جستجوی پیشرفته
بازدید
39092
آخرین بروزرسانی: 1387/08/22
 
کد سایت fa3764 کد بایگانی 3064 نمایه نسبت " یا مذل المؤمنین" به سلیمان بن صرد خزاعی
طبقه بندی موضوعی تاريخ بزرگان
خلاصه پرسش
چه کسی به امام حسن (ع) گفت یا مذل المؤمنین؟ در حالی که این شخص از شرکت در جنگ جمل تخلف و سرپیچی کرد و امام علی (ع) وی را توبیخ نمود، ولی در قیام توابین به شهادت رسید؟!
پرسش
با سلام می خواستم اسم فرد زیر را بدانم و از شما بپرسم که از کجا (چه کتابی) می توان به زندگی نامه وی دسترسی پیدا کرد؟ گویا وی در پای رکاب امام علی (ع) شمشیر می زده، اما یک مشکل وی این بوده که دیر در میدان جنگ حاضر می شد. او در زمان امام حسن (ع) نتوانست صلح وی را بپذیرد و با گستاخی به امام خود گفت "یا مذل المؤمنین" و بعد از شهادت امام حسین (ع) گویا در قیام های توابین کشته (و یا شهید) شده است!
پاسخ اجمالی

فرد مورد پرسش که این قول (یا مذل المؤمنین) منسوب به او است، سلیمان بن صرد خزاعی است. وی از بزرگان شیعه بوده و از فرامین امام علی (ع) هیچ گاه تخلف و سرپیچی نکرد. در ربیع الثانی سال 65 هجری قمری در سن 96 سالگی در قیامی که به خون خواهی امام حسین (ع) برپا شد، در منطقه «عین الورده» به شهادت رسید. چنان که ابن سعد، صاحب کتاب طبقات نقل می کند: زمانی که پیامبر اکرم (ص) از دنیا رفت، سلیمان بن صرد از مدینه حرکت کرد و وارد کوفه شد. وی در جنگ جمل و صفین در رکاب امام علی (ع) حضور داشت.

اما آن حرف و کلام زشت و ناپسند که به وی نسبت داده اند (یا مذل المؤمنین)، این نسبت دروغ و ناروا است؛ زیرا روایت ناقل این کلام، اولاً: ضعیف السند است و ثانیاً: این نسبت با شخیصت سلیمان بن صرد و شناختش از وضع مسلمانان، وضعیت عراق و لشکر امام حسن (ع) سازگاری ندارد؛ چرا که وی در لشکر امام علی (ع) در صفین حضور داشت و به اوضاع و احوال تغییراتی که در سپاه امام علی (ع) اتفاق افتاد، آگاهی داشت. آن گونه که صاحب کتاب اعیان الشیعة نقل می کند:

سلیمان بعد از جنگ صفین خدمت امام (ع) آمد - بعد از آن که حضرت به معاویه نامه نوشت - در حالی که صورتش از ضربه شمشیر مجروح بود، زمانی که علی (ع) به چهره اش نگاه انداخت، این آیه را تلاوت کرد: از مؤمنان مردانى هستند که به پیمانى که با خدا بسته بودند وفا کردند. بعضى بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضى چشم به راهند و هیچ پیمان خود دگرگون نکرده‏اند. و فرمود: تو از منتظران و از کسانی هستی که مصداق این آیه هستی. پس سلیمان گفت ای امیرمؤمنان اگر اعوان و انصاری می یافتم هرگز نمی گذاشتم این نامه نوشته شود.

پاسخ تفصیلی

این قضیه، از مسائل مهم و قابل دقت است؛ چرا که برخی از مخالفان، این گونه مسائل را دستاویزی برای توهین و مخالفت با شیعه قرار می دهند، و نتیجه می گیرند که شیعیان کسانی هستند که حرمت و احترام رهبران و امامان خویش را نگه نمی دارند! این چیزی است که به وضوح در اکثر کسانی که مخالف مکتب اهل بیت (ع) هستند، مشاهده می شود.

این کلام (یا مذل المؤمنین) به اشخاص مختلفی نسبت داده شد، اما با توجه به اوصافی که در متن سؤال آمده، این شخص می تواند سلیمان بن صرد خزاعی باشد. سلیمان بن صرد، در ربیع الثانی سال 65 هجری قمری در سن 96 سالگی در قیامی که به خون خواهی امام حسین (ع) برپا شد، در منطقه «عین الورده» به شهادت رسید، با توجه به این نسبت ناروایی که به وی داده شده و با توجه به شخصیتی که از سلیمان در تاریخ ثبت شده است، شایسته است این مسئله از زوایای مختلف مورد بحث و بررسی قرار گیرد. لذا ما این موضوع را از دو جهت بررسی می کنیم:

الف. جایگاه و منزلت امام حسن مجتبی (ع) نزد شیعه

ب. تحلیل و بررسی روایات نقل شده در مسئله منسوب به سلیمان بن صرد خزاعی.

محور اوّل: منزلت و جایگاه امام حسن (ع) نزد شیعه

1. در بیان منزلت و جایگاه امام مجتبی (ع) شیعه معتقد است؛ امام حسن (ع) امام دوم از امامان معصومی است که خداوند رجس و پلیدی را از آنان دور کرد و آنان را پاک و پاکیزه گردانید.

وی حجت خدا بر بندگان است. گفتار و کردارش بر بندگان حجت است و کسی حق ندارد از گفتار و رفتارش سر پیچی و نافرمانی کند.[1]

پیامبر اکرم (ص) به امام حسن (ع) و برادرش امام حسین (ع) عشق می ورزیدند و محبت فراوان به وی ابراز می داشتند. در شأن حضرتش احادیث فراوانی وارد شده است. از جمله آنها روایات زیر است:

پیامبر (ص) فرمود: «خدایا من او را (حسن) دوست می دارم، پس تو نیز او و کسانی که او را دوست می دارند، دوست بدار».[2]

همچنین درباره امام حسن و امام حسین (ع) فرمود: «آن دو، ریحانه من از دنیا هستند».[3]

و فرمود: «حسن و حسین آقا و سرور جوانان بهشت اند».[4]

امام مجتبی (ع) بعد از رحلت رسول الله (ص) بر منبر آن حضرت حاضر می شد، سخنرانی می کرد و مردم در سخنرانی حضرتش جمع می شدند. هنگامی که حضرتش لب به سخن می گشود، قلوب مردم مجذوب کلامش می شد، به گونه ای اشتیاق شنیدن و ادامه سخنانش را داشتند.

معاویه در شأن آن حضرت – به کسانی که قصد دشمنی و مجادله با آن حضرت را داشتند – می گفت: این کار را نکنید، اینان (اهل بیت) کسانی هستند که کلام و سخن، مسخر آنها است.[5]

امام مجتبی (ع) در سعه صدر و سجایای اخلاقی سر آمد انسان ها بود. انسانی زاهد، عابد، متواضع و یکی از مشهورترین افرادی بود که اهل جود و بخشش بود. 25 بار با پای پیاده برای انجام حج به مکه رفت. دو بار تمام اموالش را میان مردم تقسیم کرد ... هنگام انجام وضو بدنش از شدت ترس از خدا می لرزید و رنگ چهره اش زرد می شد.

امام حسن (ع) بعد از شهادت پدرش امام علی (ع) بر منبر رفت، برای مردم خطابه خواند و از فضایل پدرش گفت. سپس ابن عباس از جا برخاست و خطاب به مردم گفت: ای مردم، ایشان فرزند پیامبر شما و وصی امامتان است، پس با او بیعت کنید. مردم نیز دعوت او را اجابت کردند و در امر خلافت با آن حضرت بیعت نمودند. امام (ع) از منبر پایین آمد، زمامداران و استانداران را منصوب کرد و ... .

به معاویه نامه نوشت و او را به بیعت دعوت کرد و به جهت صلاح مسلمانان و محفوظ ماندن جانشان و حفظ امنیت، از اختلاف و تفرقه بر حذر داشت.

اما معاویه به درخواست امام (ع) نه تنها جواب مثبت نداد، بلکه اصرار بر مقابله و درگیری داشت. سپاهی عظیم آماده کرد و عازم عراق شد. زمانی که این خبر به امام مجتبی (ع) رسید، مردم را به جهاد و مقابله بر انگیخت و با لشگریانش برای مقابله با معاویه و سپاهش مهیا شد. بعد از این حوادثی پیش آمد که این جا مجال بیانش نیست.

سرانجام، امر حکومت و خلافت آن حضرت به جایی رسید که ناچار به عقد قرار داد صلح با معاویه شد. در این زمینه (صلح امام حسن) کتاب های مفصلی نوشته شده، که علاقمندان به مباحث تاریخی می توانند به آنها مراجعه کنند.

از آن جا که مسئله صلح امام حسن (ع) با معاویه از حوادث مهم تاریخ اسلام است، و از سوی بعضی از مغرضان و مخالفان شبهاتی پیرامون این موضوع مطرح می شود، شایسته است، برای روشن شدن برخی از زوایای صلحی که امام (ع) مجبور به پذیرش آن شد، به آنچه را که ابن اثیر در کتاب الکامل بیان کرده است، اشاره کنیم:

«زمانی که معاویه به امام مجتبی (ع) نامه نوشت و در آن پیشنهاد کرد تا حکومت به او واگذار شود، امام (ع) خطبه خواندند و فرمود: به خدا سوگند هیچ چیزی ما را عاجز و ناتوان در برابر شامیان نمی کند. وضعیت آنان چندان برای ما روشن است که هیچ شک و تردیدی درباره آنها نداریم. در گذشته در جنگ با شامیان، سپاهیان ما هم مؤمن و صبور بودند و هم آگاهانه نبرد می کردند. اما اکنون آن ایمان و آگاهی از بین رفت، وحدت و اتحاد به تفرقه و دودلی و صبر و استقامت، به نا شکیبایی بدل شد...

ای مردم، آگاه باشید معاویه ما را به چیزی می خواند که در آن نه عزت است و نه عدالت. پس اگر شما مرگ و شهادت را بر می گزیند، نامه معاویه را به او بر می گردانیم، و در راه خدا با او به نبرد بر می خیزیم، و اگر زندگی دنیا را می خواهید، به نامه اش پاسخ مثبت می دهیم. رضایت شما را ملاک قرار می دهیم. مردم در جواب این سخن امام از هر طرف، گفتند، تو را به خدا به فکر باقی مانده مردم باشید!.[6]

بنابراین، با این روحیه ذلت پذیر و بی میلی نسبت به جهاد و شهادت در راه خدا و دلبستگی به دنیا چگونه یک رهبر و امام می تواند، آنان را به میادین نبرد بفرستند.[7]

این مقدمه طولانی برای اثبات چند مسئله بیان شد:

1. شیعه امامان خویش را چنان که سزاوار شأن و مقام آنان است، می شناسد و تکریم می کند.

2. امام حسن (ع) جریان صلح و حوادث پیرامون آن را مخفیانه انجام نداد. این حوادث دور از چشمان اصحاب به ویژه سلیمان بن صرد خزاعی نبود.[8] چنان که از بیانات امام (ع) خطاب به اصحابش بر می آید، آن جا که حضرت خطاب مردم می فرماید: آگاه باشید، معاویه مرا به چیزی می خواند که در آن نه عزت است و نه عدالت». پس چگونه ممکن است از آنان کاری سر بزند و یا حرفی گفته شود که اسائه ادب نسبت به امام و مقتدایشان باشد!

محور دوم: تحلیل و بررسی روایات

آن گونه که در تاریخ آمده این حرف (یا مذل المؤمنین)، به افراد زیادی نسبت داده شده است. گاهی به اسامی آنها اشاره شده، و گاهی با عنوان بعضی از شیعیان حضرت، یا اصحاب و ... بیان شده است. از جمله کسانی که این حرف به آنها نسبت داده شده، سلیمان بن صرد خزاعی است.

در کتاب شرح احقاق الحق[9] به نقل از دکتر محمد ماهر حمادة آمده است: سلیمان بن صرد خزاعی هنگام عقد و قرارداد صلح در عراق نبود، زمانی که به عراق آمد، با تعدادی از شیعیان بر امام مجتبی (ع) وارد شد و گفت: السلام علیک یا مذل المؤمنین ... سپس گفت: از بیعت شما به معاویه در عجبم، شما در حالی با معاویه صلح کردی که به جز شیعیانت از بصره و حجاز صد هزار جنگ جو از مردم عراق را به همراه داشتی.[10]

درباره این سخن محمد ماهر حمادة باید گفت: وی از نویسندگان معاصر است، و در این نقلش به هیچ سندی اشاره نکرده است. بنابر این سخنش فاقد سند است.

اگر کسی بگوید وی از کتاب امامت و سیاست که از منابع قدیم است، نقل کرده است، در جواب می گوییم: ابن قتیبه صاحب کتاب مزبور هم در کتابش این نقل را بدون سند آورده است. آن جا که می گوید: و نقل کرده اند، زمانی که صلح نامه امضا شد و معاویه پس از امضای صلح نامه از عراق به شام برگشت، سلیمان بن صرد وارد عراق شد ...".[11] این از جهت سند، اما اشکال های دیگر این روایت:

1. متن این روایت با نقل های تاریخی سازگاری ندارد؛ چرا که این روایت می گوید: سلیمان بن صرد خزاعی خطاب به امام حسن (ع) گفت: السلام علیک یا مذل المؤمنین ... سپس گفت: از بیعت شما به معاویه در عجبم، شما در حالی با معاویه صلح کردی که به جز شیعیانت از بصره و حجار صد هزار جنگ جو از مردم عراق را به همراه داشتی، در حالی که سلیمان به خوبی می داند که این تعداد جنگ جو حتی در سپاه امام علی (ع) نبودند آن گونه صاحب کتاب اعیان الشیعة نقل می کند:

سلیمان بعد از جنگ صفین خدمت امام (ع) آمد - بعد از آن که حضرت به معاویه نامه نوشت - در حالی که صورتش از ضربه شمشیر مجروح بود، زمانی که علی (ع) به چهره اش نگاه انداخت، این آیه را تلاوت کرد: از مؤمنان مردانى هستند که به پیمانى که با خدا بسته بودند وفا کردند. بعضى بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضى چشم به راهند و هیچ پیمان خود دگرگون نکرده‏اند[12]. و فرمود: تو از منتظران و از مصادیق این آیه هستی. پس سلیمان گفت ای امیرمؤمنان اگر اعوان و انصاری می یافتم هرگز نمی گذاشتم این نامه نوشته شود.[13]

با این شناختی که سلیمان از وقایع و حوادث داشت، چگونه می گوید صد هزار جنگ جو در پشت سر امام حسن (ع) ایستاده است؟!!. در حالی که امام (ع) درباره جنگ با معاویه با یاران و شیعیانش مشورت کرد، اکثر آنها خواهان صلح بودند!

2. تمام منابعی که زندگی نامه سلیمان بن صرد را ذکر کرده اند، این حرف زشت را بیان نکرده اند. بلکه تماماً از وی به نیکی یاد کرده اند. مرحوم آیت الله خوئی درباره سلیمان می نویسد: در عظمت شأن و مقام سلیمان هیچ تردیدی وجود ندارد؛[14] چرا که فضل بن شاذان به این بزرگی شهادت داده است.[15]

آیت خوئی (ره) درباره اتهام تخلف سلیمان از جنگ جمل می گوید: ... اما تخلف و سر پیچی سلیمان از امیر مؤمنان در جنگ جمل، باید گفت این تخلف ثابت نیست، شاید عدم حضورش در جنگ به جهت عذری و یا به دستور خود امام علی (ع) بوده است. وی می گوید: آنچه را که در کتاب صفین، تألیف نصر بن مزاحم درباره برخورد تند امام علی (ع) با سلیمان به جهت شرکت نکردن در جنگ جمل آمده است، قابل پذیرش نیست؛ زیرا که مقداری از راویان این حدیث توثیق نشده اند، شاید این نسبت کذب و دروغ باشد، همان گونه که شیخ احتمال داده است.[16]

محسن امین در این باره می گوید: سلیمان بن صرد در صفین حضور داشت و امام (ع) او را فرمانده بخشی از سپاهیان خود قرار داد. همچنین در کتاب اسد الغابة آمده است: سلیمان در تمام لحظات جنگ در کنار علی (ع) حضور داشت.[17]

علاوه بر اینها، سلیمان بن صرد در شجاعت و اطاعت از اهل بیت (ع) معروف بود، پس چگونه با آنها مخالفت می کرد و از شرکت در جنگ و نبرد سرباز می زد که چنین امری یا ناشی از ترس و یا نداشتن ولایت است که هر دوی اینها قطعاً از شأن سلیمان به دور است. دلیلش شهادت وی در راه اهل بیت (ع) و گواهی اسد الغابة است که وی در صفین در تمام لحظات با علی (ع) حضور داشت و در کنار حضرتش بود.

3. تمام منابعی که زندگی نامه سلیمان بن صرد را ذکر کرده اند، این حرف زشت را بیان نکرده اند. پس چگونه می توان چنین تهمتی را در حق شخصیت بزرگی مانند سلیمان بن صرد روا داشت.

این خلاصه ای بود برای بیان حقیقت و روشن شد که شخصیتی این چنینی از تهمت آن چنینی مبرا است.

برای آگاهی بیشتر، نک: سؤال 3347 (سایت: ) نمایه: اتهام "یا مذل المؤمنین" نسبت به شیعه.



[1] در این باره، نک: حکیم، سید محمد تقی، الاصول العامة، بحث حجیت سنت.

[2] الشیخ عبدالقادر، بدران، تهذیب تاریخ دمشق، ج 4، ص 205، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 250.

[3] صحیح البخاری، ج 5، ص 27، باب مناقب الحسن و الحسین؛ سنن الترمذی، ص3770.

[4] الخطیب، البغدادی، تاریخ بغداد، ج 11، ص 90 ؛ سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 251 .

[5] وفیات الاعیان، ج 2، ص 68.

[6] ابن اثیر، الکامل فی التأریخ، ج 3، ص 406؛ بحار الانوار، ج 44، ص 21و 22.

[7] برای آگاهی بیشتر، نک: موسوعة طبقات الفقهاء، لجنة التالیف فی مؤسسة الامام الصادق (ع)، ج 1، ص23-26؛ نک: اعیان الشیعة، سید محسن الامین، ج 1، رندگی امام الحسن (ع).

[8] بزودی در محور دوم بحثش خواهد آمد.

[9] احقاق الحق، ج 26، ص 531.

[10] الوثائق السیاسیة و الاداریة العائدة للعصر الاموی، ص 86، طبع مؤسسة الرسالة بیروت.

[11] الإمامة و السیاسة، ج ‏1، ص 186.

[12] احزاب، 23.

[13] أعیان ‏الشیعة، ج ‏7، ص 298- 300.

[14] بلکه تاریخ زندگی سلیمان به این مطلب شهادت می دهد.

[15] خوئی سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 271.

[16] معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 271.

[17] أعیان ‏الشیعة، ج ‏7، ص 298- 300.

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها