لطفا صبرکنید
51438
- اشتراک گذاری
تربیت صحیح کودک اگر چه یک بحث مفصلی است که در این مقال نمی گنجد اما به صورت کلی می توان به نکاتی توجه کرد: خودسازی قبل از تربیت، رعایت حد اعتدال در محبت و دوری کردن از افراط و تفریط ، دادن شخصیت به کودک، فراهم آوردن میدان تجربه برای آنان و رعایت تکامل تدریجی کودک.
تربیت صحیح کودک اگر چه یک بحث مفصلی است که در این مقال نمی گنجد اما در مورد آن نکاتی را باید در نظر داشت:
1. خودسازی قبل از تربیت: بسیاری از افراد غافل در محیط خانه به محض پیش آمدن کوچکترین ناراحتی و اختلاف، رکیک ترین الفاظ و فحش ها را بر زبان جاری می سازند. غافل از اینکه این گونه کلمات برای کودک تازگی داشته و او را وادار به جستجوی معانی آنها می سازد و به تدریج کودک نیز آن ها را یاد می گیرد و ممکن است در آینده اسباب انحرافات فکری و فساد اخلاقی او را فراهم کند، روانشناسان عقیده دارند یک نمونه و الگوی شایسته از هزار نصیحت نیکوتر است و الگوی نیکو بهتر از پند و ارشاد است و هیچ چیز برای کودک مثل این نیست که مشاهده نماید گفتار و کردار مربی و پند دهنده، با یکدیگر تضاد دارد که این باعث سبک شمردن نمونه های عالی و خوب و پندهای اخلاقی می گردد.[1] پدر و مادر در خانه مواظب برخورد خود با یکدیگر بوده و در حضور فرزند احترام یکدیگر را نگهداشته و هیچ گونه بی احترامی نسبت به یکدیگر نکنند. پیامبر اکرم(ص) در روایتی می فرماید: از جمله حقوقی که فرزند بر پدر خود دارد این است که مادرش را احترام کند، برای کودک نام خوب انتخاب نماید، به کودک قرآن بیاموزد و او را به پاکی و پاکدامنی پرورش دهد.[2]
2. رعایت حد اعتدال در محبت و دوری کردن از افراط و تفریط در آن تنها نقطه امید و مایه شادی و نشاط کودک، مهر و محبت پدر و مادر است، هیچ نیرویی به اندازه محبت والدین، خاطر طفل را مطمئن و آرام نمی کند و هیچ مصیبتی مانند از دست دادن تمام یا قسمتی از مهر پدر و مادر، روان او را مضطرب و آزرده نمی سازد، چنانچه والدین بتوانند در این زمینه موفق باشند فرزندان آن ها نه تنها در دوران طفولیت بلکه در بزرگسالی نیز سعی می کنند خاطر والدین را آزرده نساخته و از اموری که والدین را می رنجاند دوری کنند، پس محبت و مهربانی به کودکان علاوه بر ارضای نیاز آنها وسیله جذب و زمینه اطاعت آنها را فراهم می سازد و بر همین اساس است که خداوند متعال نیز خطاب به پیامبرش می فرماید: به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مىشدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن!..[3]
البته باید توجه داشت این محبت به حد افراط یا تفریط نرسد زیرا هم سخت گیری و بی مهری و هم محبت شدید و افراطی هر دو مخرب هستند.
محبت بیجا از همان روزهای نخست اطفال را لوس، ضعیف، بی اراده و خود رأی بار می آورد. این قبیل اطفال در ایام کودکی، پدران و مادران خود را با اعمال نادرست خویش به زحمت می اندازند و آنها را با مشکلاتی مواجه می کنند، شخص لوس بار آمده، به دو مصیبت گرفتار است، از طرفی توقع دارد زن و مرد اجتماع، مانند پدر و مادرش او را نوازش کنند و بی حساب احترامش نمایند و اوامر او را بی چون و چرا به کار بندند، وقتی مشاهده می کند که مردم نه تنها احترامش نمی کنند، بلکه در مقابل این توقع بی جا مسخره اش می نمایند سخت ناراحت می شود و در خود احساس حقارت و پستی می نماید، از طرف دیگر شکست های درونی و ناکامی های روانی که منشأ عقده حقارت شده است او را به انسانی تندخو و عصبی، بی حوصله، بداخلاق، زبون و فرومایه مبدل می کند، به مردم بدبین می شود و با کلمات زشت و رفتار ناپسند خویش آنان را خشمگین و ناراحت می نماید.[4]
آلفرد آدلی روانشناس، زنی را شاهد می آورد که به علت آنکه همسایه وی، صدای رادیو را بلند می کرد، نسبت به تذکرات مکرر وی بی اهمیت بود و جواب رد به او می داد، خودکشی می کند، تحقیقات آدلی نشان می دهد که این زن از کودکی نازپرورده و عزیزدردانه بارآمده بود، هر چه می خواسته در منزل بی چون و چرا برای او فراهم می شده، از این رو در دنیایی که به او جواب منفی بدهند دیگر تاب زندگی نداشته است.[5]
(مک براید) می گوید عزیز دردانگی هم نشانه دیگری از عقده حقارت است، ریشه آن را در طرز تربیت غلط دوران کودکی باید جستجو کرد، کودکی که خود را چشم و چراغ والدین خود می دانسته است وقتی هم که بزرگ می شود و به صورت زن یا مرد کامل در می آید، در تمام جهات زندگی دلش می خواهد عزیز و شمع محفل همگان باشد، وقتی چنین آدمی می بیند که مورد توجه قرار نگرفته است وضع روحیش آشفته شده و آرامش فکرش مختل می گردد، یا دست به خود کشی می زند یا دیگران را بدنام می کند، عقده حقارتی که بدین صورت در مردم ظهور می کند از مصائب بزرگ اجتماع است.[6]
همان گونه که باید از افراط در محبت دوری کرد همچنین باید از تفریط در آن و برخورد تند و خشن پرهیز نمود؛ از نظر روانشناسی برخورد خشن با کودک بسیار اشتباه بوده و مضرّات فراوانی را به دنبال دارد که به برخی از ان اشاره می کنیم:
الف) باعث جرأت بر پدر و مادر می شود. آنجایی که پدر و مادر ، زبان به ملامت طفل می گشایند و در این کار اصرار می ورزند و در نتیجه با سرزنش های مداوم خود، به فرزند خویش توهین می کنند و او را تحقیر می نماید، این گونه والدین نه تنها به اصلاح کودک خود موافق نشده اند، بلکه با این عمل خام و ناصواب، طفل را به لجاجت و جرأت بر خود وادار کرده اند. از حضرت علی (ع) روایت شده است که فرموده اند: زیاده روی در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را شعله ور می کند.[7]
ب) برخورد خشن و تند با کودک باعث می شود که کودک اعتماد به نفس خود را از دست بدهد.
هیچ چیز به قدر تحقیری که کودک در قبال قدرت و زورنمایی بزرگترها در خود احساس می کند اعتماد به نفس را در او خاموش نمی کند.[8]
ج) باعث ایجاد روحیه انتقام گیری و عقده ای شدن کودک می شود. روانشناسان پس از بررسی های علمی به این حقیقت رسیده اند که بسیاری از جنایتکاران و تبهکاران بزرگ اجتماع کسانی بوده اند که در دوران کودکی از آنها نفی شخصیت شده است یعنی جامعه چنین افرادی را به کلی طرد نموده و هیچ نوع شخصیتی برای آنها قائل نبوده است، این عده وقتی احساس کردند که جامعه آنها را طرد نموده، یکباره همه پرده ها را کنار زده به رفتارهای زننده غیر اجتماعی دست زده اند تا عقده های خود را خالی کرده، از جامعه انتقام بگیرند، به طور مسلم اگر شخصیت این افراد تا حدودی تثبیت می گشت ممکن بود این نیرو و استعدادها به جای این که در مسیر غلط و ناروا به مصرف برسد در مجرای صحیح و اصولی به کار افتاده، منشأ آثاری می گشتند.[9]
3. دادن شخصیت به کودک: به فرزندان خود شخصیت بدهید همان گونه که در روایات می خوانیم گاهی پیامبر (ص) به احترام کودک خود سجده نماز را طولانی می نماید تا از دوش آن حضرت پایین بیاید و گاهی به احترام کودک دیگران که صدای شیونشان بلند بود، نماز جماعت را با سرعت خاتمه می دهد و بدین وسیله عملاً به مردم درس و روش حفظ شخصیت اطفال را می آموزد.
4. فراهم آوردن میدان تجربه برای کودک:
اگر جلوی تجربه کردن کودک توسط شما گرفته شود، اولاً جلوی شکوفایی یک قسم از استعدادهای کودک را گرفته اید، ثانیاً فرزند شما در آینده اعتماد به نفس خود را از دست داده و صرفاً می خواهد از نظرات دیگران استفاده نماید و حاضر نیست تجربه کند، ثالثاً قدرت انجام کاری را نداشته و دائماً از تجربه کردن می ترسد.[10] حضرت علی (ع) از فرزندان خود در حضور مردم و گاهی حواله دادن جواب سؤالات مردم بر ایشان، به آنها شخصیت می دادند.[11]
5. رعایت تکامل تدریجی کودک: تربیت فرزند باید به صورت مرحله ای و متناسب با سن او باشد.
[1] دانشمند، مهدی ، ارزش والدین و تربیت فرزند، ص 69-70 ، یاس نبی، 1380ه ش.
[2] موسوی راد لاهیجی، سید حسن، پدر مادر معلّم مرا خوب تربیت کن ص 128 ، انتشارات امام شناسی و آثار الحجه(عج)- 1379ه ش.
[3] آل عمران، 159.
[4] میخبر، سیما، ریحانه بهشتی یا فرزند صالح، ص 226، نور الزهرا(س) ، 1386ه ش.
[5] گفتار فلسفی، کودک از نظر وراثت و تربیت، بخش دوم ص 247 ، هیئت نشر معارف اسلامی، 1346 به نقل از فرزندان ما ص 39.
[6] همان ص 246 به نقل از عقده حقارت، ص 27.
[7]ریحانه بهشتی یا فرزند صالح، ص 235.
[8] همان، ص 227.
[9] رشید پور ، مجید، تربیت کودک از دیدگاه اسلام، ص66، انتشارات کعبه 1362ه ش.
[10] کاظمی، محسن، چگونه فرزند نابغه داشته باشیم، ص156 ، نشر میم، 1381ه ش.
[11] ریحانه بهشتی یا فرزند صالح، ص 223.