جستجوی پیشرفته
بازدید
15398
آخرین بروزرسانی: 1404/01/28
خلاصه پرسش
منظور از «شناخت چیزی که حاضر است بر شناخت صفات وی مقدم است» چیست؟
پرسش
امام صادق(ع) فرمود: هر کس خدا را با توهمات قلبی بشناسد برای او شریک قرار داده است و هر کس وی را با اسم نه به معنا بشناسد کاستی و نقص وی را پذیرفته است؛ چون اسم‌ها حادث‌اند و بعداً به وجود آمده‌اند (ذات مقدس خدا قدیم است). و هر کس اسم را به همراه معنا پرستش کند (نام) را شریک خدا قرار داده است. و هر کس به معنا نه به واسطه‌ی ادراک، بلکه به واسطه‌ی صفات برسد، ایمان خود را به شیئی غایب احاله داده است. و هر کس صفت و موصوف را بپرستد توحید را باطل نموده است، و هر کس موصوف را به صفت اضافه کند (به وسیلۀ صفت موصوف را بشناسد) بزرگ را کوچک شمرده و خدا را چنان‌که شایسته است نشناخته است. سپس در پاسخ این سؤال که پس راه رسیدن به توحید چیست؟ فرمود: راه جست‌وجو و بررسی باز است و بیرون رفتن از این بن‌بست‌ها ممکن. شناخت چیزی که حاضر است بر شناخت صفات وی مقدم است، ولی شناخت صفت شیء غایب بر ذات خود او مقدم است (و چون خدا حاضر است پس ابتدا باید وی را شناخت سپس موجود دیگر را). آیا ممکن است این فرمایش امام(ع) را توضیح دهید و بیان کنید؛ چون برای ما قابل فهم نبود.
پاسخ اجمالی

این حدیث شریف اشاره به یکی از مسائل اساسی در معرفت ربوبی دارد که فلاسفه و عرفا از آن به برهان صدیقین یاد می‌کنند و معتقدند نزدیک‌ترین راه در اثبات واجب است. در این حدیث شناخت خداوند جز از طریق ذات او نفی شده است؛ زیرا استفاده از واسطه تنها در معرفت غایب مفید است و انسان هرگز نمی‌تواند ذات حاضر را از طریق اوهام و استدلال‌های فکری و خیالی یا به وسیلۀ صفات زاید و خارجی، بشناسد.

به عبارت دیگر، معرفت بر دو گونه است:

اول آن‌که معروف حاضر باشد؛ در این صورت، انسان ابتداء آن‌را می‌شناسد و پس از آن صفاتش را.

دوم این‌که معروف غایب باشد؛ در این صورت، اول صفاتش شناخته می‌شود و از آن پس، به ذاتش پی برده می‌شود، و چون خداوند حاضر است، انسان ابتداء او را می‌شناسد و سپس خود را نیز به او می‌شناسد.

این همه نشان دهندۀ آن است که نزدیک‌ترین راه برای رسیدن به خدا خود خدا است و برای شناخت او نیاز به هیچ واسطه‌ای نیست، بلکه ذات اقدس احدیت برترین گواه و شاهد بر خود است.

پاسخ تفصیلی

 آگاهی کامل نسبت به کنه ذات و حقیقت خداوند برای بشر میسر نیست؛ چون موجود محدود نمی‌تواند نسبت به نامحدود احاطه‌ی کامل پیدا کند.

به عبارت دیگر، فکر و اندیشه بشر، به "ذات غیبی" او راه ندارد و به جز سرگردانی و گمراهی و انحراف، بهرۀ دیگری نخواهد داشت.

ذات حق، وجود صرف است؛ هیچ‌گونه حدی ندارد؛ از این‌رو راهی، به مقام ذات خداوند نیست؛ یعنی نه فکر بدان مقام راه دارد، نه عقل، نه وهم و نه کشف ارباب شهود. همه‌ی اینها از این مقام قاصر و در این میدان کاملاً عاجزند.

قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

"خدا به علم ازلی بر همۀ آینده و گذشته خلایق آگاه است و خلق را به او احاطه و آگاهی نیست".[1]

شرح و تفسیر حدیث امام صادق(ع)

بنابر این، سخن امام صادق‌(ع) را می‌توان این‌گونه توضیح داد:

خداوند را با حس و وهم نمی‌توانیم بیابیم؛ زیرا که او موجودی مادی و محسوس نیست تا ما بتوانیم از طریق حس و وهم بر او احاطه پیدا کنیم، بلکه وجودی مجرد و فوق طبیعی است و حس و وهم را در ماورای طبیعت، راهی نیست.

شناخت خداوند با اسم بدون معنا نیز ممکن نیست. اسم[2] به لفظی گفته می‌شود که «سمه» و نشانه برای چیزی باشد و بر آن دلالت کند و شنونده با شنیدن آن لفظ به معنای ویژه‌ای منتقل شود.[3] چنین الفاظی همان‌گونه که امام(ع) فرمود حادث‌اند.[4] و عدم و وجود در آنها راه دارد و ممکن الوجود هستند، ولی ذات مقدس خدا قدیم و واجب الوجود است. البته ممکن است از راه بعضی از اسامی خداوند شناختی برای ما حاصل شود؛ اما باید توجه داشت که این یک شناخت کامل نیست و امام (ع) در این فراز از حدیث در مقام تنزیه خدای متعال است که با هر اسمی که شخص در پی آن است شناخته شود.

در فراز دیگر امام(ع) پرستش اسم خداوند به همراه معنای آنرا موجب شرک دانسته است؛ زیرا وقتی شخص نام خدا را کنار خدا قرار دهد که دارای حقیقت و واقعیتی فوق طبیعت است، در حقیقت برای او شریک قرار داده است؛ یعنی اگر کسی اسم "عالم" و "حیّ" را به همراه معنای وصفی‌اش بپرستد، آن‌را شریک خدا قرار داده است.

البته هر اسمی را که دلالت بر کمال یا نفی نقص از خداوند می‌کند، می‌توان بر او اطلاق و استعمال نمود؛ زیرا اسم‌هایی مانند عالم، قادر و حی اگرچه در مورد انسان‌ها، با نوعی برداشت مادی همراه است، ولی چنانچه از خصوصیات مادی تجرید شوند، می‌توانند در مورد خداوند به کار روند.

امام جعفر صادق(ع) در ادامه می‌فرماید: شناخت ذات خدای تعالی به واسطه صفات نیز ممکن نیست؛ زیرا ذات پرودگار حاضر است و شناخت ذات، مقدم بر شناخت صفات است، پس چگونه می‌توان از شناخت صفات خداوند ذات او را شناخت؟ بلکه باید از راه شناخت ذات خداوند به شناخت صفات او دست یافت. اگر کسی بخواهد به وسیلۀ صفت، موصوف را بشناسد بزرگ را کوچک شمرده است. مثلاً اگر بخواهد به وسیلۀ صفتی که خود آن‌را تصور کرده است (عالم به مفهوم مربوط به مادیات) موصوف و متعلق آن‌را که خدای متعال باشد، بشناسد، در اصل او را نشناخته است. البته این به معنای تعطیل عقل از شناخت او نیست، بلکه به این معنا است که شناخت خداوند نباید به این کیفیت باشد.

امام علی(ع) در زمینه‌ی شناخت واقعی خداوند می‌فرماید:

"و کمال اخلاص آن است که صفات زائد بر ذات برای او تصور نکند؛ زیرا هر صفتی گواهی می‌دهد که آن غیر از موصوف است، و هر موصوفی گواهی می‌دهد که آن غیر از صفت است".[5]

پس چون که صفت و موصوف دو چیزند و این مستلزم آن است که صفت یک چیز خارجی بوده و زائد بر ذات باشد، که با یگانگی و توحید خدای متعال منافات دارد.

شناخت از راه عقل و قلب

تنها راه رسیدن به توحید و شناخت خدای متعال، شناخت از راه عقل و قلب است.

در مورد خدای متعال، دو نوع شناخت، تصور می‌شود : یکی شناخت حضوری و دیگری شناخت حصولی.

منظور از شناخت حضوری نسبت به خدا این است که انسان بدون وساطت مفاهیم ذهنی، با نوعی شهود درونی و قلبی با خدا آشنا شود.

بدیهی است که اگر کسی شهود آگاهانه نسبت به خدای متعال داشته باشد -آن‌گونه که عارفان بلند مرتبه ادعا کرده‌اند- نیازی به استدلال و برهان عقلی نخواهد داشت. چنین علم حضوری و شهودی برای افراد عادی، پس از خودسازی و پیمودن مراحل سیر و سلوک عرفانی، امکان‌پذیر است.

منظور از شناخت حصولی این است که انسان به وسیلۀ مفاهیمی کلی؛ مانند آفریننده، بی‌نیاز و ... شناختی ذهنی و به یک معنا "غایبانه" نسبت به خدای متعال پیدا کند و همین اندازه معتقد شود که چنین موجودی وجود دارد، کسی که جهان را آفریده است.

پس معنای کلام امام صادق(ع) این است که: وجودی که پیش ما حضور دارد و به اصطلاح عیان و آشکار است، دیگر ما دربارۀ شناخت آن به صفاتش مراجعه نمی‌کنیم، بلکه همان وجود و حضورش برای شناخت کافی است. در مورد شناخت خداوند هم، چنین است؛ یعنی ما او را می‌شناسیم و در مورد او علم و ایمان داریم که هر چه داریم از او است. و وقتی اینها را از عمق جان و دل ادراک کردیم حضور خدا را درک می‌کنیم.

برهان صدیقین

به عبارت دیگر، این حدیث شریف اشاره به یکی از مسائل اساسی در معرفت ربوبی دارد که فلاسفه و عرفا از آن به "برهان صدیقین" یاد می‌کنند و معتقدند نزدیک‌ترین راه در اثبات واجب است. چنان‌که برخی از آیات قرآن نیز اشاره به برهان صدیقین دارد. بدین معنا که برخی از آیات قرآن به اصل هستی جامع، محیط و فراگیر خداوند اشاره می‌نماید،[6] بعضی دیگر از همراهی او با موجودات سخن می‌گوید،[7] تعدادی دیگر از نزدیکی او پرده برمی‌دارد،[8] و آیاتی دیگر مراتب قرب را بازگو می‌کند؛ مانند:

  1. در جریان احتضار می‌فرماید: من به محتضر از شما نزدیک‌ترم.[9]
  2. گاهی از این فراتر رفته و خداوند را نزدیک‌تر از اجزای انسان به انسان معرفی می‌نماید، مانند رگ گردن.[10]
  3. در نهایت به بالاترین مرحلۀ قرب تصریح کرده و می‌فرماید: "وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه‏"؛[11] یعنی بین آدمی و جوهر ذاتش، خداوند است و این بدان معنا است که، انسان موجودی اجوف است و صمد نیست و در ذات او خداوند احد و صمد ظهور و حضور دارد.

قرآن در تعبیرات لطیف دیگری می‌فرماید:

"أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهید. أَلا إِنَّهُمْ فی‏ مِرْیَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحیطٌ".[12]

علامه طباطبائی کلمۀ شهید را به معنای مشهود گرفته است. بر این اساس معنای آیه چنین می‌شود: آیا پروردگار تو کفایت نمی‌نماید که او مشهود هر چیزی است و همۀ موجودات به جهت فقر و حاجت، بر وجودش شهادت می‌دهند.[13] او همان حقیقتی است که بر همه چیز محیط است، احاطه‌ای چندان وسیع و فراگیر که در هیچ فرضی نمی‌توان به انکار او پرداخت، چه این‌که فرض انکار او خود گواه بر اثبات او است. لذا قرآن می‌فرماید شک در حریم او نمی‌تواند راه پیدا کند.[14] او نور آسمان‌ها و زمین است.[15] نور حقیقتی است که به ذات خود ظاهر بوده و دیگران را نیز ظاهر می‌گرداند، نور آسمان‌ها و زمین آن است که در پرتو ظهور ذاتی خود، امکان مشاهده و رؤیت آسمان‌ها و زمین را فراهم می‌آورد؛ لذا است که قبل از مشاهده و رؤیت هر چیز ناچار از رؤیت او هستیم، حتی شک، تردید و بلکه انکار او نیز بعد از مشاهدۀ او امکان‌پذیر است. در این حدیث، شناخت خداوند جز از طریق ذات او نفی شده است؛ زیرا استفاده از واسطه تنها در معرفت غایب مفید است و انسان هرگز نمی‌تواند ذات حاضر را از طریق اوهام و استدلال‌های فکری و خیالی یا به وسیلۀ صفات زاید و خارجی، بشناسد.

اقسام معرفت

معرفت بر دو گونه است:

  1. آن‌که معروف حاضر باشد؛ در این صورت، انسان نخست آن‌را می‌شناسد و پس از آن صفاتش را.
  2. این‌که معروف غایب باشد؛ در این صورت، اول صفاتش شناخته می‌شود و از آن پس، به ذاتش پی برده می‌شود، و چون خداوند حاضر است، انسان ابتدا او را می‌شناسد و سپس خود را نیز به او می‌شناسد.

این همه نشان دهندۀ آن است که نزدیک‌ترین راه برای رسیدن به خدا خود خدا است و برای شناخت او نیاز به هیچ واسطه‌ای نیست، بلکه ذات اقدس احدیت برترین گواه و شاهد بر خود است.

بنابراین، توضیح اجمالی این حدیث چنین است که امام(ع) می‌فرماید:

هر کس خدا را با توهمات و خیالات بشناسد مشرک است؛ هر کس خدا را به «اسم» شناسد، نه به «معنا» (و حقیقت) به نقص(حدوث وجود خداوند) اعتراف کرده؛ چون اسم‌ها حادث‌اند (و بندگان آنها را انتخاب کرده‏‌اند، و ذات مقدس او قدیم است)، آن‌که اسم و معنا را (با هم) پرستد (اسم را) با خدا شریک قرار داده. آن‌کس که معنا را به وسیله‌ی صفت نه به واسطه‌ی ادراک پرستش کند، حواله بر غایب کرده و هر که صفت و موصوف را (با هم) بپرستد، توحید را باطل کرده؛ زیرا صفت غیر از موصوف است (و دوگانگى با توحید نسازد)، هر که موصوف را به صفت ضمیمه کند (بخواهد با صفت موصوف را بشناسد) بزرگ را کوچک کرده (و چنان‌که شایسته است خدا را نشناخته)؛ پرسیدند: پس راه یکتاپرستى چیست؟ فرمود: راه بحث باز است. و جست‌وجوى چاره ممکن، حاضر را پیش از صفاتش شناسند (نخست مثلا انسانى را با همه خصوصیات ببیند، و سپس به اوصاف او از علم و کمال و غیره پى برند) و غایب را، صفاتش را پیش از خودش (که اول صفات وى را شنوند، آن‌گاه خودش را ببینند و بشناسند و خدا چون حاضر است باید در آغاز خودش را، شناخت، سپس موجودات دیگر و از جمله وجود خود را به وسیله او شناخت) پرسیدند: چگونه شخص و ذات حاضر را پیش از صفاتش شناسند؟ فرمود: نخست علم و معرفت تو به «عین» او تعلق می‌گیرد (آگاهی تو به وجود خدا مقدم بر هر معرفت دیگری است و او در نزد تو حاضر است) سپس خودت را به وسیله او می‌‏شناسى، نه این‌که خودت را به واسطه خود و از جهت وجود خود بشناسى، و بدانى که آنچه در وجود تو است مال خودش و وابسته به خودش است چنان‌که به یوسف گفتند: "تو حتما یوسفى؟ گفت: آرى من یوسفم و این برادر من است"[16] برادرشان را به وجود خودش شناختند نه به وسیله دیگرى، و نه با توهمات و خیالات باطنى خود.[17]


[1]. طه، 110.

[2]. در اصطلاح، لفظی را که بر ذات، بدون صفتی از صفات و یا به صفت بدون ذاتی از ذوات، دلالت نماید، آن‌را «اسم» می‌خوانند.

بنابراین، واژه‌هایی؛ مانند مرد و زن که بر ذات بدون صفت دلالت می‌کنند یا علم و قدرت که بر صفت بدون ذات دلالت دارند، اسم نامیده می‌شوند. لاهیجی، عبد الرزاق، گوهر مراد، ص 171، تهران، چاپ سنگی، بی‌تا.

[3]. جوادی آملی، عبدالله، علی(علیه السلام) مظهر اسمای الهی، ص 17، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ دوم ، 1385ش.

[4]. حدوث عبارت است از این‌که: موجودی بعد از آن‌که نبود و وجود نداشت، وجود پیدا کند. ربانی گلپایگانی، علی، تلخیص المحاضرات فی الالهیات، ص 30، قم، مؤسسه امام صادق(علیه السلام)، چاپ هفتم، 1425ق.

[5]. سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه، فیض الاسلام، سید علینقی، ص 24، تهران، فقیه، چاپ دوم، 1376.

[6]. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن‏»؛ اوّل و آخر و پیدا و پنهان او است. حدید، 3.

[7]. «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم‏»؛ و هر جا باشید او با شما است. حدید، 4.

[8]. «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ»؛ و هنگامى که بندگان من، از تو در مورد من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم. بقره، 186.

[9]. «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ»؛ و ما از شما به او نزدیک‌تریم ولى نمی‌‏بینید. واقعه، 85.

[10]. «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید»؛ ما به او از رگ قلبش نزدیک‌تریم. ق، 16.

[11]. «و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل می‌‏شود. انفال، 24.

[12]. آیا کافى نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟! آگاه باشید که آنها از لقاى پروردگارشان در شکّ و تردیدند؛ و آگاه باشید که خداوند به همه چیز احاطه دارد. فصلت، 53- 54.

[13]. ر. ک: طباطبائى، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن‏، ج 17، ص 405، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ دوم، 1390ق.

[14]. «أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»‏؛ آیا در خدا شکّ است؟! خدایى که آسمان‌ها و زمین را آفرید. ابراهیم، 10.

[15]. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»‏؛ خداوند نور آسمان‌ها و زمین است. نور، 35.

[16]. یوسف،90.

[17]. «مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَعْرِفُ اللَّهَ بِتَوَهُّمِ الْقُلُوبِ فَهُوَ مُشْرِکٌ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَعْرِفُ اللَّهَ بِالاسْمِ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ أَقَرَّ بِالطَّعْنِ لِأَنَّ الِاسْمَ مُحْدَثٌ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَعْبُدُ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ جَعَلَ مَعَ اللَّهِ شَرِیکاً وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَعْبُدُ الْمَعْنَى بِالصِّفَةِ لَا بِالْإِدْرَاکِ فَقَدْ أَحَالَ عَلَى غَائِبٍ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَعْبُدُ الصِّفَةَ وَ الْمَوْصُوفَ فَقَدْ أَبْطَلَ التَّوْحِیدَ لِأَنَّ الصِّفَةَ غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُضِیفُ الْمَوْصُوفَ إِلَى الصِّفَةِ فَقَدْ صَغَّرَ بِالْکَبِیرِ وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه،‏ قِیلَ لَهُ فَکَیْفَ سَبِیلُ التَّوْحِیدِ قَالَ ع بَابُ الْبَحْثِ مُمْکِنٌ وَ طَلَبُ الْمَخْرَجِ مَوْجُودٌ إِنَّ مَعْرِفَةَ عَیْنِ الشَّاهِدِ قَبْلَ صِفَتِهِ وَ مَعْرِفَةَ صِفَةِ الْغَائِبِ قَبْلَ عَیْنِهِ قِیلَ وَ کَیْفَ نَعْرِفُ‏ عَیْنَ الشَّاهِدِ قَبْلَ صِفَتِهِ قَالَ ع تَعْرِفُهُ وَ تَعْلَمُ عِلْمَهُ وَ تَعْرِفُ نَفْسَکَ بِهِ وَ لَا تَعْرِفُ نَفْسَکَ بِنَفْسِکَ مِنْ نَفْسِکَ وَ تَعْلَمُ أَنَّ مَا فِیهِ لَهُ وَ بِهِ کَمَا قَالُوا لِیُوسُفَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی فَعَرَفُوهُ بِهِ وَ لَمْ یَعْرِفُوهُ بِغَیْرِهِ وَ لَا أَثْبَتُوهُ مِنْ أَنْفُسِهِمْ بِتَوَهُّمِ الْقُلُوب». ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 326- 329، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.

 
ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها