لطفا صبرکنید
بازدید
17856
17856
آخرین بروزرسانی:
1400/02/08
کد سایت
fa254
کد بایگانی
21
نمایه
پیشینه ولایت فقیه
طبقه بندی موضوعی
پیشینه تاریخی ولایت فقیه
گروه بندی اصطلاحات
اصطلاحات فقهی - اصولی|سرفصلهای قرآنی|اصطلاحات فلسفی|اصطلاحات کلامی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
پیشینه تاریخى ولایت فقیه به کجا بر میگردد؟
پرسش
پیشینه تاریخى ولایت فقیه تا کجا است؟
پاسخ اجمالی
مسئله «ولایت فقیه» به مفهوم زمامدارى جامعه اسلامى از سوى کسى که به مقام اجتهاد در فقه رسیده از دیدگاه برخى، امرى جدید در تاریخ اندیشه اسلامى است و قدمت آن کمتر از دو قرن است. در حالیکه در فرهنگ شیعى این امر که در عصر غیبت اداره جامعه از سوى شارع مقدس بر عهده فقیهان عادل گذاشته شده، امرى مسلم و بیتردید بوده است.
مرحوم شیخ مفید که از فقهاى بزرگ تاریخ شیعه در قرن چهارم و پنجم هجرى است، مطالبى در مورد ولایت فقیه دارد. از سخنان گهربار او در این زمینه بیش از هزار سال میگذارد.
مرحوم شیخ مفید که از فقهاى بزرگ تاریخ شیعه در قرن چهارم و پنجم هجرى است، مطالبى در مورد ولایت فقیه دارد. از سخنان گهربار او در این زمینه بیش از هزار سال میگذارد.
پاسخ تفصیلی
مسئله «ولایت فقیه» به مفهوم زمامدارى جامعه اسلامى از سوى کسى که به مقام اجتهاد در فقه رسیده، از دیدگاه برخى، امرى جدید در تاریخ اندیشه اسلامى است و قدمت آن کمتر از دو قرن است. اینان ادّعا میکنند، هیچیک از فقهاى شیعه و سنّى این مطلب را مورد بررسى قرار ندادهاند که فقیه علاوه بر حقّ فتوا و قضاوت از آن جهت که فقیه است، حقّ حاکمیت و رهبرى بر کشور، یا کشورهاى اسلامى یا تمام کشورهاى جهان را نیز دارا میباشد و فقط کمتر از دو قرن پیش، براى نخستن بار مرحوم ملاّ احمد نراقى، معروف به فاضل کاشانى، معاصر فتحعلى شاه قاجار، به ابتکار این مطلب پرداخته است. در ادامه همین ادّعا، علت طرح مسئله از سوى مرحوم نراقى حمایت و پشتیبانى از پادشاه وقت دانسته شده است![1]
البته اگر مرحوم نراقى میخواست، پادشاه زمان را تأیید کند، بهتر بود - به شیوه برخى دیگر از علماى پیشین - به روایاتى مانند: «السلطان ظل الله»[2] تمسّک و آنها را بر پادشاه تطبیق و اطاعت از شخص او را واجب شرعى و الهى معرّفى کند،[3] نه اینکه فقیه را حاکم و زمامدار قلمداد نماید که نسبت به شاه حتّى احتمال صدق این عنوان وجود نداشت.
اگر گفته شود؛ وى ابتدا چنین منصبى را براى فقیه ثابت کرده و سپس خود او به عنوان یک فقیه با تأیید سلطنت شاه، به آن جنبه شرعى داده است، خواهیم گفت: این دور ساختن راه چه فایدهاى داشته و چرا مستقیم شاه را سایه خدا معرفى نکرده و اطاعت از او را واجب نشمرده است؟ و اگر احتمال رود که او نیز طمعى به ریاست داشته و براى اقناع میل سرکش خویش این افسانه را به اسلام نسبت داده، باید اذعان کرد که زندگى و منش آن فقیه وارسته و معّلم اخلاق و شاعر عارف، از اینگونه تهمتها و تحلیلهاى سادهلوحانه پاک است و چنین نسبتهایى بیشتر با وضعیت گذشته و حال نسبت دهندگان تناسب دارد، تا آن بزرگوار.
حال اگر از این قصّه بگذریم، که بیشتر حکایت یک غصه است تا یک کاوش علمى و نظرى گذرا به پیشینه اندیشه اسلامى در این ساحت بیندازیم، خواهیم دید در فرهنگ شیعى این امر که در عصر غیبت اداره جامعه از سوى شارع مقدس بر عهده فقیهان عادل گذاشته شده، امرى مسلّم و بیتردید بوده است؛ از اینرو به جاى بحث در اصل این مطلب، بیشتر به دستآوردها و لوازم آن پرداخته و آنها را مورد تحقیق قرار دادهاند.
مرحوم شیخ مفید(متوفای 413ق) از فقهاى بزرگ تاریخ شیعه در قرن چهارم و پنجم هجرى است. تمام سخنان این فقیه بزرگ جهان اسلام از پذیرش اصل ولایت فقیه و اینکه فقیهان متکفّل زمامدارى امور جامعه اسلامى در عصر غیبت از سوى امامان معصوم(ع) هستند، حکایت دارد و این کلمات گهربار که بیش از هزار سال از تاریخ آن میگذرد، همچنان میدرخشد، هر چند که برخى درخشش آنرا نمیبینند، یا نمیخواهند ببینند.[4]
بعد از شیخ مفید عالمان دیگر، یکى پس از دیگرى، در مورد ولایت فقیه و حدود اختیارات آن بحث کردهاند. از جمله آنها میتوان به شیخ ابوالصلاح حلبى(متوفای 447ق)، ابن ادریس حلى(متوفای 598ق)، محقق حلى(متوفای 676ق)، محقق کرکى(متوفای 940ق)، مولا احمد مقدس اردبیلى(متوفای 990ق)، جواد بن محمد حسینى عاملى(متوفای 1226ق)، ملا احمد نراقى(متوفای 1245ق)، میر فتاح عبد الفتاح بن حسینى مراغى(متوفای 1274 – 1266ق)، شیخ محمد حسن نجفى، صاحب جواهر(متوفای 1266ق)، شیخ مرتضى انصارى(متوفای 1281ق)، حاج آقا رضا همدانى(متوفای 1322ق)، سید محمد بحر العلوم(متوفای 1326ق)، آیت اللَّه بروجردى(متوفای 1382ق)، آیت اللَّه شیخ مرتضى حائرى(متوفای 1362ش)، امام خمینى(متوفای 1368ش)، اشاره نمود.[5]، [6]
البته اگر مرحوم نراقى میخواست، پادشاه زمان را تأیید کند، بهتر بود - به شیوه برخى دیگر از علماى پیشین - به روایاتى مانند: «السلطان ظل الله»[2] تمسّک و آنها را بر پادشاه تطبیق و اطاعت از شخص او را واجب شرعى و الهى معرّفى کند،[3] نه اینکه فقیه را حاکم و زمامدار قلمداد نماید که نسبت به شاه حتّى احتمال صدق این عنوان وجود نداشت.
اگر گفته شود؛ وى ابتدا چنین منصبى را براى فقیه ثابت کرده و سپس خود او به عنوان یک فقیه با تأیید سلطنت شاه، به آن جنبه شرعى داده است، خواهیم گفت: این دور ساختن راه چه فایدهاى داشته و چرا مستقیم شاه را سایه خدا معرفى نکرده و اطاعت از او را واجب نشمرده است؟ و اگر احتمال رود که او نیز طمعى به ریاست داشته و براى اقناع میل سرکش خویش این افسانه را به اسلام نسبت داده، باید اذعان کرد که زندگى و منش آن فقیه وارسته و معّلم اخلاق و شاعر عارف، از اینگونه تهمتها و تحلیلهاى سادهلوحانه پاک است و چنین نسبتهایى بیشتر با وضعیت گذشته و حال نسبت دهندگان تناسب دارد، تا آن بزرگوار.
حال اگر از این قصّه بگذریم، که بیشتر حکایت یک غصه است تا یک کاوش علمى و نظرى گذرا به پیشینه اندیشه اسلامى در این ساحت بیندازیم، خواهیم دید در فرهنگ شیعى این امر که در عصر غیبت اداره جامعه از سوى شارع مقدس بر عهده فقیهان عادل گذاشته شده، امرى مسلّم و بیتردید بوده است؛ از اینرو به جاى بحث در اصل این مطلب، بیشتر به دستآوردها و لوازم آن پرداخته و آنها را مورد تحقیق قرار دادهاند.
مرحوم شیخ مفید(متوفای 413ق) از فقهاى بزرگ تاریخ شیعه در قرن چهارم و پنجم هجرى است. تمام سخنان این فقیه بزرگ جهان اسلام از پذیرش اصل ولایت فقیه و اینکه فقیهان متکفّل زمامدارى امور جامعه اسلامى در عصر غیبت از سوى امامان معصوم(ع) هستند، حکایت دارد و این کلمات گهربار که بیش از هزار سال از تاریخ آن میگذرد، همچنان میدرخشد، هر چند که برخى درخشش آنرا نمیبینند، یا نمیخواهند ببینند.[4]
بعد از شیخ مفید عالمان دیگر، یکى پس از دیگرى، در مورد ولایت فقیه و حدود اختیارات آن بحث کردهاند. از جمله آنها میتوان به شیخ ابوالصلاح حلبى(متوفای 447ق)، ابن ادریس حلى(متوفای 598ق)، محقق حلى(متوفای 676ق)، محقق کرکى(متوفای 940ق)، مولا احمد مقدس اردبیلى(متوفای 990ق)، جواد بن محمد حسینى عاملى(متوفای 1226ق)، ملا احمد نراقى(متوفای 1245ق)، میر فتاح عبد الفتاح بن حسینى مراغى(متوفای 1274 – 1266ق)، شیخ محمد حسن نجفى، صاحب جواهر(متوفای 1266ق)، شیخ مرتضى انصارى(متوفای 1281ق)، حاج آقا رضا همدانى(متوفای 1322ق)، سید محمد بحر العلوم(متوفای 1326ق)، آیت اللَّه بروجردى(متوفای 1382ق)، آیت اللَّه شیخ مرتضى حائرى(متوفای 1362ش)، امام خمینى(متوفای 1368ش)، اشاره نمود.[5]، [6]
[1]. ر. ک: حائرى یزدى، مهدى، حکمت و حکومت، ص 178.
[2]. شیخ صدوق، امالی، ص 634، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق. البته، حضرت امام خمینى(ره) این روایات را به گونهاى تفسیر کرده که بر ولى فقیه یا امام معصوم(ع) صدق میکند.
[3]. باید توجّه داشت روایاتى از این قبیل را دو گونه تفسیر کردهاند:
الف) کسى که سلطه و حکومت به دست او است، سایه خدا میباشد و اطاعت از او لازم است. بر اساس این تفسیر خصوصیات حاکم و نحوه به دست گرفتن حکومت از سوى او هیچ دخالتى در لزوم اطاعت از او ندارد. بدون شک چنین تفسیرى مطابق با ذوق ملوک و سلاطین و توجیه کننده وضع موجود بوده است.
ب) کسى که سلطه و حکومت را به دست میگیرد، سایه خدا باید باشد؛ یعنى حکومت او باید به شیوهاى حاصل شود و خود او داراى ویژگیهایى باشد که خداوند و شریعت آنرا تأیید کرده و پذیرفته است. بر اساس این تفسیر، تنها کسى که ویژگیهاى حاکم مورد پذیرش اسلام را داشته باشد و به شیوهاى مورد قبول اسلام حکومت را به دست آورد، اطاعتش از دیدگاه شرع لازم میباشد. نظریه ولایت فقیه، فقیه جامع الشرایط را داراى این ویژگیها معرفى میکند.
الف) کسى که سلطه و حکومت به دست او است، سایه خدا میباشد و اطاعت از او لازم است. بر اساس این تفسیر خصوصیات حاکم و نحوه به دست گرفتن حکومت از سوى او هیچ دخالتى در لزوم اطاعت از او ندارد. بدون شک چنین تفسیرى مطابق با ذوق ملوک و سلاطین و توجیه کننده وضع موجود بوده است.
ب) کسى که سلطه و حکومت را به دست میگیرد، سایه خدا باید باشد؛ یعنى حکومت او باید به شیوهاى حاصل شود و خود او داراى ویژگیهایى باشد که خداوند و شریعت آنرا تأیید کرده و پذیرفته است. بر اساس این تفسیر، تنها کسى که ویژگیهاى حاکم مورد پذیرش اسلام را داشته باشد و به شیوهاى مورد قبول اسلام حکومت را به دست آورد، اطاعتش از دیدگاه شرع لازم میباشد. نظریه ولایت فقیه، فقیه جامع الشرایط را داراى این ویژگیها معرفى میکند.
[5]. ر.ک: «ولایت فقیه و علما»، سؤال 23.
[6]. برای مطالعه بیشتر، ر. ک: هادوى تهرانى، مهدى، ولایت و دیانت، قم، مؤسسه فرهنگى خاه خرد، چاپ دوم، 1380ش.
ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات