لطفا صبرکنید
13362
- اشتراک گذاری
جنگ فِجار (به کسر فاء) از جنگهای اعراب قبل از ظهور اسلام به شمار میرود که دو دهه بعد از واقعهی اصحاب فیل[1] - که میلاد پیامبر(ص) در آن سال بود - اتفاق افتاد.[2] اشعار فراوانی در ارتباط با جنگ فجار از شاعران عرب برجای مانده است.[3]
گفتنی است؛ عربها در دوران جاهلیت نیز در 4 ماه (رجب، ذىالقعده، ذىالحجّه، محرم) جنگ را تحریم مىکردند،[4] و چون این جنگ در ماههاى حرام اتفاق افتاد، آنرا جنگ «فجار»(گناه بزرگ)[5] نامیدند.[6]
جنگ فجار اول
جنگ فجار اول که از اهمیت زیادی برخوردار نبود، میان «قریش» و قبیلهی «کنانه» با قبیلهی «قیس عیلان» روى داد. علتش آن بود که مردى از قبیلهی «کنانه» به مردى از قبیله «بنی نصر بن معاویة بن بکر بن هوازن» مبلغى بدهکار بود و به تهیدستى افتاد و نتوانست بدهکاری خود را بپردازد. آن طلبکار برای تحقیر بدهکار خود، میمونى را به بازار عکاظ برد و گفت: چه کسى در برابر طلب من از فلان شخص، او را به چیزى مثل این به من میفروشد. مردى از بنیکنانه از این کلام خشمگین شد و شمشیر کشید و میمون او را کشت. هر دو نفر از قبیلهی خود کمک خواستند. مردم آن دو قبیله جمع شدند و سخنان تندى به هم گفتند که نزدیک بود میانشان جنگى درگیرد، ولى دیری نگذشت که با هم صلح کردند.[7]
البته گفته شده است که علت این جنگ آن بود که زن زیبایى از طائفه «بنیعامر» توجه جوانان قریش را به خود جلب کرد. آن جوانان از او خواستند که حجاب را به صورت کامل از صورتش باز کند، اما آن زن قبول نکرد. جوانی مخفیانه لباس آن زن را به هم دوخت، به طورى که موقع برخاستن بدن آن زن نمایان شد. در برابر این اهانت، آن زن از قبیلهی خود کمک خواست. قبیلهی او جمع شدند، اما بدون اینکه جنگی صورت گیرد، ماجرا خاتمه یافت.[8]
همچنین گفته شده است که مردى از «بنیغفار» به نام ابو معشر بن مکرز در بازار عکاظ نشست و پاى خود را دراز کرد و گفت: من به خدا بزرگترین مرد عرب هستم و هر کس که گمان میکند از من بزرگتر است پاى مرا با شمشیر بزند. مردى که احمر بن مازن نام داشت و از قبیله «قیس» بود، برخاست و پاى او را به شمشیر زد که خراشى جزئى برداشت. بر سر این موضوع گروهى با هم جنگ کردند، ولى بعد از مدتی صلح کردند.[9]
جنگ فجار دوم
جنگ فجار دوم، 20 سال از واقعه اصحاب فیل و 12 سال پس از درگذشت عبدالمطلب[10] روى داد.[11] جنگ فجار بین دو قبیله کنانه و قیس اتفاق افتاد. و علتش آن بود مردی به نام براض بن قیس که در پناه حرب بن امیه بود، بر مردی به نام حارث حمله کرد و او را کشت. حرب نیز حمایت خود را از او برداشت؛[12] لذا براض به همراه عروة بن عتبه به سمت نعمان بن منذر رفت و تحت حمایت او قرار گرفتند.[13] بعد از مدتی برای سرپرستی کاروان نعمان بین براض و عروه اختلاف افتاد. نعمان سرپرستی کاروان را به عروه سپرد. براض عروه را کشت. پس قبیله قیس با قبیله براض با هم جمع شدند و کنانه به قریش پناهنده شدند و قریش کنانه را یارى دادند و همراه آنان به جنگ برخاستند.[14]
شرکت پیامبر(ص) در جنگ فجار
در مورد شرکت بنیهاشم در این جنگ چند نظر وجود دارد:
1. برخی از گزارشهای تاریخی از حضور پیامبر(ص) - در حالیکه 14،[15] 15،[16] 17،[17] 20،[18] 21[19] سال داشت - به همراه بنیهاشم[20] در این جنگ خبر میدهند. و در برخی از گزارشها آمده است، پیامبر(ص) چوبهای تیری که به طرف عموهایشان پرتاب میشد را به دست عموهای خود میرساند[21] و گاهی نیز تیرهایی پرتاب میکرد.
نقل است که پیامبر(ص) در این زمینه فرمود:
«شهدت الفجار مع عمی ابیطالب و انا غلام»؛[22] من در جنگ فجار به همراه عمویم ابوطالب[23] حاضر شدم و در آن زمان جوان بودم.
حضور آنحضرت(ص) برای قبیلهی کنانه برکت داشت و هرگاه آنحضرت(ص) در جنگ حاضر میشد، قبیلهی کنانه بر قبیله قیس پیروز میشد. آنها فهمیدند که این پیروزی از برکت حضور آنحضرت(ص) است؛ لذا به آنحضرت(ص) گفتند: ای پسر غذا دهنده پرندگان و سیراب کننده حاجیان، ما را از حضور خود در جنگ محروم مکن که ما به برکت حضور تو شاهد پیروزی بر دشمن خواهیم بود. پیامبر(ص) در پاسخ آنها فرمود: شما نیز از ستم و تجاوز و قطع رحم و بهتان خودداری کنید تا من نیز در کنار شما باشم.[24]
2. گزارشهایی نیز وجود دارد که ابوطالب از حضور بنیهاشم در این جنگ جلوگیری کرد و گفت: «هذا ظلم و عدوان و قطیعة و استحلال للشهر الحرام و لا احضره و لا احد من اهلی...»؛[25] این کار ستم و بیداد و دورى از نزدیکان و حلال شمردن ماه حرام است، که نه من و نه کسی از قبیله من در آن شرکت نمیکنند. و در همین راستا فقط زبیر بن عبدالمطلب بود که به زور در این جنگ شرکت داشت.[26]
با جمعبندی گزارشهای موجود، دو نکته قابل توجه است:
الف) با توجه به مقام عصمت پیامبر(ص)[27] و نیز دستور ابوطالب مبنی بر شرکت نکردن هیچ فردی از بنیهاشم در این نبرد و با توجه به اینکه پیامبر(ص) تحت تکفل ایشان بود، میتوان نتیجه گرفت که حضرتشان در آغاز این نبردها شرکت نداشت.
ب) نظر به اینکه طرفین این جنگ، در مسیر حق نبوده و نبردشان نیز جهاد به شمار نمیآمد، ممکن است حضور پیامبر(ص) - اگر آنرا بپذیریم - را در زمانی بدانیم که طرف مقابل، پا را از گلیم خود درازتر کرده و چنان حالت هجومی به خود گرفته که افرادی که نقشی در جنگ نداشتند، از جمله خود پیامبر(ص) و افراد زیادی از بستگان حضرتشان را در معرض خطر قرار دهند، در این صورت، صرف نظر از اینکه جنگ با بهانهای نامشروع آغاز شده بود، اما دفاع از خود، امری عاقلانه و مشروع به شمار میآید؛ لذا مشکلی ندارد که خود پیامبر(ص) نیز در این دفاع شرکت داشته باشد.
[1]. «تفسیر و ثواب سوره فیل»، 47712؛ «اصحاب فیل معجزه بتها یا صاحب کعبه»، 25063؛ «شأن نزول، تفسیر و ثواب سوره قریش»، 105336.
[2]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق، عطا، محمد عبد القادر، ج 1، ص 102، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق.
[3]. همان، ج 1، ص 103.
[4]. «اسلام و حرمت ماه های حرام»، 6488؛ «فلسفه حرمت ماههای حرام»، 32643؛ «فلسفه افزایش دیه در ماههای حرام»، 42842.
[5]. «تفاوت معنای اشرار با فجار در کلام امام علی (ع)»، 17110.
[6]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 15، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بیتا.
[7]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 588، بیروت، دار صادر، بیروت، 1385ق.
[8]. همان، ج 1، ص 589.
[9]. همان.
[10]. «زندگینامه عبدالمطلب»، 69158.
[11]. همان.
[12]. تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 15.
[13]. همان.
[14]. همان.
[15]. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 2، ص 152، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق.
[16]. همان.
[17]. تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 15.
[18]. همان.
[19]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 2، ص 286، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق.
[20]. تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 15.
[21]. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبد السلام، ج 1، ص 61، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1409ق.
[22]. تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 16.
[23]. «ایمان ابوطالب»، 3414؛ «دلایل و شواهد ایمان ابوطالب»، 8439؛ «نام پدر امام علی(ع)»، 32421؛ «سرپرستی پیامبر اسلام(ص) توسط ابوطالب»، 45318.
[24]. همان، ج 2، ص 15 – 16.
[25]. همان، ج 2، ص 15.
[26]. همان.
[27]. «عصمت پیامبر (ص) در قرآن کریم»، 14585؛ «عصمت پیامبر (ص) و ترک اولی»، 1857؛ «عصمت پیامبر اسلام(ص) قبل از بعثت»، 52391.