀ هیچ اندیشه‏اى نمی‌‏گنجد و از هرگونه بستر مادى و محدودیت همگانى روى بر می‌‏تابد.

  1. جهان در بودیزم

بوداى کهن به گونه‏اى دنیا را مدّ نظر قرار می‌‏دهد که ارمغانى جز هدایت و درست‌کارى انسان به بار نیاورد. از نگاه او جهان حقیقتى است ناپایدار و گذرا که پى جویى آن رنج می‌‏آفریند و آرامش می‌‏زداید، چنین حقیقتى شایسته دل بستن نیست![23]

امام جعفر صادق(ع) ناپایدارى جهان را چنین تصویر می‌‏کند: "... وَ اِن کانت الدّنیا فانیةً فالطمأنینة الیها لماذا"؟؛[24] اگر دنیا فانى و گذرا است، پس دل بستن به آن چرا؟!  امام حسن مجتبى(ع) به گونه‏اى دیگر حقیقت دنیا را آشکار می‌‏سازد: "...اِنّ الدّنیا دارُ بلاءٍ وَ فِتنةٍ و کلُّ ما فیها الى زوال"؛[25] دنیا جایگاه سختی‌‏ها و امتحانات است و هر چه که دنیوى است فنا پذیر است.

  1. انسان در بودیزم

 بوداى کهن به وجود عنصر روحانى در انسان تأکید می‌‏ورزد. انسان با مرگ جسم نابود نمی‌‏شود، بلکه در قالب جسم جدیدى (مثالى، ملکوتى) به حیات خویش ادامه می‌‏دهد.[26]

بودا به راهنما (انسان کامل و بیدار یعنى پیامبر) و پیروى از او اعتقاد داشت، ولى به این نیز معتقد بود که راه کمال را باید خود پیمود.[27] پس انسان مسالکى را که با پیروى از راهنما در مسیر تکامل قدم نهاده است، آن‌گاه که بر شهوات غلبه یافت، همچون چراغى از خود نور می‌‏افشاند و صفاى تمام پیدا می‌‏کند.[28]

اعتقاد به عنصر فرامادى در وجود انسان و حیات آن پس از مرگ، نیز باور به لزوم راهنما و انسان کامل براى هدایت انسان، و هم‌چنین ضرورت سلوک اختیارى انسان براى کسب کمال از مسلمّات دین اسلام است.

با سیر اجمالى که در آموزه‏هاى بودیزم کهن داشتیم، این حدس که بودیزم کنونى در وحى ریشه دارد، بیشتر جان می‌‏گیرد و عمیق‏تر مورد توجه واقع می‌‏شود.

بیان این نکته لازم است که بودیزم کنونى به دلایل گوناگونى یک دین توحیدى به حساب نمی‌‏آید و از آموزه‏هاى بودایى نخستین فاصلۀ زیادى دارد؛ زیرا:

  1. به تناسخ اعتقاد دارند.[29]
  2. بودا را می‌‏پرستند.[30]
  3. خردگریزى و اعتقاد به سحر و جادو و جن‏گیرى و راندن شیاطین، از اعتقادات بودیزم کنونى است، حال آن‌که بودا پیروان خود را از این مسائل بر حذر می‌‏داشت.[31]
  4. اعتقاد به خواندن سوتراهاى یادبود دوران دیوان و شیاطین و خدایان و موجودات ساختگى براى کسب معرفت که تنها در پندار مردم دوران بی‌خبرى آفریده شده بودند. بودا امورى از این قبیل را که در بودیسم کنونى راه یافته، انکار می‌‏کند و بر سعى انسان در طى کمال پاى می‌‏فشارد.
  5. رواج مفاهیم نامفهوم، پیچیده و گنگ و بی‌سروته در بودیزم کنونى. بودیسم کهن از این‌گونه گنگ گویی‌‏ها تهى بود و آیینى بود روشن چون ماه و خورشید.[32]

دلیل دوم: داستان "بلوهر و یوذاسف" و تطبیق آن بر "بودا"

این داستان نخستین بار در کمال الدین[33] و بعد در بحارالانوار[34] آمده است. علامه مجلسى این روایت را در شمار نمونه‏هاى بی‌نظیر در قطع محبّت دنیا و دانستن معایب آن قرار داد. ایشان چنین حکمت‏هایى را موجب رهایى و بی‌نیازی از دانستن مسائلى؛ مانند هیولى و ماده و صورت که موجب تضییع عمر و دست نیافتن به سعادت و آرامش می‌گردد، می‌داند.[35] در این داستان یوذاسف به عنوان یکى از پیامبران الاهی مطرح شده است.[36]

شواهدى در دست است که "یوذاسف" نامبرده در این حدیث اسلامى، همان بودای آیین بودا است. ما به دو شاهد بسنده می‌‏کنیم: 1. شاهد لغوى، 2. رسم الخط.

نام‏هاى خاص پارسى در عربى ضبطى دیگر یافته است. چنان‌که از بیشتر بلکه همه موارد حرف "پ" در عربى به حرف "ف" یا "ب" تبدیل می‌‏شود و پارس را فارس و پهلوى را فهلوى گویند، یا با تحول و تبدیل بیشتر "پردیس" را "فردوس" گویند. دال پارت را که در قدیم همچون "ذ" عربى را مخرجى نزدیک به "ز" تلفظ می‌‏کردند به حرف "ذال" یا زاء، نوشته‏اند چنان‌که "یوداسف" را "یوزاسف" و "بزرگمهر" را "بوذرجمهر" نوشته‏اند. در حقیقت نام‏هاى خاص همیشه در طول زمان دچار تغییر و تبدیل و اختلاف قرائت و کتابت می‌‏شوند. باز شاهد دیگر در این مقوله آن است که در زبان معقول، "بوداى شاکمونس" را "بورکمال چاکیامونس" می‌‏خوانند.

شاهد دوم؛ تشابه عینى بین زندگی‌نامه بودا و داستان روایى یوذاسف است.[37] برخى از تشابهات این دو داستان از این قرارند:

  1. محل تولد(هند) و تعلق به طبقات بالاى اجتماعى.[38]
  2. پیش‌گویى منجمان دربارۀ رهبانیت و نبوت او.[39]
  3. تأکید بودا و یوذاسف بر فناى دنیا و گذرایى آن. با توجه به دلیل دوم نظریۀ مطرح شده به قوت نهایى خود می‌‏رسد و پاسخ سؤال یاد شده به روشنى به دست می‌‏آید.

در انتها باز بر آغازین سخن خویش پاى می‌‏فشاریم که نتیجۀ دو دلیل یاد شده، توحیدى بودن بودیسم اولیه است. چنان‌که گفته شد آیین بودا؛ مانند آیین زرتشت و مسیحیت، از آموزه‏هاى اصلى پیامبران خویش فاصله گرفت و در دام تحریف گرفتار آمد.


[1]. آشتیانى، جلال الدین، عرفان بودیسم........، ص 77.

[2]. همان، ص 364.

[3]. عرفان بودیسم و جنیسم، ص 226. ر. ک: خدایار محبى، منوچهر، اسلام‏شناسى دین تطبیقى، ص 160؛ ر.ک: ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه، آرام، احمد، ج 1، ص 497.

[4]. اسراء، 85.

[5]. بى ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمه، على اصغر، حکمت، ص 188.

[6]. ر. ک: حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 11، ص 124 - 122.

[7]. رنجبر، امیر حسین، در جستجوى ریشه‏هاى آسمانى، ج 1، ص 42.

[8]. همان، ص 155.

[9]. ر. ک: تاریخ جامع ادیان، ص 184؛ امین، سید حسن، بازتاب اسطوره‏هاى بودا در ایران و اسلام، ص 24.

[10]. فنایى، سید ابوطالب، ابراهیمیان، محمود، دین‏شناسى تطبیقى، ج 1، ص 57.

[11]. همان، ص 58.

[12]. همان، ص 60.

[13]. همان.

[14]. ر. ک: مؤمنى، محمد باقر، انصارى، محمد صادق، همدانى، على، تاریخ جهان باستان، ج 1، ص 381.

[15]. دین‏شناسى تطبیقى، ج 1، ص 60.

[16]. همان، ص 57.

[17]. ر. ک: شیخ صدوق، محمد بن علی‏، توحید، محقق، مصحح، حسینی، هاشم‏، ص 454-458، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1398ق.

[18]. در جستجوى ریشه‏هاى آسمان، ص 154.

[19]. همان، ص 155.

[20] همان.

[21] عرفان، بودیسم و جنیسم، ص 107 و 90 و 77.

[22]. بازتاب اسطوره‏اى بودا در ایران و اسلام، ص 36؛ در جستجوى ریشه‏هاى آسمان، ص 155؛ دین‌شناسى تطبیقى، ص 60 - 58 - 54، در روایات اسلامى، دنیا فانى و گذرا معرفى شده است. ر. ک: توحید، ص 376 - 378.

.[23] دین‏شناسى تطبیقى، ص 60 - 58 ؛ عرفان بودیسم و جنیسم، ص 235.

[24]. ر. ک: توحید، ص 376.

[25]. همان.

[26]. ر. ک: دین‏شناسى تطبیقى، ص 62 - 60.

[27]. عرفان، بودیسم و جنیسم، ص 296.

[28]. ر. ک: تاریخ جامع ادیان، ص 191 - 188.

[29]. ر. ک: حکمت، على اصغر، نه گفتار در تاریخ ادیان، ص 77؛ تاریخ جهان باستان، ص 381 - تاریخ جامع ادیان، ص 191 - 188؛ کسمایى، على اکبر، خداباورى در دین، و فلسفه.

[30]. دین‏شناسى تطبیقى، ص 58 - 57؛ ر. ک: مبلغى آبادى، عبداللَّه، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 1، ص...؛ در جستجوى ریشه‏هاى آسمان، ص 42.

[31]. عرفان، بودیسم جینیسم، ص 299.

[32]. همان، ص 77.

[33]. شیخ صدوق، کمال الدین، ترجمه، پهلوان، منصور، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 590- 635، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1380ش.

[34]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 75، ص 383-445، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

[35]. همان، ص 386.

[36]. همان، ص 381 و 384.

[37]. بازتاب اسطوره‏اى بودا در ایران و اسلام، ص 81 - 44.

[38]. ر. ک: عین الحیاة، ص 322؛ رضى، هاشم، ادیان بزرگ جهان، ص 178.

[39]. عین الحیاة، ص 322؛ ادیان بزرگ جهان، ص 188.

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها