لطفا صبرکنید
بازدید
11211
11211
آخرین بروزرسانی:
1396/12/02
کد سایت
fa84364
کد بایگانی
102017
نمایه
منافات نداشتن بشیر و نذیر بودن پیامبر(ص) با وظیفه تشکیل حکومت
طبقه بندی موضوعی
تشکیل حکومت
اصطلاحات
انذار ، ترساندن|بشارت، تبشیر، مژده
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
وظیفه پیامبر اسلام(ص) تنها بشارت و بیم دادن به مردم با استفاده از قرآن اعلام شده است. آیا تشکیل حکومت توسط ایشان، گامی فراتر از این وظیفه تعیینشده نیست؟
پرسش
خداوند در قرآن میگوید: «ما ارسلناک الا بشیرا و نذیرا»، پس چطور میگویید پیامبر(ص) وظیفه تشکیل حکومت داشته است؟!
پاسخ اجمالی
برای پاسخ به این سوال ابتدا باید نگاهی اجمالی به دلایل لزوم تشکیل حکومت دینی داشت، سپس با تحقیق در مدلول یکی از آیات شریفهای که وظیفه انذار و تبشیر را برای پیامبر(ص) اعلام میکند، بررسی کرد که آیا تعارضی میان آیه و تشکیل حکومت وجود دارد یا خیر؟
دلایل لزوم تشکیل حکومت دینی
الف) ادله عُقلائی
1. بیگمان، از یکسو هر جامعهای نیازمند حکومت است، و از سوى دیگر، دین خاتم نمیتواند به نیازهای جامعه بیاعتنا باشد. به همین جهت، عقل نه تنها دخالت دین در امور اجرایی را خطا نمیشمارد، بلکه بر ضرورت آن اصرار دارد. حال اگر به حکومت از منظر دین بنگریم و وظیفه اصلى آنرا صیانت از ارزشها و احکام الهى بدانیم، عقل حکم میکند که در رأس چنین حکومتى باید کسى قرار گیرد که بیشترین آشنایی را با احکام الهى و وظایف دینى دارد که در مرحله اول، اگر فرد معصومی در میان مردم بود، عقل او را سزاوار این منصب میشمرد و در مراحل بعدی، نوبت به دیگران میرسد.[1]
2. ماهیت و کیفیت قوانین اسلام به گونهای است که وجود حکومت دینی را الزامی مینماید. اسلام حاوی مقررات متنوعی است که یک نظام اجتماعی را سامان میدهد. در این نظام حقوقی، احتیاجات بشری؛ مانند مراوده با سایر ملل، حقوق تجارت، قوانین جزائی و کیفری و... مطرح شده است. از طرفی نمیتوان بدون پایگاه حکومتی، جهت اجرای کامل چنین نظامی گام برداشت. به عنوان نمونه، در قرآن میخوانیم: «از قدرت و سلاح، هرآنچه میتوانید برای مقابله با دشمن فراهم نمایید».[2] اگر پیامبر(ص) را تنها بشیر و نذیر بدانیم، آیا چنین توصیهای به ایشان منطقی خواهد بود؟!
ب) دلیل نقلی
امام رضا(ع) در روایتی به تبیین بیشتر دلیل قبلی میپردازند که به خلاصهای از چند فراز آن اشاره میکنیم:
«اگر کسی بپرسد که چرا پروردگار حاکمانی را تعیین کرده و ما را به پیروی از آنها مأمور کرده است؟ پاسخ داده خواهد شد که چند دلیل در این زمینه وجود دارد:
1. اگر مردم باید مقرراتی را رعایت کرده و پا را از آن فراتر نگذارند، این موضوع بدون آنکه وجود امانتداری امکانپذیر نخواهد بود که بر آنان نظارت کند و مردم را در امور مباح آزاد گذاشته و از تخلف و ارتکاب موارد ممنوعه جلوگیری کند؛ زیرا در غیر این صورت بیشتر افراد حاضر نیستند که از منفعت خود به نفع سود دیگران(جامعه) صرف نظر کنند.
2. هیچ جامعهای را سراغ نداریم که بدون فرمانروایی زندگى کند؛ زیرا بسیاری از امور دینی و دنیایی بدون یک فرمانروا(حکومت) قابل پیادهسازی نیست و به همین دلیل، حکمت خداوند حکیم آن است که مردم را بیسرپرست نگذارد.
3. اگر پروردگار، سرپرستى امین برای مردم قرار ندهد، ملّت و امّت دچار سرنوشتی رو به زوال و نابودی خواهند شد، احکام خدا تغییر خواهند یافت و کم و زیاد خواهند شد ... و بدین ترتیب فساد در جامعه همهگیر خواهد شد».[3]
تمام آنچه گفته شد بیانگر این حقیقت است که در صورت فراهم بودن شرایط، پیامبر و امام معصوم باید زمام حکومت دینی را در دست گیرند و در مرحله بعد کسانی که از سوی آن حضرات به صورت خاص یا عام تعیین شدهاند.
بررسی توصیه قرآنی
وظیفه بشارت و انذار پیامبر(ص) در چندین آیه قرآن اعلام شده است که در دو آیه آن به صورت حصری اعلام شده است.[4]
آیه شریفه «و ما أرسلناک إلا مبشراً و نذیراً (ما تو را تنها برای بشارتدادن و بیمدادن فرستادیم) »؛[5] دارای ادات حصرِ «إلّا» است که میتواند به صورت «حصر حقیقی» یا «حصر اضافی» به کار رود.
حصر حقیقی مانند جمله «لا إله إلا الله» است که بدین معنا است که هیچ مصداقی در خارج برای «خدا» وجود ندارد، مگر «الله».
گاهی نیز حصر به صورت اضافی به کار میرود؛ به این معنا که حصری رخ داده، اما اینگونه نیست که بیانگر حصری واقعی و صد در صد باشد، بلکه این حصر تنها با نگاهی موردی و تنها از یک جنبه بر زبان جاری شده است.[6] به عنوان نمونه، اگر گفته شود «ما سعید إلّا شاعراً بلیغاً» (نیست سعید مگر شاعری سخنور)، منظور این نیست که او انسان نیست، مخلوق نیست، نمیتواند بنویسد یا راه برود و ...، بلکه فقط میتواند شعر بسراید!، بلکه مراد از چنین حصری آن است که او دارای مهارت بسیار بالایی در صنعت شعر است.
در خصوص آیه شریفه نیز باید گفت که این حصر اضافی بوده و حصری مطلق نمیباشد و این واقعیت را میتوان از فضای حاکم بر معنای آیه به لحاظ آیات قبل و بعد به دست آورد. خداوند ابتدا به بیان ویژگیهای قرآن پرداخته و خاطرنشان میسازد که این کتاب از ناحیه خداوند و بر اساس حق نازل شده و در نتیجه از باطل مصونیت دارد. دلیلش نیز آن است که نه نازلکنندهاش با باطل و لغو همخوانی دارد که تباهش کند، و نه در داخل این کتاب چیزى است که ممکن باشد روزى فاسدش نماید. رسول خدا(ص) نیز تنها آورنده قرآن است که با توجه به محتوای آن، بشارتدهنده و بیمدهنده مردم است و نمیتواند در آن دخل و تصرفى نموده و کم یا زیادش کند و یا آنرا به پیشنهاد مردم متروک گذارد. پس جملۀ "وَ ما أَرْسَلْناکَ ..." متمّم سایر کلمات الهی بوده، و خلاصهاش این است که قرآن نشانهای «حقّ» است که احدى نمیتواند در آن دخل و تصرف نماید، و رسول خدا(ص) و غیر او در این مداخله نداشتن، برابرند.[7]
حال طبق این بیان باید گفت مفاد ادات «إلّا» در آیه مذکور حصر اضافی است نه حقیقی؛ زیرا آیه در صدد بیان این مطلب است که رسول گرامی اسلام(ص) مانند سایر مردم، تصرفی در آیات الهی ندارد؛ اما معنایش آن نیست که پیامبر(ص) هیچ ویژگی دیگری ندارد و به عنوان نمونه نمیتواند فردی دلسوز باشد، نمیتواند به خانوادهاش محبت کند و .... و در نهایت او نمیتواند حاکم جامعه اسلامی باشد!
در تأیید آنچه گفته شد میتوان به آیات دیگری از قرآن اشاره کرد که در آنها با آنکه عبارت «و ما أرسلناک» آمده است؛ اما به ویژگیهای دیگری از پیامبر(ص) اشاره شده است:
«و ما أرسلناک إلّا کافّةً للناس».[8]
«و ما أرسلناک إلا رحمةً للعالمین».[9]
شاهد دیگر آنکه در آیاتی، علاوه بر انذار و بشارت، وظیفه شاهد بودن بر امت نیز بر وظایف پیامبر(ص) افزوده شده است.[10]
با توجه به این دسته از آیات، آیه شریفه «و ما أرسلناک إلا مبشرا و نذیرا» دارای حصری اضافی بوده و ناظر به تمامی شئون نبیّ نمیباشد تا میان محتوای آن و امکان تشکیل حکومت توسط حضرتشان تعارضی به وجود آید. به بیانی دیگر، وجود اوصافی مانند «کافّةً للناس» برای پیامبر(ص)، سبب میشود انحصار توصیف ایشان به «مبشر و منذر» را حصری اضافی تلقّی نماییم و با توجه به سیاق آیه، حیطهای که قرار است خارج از محصور فیه قرار گیرد را دخل و تصرف در آیات الهی بدانیم نه تمامی شئون مرتبط با ایشان (که از جمله آن، حاکم جامعه اسلامی بودن است که لزوم آن با ادله عقلی و نقلی اثبات گردید).
دلایل لزوم تشکیل حکومت دینی
الف) ادله عُقلائی
1. بیگمان، از یکسو هر جامعهای نیازمند حکومت است، و از سوى دیگر، دین خاتم نمیتواند به نیازهای جامعه بیاعتنا باشد. به همین جهت، عقل نه تنها دخالت دین در امور اجرایی را خطا نمیشمارد، بلکه بر ضرورت آن اصرار دارد. حال اگر به حکومت از منظر دین بنگریم و وظیفه اصلى آنرا صیانت از ارزشها و احکام الهى بدانیم، عقل حکم میکند که در رأس چنین حکومتى باید کسى قرار گیرد که بیشترین آشنایی را با احکام الهى و وظایف دینى دارد که در مرحله اول، اگر فرد معصومی در میان مردم بود، عقل او را سزاوار این منصب میشمرد و در مراحل بعدی، نوبت به دیگران میرسد.[1]
2. ماهیت و کیفیت قوانین اسلام به گونهای است که وجود حکومت دینی را الزامی مینماید. اسلام حاوی مقررات متنوعی است که یک نظام اجتماعی را سامان میدهد. در این نظام حقوقی، احتیاجات بشری؛ مانند مراوده با سایر ملل، حقوق تجارت، قوانین جزائی و کیفری و... مطرح شده است. از طرفی نمیتوان بدون پایگاه حکومتی، جهت اجرای کامل چنین نظامی گام برداشت. به عنوان نمونه، در قرآن میخوانیم: «از قدرت و سلاح، هرآنچه میتوانید برای مقابله با دشمن فراهم نمایید».[2] اگر پیامبر(ص) را تنها بشیر و نذیر بدانیم، آیا چنین توصیهای به ایشان منطقی خواهد بود؟!
ب) دلیل نقلی
امام رضا(ع) در روایتی به تبیین بیشتر دلیل قبلی میپردازند که به خلاصهای از چند فراز آن اشاره میکنیم:
«اگر کسی بپرسد که چرا پروردگار حاکمانی را تعیین کرده و ما را به پیروی از آنها مأمور کرده است؟ پاسخ داده خواهد شد که چند دلیل در این زمینه وجود دارد:
1. اگر مردم باید مقرراتی را رعایت کرده و پا را از آن فراتر نگذارند، این موضوع بدون آنکه وجود امانتداری امکانپذیر نخواهد بود که بر آنان نظارت کند و مردم را در امور مباح آزاد گذاشته و از تخلف و ارتکاب موارد ممنوعه جلوگیری کند؛ زیرا در غیر این صورت بیشتر افراد حاضر نیستند که از منفعت خود به نفع سود دیگران(جامعه) صرف نظر کنند.
2. هیچ جامعهای را سراغ نداریم که بدون فرمانروایی زندگى کند؛ زیرا بسیاری از امور دینی و دنیایی بدون یک فرمانروا(حکومت) قابل پیادهسازی نیست و به همین دلیل، حکمت خداوند حکیم آن است که مردم را بیسرپرست نگذارد.
3. اگر پروردگار، سرپرستى امین برای مردم قرار ندهد، ملّت و امّت دچار سرنوشتی رو به زوال و نابودی خواهند شد، احکام خدا تغییر خواهند یافت و کم و زیاد خواهند شد ... و بدین ترتیب فساد در جامعه همهگیر خواهد شد».[3]
تمام آنچه گفته شد بیانگر این حقیقت است که در صورت فراهم بودن شرایط، پیامبر و امام معصوم باید زمام حکومت دینی را در دست گیرند و در مرحله بعد کسانی که از سوی آن حضرات به صورت خاص یا عام تعیین شدهاند.
بررسی توصیه قرآنی
وظیفه بشارت و انذار پیامبر(ص) در چندین آیه قرآن اعلام شده است که در دو آیه آن به صورت حصری اعلام شده است.[4]
آیه شریفه «و ما أرسلناک إلا مبشراً و نذیراً (ما تو را تنها برای بشارتدادن و بیمدادن فرستادیم) »؛[5] دارای ادات حصرِ «إلّا» است که میتواند به صورت «حصر حقیقی» یا «حصر اضافی» به کار رود.
حصر حقیقی مانند جمله «لا إله إلا الله» است که بدین معنا است که هیچ مصداقی در خارج برای «خدا» وجود ندارد، مگر «الله».
گاهی نیز حصر به صورت اضافی به کار میرود؛ به این معنا که حصری رخ داده، اما اینگونه نیست که بیانگر حصری واقعی و صد در صد باشد، بلکه این حصر تنها با نگاهی موردی و تنها از یک جنبه بر زبان جاری شده است.[6] به عنوان نمونه، اگر گفته شود «ما سعید إلّا شاعراً بلیغاً» (نیست سعید مگر شاعری سخنور)، منظور این نیست که او انسان نیست، مخلوق نیست، نمیتواند بنویسد یا راه برود و ...، بلکه فقط میتواند شعر بسراید!، بلکه مراد از چنین حصری آن است که او دارای مهارت بسیار بالایی در صنعت شعر است.
در خصوص آیه شریفه نیز باید گفت که این حصر اضافی بوده و حصری مطلق نمیباشد و این واقعیت را میتوان از فضای حاکم بر معنای آیه به لحاظ آیات قبل و بعد به دست آورد. خداوند ابتدا به بیان ویژگیهای قرآن پرداخته و خاطرنشان میسازد که این کتاب از ناحیه خداوند و بر اساس حق نازل شده و در نتیجه از باطل مصونیت دارد. دلیلش نیز آن است که نه نازلکنندهاش با باطل و لغو همخوانی دارد که تباهش کند، و نه در داخل این کتاب چیزى است که ممکن باشد روزى فاسدش نماید. رسول خدا(ص) نیز تنها آورنده قرآن است که با توجه به محتوای آن، بشارتدهنده و بیمدهنده مردم است و نمیتواند در آن دخل و تصرفى نموده و کم یا زیادش کند و یا آنرا به پیشنهاد مردم متروک گذارد. پس جملۀ "وَ ما أَرْسَلْناکَ ..." متمّم سایر کلمات الهی بوده، و خلاصهاش این است که قرآن نشانهای «حقّ» است که احدى نمیتواند در آن دخل و تصرف نماید، و رسول خدا(ص) و غیر او در این مداخله نداشتن، برابرند.[7]
حال طبق این بیان باید گفت مفاد ادات «إلّا» در آیه مذکور حصر اضافی است نه حقیقی؛ زیرا آیه در صدد بیان این مطلب است که رسول گرامی اسلام(ص) مانند سایر مردم، تصرفی در آیات الهی ندارد؛ اما معنایش آن نیست که پیامبر(ص) هیچ ویژگی دیگری ندارد و به عنوان نمونه نمیتواند فردی دلسوز باشد، نمیتواند به خانوادهاش محبت کند و .... و در نهایت او نمیتواند حاکم جامعه اسلامی باشد!
در تأیید آنچه گفته شد میتوان به آیات دیگری از قرآن اشاره کرد که در آنها با آنکه عبارت «و ما أرسلناک» آمده است؛ اما به ویژگیهای دیگری از پیامبر(ص) اشاره شده است:
«و ما أرسلناک إلّا کافّةً للناس».[8]
«و ما أرسلناک إلا رحمةً للعالمین».[9]
شاهد دیگر آنکه در آیاتی، علاوه بر انذار و بشارت، وظیفه شاهد بودن بر امت نیز بر وظایف پیامبر(ص) افزوده شده است.[10]
با توجه به این دسته از آیات، آیه شریفه «و ما أرسلناک إلا مبشرا و نذیرا» دارای حصری اضافی بوده و ناظر به تمامی شئون نبیّ نمیباشد تا میان محتوای آن و امکان تشکیل حکومت توسط حضرتشان تعارضی به وجود آید. به بیانی دیگر، وجود اوصافی مانند «کافّةً للناس» برای پیامبر(ص)، سبب میشود انحصار توصیف ایشان به «مبشر و منذر» را حصری اضافی تلقّی نماییم و با توجه به سیاق آیه، حیطهای که قرار است خارج از محصور فیه قرار گیرد را دخل و تصرف در آیات الهی بدانیم نه تمامی شئون مرتبط با ایشان (که از جمله آن، حاکم جامعه اسلامی بودن است که لزوم آن با ادله عقلی و نقلی اثبات گردید).
[2]. انفال، 60.
[3]. ابن بابویه، محمد بن على، علل الشرائع، ج 1، ص 253-254، قم، کتابفروشی داوری، 1385 ق.
[4]. اسراء، 105؛ فرقان، 56.
[5]. اسراء، 105.
[6]. ر. ک: تفتازانی، سعد الدین، مختصر المعانی، ص 115، قم، دار الفکر، چاپ هفتم، 1380ش.
[7]. طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 13، ص 305، قم، جامعه مدرسین، چاپ پنجم، 1374ش.
[8]. سبأ، 28.
[9]. انبیاء، 107.
[10]. احزاب، 45؛ فتح؛ 8.
نظرات