لطفا صبرکنید
بازدید
10541
10541
آخرین بروزرسانی:
1393/02/25
کد سایت
fa45866
کد بایگانی
56423
نمایه
حال یا واسطهی بین وجود و عدم
طبقه بندی موضوعی
امتناع اجتماع مثلین
اصطلاحات
وجود و ماهیت
گروه بندی اصطلاحات
اصطلاحات فلسفی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
آیا واسطهای بین وجود و عدم میتوان فرض کرد؟
پرسش
سوال من از شما این است که آیا غیر از عدم و وجود، میتوان چیز دیگری را تصور کرد که شرایط دیگری غیر این دو بر آن چیز حاکم باشد. یعنی چیز دیگری غیر از بود و نبود؟!! با تشکر
پاسخ اجمالی
یکی از مباحث فلسفی این است که آیا بین «وجود» و «عدم» واسطهای وجود دارد؟ یعنی چیزی نه موجود باشد و نه معدوم؟!
همهی فیلسوفان و حکیمان اتفاق نظر دارند که بین وجود و عدم واسطهای وجود ندارد. اما گروهی از متکلمین وابسته به معتزله قائل به «حال» هستند و «حال» را نه موجود مىدانند و نه معدوم؛ بلکه آن را تنها واسطهای میان آن دو میپندارند.
منشأ پیدایش نظریه «حال»
یکى از دلایل و عوامل پیدایش نظریه «حال» مشکلی بود که برای متکلمین در زمینه مسأله علم پیشین خداوند به موجودات (یعنی علم خداوند به موجودات، قبل از خلقت آنها) به وجود آمده بود؛ زیرا مىگویند خداوند، عالم را مطابق علم آفرید. (آنان علم را زاید بر ذات و الگوى پیاده کردن عالم قرار دادند و همچنین بسیارى از صفات الهى را زاید بر ذات مىدانند) بنا بر این اگر این صفات زاید را موجود بدانند موجود یا واجب است و یا ممکن، اگر ممکن باشد مخلوق است و هر مخلوقی خود باید مبتنی بر علم پروردگار باشد که مجدّداً باید در مورد آن علم سخن به میان آورد. بدیهی است این پندار، به تسلسل باطل خواهد انجامید. حال اگر آن صفات زاید، موجود واجب باشند، تعدد قدما یعنى واجبهاى بالذات لازم آید و اگر آن صفات زایده، معدوم باشند، معدوم الگوى خلق عالم قرار نمىگیرد. لذا براى خلاصى از اشکال دو طرفی، صفات را واسطه میان وجود و عدم دانستند که نه موجودند و نه معدوم و آن را «حال» نامیدند.
تبیین نظریه حکیمان
پاسخ حکیمان (حکمت متعالیه) این است اولاً بدیهی ترین بدیهیات، امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین است. بنابراین چیزی که نه موجود باشد و نه معدوم به ارتفاع نقیضین خواهد انجامید که به بداهت عقلی باطل است.ثانیاً مسأله ای که به عنوان مصداق نه موجود ونه معدوم بیان کردند و آن را «حال» نامیدند صحیح نیست؛ زیرا آنچه که به عنوان علم پیشین یا صفات زاید بر ذات مطرح کردند معدوم نیست؛ بلکه موجود است. اما این اشکال که اگر موجود باشد یا ممکن است یا واجب اگر ممکن باشد سر از تسلسل در می آورد و اگر واجب باشد موجب تعدد واجب خواهد شد جواب این است که اولاً این صفات عین ذات هستند نه زاید بر ذات و ثانیًا اگر زاید بر ذات باشند باز از آن جهت که از نوع نسب و اعتبارات هستند و مرتبط با ذات و از شئونات ذات به حساب می آیند موجودند هر چند درجهی وجودی آنها بسیار ضعیف و هم آغوش با عدم باشند.[1]
علامه طباطبایی در رد نظریه معتزله میگوید: همه آنچه معتزله در این موضوع بیان کردند مخالف صریح و روشن با عقل است و وجدان و فطرت انسان آن را نمیپذیرد زیرا عدم را نمی توان چیز شمرد.[2]
همهی فیلسوفان و حکیمان اتفاق نظر دارند که بین وجود و عدم واسطهای وجود ندارد. اما گروهی از متکلمین وابسته به معتزله قائل به «حال» هستند و «حال» را نه موجود مىدانند و نه معدوم؛ بلکه آن را تنها واسطهای میان آن دو میپندارند.
منشأ پیدایش نظریه «حال»
یکى از دلایل و عوامل پیدایش نظریه «حال» مشکلی بود که برای متکلمین در زمینه مسأله علم پیشین خداوند به موجودات (یعنی علم خداوند به موجودات، قبل از خلقت آنها) به وجود آمده بود؛ زیرا مىگویند خداوند، عالم را مطابق علم آفرید. (آنان علم را زاید بر ذات و الگوى پیاده کردن عالم قرار دادند و همچنین بسیارى از صفات الهى را زاید بر ذات مىدانند) بنا بر این اگر این صفات زاید را موجود بدانند موجود یا واجب است و یا ممکن، اگر ممکن باشد مخلوق است و هر مخلوقی خود باید مبتنی بر علم پروردگار باشد که مجدّداً باید در مورد آن علم سخن به میان آورد. بدیهی است این پندار، به تسلسل باطل خواهد انجامید. حال اگر آن صفات زاید، موجود واجب باشند، تعدد قدما یعنى واجبهاى بالذات لازم آید و اگر آن صفات زایده، معدوم باشند، معدوم الگوى خلق عالم قرار نمىگیرد. لذا براى خلاصى از اشکال دو طرفی، صفات را واسطه میان وجود و عدم دانستند که نه موجودند و نه معدوم و آن را «حال» نامیدند.
تبیین نظریه حکیمان
پاسخ حکیمان (حکمت متعالیه) این است اولاً بدیهی ترین بدیهیات، امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین است. بنابراین چیزی که نه موجود باشد و نه معدوم به ارتفاع نقیضین خواهد انجامید که به بداهت عقلی باطل است.ثانیاً مسأله ای که به عنوان مصداق نه موجود ونه معدوم بیان کردند و آن را «حال» نامیدند صحیح نیست؛ زیرا آنچه که به عنوان علم پیشین یا صفات زاید بر ذات مطرح کردند معدوم نیست؛ بلکه موجود است. اما این اشکال که اگر موجود باشد یا ممکن است یا واجب اگر ممکن باشد سر از تسلسل در می آورد و اگر واجب باشد موجب تعدد واجب خواهد شد جواب این است که اولاً این صفات عین ذات هستند نه زاید بر ذات و ثانیًا اگر زاید بر ذات باشند باز از آن جهت که از نوع نسب و اعتبارات هستند و مرتبط با ذات و از شئونات ذات به حساب می آیند موجودند هر چند درجهی وجودی آنها بسیار ضعیف و هم آغوش با عدم باشند.[1]
علامه طباطبایی در رد نظریه معتزله میگوید: همه آنچه معتزله در این موضوع بیان کردند مخالف صریح و روشن با عقل است و وجدان و فطرت انسان آن را نمیپذیرد زیرا عدم را نمی توان چیز شمرد.[2]
نظرات