لطفا صبرکنید
32555
- اشتراک گذاری
در مکتب اسلام اجتهاد یک موضوع مهم و با سابقه است. از دیدگاه شیعه، اجتهاد از عصر معصومین(ع) تا به امروز در میان اصحاب ایشان رواج داشته است و دستخوش تحولات فراوانی گردیده و پیشرفتهای زیادی داشته است.
رسول اکرم(ص) برخی از صحابه؛ مانند مصعب بن عمیر و معاذ بن جبل را برای تبلیغ و تعلیم احکام دین، به سرزمینهای اطراف میفرستاد.
آنحضرت میفرمود: «از افتای بدون علم خودداری کنید که لعن فرشتگان را به دنبال خواهد داشت». این امر نشانگر آن است که فتوا دادن از سوی مفتی و فقیه و تقلید و پیروی کردن از طرف مردم، در عصر پیامبر(ص) مطرح بود و رجوع به فقیه پس از رحلت آنحضرت نیز مانند گذشته، ادامه داشت تا آنکه در دوران امام باقر و امام صادق(ع)، فزونی گرفت. فقیهان بیشماری در مکتب آن دو بزرگوار، تربیت و پرورش یافتند، که از آن جملهاند: ابوبصیر، یونس بن عبدالرحمان و ابان بن تغلب.
در دوره معصومین(ع) به دلیل دسترسی به امام معصوم(ع) و محدود بودن مسائل مورد نیاز، مردم مسائل و مشکلات خود را از ایشان سؤال میکردند و در حقیقت قبل از اینکه مجتهدی به درجهی اجتهاد رسیده باشد، همهی از امام معصوم(ع) تقلید میکردند، ولی در همان زمانها هم معصومین(ع) به بعضی از افراد عالم اذن اجتهاد و فتوا دادهاند.
شیعه، «اجتهاد» به معناى استنباط احکام از نصوص و ظواهر کتاب و سنت را پذیرفته و این نوع اجتهاد از عصر معصومین(ع) در میان اصحاب ایشان رواج داشته است.
رسول اکرم(ص) برخی از صحابه را برای تبلیغ و تعلیم احکام دین، به سرزمینهای اطراف میفرستاد. مصعب بن عمیر و معاذ بن جبل از نمونههای بارز آنان به شمار میآیند. آنحضرت میفرمود: «از افتای بدون علم خودداری کنید که لعن فرشتگان را به دنبال خواهد داشت».[1] این امر نشانگر آن است که فتوا دادن از سوی مفتی و فقیه و تقلید و پیروی کردن از طرف مردم، در عصر پیامبر(ص) مطرح بوده است و رجوع به فقیه پس از رحلت آنحضرت نیز مانند گذشته، ادامه داشت تا آنکه در دوران امام باقر(ع) و امام صادق(ع)، فزونی گرفت. فقیهان بیشماری در مکتب آن دو بزرگوار، تربیت و پرورش یافتند[2] و به منظور احیا و تعلیم احکام، به شهرهای مختلف کوچ کردند و بسیاری از مردم شیفته و تشنهی معارف و احکام الهی که در نقاط دور دست زندگی میکردند و دستشان از اهلبیت(ع) کوتاه بود، به سراغ آنان رفته و مسائل خود را از ایشان میپرسیدند و با واسطه از علم بیکران ائمه(ع) سیراب میگشتند. این همان «تقلید» است که به نمونههایی از آن اشاره میشود:
- امام باقر(ع) به ابان بن تغلب میفرماید: «در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده؛ زیرا دوست دارم در میان شیعیانم کسانی همچون تو باشند».[3]
- معاذ بن مسلم، صحابى امام صادق(ع)، بدون آنکه از سوى آنحضرت مأذون گردیده باشد، در مسجد جامع فتوا میداد، و چون خبر به امام رسید، او را تشویق و تأیید فرمود.[4]
- شعیب عقرقوقی میگوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: «گاهی ما میخواهیم سؤال و مشکل دینی خود را از کسی بپرسیم (و به شما به جهت دوری راه یا حالت تقیه و ... دسترسی نداریم)، شما بگویید به چه کسی رجوع کرده و سخن او را بپذیریم؟ حضرت در جواب فرمود: «علیکم بالاسدی یعنی ابا بصیر»؛ یعنی، شما میتوانید به ابوبصیر مراجعه کنید.[5]
- حسن بن علی بن یقطین میگوید: به امام رضا(ع) عرض کردم: «من نمیتوانم به جهت هر مشکل دینی که برایم پیش میآید، از شما سؤال کنم، پس آیا یونس بن عبدالرحمان ثقة و راستگو است و میتوانم پاسخ نیازهای دینی خود را از او دریافت کنم؟ حضرت فرمود: آری».[6]
- حضرت مهدى(عج) در توقیع شریف و معروف خود به اسحاق بن یعقوب، به عنوان یک قاعدهی کلی، این چنین مینگارد:
«در پیشامدهایی که رخ میدهد، به راویان حدیث ما (فقها) مراجعه کنید که آنها حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر ایشان هستم».[7]
بر اساس این توقیع و دیگر روایات، مسئلهی رجوع به فقیه در عصر غیبت کبرا، شکل دیگری به خود گرفت و دو راه «اجتهاد» و «تقلید» مصطلح به وجود آمد و فقیهان و مجتهدان جامع شرایط مسئولیت افتا و پاسخگویی را به عهده گرفتند و خلأ و مشکل عدم دسترسی به امام معصوم(ع) را با حضور خود در عرصهی اجتماع پر کردند. این امر تاکنون ادامه داشته و همچنان خواهد داشت؛ چنانکه شیخ طوسی میگوید: «من شیعهی امامی(اثنی عشری) را از زمان حضرت على(ع) تاکنون(قرن پنجم هجری) اینگونه یافتم که پیوسته سراغ فقیهان خود رفته و در احکام و عبادات خود، از آنان استفتا میکردند و بزرگان آنان نیز پاسخ و راه عمل به فتوا را به آنان نشان میدادند».[8]
بنابراین، اجتهاد گستردهای که هم اکنون در حوزههای علمیهی شیعه رواج دارد، سابقهای دیرینه از زمان معصومین(ع) دارد. قبل از آن، مسائل مستقیما از امام معصوم(ع) سؤال میشد و ائمه(ع) در مقام تبین مسائل شرعى به عنوان امام، بیان اصول و قواعد کلى را وظیفهی خود میدانستند و در پاسخ به سؤال اصحاب، چگونگى استنباط احکام فرعى از اصول کلى را آموزش میدادند.[9]
بنابر این، اولین مجتهد قبل از رسیدن به اجتهاد، از معصوم(ع) تقلید میکرد. در زمانهای بعد گروهی از افراد تحصیل کرده و با استعداد با استفاده از گفتار و روایات ائمه(ع) به سؤالات شرعی مردم پاسخ میگفتند. این، شکل ابتدایی اجتهاد بود که به تدریج پیشرفت کرد و در مرحلهی بعد در زمان غیبت، علما با استفاده از روایات فراوان و به کار گرفتن اصول و قواعدی که از امام(ع) آموخته بودند، متوجه حکم شرعی میشدند؛ زیرا تمام مسائل مورد نیاز در روایات منعکس شده بود. در مراحل بعدی با پیشرفت علوم و گستردگی نیازها، مسائلی پیش میآمد که در روایات بیان نشده بود و مجتهدین آنها را از عمومات و اطلاقات آیات و روایات استفاده میکردند. به تدریج این تکامل بیشتر و بیشتر و اجتهاد روز به روز گسترده و مشکلتر گردید. و امروزه دامنهی اجتهاد بسیار گسترده شده است.[10]
.[1] برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج 1، ص 205، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق؛ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج 27، ص 20، باب عدم جواز القضاء و الافتاء بغیر علم، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1409ق.
.[2] برخی از مورخان مینویسند امام صادق(ع) چهار هزار شاگرد داشتند که از بلاد مختلف به حوزهی درسی آنحضرت کوچ کرده بودند، ر.ک: اسد، حیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعة، ج 1، ص 69. اما به نظر میرسد امام صادق(ع) تدریس به معنای امروزی(کلاسیک و سازمان یافته) نداشتند، امام در طول تاریخ زندگی خود احادیث و معارف اسلام را که برای مردم چه در جمع خصوصی و یا در مسجد و مجامع عمومی بیان میکردند، اصحاب و یاران خاص و یا افرادی عادی که حتی یک روایت از آنحضرت نقل کردهاند را شاگردان و راویان احادیث وی معرفی میکنند.
.[3] «اجلس فی مسجد المدینة و افت الناس فانی احب ان اری فی شیعتی مثلک»؛ نجاشی، احمد بن علی، فهرست أسماء مصنفی الشیعة(رجال نجاشی)، ص 10، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ششم، 1365ش.
[4]. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج 27، ص 148، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1409ق.
[5]. «رُبَّمَا احْتَجْنَا أَنْ نَسْأَلَ عَنِ الشَّیءِ فَمَنْ نَسْأَلُ قَالَ عَلَیکَ بِالْأَسَدِی یعْنِی أَبَا بَصِیر»؛ وسائل الشیعه، ج 27، ص 142.
.[6] «قُلْتُ لَا أَکَادُ أَصِلُ إِلَیکَ أَسْأَلُکَ عَنْ کُلِّ مَا أَحْتَاجُ إِلَیهِ مِنْ مَعَالِمِ دِینِی أَ فَیونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ثِقَةٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَیهِ مِنْ مَعَالِمِ دِینِی فَقَالَ نَعَمْ». همان، ص 147.
[7]. «... وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّه »؛ همان، ص 140.
[8]. نک: شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، الاجتهاد و التقلید (العدَّة فی أصول الفقه)، محقق و مصحح: انصاری قمّی، محمد رضا، ص 730، چاپخانه ستاره، قم، چاپ اول، 1417ق.
[9]. مثلا، نک: شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، ج 1، ص 77 – 78، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1390ق: «عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع عَثَرْتُ فَانْقَطَعَ ظُفُرِی فَجَعَلْت عَلَى إِصْبَعِی مَرَارَةً فَکَیفَ أَصْنَعُ بِالْوُضُوءِ قَالَ تَعْرِفُ هَذَا وَ أَشْبَاهَهُ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ ما جَعَلَ عَلَیکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ امْسَحْ عَلَیهِ».
[10]. برای اطلاع بیشتر، ر. ک: به سلسله درسهای خارج اصول استاد هادوی تهرانی. کتاب اول: فلسفهی علم اصول فقه، دفتر اول: علم اصول از آغاز تا امروز، ص 22 – 38؛ «مبانی صدور فتوا»، 524؛ «تاریخچه فقه و فقاهت در شیعه»، 30242؛ «پیشینه ولایت فقیه»، 21.