لطفا صبرکنید
بازدید
128076
128076
آخرین بروزرسانی:
1394/04/22
کد سایت
fa54789
کد بایگانی
67397
نمایه
پیشینه غزل «الا یا ایها الساقی ادرکأسا و ناولها...»
طبقه بندی موضوعی
تاریخ
اصطلاحات
یزید بن معاویه
گروه بندی اصطلاحات
شخصیتها
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
آیا اولین مصرع دیوان حافظ «الا یا ایّها السّاقی ادرکأساً و ناولها» برگرفته از اشعار یزید بن معاویه است؟
پرسش
آیا شعر «الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها» اولین بار توسط یزید گفته شده است؟ وقتی سر امام حسین(ع) را روبهرویش آوردند از شادی این شعر را سرود که به معنای «ای ساقی! جام می را به گردش درآور و آنرا به من برسان و بچشان» و بعدها حافظ همین شعر را به صورت فارسی ادامه داد. میخواستم بدانم اگر این شعر را یزید گفته، آدرس دقیق آن در چه منابعی آمده است؟
پاسخ اجمالی
در اولین غزل از سرودههای حافظ چنین آمده است:
الا یا ایّها السّاقی ادرکأساً و ناولها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها[1]
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها[1]
شرحی را که محمد سودى بسنوى(متوفای 1000ق) بر دیوان حافظ نگاشته، میگوید:
این مصرع بیت ثانى از قطعهایست که یزید بن معاویه بر وزن بحر هزج[2] سروده و اصل قطعه عیناً به این قرار است:
این مصرع بیت ثانى از قطعهایست که یزید بن معاویه بر وزن بحر هزج[2] سروده و اصل قطعه عیناً به این قرار است:
انا المسموم ما عندى بتریاق و لا راقى
أدر کأسا و ناولها الا یا ایها الساقى[3]
أدر کأسا و ناولها الا یا ایها الساقى[3]
پس خواجه حافظ براى توافق با قافیه غزل خود مصرع مذکور را مقدم و مؤخر کرده و به طریق تضمین[4] در اول غزل خود ایراد کرده است. از این جهت و به دلیل چنین تضمینی، حافظ مورد انتقاد برخی قرار گرفته است.[5]
یکی از شاعران نیز پاسخ این انتقاد را در قالب شعری بیان داشته است:
یکی از شاعران نیز پاسخ این انتقاد را در قالب شعری بیان داشته است:
خواجه حافظ را شبى دیدم به خواب
گفتماى در فضل و دانش بیهَمال
از چه بستى بر خود این شعر یزید
با وجود این همه فضل و کمال
گفت واقف نیستى زین مسئله
مال کافر هست بر مؤمن حلال[6]
گفتماى در فضل و دانش بیهَمال
از چه بستى بر خود این شعر یزید
با وجود این همه فضل و کمال
گفت واقف نیستى زین مسئله
مال کافر هست بر مؤمن حلال[6]
به هر حال، درباره این شعر حافظ به نکاتی باید توجه نمود:
1. این قطعی نیست که چنین شعری را یزید گفته باشد؛ زیرا بنابر تحقیق و جستوجو در منابع روایی و غیر روایی معتبر و قابل اطمینان که اشعار یزید را نقل کردهاند، چنین شعری یافت نشد و سخن سودی برای ما معتبر نیست؛ لذا علامه قزوینى در یک بحث ده صفحهاى تشکیک محققانهاى بر قول سودى وارد میکند و فهرست مفصلى از کتابهایى که احتمال وجود شعر یزید در آنها بوده را نام میبرد که در هیچکدام از آنها نشانى از این ابیات نیست. بعد حدس میزند که برخی افراد متعصبی که معاصر سودى بودند این حکایت را ساختهاند؛ یعنى شعر را به یزید و سپس تضمین آنرا به حافظ نسبت دادهاند، تا خوانندگان حافظ را نسبت به او بدبین سازند.[7]
2. نباید به دیوان حافظ نگاهی مادی داشت و اشعار آنرا تفسیر کرد؛ چرا که در اثر همین نگاه است که حافظ را متهم میکند به اینکه چرا یک مصرع از غزلهایش مال یزید است؟[8]
همه اشعار حافظ اینگونه نیست. اگر کسى بخواهد درباره حافظ از روی دیوانش قضاوت کند مثل هر شاعر دیگرى، باید تمام این دیوان را از اول تا به آخر در نظر بگیرد. به عبارتی «حافظ در کتاب خودش یک کلید به دست ما داده است و آن کلید این است که کلماتى به کار میبرد که آن کلمات همه نشان میدهد که میخواهد بگوید من مردى از این تیپم؛ مثل کلمه عارف، کلمه صوفى؛ کلمات مقدس در حافظ از قبیل سالک، عارف، طریق، طریقت، رونده، مرشد، پیر. اینها نشان میدهد که این دیوان از تیپ دیوانهایى است که عرفا تنظیم کردهاند، در زبان عربى و در زبان فارسى.
ما اول باید برویم سراغ عرفا بهطور کلى. حافظ را ما نمیتوانیم از عرفا جدا کنیم و تفسیر کنیم، چنین چیزى محال است. مولوى را ما نمیتوانیم از عرفا جدا کنیم و تفسیر کنیم. تفسیر حافظ باید تفسیرى باشد در ضمن تفسیر عرفا، خوبیها یا بدیهایش در همه باید سنجیده شود. پس ما باید یک نظر کلى به همه عرفا بکنیم، ببینیم اصلاً در میان عرفا اینگونه حرف زدن بوده یا نبوده؟ ما میبینیم به اصطلاح امروز سمبلیک حرف زدن - یعنى با الفاظ و کلماتى که هرکدام رمز یک معناست سخن گفتن - امرى بوده که قرنها قبل از حافظ در میان عرفاى اسلامى، اعم از عربی گوى و فارسی گوى، رایج بوده، اختصاص به حافظ ندارد، قرنها قبل از حافظ بوده و خودشان هم در جاهاى دیگر تصریح میکردهاند که این کلمات، رمز و اصطلاح است».[9]
3. بهعلاوه؛ این شعر هم حتی اگر از یزید بوده باشد، اما تا این اندازه شهرت نداشته که حافظ، عامدانه مصرع اولش را از آن تضمین کند؛ زیرا مواردی به عنوان ضرب المثل و شعر در زبان مردم وجود دارند، که سراینده و گوینده آن مشخص نیست و شاید حافظ هم از این باب آنرا در این بیت آورده باشد.
از طرفی در کلام پیشوایان دینی نیز فرازهایی وجود دارد که حسب مورد، شعر یکی از شاعران مشرک و یا ضربالمثلی بازمانده از دوران جاهلیت مورد استفاده قرار گرفته است و این لزوماً به معنای تأیید شخصیت گوینده و سراینده آنها نیست.
1. این قطعی نیست که چنین شعری را یزید گفته باشد؛ زیرا بنابر تحقیق و جستوجو در منابع روایی و غیر روایی معتبر و قابل اطمینان که اشعار یزید را نقل کردهاند، چنین شعری یافت نشد و سخن سودی برای ما معتبر نیست؛ لذا علامه قزوینى در یک بحث ده صفحهاى تشکیک محققانهاى بر قول سودى وارد میکند و فهرست مفصلى از کتابهایى که احتمال وجود شعر یزید در آنها بوده را نام میبرد که در هیچکدام از آنها نشانى از این ابیات نیست. بعد حدس میزند که برخی افراد متعصبی که معاصر سودى بودند این حکایت را ساختهاند؛ یعنى شعر را به یزید و سپس تضمین آنرا به حافظ نسبت دادهاند، تا خوانندگان حافظ را نسبت به او بدبین سازند.[7]
2. نباید به دیوان حافظ نگاهی مادی داشت و اشعار آنرا تفسیر کرد؛ چرا که در اثر همین نگاه است که حافظ را متهم میکند به اینکه چرا یک مصرع از غزلهایش مال یزید است؟[8]
همه اشعار حافظ اینگونه نیست. اگر کسى بخواهد درباره حافظ از روی دیوانش قضاوت کند مثل هر شاعر دیگرى، باید تمام این دیوان را از اول تا به آخر در نظر بگیرد. به عبارتی «حافظ در کتاب خودش یک کلید به دست ما داده است و آن کلید این است که کلماتى به کار میبرد که آن کلمات همه نشان میدهد که میخواهد بگوید من مردى از این تیپم؛ مثل کلمه عارف، کلمه صوفى؛ کلمات مقدس در حافظ از قبیل سالک، عارف، طریق، طریقت، رونده، مرشد، پیر. اینها نشان میدهد که این دیوان از تیپ دیوانهایى است که عرفا تنظیم کردهاند، در زبان عربى و در زبان فارسى.
ما اول باید برویم سراغ عرفا بهطور کلى. حافظ را ما نمیتوانیم از عرفا جدا کنیم و تفسیر کنیم، چنین چیزى محال است. مولوى را ما نمیتوانیم از عرفا جدا کنیم و تفسیر کنیم. تفسیر حافظ باید تفسیرى باشد در ضمن تفسیر عرفا، خوبیها یا بدیهایش در همه باید سنجیده شود. پس ما باید یک نظر کلى به همه عرفا بکنیم، ببینیم اصلاً در میان عرفا اینگونه حرف زدن بوده یا نبوده؟ ما میبینیم به اصطلاح امروز سمبلیک حرف زدن - یعنى با الفاظ و کلماتى که هرکدام رمز یک معناست سخن گفتن - امرى بوده که قرنها قبل از حافظ در میان عرفاى اسلامى، اعم از عربی گوى و فارسی گوى، رایج بوده، اختصاص به حافظ ندارد، قرنها قبل از حافظ بوده و خودشان هم در جاهاى دیگر تصریح میکردهاند که این کلمات، رمز و اصطلاح است».[9]
3. بهعلاوه؛ این شعر هم حتی اگر از یزید بوده باشد، اما تا این اندازه شهرت نداشته که حافظ، عامدانه مصرع اولش را از آن تضمین کند؛ زیرا مواردی به عنوان ضرب المثل و شعر در زبان مردم وجود دارند، که سراینده و گوینده آن مشخص نیست و شاید حافظ هم از این باب آنرا در این بیت آورده باشد.
از طرفی در کلام پیشوایان دینی نیز فرازهایی وجود دارد که حسب مورد، شعر یکی از شاعران مشرک و یا ضربالمثلی بازمانده از دوران جاهلیت مورد استفاده قرار گرفته است و این لزوماً به معنای تأیید شخصیت گوینده و سراینده آنها نیست.
[1]. خواجه حافظ شیرازى، شمس الدین محمد، دیوان حافظ، به اهتمام: قزوینى، محمد، غنى، قاسم، ص 195، تهران، زوار، چاپ چهارم، 1385ش.
[2]. «هزج» در لغت به معناى سرود و ترانه و آواز با ترنم است. و در اصطلاح عروض بحرى است که از تکرار جزو «مفاعیلن» تشکیل شده باشد. فرهنگ فارسی معین، واژه «هزج».
[3]. یعنی: من مسمومم و تریاک و پادزهری ندارم جام را بگردان و به دستم بده ای ساقی!
[4]. تضمین آن است که شاعر اشعار یا امثال یا گفتار مشهورى را بر سبیل عاریه نه بر سبیل سرقت در اثناى شعر خود بیاورد. مثال:
چه خوش گفت فردوسى پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار مورى که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار مورى که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
سعدى که بیتى را از شاهنامه فردوسى تضمین کرده است.
[5]. سودى بسنوى، محمد، شرح سودى بر حافظ، ترجمه: ستار زاده، عصمت، ج 1، ص 1، ارومیه، نشر انزلى، چاپ چهارم، 1357ش.
[6]. شرح سودى بر حافظ، ج 1، ص 1 – 2.
[7]. به نقل از: خرمشاهى، بهاء الدین، حافظ نامه، ج 1، ص 91، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ اول، 1383ش.
[8]. ر. ک: مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار، ج 23، ص 350 – 351، تهران، صدرا، چاپ هشتم، 1377ش.
[9]. همان، ص 352 – 353.
نظرات