سیاست(شیوه اداره کشور) چنانکه در فرهنگنامه و واژهنامههای سیاسی تعریف شده؛ عبارت از شیوههایی است که حکومتی به منظور اداره جامعه در پیش میگیرد و ضمن برقراری قدرت، کارها را در راه تأمین منافع کلیه طبقات اجتماعی ادامه میدهد و هر یک از افراد کشور نیز موظفاند در پیشبرد امور جامعه به حکومت خدمت نمایند.
برای آنکه بتوانیم سیاست را از منظر امام علی(ع) بررسی نماییم نخست به تعریف آن باید پرداخت.
تعریف سیاست
سیاست(شیوه اداره کشور) چنانکه در فرهنگنامه و واژهنامههای سیاسی تعریف شده؛ عبارت از شیوههایی است که حکومتی به منظور اداره جامعه در پیش میگیرد و ضمن برقراری قدرت، کارها را در راه تأمین منافع کلیه طبقات اجتماعی ادامه میدهد و هر یک از افراد کشور نیز موظفاند در پیشبرد امور جامعه به حکومت خدمت نمایند.[1]
فرهنگ دهخدا، واژه سیاست را به «تدبیر امور و مصلحت اندیشی و دوراندیشی» معنا کرده است.[2]
فرهنگ معین، سياست را به معنای حكم راندن به رعيت و اداره كردن امور داخلی و خارجی كشور و همچنين به معنای داوری، سزا، تنبيه و جزا آورده است.[3]
ضرورت حكومت و نظام حكومتی
با تعریفی که از سیاست ارائه شد؛ نخست بايد دانست که حکومت و زمامداری از نگاه امام علی(ع) امری گريزناپذير است.
در زمان امام علی(ع) فكر آنارشيسم(هرج و مرج و گریز از قانون) به وسيله خوارج ترويج میشد. آنها در جريان حكميت در جنگ صفين كه اثر نامطلوبی برجای گذاشت، سوء استفاده كردند و اصل ولايت و حكومت و ضرورت نظام حاكم را محكوم كردند و با شعار «لا حکم الا لله» - كه در جای خود مطلب درستی است- خواستار نفی و الغای اصل حكومت شدند؛ از اينرو امام(ع) در پاسخ به شعار خوارج که میگفتند: «لا حکم الا لله»، فرمود: «گفتار حقّى است كه به آن باطلى اراده شده. آرى حكمى نيست مگر براى خدا، ولى اينان میگويند زمامدارى مخصوص خدا است در حالی كه براى مردم حاكمى لازم است، چه نيكوكار و چه بدكار كه مؤمن در عرصه حكومت او به راه حقّش ادامه دهد، و كافر از زندگى بهرهمند گردد، و خدا هم روزگار مؤمن و كافر را در آن حكومت به سر آرد. همچنین به وسيله آن حاكم، غنائم جمع گردد، و از سوی او جنگ با دشمن سامان گيرد و راهها امن گردد، و در امارت وى حق ناتوان از قوى گرفته شود، تا مؤمن نيكوكار راحت شود، و مردم از شرّ بدكار در امان بمانند».[4]
جایگاه سیاست و حکومت در نگاه امام علی(ع)
به گواهی تاریخ، ورود علی(ع) به عرصه سیاست و پذیرش حکومت به مفهوم ریاست طلبی و سلطه جویی نبود، بلکه حکومت از این جهت نزد آن حضرت بسیار ناچیز و پست است که از عطسه یک بز زکام خورده و یا از لنگه کفشی پاره، بیارزشتر است؛ زیرا کفشی که نیاز حضرتش را بر طرف نماید و مسئولیتی را به همراه نداشته باشد، به مراتب از ریاست و مقام که مسئولیتهای بسیاری را به دنبال دارد بهتر و برتر است.
در گفتارها و نوشتارهای امام علی(ع) فراوان مشاهده میشود که آن حضرت بارها و بارها بر سر حکومت و قدرت کوبیده و آنرا تحقیر نموده، تا جایی که میفرماید: «این (حکومت) نزد من از استخوان خوکی که در دست یک آدم جذامی باشد، پستتر است».[5]
امام(ع) خطاب به ابن عباس حکومت را از نعلين خود پستتر معرفی میکند، مگر اینکه با ابزار حکومت بتواند حقّی را به پا داشته و مانع باطلی شود: «سوگند به خدا اين نعلين از فرمانروايی بر شما نزد من محبوبتر است، مگر آنکه حقی را به پای دارم يا باطلی را دفع کنم».[6]
و در سخن بلند ديگری فرمود: «به خدايى كه دانه را شكافت، و انسان را به وجود آورد، اگر حضور حاضر، و تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود ياور نبود، و اگر نبود عهدى كه خداوند از دانشمندان گرفته كه در برابر شكمبارگى هيچ ستمگر و گرسنگى هيچ مظلومى سكوت ننمايند، افسار شتر حكومت را بر كوهانش میانداختم، و پايان خلافت را با پيمانه خالى اولش سيراب میكردم، آنوقت میديديد كه ارزش دنياى شما نزد من از اخلاط دماغ بُز كمتر است».[7]
این تصویری است که علی(ع) از حکومت ترسیم میکند، آنهم زمانی که خود زمامدار جهان اسلام است. البته، تنها ارزشی که علی(ع) برای حکومت قائل است، زمانی است که حکومت وسیلهای برای اجرای عدالت، احیای ارزشهای الهی و پاسداری از کرامت انسانی باشد.
از نظر امام علی(ع)؛ حکومت، آن زمان دارای ارزش است که شخص حاکم و زمامدار به کمک این ابزار سیاسی بتواند، احقاق حقی کرده و یا از باطلی جلوگیری نماید و کرامت انسانی را که در طول قرون و اعصار به وسیله قدرتمندان و ظالمان از بین رفته، به جوامع انسانی بازگرداند.
امام علی(ع) در سیاست و سبک و روش زمامداری بهگونهای عمل کرد که بهراستی ترسیم عملی حاکمیت و سیاست اسلامی را متجلی ساخت. حاکمیتی که از ریاکاری و سیاستهای فریب و نیرنگ معمول جهان بهدور بوده و از محور حق و عدل به قدر یک سر مویی منحرف نگشت و مصلحت دین و مسلمانان را فدای سیاست بازیهای مرسوم نکرد.
حضرتش در اینباره میفرماید: «سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روى خارهاى سعدان به سر ببرم، و يا با غل و زنجير به اين سو يا آن سو كشيده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت، در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم، و چيزى از اموال عمومى را غصب كرده باشم. چگونه بر كسى ستم كنم براى نفس خويش، كه به سوى كهنگى و پوسيده شدن پيش مىرود، و در خاک، زمانى طولانى اقامت میكند؟».[8]
«به خدا اگر جهان را با هر آنچه در آن است به من بدهند که با گرفتن پارهای جو، از دهان موری، خدا را معصیت کنم، بدین خطا تن در نخواهم داد».[9]
به نهج البلاغه كه مراجعه كنيم از متن خطبهها، نامهها و كلمات امام علی(ع) با اين حقيقت آشنا میشويم، كه آنحضرت هم سياستمدار است و هم مجری سياست صحيح. ريزه كاریهای سياست و كشورداری را به خوبی میدانست. آنها را از متن اسلام و معارف قرآن بيرون میكشيد و با تكيه بر اصول و مبانی اسلامی و انسانی دستورالعمل برخورد سياسی صادر مینمود.
در عین حال سیاستمداری برای او فرصتی بود برای برقراری عدالت اجتماعی. همان عدالتی که قرآن از آن به قسط تعبير کرده است و آنرا يکی از عمدهترين اهداف بعثت پيامبران(ص) بر شمرده است: «ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند».[10]
امام علی(ع) در این ارتباط در نامهای خطاب به یکی از کارگزارانش (اشعث بن قیس، فرماندار آذربایجان) مینویسد: «بیگمان کاری که به تو سپرده شده است، نه لقمهای چرب، بلکه بار امانتی بر گردن تو است و در پاسداری از آن باید سرور خویش را پاسخگو باشی».[11]
شاید به همین جهت باشد که آنحضرت، نخست از پذیرش این مسئولیت خطیر سر باز میزند، اما هنگامی که با اصرار مردم روبرو میشود، آنرا میپذیرد. تا در سایه حکومت و سیاست بتواند زمينه لازم برای اجرای قسط و عدالت اجتماعی را مهیا کند.
بنابر این، با این رویکرد نسبت به سیاست و حکومت، در مکتب علی(ع) حکومت، منصب شخصی نیست تا در سایه آن شخص زمامدار به دنبال کسب امکانات و منافع برای خود و اطرافیانش باشد، بلکه امانتی است در دست گروهی تا در پرتو آن، اصلیترین هدف حکومت که احیای حق، اجرای عدالت است تأمین شود.
[1]. پور کریم، محمد مهدی، فرهنگ سیاسی نمونه، ص 159، بیجا، عبد الرحیم علمی، چاپ اول، 1358ش.
[2]. دهخدا، علی اکبر، لغتنامه دهخدا، ج 38، حرف س، واژه «سياست».
[3]. معین، محمد، فرهنگ معين، حرف س، واژه «سياست».
[4]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص ۸۲، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق: «كَلِمَهُ حَقٍّ يُرادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ اِنَّهُ لَا حُكْمَ اِلَّا للهِ وَ لَکنَّ هَؤُلاءِ يَقُولُونَ لَا اِمْرَهَ اِلَّا للهِ وَ اِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ اَمِيرٍ بَرٍّ اَول فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي اِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللهُ فِيهَا الْاَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَاْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيّ حَتَّي يَسْتَرِيحَ بَرُّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ».
[5]. همان، ص ۵۱۰.
[6]. همان، ص 76: «قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) بِذِي قَارٍ وَ هُوَ يَخْصِفُ نَعْلَهُ فَقَالَ لِي مَا قِيمَةُ هَذَا النَّعْلِ فَقُلْتُ لَا قِيمَةَ لَهَا فَقَالَ(ع) وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا».
[7]. همان، ص 50: «وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْز».
[8]. همان، ص 346: «وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَيْءٍ مِنَ الْحُطَامِ وَ كَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا وَ يَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً وَ رَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَ عَاوَدَنِي مُؤَكِّداً وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي وَ أَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقَتِي فَأَحْمَيْت».
[9]. همان، ص ۳۴۷.
[10]. حدید، 25: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط».
[11]. نهج البلاغه، ص 366: «وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَك».