لطفا صبرکنید
74667
- اشتراک گذاری
آیه 37 سوره مبارکه احزاب در مورد ازدواج پیامبر (ص) با زینب دختر جحش نازل شده که می فرماید: به یادآور که به آن کس که خدا به او نعمت داد و تو نیز به او احسان کردی، گفتی همسرت را نگه دار و از خدا بترس!
تو آنچه در دل داشتی و می دانستی خدا بالاخره آشکارش خواهد کرد، از ترس (انکار) مردم پنهان کردی و خدا سزاوارتر است به اینکه از او بترسی، پس همین که زید بهره خود، از آن زن گرفت و طلاقش داد ما او را به همسری تو درآوردیم تا دیگر مؤمنان نسبت به همسر پسر خوانده های خود وقتی مطلّقه می شوند، دچار زحمت نشوند و آن را حرام نپندارند و امر خدا سرانجام شدنی است.
زید بن حارثه برده آزاد شده ای بود که پیامبر (ص) او را فرزند خوانده خود قرار داد. و دختر عمهخود، زینب دختر جحش را به ازدواج او درآورد، زید بعد از مدتی زندگی مشترک با زینب، خدمت پیامبر (ص) آمده و مشورت کرد که اگر صلاح می دانید من او را طلاق دهم، رسول خدا (ص) او را از این کار نهی می کند ولی سرانجام زید همسرش را طلاق داد. بعد از طلاق وی، پیامبر (ص) با او ازدواج نمود.
در جاهلیت رسم بر این بود که پسرانی را به فرزند خواندگی بر می داشتند که در حقیقت فرزندشان نبودند، و از آن به "دعاء" و "تبنی" یاد می کردند. این رسم مخصوص عرب نبود، بلکه کشورهای مترقی آن زمان، مانند روم و فارس وقتی کودکی را به فرزند خوانده گی بر می داشتند احکام فرزندان صلبی را در باره آنان جاری می کردند؛ یعنی اگر دختر بود ازدواج با او را حرام می دانستند و اگر پسر بود ازدواج با همسر او برای پدرخوانده جایز نبود. اسلام این احکام را باطل کرده و مردود شمرد[1]. خداوند در آیات 4 و 5 سوره احزاب فرزند بودن پسر خوانده ها را نفی می کند. یکی از مهمترین احکام فرزند خوانده پسر که در میان عرب بسیار قبیح شمرده می شد؛ ازدواج با همسر او؛ توسط پدر خوانده بود، به طوری که هر اقدام در از بین بردن آن، مخالفت زیادی را بر می انگیخت. پیامبر نیز در راه پیشرفت اسلام فرزند خوانده ای قبول کرد که خداوند برای نشان دادن ابطال حکم حرمت ازدواج با همسر پسر خوانده، به پیامبر امر کرد[2] با همسر مطلقه او ازدواج کند، در ذیل آیه 37 سوره احزاب به این موضوع اشاره شده است و شأن نزولی برای آن ذکر شده است. در تفسیر قمى در ذیل آیه "وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ" آمده است: پدرم از ابن ابى عمیر، از جمیل، از امام صادق (ع) برایم حدیث کرد، که فرمود: سبب نزول این آیه این بود که وقتى رسول خدا (ص) با خدیجه دختر خویلد ازدواج کرد، به منظور تجارت از مکه به عکاظ رفت و در آنجا زید را دید که در معرض فروش قرار گرفته، او را جوانى زیرک و تیزهوش و عفیف یافت، پس وى را خریدارى کرد، و همین که به نبوت رسید، زید را به اسلام دعوت نمود، و زید مسلمان شد، از سوى دیگر، وقتى حارثة بن شراحیل کلبى از سرگذشت پسرش زید خبردار شد، به مکه آمد (تا فرزندش را از مولایش خریده و آزاد کند)، و حارثه مردى محترم و بزرگ بود، نزد ابو طالب آمده و گفت: اى ابو طالب! پسر من (در حادثهاى) اسیر شده، و شنیدهام که دست بهدست بفروش رفته، تا به دست برادرزادهات افتاده است، (از تو خواهش مىکنم) به ایشان پیشنهاد کنى یا پسرم را بفروشد، و یا عوض آن غلامى دیگر بگیرد، و یا آزادش کند.
ابو طالب با رسول خدا (ص) صحبت کرد، حضرت فرمود: من او را آزاد کردم هر جا مىخواهد برود، حارثه برخاست و دست زید را گرفت و گفت: پسر بر خیز و به شرافت و حسب و آبروى سابقت برگرد، زید گفت: به هیچ وجه تا زندهام از رسول خدا (ص) جدا نمىشوم، حارثه گفت: آیا دست از شرافت و دودمان خود بر مىدارى، و برده قریش مىشوى؟ زید مجدداً گفت: به هیچ وجه و تا وقتی که زندهام از رسول خدا (ص) جدا نمىشوم، پدرش خشمگین شد و گفت: اى گروه قریش شاهد باشید که من از او بیزارى جستم و او دیگر پسر من نیست، رسول خدا (ص) به حاضران خطاب کرد که شاهد باشید، زید پسر من است، از من ارث مىبرد، و من از او ارث مىبرم. از آن روز مردم به زید مىگفتند:" ابن محمد=پسر محمد" و رسول خدا (ص) او را دوست مىداشت، و نامش را "زید محبت" گذاشته بود.
بعد از آنکه رسول خدا (ص) به مدینه مهاجرت فرمود، زینب دختر جحش را به ازدواج زید درآورد[3] زید بعد از مدتی قصد جدایی از همسرش را داشت که پیامبر او را از این کار نهی فرمود[4]، اما در نهایت زید او را طلاق داد. بعد از طلاق زینب توسط زید، پیامبر(ص) به امر خداوند و در جهت از بین بردن رسم جاهلی، قصد ازدواج با زینب را کرد،
البته چون این کار، امر بزرگی بود، پیامبر می ترسید که مردم نپذیرند، لذا خداوند می فرماید: "از (انکار) مردم نترس بلکه خداوند شایسته تر است که از او بر حذر باشی!".[5]
پیامبر گرامی اسلام در نهایت با زینب ازدواج کرد و این سنت غلط جاهلیت را برای همیشه از بین برد. خداوند در ادامه این آیه حکمت این ازدواج را از بین بردن سنت جاهلی می داند تا با از بین رفتن آن، دیگران در سختی نیفتند.خداوند می فرماید: تو را به ازدواج همسر پسر خوانده ات در آوردیم تا دیگر مؤمنان در ازدواج با چنین مواردی دچار مشکل و سختی نشوند.